همنشسن بهار :
خون در زمین فرو نرفت؛ روی زمین پخش شد، از زیر هر سنگ جوشید و جوشید و به راه افتاد. هر کس آن را میدید میفهمید جایی بیگناهی را کشتهاند.
شاهرخ مسکوب، سوگ سیاوش
خانمها و آقایان محترم سلام بر شما. با این یادآوری که در جانباختن مهسا و مهساهای میهنمان، مسؤولیت حکومت آخوندی و کسانیکه از پستان دین شیر دنیا میدوشند، تردید برنمیدارد، پیش از ورود به بحث کریدور زنگِزور، به بخشی از قصیده شاعر بزرگ تونس «أبوالقاسم الشابی» که اُمکلثوم و فِیروز و حلیم رومی، هم با صدای زیبایشان خواندهاند. اشاره میکنم.
إذا الشّعْبُ یوْمَاً أرَادَ الْحَیاةَ – فَلا بُدَّ أنْ یسْتَجِیبَ القَدَرْ
وَلا بُدَّ لِلَّیلِ أنْ ینْجَلی – وَلا بُدَّ للقَیدِ أَنْ ینْكَسرْ
روزی که مردم زندگی را برگزینند سرنوشت ناگزیر است که به خواستههایشان گردن نهد. پس تاریکیها ناچار زدوده میشود و بندها بی شک در هم میشکنند.
وَلا بُدَّ لِلَّیلِ أنْ ینْجَلی – وَلا بُدَّ للقَیدِ أَنْ ینْكَسرْ
روزی که مردم زندگی را برگزینند سرنوشت ناگزیر است که به خواستههایشان گردن نهد. پس تاریکیها ناچار زدوده میشود و بندها بی شک در هم میشکنند.