خاورمیانه بعد از تیلرسون

نادر داروک :

سیاستهای منطقهای آمریکا به کدام سو میرود؟

چند روز قبل رییس جمهور ایالات متحده آخرین دسته گل خود را به آب داد. درمقابل دوربینهای تلویزیونی و خبرنگاران او متنی را قرائت نمود که عملا لایحه ای را که در 22 سال گذشته توسط روسای جمهور وقت آمریکا معلق گذاشته شده بود ، رسمیت اجرایی می بخشید. یعنی:

به رسمیت شناختن اورشلیم بعنوان پایتخت دولت اسراییل و انتقال سفارت آمریکا از تل اویو به این شهر

از زمانیکه دولت اسراییل رسما پایتخت را از تل اویو به اورشلیم منتقل نمود بسیاری از کشورها از انتقال سفارتخانه های خود حتی به بهانه های تکنیکی و فقدان زمین و فضای کافی در آن شهر ، خودداری نموده اند.

مسلما در هفته پیش رو شاهد اعتراضات مردمی در برخی از کشورها و اعلام مخالفت اغلب دولتهای اسلامی و حتی غربی خواهیم بود اما همانگونه که در گذشته نیز به خوبی دیده شده پس از چند روز تظاهرات ، صدور قطعنامه های مجامعی نظیر اتحادیه عرب و کشورهای اسلامی و کشورهای عدم تعهد و چند اعلامیه از سوی مقامات سازمان ملل و ابراز تاسفات از خدشه دار شدن روند صلح و سازش و نظایر آن ، آبها از آسیاب افتاده و مسئله به فراموشی سپرده میشود .

با توجه به اینکه انتقال فیزیکی محل سفارت نیز به این زودیها امکانپذیر نخواهد بود و نیازمند تهیه محل مناسب و تامین بودجه و مسایلی از این دست میباشد ، سر و صداهای تبلیغاتی بزودی خواهد خوابید اما تاثیرات سیاسی و حتی اقتصادی این موضعگیری تا مدتها بر کلیه تحولات منطقه تاثیر گذار خواهد بود.

ترامپ درحالی متن از پیش نوشته را قرائت میکرد که همگان اذعان دارند وی هیچگونه آگاهی از سوابق تاریخی اورشلیم ، وضعیت آن از 1948 به این سو ، موقعیت اورشلیم شرقی وچگونگی اداره مسجدالاقصی و اختلافات تاریخی اردن و فلسطینیان بر سر این شهر و نظایر آنرا ندارد. بعید است حتی ایشان آگاه باشد که اداره مذهبی اورشلیم شرقی و تاسیسات مسجدالاقصی و مسجد عمر به دست کشور اردن است و طبق توافقنامه اسلو اسحاق رابین نخست وزیر وقت اسراییل اورشلیم را در مقابل امتیازاتی برای شهرک نشینهای یهودی به عرفات و فلسطینیها واگذار کرده بود تا پایتخت کشور آتی آنها باشد . گرچه خودش جانش را بر سر این توافقنامه گذاشت و عرفات هم خیلی زود سعی کرد از زیر بار آن شانه خالی کند.

در روز 6 دسامبر نیویورک تایمز در مقاله ای همکاران ترامپ را متهم نمود که در یک بده و بستان با میلیاردر کازینودار یهودی در مقابل دریافت مبلغ قابل توجهی بعنوان کمک فعالیتهای انتخاباتی به او وعده داده اند تا در همان سال اول زمامداری ترامپ لایحه انتقال سفارت به اورشلیم را اجرایی کنند.

مشاهده میشود یک مسئله حاد منطقه ای و حتی بین المللی که می تواند عواقب بسیار خطرناکی را برای آینده منطقه رقم بزند براحتی آلت دست تیمی قرار میگیرد که هم اکنون خواهی نخواهی و علی الظاهر!  سکان اداره قدرتمندترین کشور دنیا را به دست گرفته اند.

به عقیده عده ای ، هرچند تعداد آنها قابل ملاحظه هم نباشد ، اقدامات دولت ترامپ و تیم همراه او فقط ظاهر ماجراست. در پشت پرده آنچه که دولت سایه و یا به قول آمریکاییها deep state نامیده میشود در یک رقابت استراتژیک با جناح دیگر ، ترامپ را بهترین شخصیت برای اعلام و اعمال سیاستهایی دانسته است که ضرورت خود را ازبه بن بست رسیدن سیاستهای نیولیبرالی حاکم در سه دهه گذشته گرفته اند.

افشاگریها ، اقدامات قانونی برعلیه برخی از همکاران و اعضا تیم ترامپ و وقایعی نظیر پیگیری ارتباطات با روسیه ، ماجرای مایکل فلین و نظایر آن ، تلاش جناح مقابل برای محدود ساختن فعالیتهای این دولت در سایه بوده است.

اما به نظر میرسد با نوع مدیریت ترامپ که از شخصیت تاجر مسلکی او سرچشمه میگیرد ، گروه پشتیبان او توانسته است با تقسیم حوزه های مسیولیتی و آزمون و خطای عملکردهای مدیریتی براحتی خواسته های خود را به کرسی بنشاند و به پیش ببرد.

اگر چند روز به عقب برگردیم خبر دیگری شاید بسیار مهمتر از این تصویب لایحه در چگونگی پیش بینی و تفسیر سیاستهای آتی تیم ترامپ تاثیر گذار باشد.

خبر احتمال کناره گیری رکس تیلرسون وزیر خارجه دولت ترامپ که توسط دونشریه معتبر نیویورک تایمز و واشنگتن پست مطرح گردید در همان روزها چندان موجبات  شگفتی کارشناسان عرصه سیاست آمریکا را فراهم نیاورد . شاید به دو دلیل بسیار ساده ، نخست آنکه در یک سال گذشته تغییر مهره های کلیدی در کابینه و اطرافیان آقای ترامپ بیش از هر رییس جمهور تاریخ ایالات متحده در یک سال اول زمام داریشان بوده است و دوم اینکه آقای تیلرسون از همان آغاز برتمام حوزه های سیاست خارجی تسلط نداشته و هر گوشه از حوزه کاراو در ظاهر توسط شخص ترامپ و درواقع توسط شخص دیگری اداره شده است .

گرچه این خبر به نوعی تکذیب گردید ولی شواهد دیگر گویای آن است که بزودی و شاید پس از پایان تعطیلات سال نو شاهد جایگزینی وی خواهیم بود .

ترامپ در حساب توییتری خود در رابطه با خبر برکناری تیلرسون اینگونه دوپهلو خبر را تکذیب نمود:

او نمیرود، و با وجود اختلاف نظر بین ما بر سر موضوع‌های مختلف، حرف آخر را من می‌زنم .

برخلاف تصور عمومی تا کنون ترامپ نه تنها یک دلقک و یک پسرک لجوج و دمدمی مزاج نبوده است بلکه نشان داده که با الگوبرداری از شیوه مدیریت اقتصادیش و تعمیم آن به حوزه زمامداری سیاسیش در رسیدن به اهداف از پیش تعیین شده اش موفق عمل کرده است .

او با تقسیم حوزه های تحت مدیریتش میان افراد مختلف و ارزیابی عملکرد آنها با حداقل دخالت خودش در آن امور ، نسبت به میزان موفقیت و عدم موفقیت آنها در مورد ادامه کار یا تعویض آنها تصمیمگیری کرده است . او برخلاف انتظارات و حتی برخلاف ادعاهای ظاهری خودش نشان داد که به خوبی از میزان آگاهیها وکمبود تواناییهای  خود در حوزه های مختلف آگاه است ولی به خوبی میداند که چگونه افراد مطلع و متخصص را هماهنگ و هدایت نماید.

ازموفقیتهای او در کاهش چشمگیر و کم سابقه نرخ بیکاری و افزایش سرمایه گذاریها گرفته تا تصویب قوانین مناقشه برانگیز و جنجالی نظیر کاهش 15 درصدی مالیات بردرآمد ، بیمه درمانی عمومی یا همان اوبامابا کرو لایحه محدودیت صدور ویزا و مهاجرت و تعویض و جایگزینی پستهای کلیدی کابینه همه نشانگان همین نوع مدیریت هستند .

او براحتی تصمیمگیری در امور افغانستان را با تفویض اختیارات تام به وزیر دفاع خود ژنرال ماتیس سپرد . امور سازمان ملل و سازمانها و ارگانهای تابعه آن و حتی بخش مهمی از سیاست خارجی با اتحادیه اروپا را بر عهده  خانم نیکی هیلی قرار داد . حوزه هایی که به نوعی زیر مجموعه وزیر امور خارجه بعنوان مهمترین وزیر و نفر دوم کابینه ایالات متحده قلمداد میشوند.

او پس از برکناری مایکل فلین ژنرال مک ماستر را بعنوان سرپرست مشاوران امنیتی کاخ سفید منصوب نمود . گفته میشود او و جان اف کلی که اخیرا به این سمت منصوب شد کسانی هستند که معتقدند تیلرسون بایستی تعویض شود .

شاید مهمترین دلیل تعویض تیلرسون عدم موفقیت او در حوزه برخورد با کره شمالی و جمهوری اسلامی باشد . گرچه مشخص بود که دونالد ترامپ و ژنرالهای کابینه اش با سیاستهای تیلرسون و نتیجه بخش بودن آنها چه در مورد نحوه کنترل جمهوری اسلامی و سیاستهای موشکی و مداخله جویانه این کشور درمنطقه و چه در زمینه خلع سلاح هسته ای کره شمالی موافقتی با نظرات تیلرسون نداشته اند اما فرصت زمان لازم به او داده شد تا سیاستهای خود را به آزمون بگذارد . نقطه قوت تیلرسون رابطه اش با دولتمردان روسی تلقی میگردید اما در این زمینه هم او ناموفق عمل کرده است .

به نظر میرسد برخلاف تصور عمومی جانشین احتمالی تیلرسون نه خانم هیلی بلکه یک ژنرال دیگر خواهد بود تا کلکسیون ژنرالهای کابینه ترامپ با رسیدن به عدد چهار تکمیل گردد .

خانم نیکی هیلی که دراغلب موارد کاملا هم نظر آقای ترامپ بوده در پست خود آنچنان موفق عمل کرده است که به گفته کارشناس سیاسی شبکه فاکس شانس ارتقا مقام به سمت وزارت خارجه را لااقل برای مدتی از دست داده است . گرچه وزیران خارجه معروف قبلی آمریکا اغلب از نمایندگی در سازمان ملل کار خود را آغاز نموده اند مانند خانم کاندولیزا رایس ومادلین آلبرایت  حتی جورج بوش پدر .

کاندید نخست اشغال جای آقای تیلرسون مایکل پمپیو رییس فعلی سازمان اطلاعات مرکزی سیا می باشد . آقای پمپیو در سمت خود پیگیرانه سیاستهای آمریکا در قبال کره شمالی و بخصوص جمهوری اسلامی را دنبال  کرده است . وی در مورد دخالتهای روسیه در امور داخلی ایالات متحده و همچنین تهدیدات اروپایی روسها نه تنها از تیلرسون بلکه از اف بی آی هم موفقتر عمل کرده است .

بعنوان مثال او بلافاصله پس از آغاز به کار خود دایره ویژه ای برای بررسی امور مربوط به ایران به نام “مرکز اطلاعات ایران ” تشکیل داد و برجسته ترین کارشناسان امور ایران را در آن گردآورد و ریاست آنرا به شخصیت معروفی مثل مایکل دی آندریا سپرد .

دی آندریا که همسرش مسلمان است و خود به اسلام گرویده و حتی عکسهایی از خود در حال نمازخواندن در دفتر کارش را منتشر کرده در میان همکاران خود به شوالیه سیاه یا آیت اله مایکل معروف است . از سوابق کاری او ترور عماد مغنیه و هدایت عملیات پیگرد بن لادن و برنامه ریزی عملیات ابوت آباد که منجر به کشته شدن بن لادن گردید را ذکر میکنند .

جانشین مایک پمپیو نیز شخصیت جالبی خواهد بود . سناتور تام کاتن بعنوان جوانترین سناتور آمریکایی واز جمله رهبران جمهوریخواه یکی از کمیته های   سنا چهارده سال سابقه فعالیت نظامی در افغانستان دارد . با انتخاب او به ریاست سیا کلکسیون نظامیان همکار ترامپ تکمیلتر هم خواهد شد.

با برسر کار آمدن دونالد ترامپ مشخص بود که سیاست مماشات و خاتمه جنگ سرد میان آمریکا و جمهوری اسلامی به پایان رسیده است اما نوع و شدت این تغییرات در یکسال گذشته به صورت کجدار و مریز پیش رفته بود . .با این تغییرات کسانی بر سرکار می آیند که همگی مخالف هر نوع سیاست مماشات بوده و خواهان برخورد جدی برای محدود ساختن جمهوری اسلامی در حوزه ای قابل قبول برای آمریکا و متحدان منطقه ایش میباشد .

برکناری احتمالی تیلرسون آخرین برگ از مجموع تحولاتی خواهد بود که هدفش تعیین تکلیف نهایی دو مسئله کلیدی رویاروی سیاست خارجی ایالات متحده خواهد بود.مسئله تعیین تکلیف با جمهوری اسلامی و منطقه خاورمیانه در یک سو و مسئله کره شمالی و منطقه شرق آتلانتیک از سوی دیگر جانشینی تیلرسون و تغییر و تحولاتی که در جا به جایی پست آن خواهد بود.زنگ خطر را برای آینده منطقه و در محور آن برای کشورمان به صدا درخواهد آورد
ساده لوحانه خواهد بود اگر تنها سناریو را یک جنگ محدود و یا نیمه گسترده در منطقه ببینیم که هدفش تامین منابع مالی کارتلهای سازنده جنگ افزارو برخی از شرکتهای نفتی می باشد.

وقایع دو سال گذشته به روشنی نشان میدهد که ایالات متحده و متحدان اروپاییش به هیچوجه آمادگی ورود به یک جنگ چه به صورت مستقیم و چه به صورت نیابتی را ندارند . تحولات منطقه به سویی رفته است که تمام طرفین به این نتیجه رسیده اند که منازعات موجود از سوریه و عراق گرفته تا یمن و حتی افغانستان  باید هر چه زودتر حل و فصل شوند.

منطقه نه تنها کشش ادامه این منازعات را ندارد بلکه نمی تواند منازعه ای جدید را تحمل کند و عواقبی نظیر سیل مهاجرتهای جدید ، تاثیر گذاری منفی بر سرمایه گذاریهای کلان منطقه ای که برای سالهای آینده از ترکیه و عراق گرفته تا عربستان و قطر و حتی مصر را تحت پوشش قرار میدهد را بپذیرد.

محتملترین سناریوی پیش رو افزایش فشارهای سیاسی و اقتصادی بر جمهوری اسلامی است تا آنجا که به سیاستهای جدید کاملا و بدون اما و اگری گردن بگذارد . گرچه می توان پیش بینی نمود که سرانجام این ماجرا چه خواهد بود و بار دیگر با یک ارگان سازش جدید در راس حکومت سرمایه در ایران روبرو خواهیم بود ولی عواقب آنرا چه در حال و چه در آینده طبقات فرودست و متوسط جامعه بایستی به دوش بکشند .

آذرماه 96 –