محسن ابراهیمی :
به مناسبت روز جهانی مبارزه با خشونت علیه زنان
همین اول مطلب صریحا باید تاکید کنم که اگرچه فرهنگ مردسالارانه و ناموس پرستانه در خشونت علیه زنان تاریخی – جهانی است و همین امروز در اقصی نقاط جهان ادامه دارد اما در جهان معاصر، خشونت علیه زنان، اساسا نه تماما، اسلامی و حکومتی است و مبارزه جدی برای پایان دادن به این جنایت تاریخی هم اساسا نه تماما، در گرو مبارزه علیه جریان اسلامی و مشخصا و مخصوصا جمهوری اسلامی و پایان دادن به این تجسم حکومتی دوران معاصر جنایت علیه زنان است.
کسانی که فقط فرهنگ و آگاهگری فرهنگی برای مقابله با خشونت علیه زنان را برجسته میکنند، یا ریگی در کفش دارند و میخواهند نقش اسلام و اسلام سیاسی و حکومتهای اسلامی را از زیر ضرب مبارزه با خشونت علیه زنان دور کنند، یا در بهترین حالت متوجه این حقیقت سیاسی نیستند که امروز رکن جنایت علیه زنان، اسلامی و نیروهای اسلامی، مخصوصا خشونت سازمانیافته حکومتی و اسلامی است. صرف وجود حکومت اسلامی در ایران و طالبان در افغانستان نشان میدهد که خشونت علیه زنان به یک جنایت سازمانیافته حکومتی و اسلامی ارتقا یافته است. اتفاقی که تداوم فضا برای تداوم خشونت ناشی از فرهنگ مردسالارانه در جهان را مهیاتر کرده است. این تز اصلی مطلب پیش رو است.
کوتاه و تاریخی
سال ۱۹۶۰سه تن از خواهران میرابال بدست نیروهای امنیتی دیکتاتور دومینیکن به نام رافائل تروخیو دستگیر میشوند، ماهها شکنجه و مورد تجاوز قرار میگیرند و سرانجام در ۲۵ نوامبر همان سال زیر شکنجه کشته میشوند. 39 سال بعد شورای عمومی سازمان ملل متحد در ۱۷ اکتبر ۱۹۹۹ این روز را به عنوان روز جهانی مبارزه با خشونت علیه زنان تصویب می کند. از همان زمان، کمپینی تحت عنوان “۱۶ روز نارنجی” آغاز شده است که هر سال از ۲۵ نوامبر تا ۱۰ دسامبر یعنی روز جهانی حقوق بشر ادامه دارد. میتوان تصور کرد که زنان و مردان افغانستان و ایران چه سهم بزرگی در این 16 روز نارنجی برای جلب همبستگی جهانی برای مقابله با سازمانیافته ترین و جنایتکارانه ترین خشونت علیه زنان در دنیای معاصر و به این اعتبارعلیه تداوم خشونت علیه زنان در سطح جهان میتوانند ایفا کنند.
64 سال بعد از خواهران میرابال: شمشیر اسلام سیاسی علیه زنان
از قتل فجیع خواهران میرابال 64 سال گذشته است. خواهران میرابال را به جرم مبارزه علیه دیکتاتوری به قتل رساندند. در این مدت خشونت علیه زنان ابعاد و قالبهای جدیدی گرفته است. و به این اعتبار، مقابله و مبارزه با خشونت علیه زنان هم الزاما ابعاد و قالبهای جدیدی به خود گرفته است.
همچنانکه تاکید شد مردسالاریِ و فرهنگ ناموس پرستانه و خشونت علیه زنان برای “پاسداری از ناموس” سابقه طولانی دارد، یک رکن تاریخی خشونت علیه زنان بوده و هنوز هم ادامه دارد. و به این اعتبار، فرهنگ سازی علیه فرهنگ مردسالارانه و ضدزن همیشه ضروری است. اما در جهان معاصر، هم تبیین صرفا فرهنگی خشونت علیه زنان و هم آگاهگری فرهنگی به مثابه راهکار اصلی و ریشه ای مقابله و پایان دادن به این خشونت، آگاهانه یا ناآگاهانه آدرس غلط دادن در باره هم یک علت مهم تداوم خشونت علیه زنان و هم راه مقابله برای پایان دادن به آن است.
رکن اساسی تداوم خشونت علیه زنان در دوران معاصر بسیار فراتر از فرهنگ مردسالارنه است. سیاسی و مذهبی است. اسلامی و حکومتی است. دقیقا به همین دلیل مبارزه با خشونت علیه زنان هم دیگر صرفا نمیتواند فرهنگی باشد. بلکه باید سیاسی و ضد مذهبی و ضد اسلامی باشد. پایان دادن به جولان اسلام و اسلام سیاسی برای مقابله با خشونت علیه زنان حیاتی است. پایان دادن به حیات حکومتگران اسلامی مثل طالبان در افغانستان و جمهوری اسلامی در ایران یک رکن مهم پایان دادن به خشونت علیه زنان است.
میدانیم که مذهب، هر جایی توانسته جولان دهد، رسما و علنا به همه جلوه های آزادی و حرمت زن تجاوز کرده است. میدانیم که در طول تاریخ مخصوصا ادیان توحیدی ضدیت با زن را از هم یاد گرفته اند و هر کدام نسبت به قبلی در افزوده های حیرت انگیزی داشته اند. اما لازم نیست به تاریخ دورتر مراجعه کنیم تا از عمق کثافت مذهب علیه زنان تصویری روشن داشته باشیم. لازم نیست به قساوت هولناک دستگاه کلیسا علیه زنان در قرون وسطی مراجعه کنیم. آن تاریخ امروز مقابل چشمان هراسان میلیونها زن، توسط طالبان در افغانستان و جمهوری اسلامی در ایران به نحوی سازمانیافته اجرا میشود. دو تجربه ای که چشم جهانیان را به این حقیقت باز کرده است که مذهب و امروز مشخصا اسلام هر جا دست بالا پیدا کند چه جهنمی میتواند علیه زنان برپا کند.
در دنیای بعد از جمهوری اسلامی و طالبان و داعش نمیتوان در باره روز جهانی مبارزه با خشونت علیه زنان حرف زد و پای این جانوران هار ضد زن و اسلامشان و قمه چرخانی هاشان و حاکمیتشان را به میان نکشید. نمیتوان در باره مبارزه با خشونت علیه زن حرف زد و برای رهایی از جنبش اسلامی، اسلام سیاسی و طالبان و جمهوری اسلامی راهکاری ارائه نداد.
امروز ما با خشونت سازمانیافته حکومتی و اسلامی علیه زنان مواجه هستیم. با عروج اسلام سیاسی به قدرت در ایران با آپارتاید جنسی و جنسیتی علنی و رسمی و حکومتی مواجه هستیم. در قالب حکومت اسلامی ما با آپارتاید جنسی و جنسیتی مواجه هستیم که به قانون تبدیل شده است. با حکومتی مواجه هستیم که برای تجاوز و جنایت علیه زنان قانون مجازات اسلامی تصویب کرده است. در ماده ۶۳۰ قانون مجازات اسلامی رسما جواز قتل زنان را صادر کرده است. برای قتل زنان “با انگیزه شرافتمندانه حفاظت از ناموس” حاشیه امنیتی درست کرده است. امروز ما با هر خشونت و قتل زنان با انگیزه ناموس پرستانه باید سراغ حکومتی برویم که آلت قتاله را تیز کرده و بدست قاتل داده است و برایش حاشیه امنیتی قانونی درست کرده است.
داستان غم انگیز و در عین حال نفرت انگیز قتل رومینا اشرفی یادتان هست؟ آن پدر پیش از اینکه داس مرگ را بر بالای سر دختر بیگناهش ببرد، مشورت اسلامی و “حقوقی” میگیرد و خیالش راحت میشود که بر طبق قوانین اسلامی و نظم قضایی جنایتبار حاکم میتواند با خونسردی تمام داس مرگ اسلامی را بر گلوی دختر بیگناه فرود آورد! رومینا فقط یک نمونه از صدها زن هستند که توسط عناصر امنیتی و نظامی و سپاهی مورد تجاوز قرار گرفته اند و بعضا حتی ارتقاء مقام یافته اند. و همه اینها فقط نمونه هایی هستند از ابعاد سازمانیافته تر قتل حکومتی زنان و دختران معترض به حجاب اجباری در خیابانها، تجاوز در زندانها، و ….
در قاموس اسلام و حکومتها و مافیاهای مبتنی بر این ایدئولوژی تا مغز استخوان ضد زن اسلامی، دیگر لازم نیست مثل خواهران میرابال، در مبارزه علیه دیکتاتوری سیاسی رافائل تروخیو فعال باشی تا زیر شکنجه کشته شوی. وجود زن، صدای زن، تن و بدن زن، موی زن به اندازه کافی جواز خشونت علیه زن را تامین میکند!
پایان دادن به عمر جمهوری اسلامی، رکن اصلی مبارزه با خشونت علیه زنان
همانطور که تاکید شد، خشونت علیه زنان در دنیای معاصر اساسا خشونت اسلامی و حکومتی سازمانیافته است که مافیای طالبان از یکطرف و مافیای سازمانیافته تر جمهوری اسلامی از طرف دیگر دو تجسم خونین آن هستند. به این اعتبار، رکن اصلی مبارزه برای پایان دادن به خشونت علیه زنان هم قبل از هر چیز باید تکلیف جریان اسلامی و در راس آن حکومتی را تعیین کند که در ایران حاکم است. جمهوری اسلامی در این میان باید هدف اصلی باشد. باید مافیای ضد زن حاکم در ایران را در هم شکست و قوانین اسلامیش را به زباله دان پرتاب کرد و سرانش را دستگیر و محاکمه کرد. این مهمترین گام برای پایان دادن به خشونت سازمانیافته اسلامی و حکومتی علیه زنان است. هر پیشروی در این گام مهم، مسیر تعیین تکلیف با همتایان طالبانش در افغانستان توسط زنان و مردان جسور افغانستان را هم هموار خواهد کرد و بی تردید به خشونت علیه زنان حتی در گوشه و کنار جهان ضربات سنگینی وارد خواهد کرد. میتوان تصور کرد که دنیای بدون آدمخواران طالبان و جمهوری اسلامی نه تنها زنان در افغانستان و ایران را نجات خواهد داد بلکه حتی زنان در سراسر جهان را در موقعیت بهتری برای مقابله با خشونت مردسالارانه و مذهبی و حکومتی قرار خواهد داد.
” 16 روز نارنجی”، انقلاب زن زندگی آزای، فرصتی مهم برای همبستگی جهانی
“16 روز نارنجی” فرصت بسیار خوبی است برای جلب توجه و همبستگی با جنبش عظیمی که در ایران علیه خشونت اسلامی و حکومتی علیه زنان جریان دارد. در ایران، دهها جنبش و اعتراض علیه انواع تبعیضات و حق کشیها و بی عدالتیها و ستمها در جریان است. در پلاکاردها و شعارهای همه این اعتراضات میتوانیم و باید علنا علیه خشونت اسلامی و حکومتی بر زنان، علیه آپارتاید جنسی و جنسیتی علیه زنان صدایمان را بلند کنیم. سایکوپتهای ضدزن اسلامی حاکم هر طرف سرشان را میچرخانند باید با با مردمی مواجه شوند که در کنار مبارزه زنان علیه خشونت اسلامی و حکومتی هستند.
در سطح جهان، به یمن انقلاب زن زندگی آزادی افکار عمومی جهان متوجه شده است که تصویر مقامات و رسانه های غرب در باره ایران تماما بی پایه بوده است. متوجه شده اند که تصویر وزرا و وکلا و رسانه های غرب در باره مردم ایران و فرهنگ مردم ایران هیچ چیز نبوده است جز توجیه سیاسی برای مماشات سیاسی با جمهوری اسلامی. مقامات و رسانه هایی که چشمانشان را بر جنایت علیه زنان در ایران می بستند و حتی بیشرمانه طلبکار هم میشدند که خیلی “مدرن” و “مداراگر” هستند و به احترام “نسبیت فرهنگی” به فرهنگ مردم احترام میگذارند و اینچنین مماشاتشان با حکومت پایمال کننده حقوق زنان را توجیه میکردند. ادعا میکردند که احترام به “نسبیت فرهنگی” راهنمایشان در برخورد به فرهنگ مردم در خاورمیانه و ایران بوده است. ادعا میکردند که دارند به فرهنگ اسلامی در آن جوامع احترام میگذارند. همان فرهنگی که شارلاتانی به نام محمد جواد ظریف با وقاحت تمام چشم در چشم دوربینهای رسانه های غرب دوخت و گفت “ما خودمان” انتخاب کرده ایم اینجوری زندگی کنیم! یعنی خود زنان انتخاب کرده اند که از سر تا پا در قفسی به نام حجاب اسلامی خفه شوند، که زندان متحرک حجاب اسلامی برای نصف جمعیت ایران انتخاب “خودمان” یعنی زنان است.
امروز بعد از انقلاب زن زندگی آزادی دیگر معلوم شده است که در ایران سالهاست که دو نوع فرهنگ و اخلاقیات و فلسفه زندگی در جریان است. یکی فرهنگ و اخلاقیات و فلسفه زندگی متحجرین پهن مغز اسلامی و دیگری فرهنگ و اخلاقیات و فلسفه زندگی ساریناها، نیکاها، رومیناها و صدها گلهای شکوفای انقلاب زن زندگی آزادی که برای پایان دادن به حیات حکومت اسلامی به قیمت از دست دادن زندگیشان مبارزه کردند. مبارزه ای که روشنکها و آهوها و هزاران زن و مرد همراه و متحد، در خیابان و در زندان همچنان با صلابت تمام علیه جانیان عمامه دار و بی عمامه تسبیح بدست ادامه میدهند و باشکوهترین نبرد جهانی معاصر برای پایان دادن به خشونت اسلامی علیه زنان را پیش می برند.
با توجه به اینکه امروز حتی در افکار عمومی جهان هم معلوم شده است که متحجرین اسلامی حاکم در ایران هدف بزرگترین مبارزه تاریخی هستند، فضا برای ما آماده تر از گذشته است که در دو هفته نارنجی کاری کنیم که دیگر هیچ مقامی در غرب و در جهان جرئت نکند با نظام آپارتاید جنسی مماشات کند. باید کاری کنیم که هر مقامی در کشورهای مختلف و دول غرب احساس کنند که مماشاتشان با جمهوری اسلامی چیزی نیست جز همسویی و شریک جرم بودن با یک رژیم آپارتاید جنسی و جنسیتی در ایران، با خشونت سازمانیافته و حکومتی علیه زنان.
برای مقابله با خشونت سازمانیافته اسلامی علیه زنان در دنیای معاصر، انقلابی بسیار قدرتمندتر از انقلاب فرانسه لازم است. برای مقابله با خشونت دنیای معاصر علیه زنان، پیروزی انقلابی به بزرگی انقلاب “زن، زندگی، آزادی” ضروری است. انقلابی که آغاز شده است. انقلابی که نوجوانان و جوانانش در قامت ولترهای عصر روشنگری نقش ایفا میکنند.
پروانه ها در ایران
زندگی، مبارزه و قتل “خواهران میرابال” موضوع رمانها و فیلمها شد. خولیا آلوارز رمانی به اسم “در زمانهٔ پروانهها” را خلق کرد. ماریانو باروسو فیلمی بر اساس این رمان کارگردانی کرد. کتابها و رمانها و شعرهای دیگری بر اساس زندگی و مبارزه “خواهران میرابال” نوشته و سروده شد. چقدر خوب که انسانهای شریفی پیدا شدند و اجازه ندادند یک جنایت فجیع علیه زنانی که با دیکتاتوری در دومینیکن مبارزه می کردند فراموش شود. اما تصور کنید چه تعداد رمان باید نوشته شود، چه تعداد شعر باید سروده شود، چه تعداد فیلم باید ساخته شود تا بتواند یکی از جسورانه ترین، باشکوهترین و زیباترین مبارزات قرن 21 علیه یکی از هولناکترین و سازمانیافته ترین جنایات حکومتی و اسلامی علیه زنان را به تصویر بکشد!