آرام بختیاری :
سوسیالیسم تخیلی نیز جنبشی: سکولار، عدالتخواه، آرمانگرا، خونین.
لیبرالهای دانشگاهی در غرب، سوسیالیسم تخیلی را سوسیالیسم پیشین یا سوسیالیسم آغازین مینامند. آنها مدعی هستند که بخشی از بحران کنونی مارکسیسم را میتوان با کمک اندیشه های سوسیالیستم تخیلی حل کرد. به این دلیل از مارکسیست ها خواهان دفاع و اعاده حیثت از سوسیالیسم تخیلی هستند. لیبرالها اشاره میکنند که جنبش سوسیالیسم تخیلی ریشه در جنبش عدالتخواهانه جناح چپ بورژوازی لیبرال داشت که خواهان: آزادی خلق، دمکراسی اجتماعی، دولت مردمی دمکراتیک، و جمهوری ملی و مردمی بودند. آنها مدعی هستند که عظمت سوسیالیسم تخیلی به اندازه سوسیالیسم علمی و مارکسیسم است.
سوسیالیسم تخیلی یا آغازین و پیشین، به ترتیب در کشورهای: انگلیس، فرانسه، و آلمان از حدود 3 قرن پیش آغاز شد. آن مجموعه ای بود از موضوعات و بحث های: نقد اجتماعی، تئوریهای انقلابی، اصلاحگریایانه، و اتوپی و آرمانگرایی های عدالتخواهانه. نطفه های سوسیالیسم تخیلی پیشین از قرن 16 میلادی در انگلیس بدلیل فقر ناشی از صنعتی شدن و شروع انتقاد اجتماعی ضد کاپیتالیستی در جامعه طبقاتی آغاز شد. سوسیالیسم تخیلی در فرانسه، سیاسی، و در آلمان بیشتر فلسفی بود. در فرانسه: بابف، بلانکو، و لونارولی، از سال حدود 1782 میلادی مبارزه انقلابی را آغاز کردند. در انگلیس آون از سال حدود 1780 وارد مبارزات اجتماعی شد. گروه دیگر و قدیمی تر سوسیالیستهای فرانسوی: سنت سیمون، فوریه، گابت، و پرودن بودند. مارکس و انگلس از: فوریه و سنت سیمون، در فراسه، و از آون در انگلیس، و از وایتلینگ و موسی هس در آلمان نام برده اند. در روسیه: هرتسن، بلینسکی، دوبرولیبوف، و چرنیشفسکی، نبردی عملی و تئوریک در زمینه سوسیالیسم تخیلی را شروع کردند. در آلمان نقش دین توسط فویرباخ از گروه هگلی های جوان، نقش مهمی در مقدمات رشد سوسیالیسم تخیلی داشت.
moses heß
در تاریخ مبارزات جنبش سوسیالیسم تخیلی از قرن 15 میلادی از 4 گروه و جریان و مرحله نام برده میشود: در مرحله نخست با اسامی: توماس مورس، کامپانلا، وایرس دالایس، روبرو میشویم. در مرحله دوم: از مسیحیان سوسیالیستی مانند توماس مونستر، رهبر جنبش دهقانی نام برده میشود که در سال 1525 ؛ خلاف مارتین لوتر تازه پروتستان شده، اعدام شد. در مرحله سوم: آنارشیستهای روسی و فرانسوی مانند: باکونین، کروپکین، و پرودن قرار دارند. آنارشیستهای روس در جنبش های: سوسیالیسم دهقانی روس، سازمان خلقی نارودنیکی، و تئوریسین هایی مانند: ورونازف، چرنیشفسکی، و دوبرولیوف، فعال بودند. مارکسیست ها در مقایسه با سیستم و فلسفه سوسیالیسم علمی خود، از جریانات و جنبش های سوسیالیسم تخیلی زیر نام میبرند: بابفی ها، کمونیست های برابری خواه، تعاونی گرایان کالایی، فوریه گرایان، آون گرایان، کمونیسم کارگری، بلانکوگرایان، پرودن گرایان، باکونین گرایان، سوسیالیسم تخیلی درون غالب جنبش های اجتماعی مانند جنبش روشنگری، آرمانگرایان اتوپیست، هومانیست های سوسیالیست، و جنبش های فرهنگی. عظمت 300 ساله جنبش ها و تئوریها و دست آوردهای اندیشه سوسیالیسم تخیلی نشان میدهد بدون این جریان هومانیستی و انقلابی، مارکس و انگلس هیچگاه به مارکسیسم و سوسیالیسم علمی جهانشمول کنونی دست نمی یافتند ،و به نقل از لیبرالهای آکادمیک باید بیش از این، از آنان قدردانی میکردند، گرچه میتوان این کوتاهی را به فرهنگ استالینیستی بعد از انقلاب اکتبر نسبت داد، چون مارکس، انگلس و لنین بارها از نظرات و تئوریهای سوسیالیستهای تخیلی نام برده اند؛ مثلا مارکس و انگس، به ویلهلم وایتلینگ و موسی هس بعنوان 2 شخصیت مهم سوسیالیسم تخیلی آلمان اشاره کرده اند. از طریق هگلی های جوان؛ مخصوصا سوسیالیستهای تخیلی، سیاست ارزشی نو یافت، آن محل عملی شدن ایدههای انسانی و خودآزادی گردید، فلسفه برای نخستین بار عمل شد. و گفته شده: برنامه سیاسی، عمل زندگی سیاسی نیست، بلکه اراده برای برنامه ریزی آینده است.
wilhelm weitling
موسی هس (1875-1812) را مارکسیستها و پیروان سوسیالیسم علمی ،یکی از اندیشمندان سوسیالیسم تخیلی در آلمان میدانند. وی فرزند یک تاجر مرفه یهودی آلمانی بود. هس یک کمونیست آرمانگرا، و عضو سازمان اتحادیه عدالتخواهان و اتحاد کمونیستی زمان خود بود. وی نخستین “کمونیست فلسفی” بین هگلی های جوان بود. او کوشید سوسیالیسم تخیلی فرانسوی را با ماتریالیسم فویرباخ و دیالکتیک هگلی گره بزند. هس مهمترین نماینده ” انجمن سوسیالیسم حقیقی” بود که مورد نقد مارکس و انگلس قرار گرفت. هس میگفت انقلاب اجتماعی میتواند خشونت آمیز باشد. انتقاد هس از کاپیتالیم مانند انتقاد مارکس بر اساس از خودبیگانگی انسان بود. او میگفت پول نیز نوعی تولید پارازیتی است که موجب از خودبیگانگی انسان میگردد. وی خواهان روشنگری فلسفی و حذف مالکیت خصوصی و اخلاق اگوایستی بود. هس در سال 1841 در شهر کلن آلمان با مارکس آشنا شد. ایدههای کمونیستی هس را انگلس اغلب تحسین نمود. هس در سال 1845 با مارکس و انگلس برای نوشتن کتاب “ایدئولوژی آلمانی” همکاری نمود. انتقاد آن دو درکتاب “مانیفست حزب کمونیستی” از “سوسیالیستهای حقیقی” هس در سال 1846، موجب جدایی آن ها شد. هس از سال 1848 در آلمان توسط دولت پرویس تحت تعقیب بود، ولی او به خارج مهاجرت نموده بود. هس در سال 1862 میلادی کتاب ” رم و اورشلیم” را منتشر کرد که مبلغ تاسیس یک کشور سوسیالیستی یهودی در اروپا بود. وی در سال 1863 همراه لاسال عضو” اتحادیه سراسری کارگران آلمان” شد. وی در کتاب “سه کشور اروپایی” از افکار مذهبی یهودی خود فاصله گرفت و مبلغ “فلسفه عمل” شد. افکار او ترکیبی بود از ایده آلیسم آلمانی و سوسیالیسم پیشین فرانسوی. هس خواهان اتحاد 3 کشور انگلیس، فرانسه، و آلمان میان سوسیالیستها علیه
ارتجاع روسی شد. در سال 1842 در آلمان یک “حزب فلسفی” کمونیستی ، برای رابطه با جنبش کمونیستی فرانسه و انگلیس، تاسیس شد که چهره سرشناس آن موسی هس بود. گرچه وایتلینگ زیر تاثیر سوسیالیستهای فرانسوی بود، هس ولی زیر تاثیر هگلی های جوان، فلسفه آلمانی و فویر باخ بود. موسی هس در سال 1836 میلادی کتاب ” تاریخ مقدس بشریت اسپینوزای جوان” را منتشر کرد.
ویلهلم وایتلینگ (1871-1808)، سوسیالیست تخیلی آلمان، نیز مورد تشویق و تحسین مارکس و انگلس قرار گرفت. او نتیجه رابطه “نامشروع” ولی عشقی یک کنیز آلمانی و یک افسر نیروهای اشغالی فرانسه در شرق آلمان بود، که بعد از پایان دوره آموزش خیاطی، با پای پیاده روانه فرانسه شد و در آنجا در سال 1835 میلادی وارد “انجمن تحقیر شدگان”؛ که یک گروه جمهوریخواه آلمانی بودند، شد. وی یک تئوریسن و سازمانده کمونیسم اتوپیستی کارگری، و ناشر مجله ” اتحاد عدالتخواهان ” در سال 1836 و نویسنده کتاب ” بشریت در چه وضعیتی است؟ ” بود. وایتلینگ یک انقلابی حرفه ای و مبلغ سیاسی و نماینده نوعی کمونیسم پیشه وری انقلابی؛ زیر تاثیر سوسیالیسم فرانسوی بود. هم دورههای او: کلر، هاینه، مارکس، انگلس، و فویرباخ، بی تاثیر از او نبودند. انگلس میگفت او پایه گذار کمونیسم آلمانی است. فویر باخ نوشت: وایتلینگ یک پیام آور کمونیسم صنفی پیشه وری است. وی همچون نئوبافی ها استفاده از ابزار خشونت انقلابی را مجاز میدانست. در سیاست و حکومت، علم باوری و ایمان او به فلسفه هومانیستی ترقی خواه در ادامه خط: افلاتون، سنت سیمون، و موسی هس، بود. وی دز سال 1842 میلادی با مارکس اختلاف پیدا کرد چون مارکس میگفت انقلاب باید سیستماتیک، روشنگرایانه و حساب شده باشد و نه از طریق تئوریهای نیمه علمی یا رفتار احساسی.
وایتلینگ میگفت پول علت تقسیم ناعادلانه کار و کالاست و اقتصاد باید از طریق یک مرکزگرایی دمکراتیک اداره شود
و مالکیت خصوصی بر وسایل تولید دلیل تمام بی عدالتی هاست. مارکس مدعی بود که او رشد نیروهای انقلابی در تولید پرولتاریای مدرن صنعتی را نمی بیند. وایتلینگ در کتاب تئوریک خود “نسل هماهنگی و آزادی” به ترکیب: انتقاد اجتماعی، ایده آلهای آینده نگری، و تجربیات مبارزات پرولتاریای آغازین آلمانی با تفکرات: بابف، سن سیمون، فوریه، و تبدیل آنان به یک سیستم کمونیست عقلگرایانه و محکوم نمودن نظم استثمارگرایانه بعنوان توهین به قانون اساسی و به اخلاق و حقوق انسانی پرداخت. مارکس و انگلس مدعی بودند که او طرفدار مبارزه طبقاتی و انقلاب است؛ بدون اینکه قوانین اجتماعی را بشناسد،نمود. او از طریق تئوریها و نقشه هایش امید به رشد تودهها و سازماندهی فوری نظم کمونیستی داشت. دیدارش با مارکس در سال 1846 موجب مشاجره و جدایی آندو شد. شاهکار او کتاب “تضمین های آرامش، تعادل، و آزادی”؛ زیر تاثیر افکار فوریه و سوسیالیست تخیلی فرانسوی، نوشته شده.
متابع:
– politische theorien, hans-joachim lieber, bundeszentrale für politische bildung, 1991, bonn,s. 498-506
– philosophische wörterbuch, veb biblio.graphi.institut, leipzig, 1974, s. 1127-1142,band2
–meyers universallexikon, band 2, veb- leipzig,1979, s. 283,
und band 4, s.545-546
mose hess