داستان عاشورا، آلوده به خرافه و افسانه است

 

همنشین بهار :

عاشورا مرا با خود به دوران کودکی می‌برَد، چه کسی است که در ایران زندگی کرده باشد و دوران کودکی‌ا‌ش از عاشورا و تاسوعا خاطره‌ای نداشته باشد؟ این روز برای من یادآور عاشورای سال ۵۷، عاشورای سال ۸۸ و عاشورای سال پُر اندوه ۱۲۹۰ است که ثقه‌الاسلام و دیگر شهدای راه آزادی بر چوبه‌های دار بوسه زدند.
ماجرای ۱۵ خرداد سال ۴۲ و محصول پُر از آسیب آن هم، به نوعی به عاشورا(و محرم آن سال) مربوط است. تظاهراتی که برخلاف تبلیغات حکومتی، مضمون ترقی‌خواهی نداشت و امثال طیب حاج رضایی و رمضان یخی، صحنه‌گردان و جلودارش بودند.
سال ۵۷، عمیق‌ترین و اجتماعی‌ترین عاشورایی که به آن راهپیمایی شگفت منتهی شد، آتشی برپا کرد که زبانه‌هایش در پادگان لویزان افتاد. اگرچه در پرده آن عاشورا به وضوح تصویر امثال نصیری و ناجی با شمر و خولی پهلو می‌‌زد، اما آن رستاخیز عظیم، عاشقانه‌‌ای غیرعاقلانه‌‌ بود و پشتوانه‌ی تئوریک نداشت. نه تنها با مدرنیته بیگانه بود، به «استبداد زیر پرده دین» هم کشیده شد…
به قول مولوی در داستان شکارچی‌ای که در پی شکار مرغ هوا به سایه آن تیراندازی می‌کرد:
تیر اندازد به سوی سایه او 
ترکشش خالی شود از جستجو 
ره نبرده هیچ در مقصـود خویش 
رنج ضایع، سعی باطل، پای ریش 
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پیشینه و زمینه‌های آئینی در فرهنگ ایران
از اعتقاد یا انکار دین که بگذریم، بخشی از ساحت قدسی که انتزاعی و تخصصی است، برای عامه مردم در مکان و شخص تجسد پیدا می‌کند و بهمین دلیل آنان به مناسک وصل می‌شوند. 

ادامه مطلب