دفاعيات پرشور شکرالله پاک‌نژاد در دادگاه نظامی

 

همنشین بهار :

تا زمانی که در روی زمین یک انسان زندانی، گرسنه، ستمکش، محروم و بی‌فرهنگ موجود باشد، آزادی یک کلمه پوچ و توخالی بیش نیست.
 خانم‌ها و آقایان محترم، دوستان دانشور و فرهنگ‌ورز، در این شبِ سردِ مه‌آلود که به‌قول تَنسَر Tansar – در نامه به گُشْنَسپْ(شاه طبرستان) ـ تمیز حقیقت از میان برخاسته و سیرت انسانی‌‌ رها گشته‌است، از راه دور و با قلبی نزدیک به شما سلام می‌کنم. خواهران و برادران عزیز این بحث به دفاعیه مشهور شکرالله پاکنژاد (شُکری) در دادگاه نظامی می‌پردازد که سند مشروعیت مبارزه بر علیه استبداد، و دادخواهی مردمی بود که به آنها عشق می‌ورزید. تمام تجربه جنبش ملی در آن روح لطیف و بی قرار متبلور بود. شکرالله پاکنژاد مفهومی از چپ و انقلابی‌بودن را معنا می‌کرد که به آینده تعلق داشت. زندگی‌اش کار و صبر و عشق بود. برخلاف کسانیکه به دموکراسی به عنوان یک نظریه قدرت می‌نگریستند، معتقد بود آزاداندیشی جوهر اخلاق است. به آزادی به صورت اخلاق نگاه می‌کرد.
از انگشت شمار آدم‌هائی بشمار می‌رفت که هم در قلمرو عمل و هم در قلمرو نظر، حرمت‌نهادن به گوهر مجرد آزادی را مُقَدّم بر تحقق عملی آن می‌دانند. آن جنوبی سیاه‌سوخته خونگرم هر گاه بیوفایی و نامردمی می‌دید به عشق پناه می‌برد و این شعر را زمزمه می‌کرد که ای عشق چهره آبی‌ات پیدا نیست… ای عشق چهره آبی‌ات پیدا نیست. براستی معلمی فرهیخته بود. او بود که به من آموخت تفکر در گذشته، گذشته نیست، مربوط به حال است و وقتی بیاندیشیم گذشته برایمان اکنون می‌‌‌‌شود. می‌شد از هر دری با وی سخن گفت حتی اگر با نظرگاه سیاسی یا فلسفی وی هیچ سازگار نبود. 
 

ادامه مطلب