“خشتِ پُل”

“خشتِ پُل”

 

 

 

می‌خواستم
با آب‌های بندرِ “چمخاله”


یک نامه از برای تو بنویسم.

 

می‌خواستم بگویم:


وقتی که از بلندیِ مغرورِ “خشتِ پُل”


بر رقصِ رودخانه، نظرداری –


از شادیِ شکفته‌ام در سال‌های دور


با ماهیانِ کوچکِ شهرم، سخن بگو!

 

می‌خواستم بگویم:
در روزهای بازار
چتری بلند بردار
چتری به رنگِ عشق.

 

تا نَم نَمِ ترانه‌ی این بی‌قرار را
از دوردست‌ها
بر آبیِ معطرِ باران
بر جانِ مهربانِ تو بنشانم.

 

می‌خواستم بگویم:


تا از شکوهِ “شنبه”یِ بازار


با شعرِ عاشقانه‌ی ریحان –


برگردی


در پایِ خاطراتِ قدیمیِ “خشتِ پُل”


با یک دلِ معطر


در انتظارِ آمدنت


می‌مانم.