در کماکان بر همان پاشنه می چرخد؛ تراژدی سیاست در خاورمیانه”

 

ابوالفضل پازوکی :

   این روزها خبرهایی که از آسیای باختری به گوش می رسد، همچون چند سال گذشته،روح و روان هر انسان صلح طلبی را عمیقا می آزارد. همین چند روز پیش بود که مصیبتی تازه به مصیبت های مردم این منطقه ،که گویی گرفتار نوعی طالع شوم هستند، اضافه شد. خبر یورش ارتش ترکیه به مناطق عمدتا کردنشین شمال شرقی سوریه در صدر اخبار بین المللی چند روز اخیر قرار گرفته است. رجب طیب اردوغان که اخیرا دوئل انتخاباتی را به مهمترین حزب مخالفش، حزب جمهوری خواه خلق(CHP) که بنیان گذارش مصطفی کمال ملقب به آتاترک است ،واگذار کرده است؛ اینک هراسان و مضطرب از این شکست عزم خود را جزم کرده تا جلوی روند کاهش محبوبیتش که دو سه سالیست در ترکیه آغاز شده است را بگیرد و آینده سیاسی خود و حزب متبوعش، عدالت و توسعهAKP، را به هر قیمتی ،ولو به ازای ریختن خون هزاران مردم بی گناه و شعله ور ساختن حس ملی گرایی تهاجمی ،  تضمین کند.  گویی در این بین دیواری کوتاهتر از اکراد پیدا نمی شود و این مردم زجر دیده به شدت نجیب بایست کماکان طعمه گرگان درنده خو قرار گیرند. همینک مردم بی گناه و مظلوم ،شبح و سایه گرگان خاکستری را در جلوی خانه و آشیانه خود می بینند و رویاهایی را که تا همین چند وقت پیش آنرا دست یافتنی و قابل تحقق می دانستن را از دست رفته می یابند. ولی یک پرسش بزرگ در سراچه ذهن آدمی شکل می گیرد و آن اینکه چرا مردمان این منطقه،آسیای غربی و یا به اصطلاح خاورمیانه، به طور کلی و اکراد به خصوص از تاریخ و گذشته درس نمی گیرند و مصرانه اشتباهات و خبط های استراتژیک گذشته را پیاپی تکرار می کنند. مگر نه آنست که گذشته بایست چراغ و راهنمای آینده باشد؟ مگر نه آنست که آزموده را آزمودن خطاست؟. چرا باید کردهای سوریه همان اشتبهای را بکنند که عموزادگانشان در کردستان عراق کردند؟ آیا آنها فراموش کردن که سیاست در ابعاد بین الماللی بی رحمانه تربن شکل سیاست است جایی که دولت ها نه دوست پایدار دارن و نه دشمن پایدار بلکه تنها و تنها منافع پایدار دارند. آنهم در این اوضاع آشفته و پریشان جهان که هر کشوری در صدد است تا گلیم خود را تنها از آب بیرون بکشد. در برهه ای که نظم دوران پسا جنگ سردی،نئولیبرالی، رو به زوال است و جهان در حال زایش نظمی نوین است،  خبط و احمقانه است تا سرنوشت و حیات و ممات مردم را به این یا آن قدرت  گره زدن. این روزها که  همه لب به انتقاد از ینگه دنیا و کدخدایش، دونالد ترامپ، گشوده اند بد نیست تا مردم این منطقه بلا خیز کمی هم نوک پیکان انتقادات را به سوی خودشان و رهبرانشان نشانه بگیرند  و از زیر بار مسولیت فرار نکنند. در این نوشتار کوتاه سعی برآنست تا با متد تحلیلی- انتقادی نقش ضعف علمی و معرفتی گروهای کرد سوری  از اصول روابط بین الملل(International principel)را در وضع به وجود آمده  بررسی کرد.

فقر شناخت و درک صحیح  علمی از منطق و مکانیسم روابط بین الملل

  اصولا، یکی از بارزترین مشترکات نیروهای سیاسی کرد ،چه در سوریه چه در ایران یا عراق،  عدم شناخت کافی و علمی از بازی های پیچیده سیاسی و خلاصه کردن همه چیز در “بژی کردستان و کرد” است، سیاستی که بیشتر برآمده از شعار است تا شعور. متاسفانه، اکراد هم به سرنوشت شوم “احساس گرایی سیاسی “همچون دیگر مردمان منطقه گرفتار هستن و این سنتیست که ریشه در فرهنگ سیاسی این منطقه به طور عام   دارد. این درحالیست که سیاست خود یک علم با پرنسیپ ها و پارادیم های خاص خودش است و بدا به حال آن ملتی که شعارش از شعورش بیشتر باشد.

   به طور کلی، همه مکاتب و تئوری های علم سیاست و روابط بین الملل، از رئالیسم کلاسیک تا لیبرالیسم، بر این حقیفت که آنارشی(Anarchy) در روابط بین دولت ها حاکم است هم نظر و هم سو هستن. مراد از آنارشی در اینجا اینست که هیچ قدرت و مرجعی بالاتر و نیرومندتر از دولت ها در جهان حاکم نیست که دستوراتش بی کم و کاست اجرا شود. این دولت ها، به عنوان مهمترین بازیگران در صحنه سیاست بین الملل، هستند که با اتحادها و یا انعقاد قراردادها نظم بین المللی مورد پسندشان را به وجود می آورن()International order constructed by states . سازمان ملل(UN) خود بهترین گواه این حقیقت است. سازمانی که در پایان جنگ جهانی دوم و در پی فروپاشی لیگ ملت ها(League of Nations) توسط متفقین به رهبری ایالات متحده آمریکا در نیویورک آمریکا پایه گذاری شد. سازمان ملل که بزرگترین سازمان بین دولتیست أساسا مشروعیت و بودجه اش توسط دولت های عضو تامین می شود. بنابراین، در جهانی که آنارشی ویژگی بارز آنست و هر دولت در پی تضمین بقا و منافع خویش است چگونه می توان به این یا آن دولت دل بست؟. مگر روابط بین دولت ها براساس احساس و یا عاطفه شکل می گیرد؟. وینستون چرچیل، نخست وزیر سیاس بریتانیا در دوران جنگ جهانی دوم، به خوبی به این اصل اشاره می کند:” دولت ها نه دوستان همیشگی دارن و نه دشمنان همیشگی؛ بلکه منافع دائمی و پایدار دارند.”. صد افسوس که نه تنها مردمان منطقه بلکه سیاستمدراها و نخبگان سیاسی منطقه هم از درک همین یک جمله  عاجزند. از شامات تا فلات ایران رسیاست ورزان و فعالین سیاسی به جای چشم دوختن به داشته های داخلی و جامعه مدنی، با یکدیگر  برای بستن دخیل بر ضریح این قدرت و یا آن قدرت  رقابت می کنند.

حالا، نیروهای سیاسی کرد در سوریه مرتکب همان اشتباهی شدن که عموزادگانشان در کردستان عراق شدند. دو سال پیش که حکومت محلی کردستان عراق (KRI) به رهبری بارزانی و به تحریک برخی قدرت های خارخی فراتر از منطقه تصمیم به برگزاری رفراندوم استقلال کرد، دلسوزان و فرهیخته گان از غرب تا شرق عالم  مشفقانه از رهبران کرد عراقی  خواستند تا بادستان خود دستاوردهایشان را بر باد ندهند و  رگ سیاسیشان را نزنند. اما رهبران اقلیم و ایادیشان این پند را به باد انتقاد گرفتن و کسانی را که با رفراندوم مخاالف بودن  دشمنان، به اصطلاح خودشان ،” ملت کرد”     توصیف کردن. حتی یکی از ایشان در بحبوحه رفراندوم چنان درافشانی کرد که گویی ” شبح کرد” سراسر آسیای غریی را فرا گرفته و هیچ نیرو یا قدرتی تاب رویارویی با او را ندارد. اما دیری نپایید که حقانیت ناصحان و مخالفین آن رفراندوم کذایی بر همگان آشکار شد. اقلیمی که تا آن موقع حتی توانسته بود بر پالایشگاهای نفتی کرکوک هم چنگ بیاندازد و آنرا تحت کنترل خود در آورد به ناگهان همه آن دستاوردها را بر باد رفته دید. آن قدرت هایی که  آنها را به این چاه انداختن حاضر به هیچ گونه کمک حتی در حد لفظ هم نشدن و اینگونه بود که اقلیم دستاوردهای چند ساله را با یک آکت نابجای سیاسی بر باد داد و خود را در بین نه تنها دولت های منطقه بلکه در افکار عمومی هم رسوا کرد.

   حالا دو سال پس از آن ماجرا، تاریخ دارد خودش را تکرار می کند، البته به بیان صحیح تر این ماییم که آنرا تکرار می کنیم،کردهای سوری که پیش قراولان مبازه با غول بی شاخ دم داعش بودن و دلاوری هایشان احترام ملل جهان  را برای آنها به ارمغان آورده بود به ناگهان خود را در باتلاقی تازه گرفتار می یابند که می رود همه ان دستاوردهای نیکو را دود کند و به هوا بفرستد. همین چند وقت پیش بود که برخی تحلیل گران هشدار می دادند که کردها باید سریع تکلیف خود را با ریس جمهور مادام العمر(؟!) بشار الاسد روشن کنند تا بهانه ای برای دولت نئو عثمانی آنکارا برای یورش به خاک سوریه باقی نماند. اما در بر همان پاشنه چرخید که چرخید. نیروهای دموکراتیک سوریه با حمل پرچم آمریکا تمامی تخم مرغ هایشان را درسبد آمریکا گذاشتن و اینگونه خود را یک قدم به قتلگاه سیاسی نزدیکتر کردن. آنها به علت نداشتن درک تئوریک و علمی از روابط بین المللی و با برگزیدن سیاست حب و بغضی که الحق از ویژگی های سیاست در این منطقه بلاخیز است، خود را دچار همان سرنوشتی کردن که دو سال قبل تر از آن کردستان عراق گرفتار آن شد. درآخر،اگر گرمای مبارزه میدانی توامان با سرمای منطق  وعقل نشود نتیجه آن می شود که امروز شاهد هستیم.