
کرامت الله راسخ :
چکیده:
در دوران مدرن، جماعت به جامعه تبدیل شد. در برخی موارد، این فرآیند با دگرگونی سریع روابط اجتماعی و حوزة عمومی همراه بود که از آن بهعنوان انقلاب یاد میشود. حکومت و دولت از یکدیگر و هر دو از جامعه جدا شدند. شهروند سوژه اجتماعی جامعه شد، شهروندی با حقوق و مسئولیت. مجمع شهروندان ملت نامیده شد. نظام سیاسی که در بستر جدایی حکومت و دولت و حضور عنصر مدنی امکانپذیر شد، نظام دموکراتیک نامیده شد. دموکراسی به معنای مشارکت مردم در شکلدهی به سرنوشت اجتماعی و سیاسی خود است. عملکرد، قدرت و مسئولیتهای رئیس حکومت تعریف، تثبیت و محدود شد. حکومت اداره جامعه و رئیس حکومت، مدیر آن شد. بهعنوانمثال، در آمریکا، دستگاه حکومت عنوان «اداره»[1] و رئیس آن عنوان رئیسجمهور گرفت، یعنی مدیر اداره. دلیل اصلی این وضعیت، ظهور طبقات اجتماعی، بهطریقاولی طبقه متوسط یا بورژوازی، اقتدار اجتماعی و سیاسی این طبقه در دوران مدرن است.
جماعت سرنوشتی متفاوت دارد. انقلاب به معنای شورش و قیام برای حفظ روابط گذشته تحت عناوین مختلف است. دولت از حکومت جدا نیست. سوژه اجتماعی در جماعت فردی با عنوان خلق، توده یا امت است، جزئی وابسته بهکل، در خدمت خدا، تاریخ یا خلق. مجمع باشندگان مُلکی ملت نیست، بلکه مملکتی پادشاهی یا جمهوری است که توسط فردی قدرتمند اداره میشود که ممکن است عنوان پادشاه، رهبر، رئیسجمهور یا دبیر اول کمیته مرکزی یا عناوین دیگر داشته باشد. فرد قدرتمند، صرفنظر از عنوانش، سرنوشت باشندگان مُلکی را تعیین میکند. حکومت و دولت درهمتنیده هستند. قدرت، عملکرد و وظایف فردی که در رأس این مجموعه قرار دارد نامحدود است. فقدان این فرد، زمینه فروپاشی جماعت را فراهم میکند. دلیل این امر، فقدان طبقه متوسط و اقتدار اجتماعی و سیاسی این طبقه در ساختار جماعت است. در طول قرن گذشته، دوطبقه روشنفکران و روحانیون بهطور مستقیم یا غیرمستقیم عملکرد بورژوازی را در ساختارهای اجتماعی خاورمیانه به عهده گرفته و راه را برای ایجاد حکومت استبدادی در ساختارهای جماعتی این منطقه هموار کردهاند. ما وضعیت روشنفکران را در کتابی که بهزودی منتشر خواهد شد بررسی کردهایم. این نوشته مقدمه کتابی درباره وضعیت روحانیت در ایران است
دولت
در اوایل قرن نوزدهم، به دنبال تغییر جغرافیای سیاسی منطقه خاورمیانه، ایران مستقیماً با گسترش اشغال روسیه و غیرمستقیم با بریتانیای کبیر و فرانسه در تماس قرار گرفت. با این تماس ناخواسته و بدون آمادگی، بوروکراسی حاکم ایران ابتدا اولین قدم را به دوران جدید، دوران سرمایهداری استعماری و سپس امپریالیستی که در حال ظهور بود، برداشت. ایرانیان متحیر و شگفتزده شدند. عباس میرزا از ژوبر[2] درباره راز پیشرفت غرب پرسید و میرزا ابوالحسن خان حیرت نامه نوشت.[3] آنها موضوع را ساده و راه را تقلید دانستند و بدین ترتیب در دام تقلیلگرایی افتادند.
این تماس باعث شد ایرانیان با مقولاتی مانند پیشرفت، قانون، حکومت و دولت با مضامینی متفاوت ازآنچه میدانستند، آشنا شوند، بدون اینکه با زمینه تاریخی، اجتماعی، فکری، سیاسی و فرهنگی این تحولات در غرب آشنا باشند. سفرنامههای ایرانیان و سایر مسلمانانی که از جوامع خاورمیانه اسلامی به غرب سفر میکردند، گواهی بر این ادعا است.[4] این سفرنامهها، توصیفهای سادهای از چگونگی آشنایی مسلمانان خاورمیانه با جوامع غربی هستند و به همین دلیل حاوی ایدههای ساده، گاه نادرست و عموماً برساختی نویسندگان میباشند. چنین ایدههایی در مورد غرب نهتنها بر ذهن مردم عادی کوچه و بازار در این کشورها تأثیر گذاشت، بلکه زمینهساز ظهور غرب برساختی در مقابل غرب واقعی در محیط عمومی و فضای اجتماعی جوامع خاورمیانه شد. تفاوت در روابط اجتماعی و به دنبال آن در جهانبینی، هستیشناسی و معرفتشناسی به حدی بود که راهی جز ایجاد واقعیتی برساختی بهجای واقعیت موجود در نظام اجتماعی جامعهای وجود نداشت. عامل اجتماعی غرب برساختی در ابتدا دربار، اشراف دنیوی و دستگاه بوروکراتیک بود، اما علما و مجتهدان در عصر قاجار در قرن نوزدهم در کنار عاملیت اجتماعی عصر صفویه، نقش سیاسی آنها نیز تقویت شد.
روحانیون با توجه بهجایگاه خود در ساختار اجتماعی ایران، دستگاه دولتی را که در ابتدا عامل و حامل غرب برساختی بود، به حاشیه راندند. نهتنها این، بلکه در نیمه دوم قرن نوزدهم، دستگاه حاکم را مسئول وضعیت موجود و عامل بیگانه معرفی کردند. بدین ترتیب مبارزه با دولت مرکزی با شعار مبارزه با استعمار، درواقع غرب، در اشکال اولیه آن در نیمه دوم قرن نوزدهم آغاز شد. سیاست دستگاه دولتی که اصلاحات را به تقلید از غرب از روی ناچاری و بدون دستاورد ملموس تقلیل میداد، بهانه اصلی مخالفان دستگاه حاکم تبدیل شد. دستگاه دولتی تصور میکرد که از طریق مجموعهای از اقدامات مانند سازماندهی مجدد ارتش، اعزام چند نفر بهعنوان «دیپلمات»، اعزام دانشجو به غرب و درنهایت ایجاد مراکز فنی و آموزشی جدید و طرح مطالبه قوانین غربی، جایگاه حاکمیت را در اذهان عمومی ارتقاء خواهد داد. چنین اقداماتی نتیجه معکوس داد. گروهی از کسانی که با حمایت دستگاه دولتی، از طرق مختلف با غرب آشنا شده بودند، در اواخر قرن نوزدهم، تحت رهبری میرزا ملکم خان، یکی از اولین کارمندان دولتی اعزامی به غرب، بهصف مخالفان رژیم و به روحانیون مخالف اصلاحات الهام گرفته از غرب پیوستند.
این گروه در این نوشته «روشنفکران عمومی»[5] نامیده میشوند. جنبش بهاصطلاح قانونی، درواقع مبارزه با غرب، با ظهور این گروه اجتماعی، شکل و محتوای متفاوتی به خود گرفت. آنها با انتشار مجموعهای از نشریات در داخل و خارج از کشور، در مقیاسی محدود در جامعه ایرانی تأثیرگذار شدند. روزنامه «عروهالوثقی» (1884) سید جمالالدین اسدآبادی در پاریس و روزنامه «قانون» (1891) میرزا ملکم خان ازجمله این نشریات تأثیرگذار بودند. آنها وارث نوشتههای اجتماعی و انتقادی بدون مبانی فکری و فلسفی شدند که پیشگامان این جنبش از اوایل قرن نوزدهم تولید کرده بودند. نوشتههای میرزا صالح شیرازی،[6] میرزا فتحعلی خان آخوندزاده،[7] میرزا ملکم خان، عباس میرزا ملک آرا،[8] میرزا یوسف خان مستشارالدوله،[9] میرزا آقاخان کرمانی،[10] میرزا زینالعابدین مراغهای[11] و میرزا عبدالرحیم طالبوف تبریزی[12] از شناختهشدهترین این آثار هستند. این نوشتهها، با قضاوت خوشبینانه، در بهترین حالت حاوی انتقاد اجتماعی و سیاسی هستند، نه اندیشههای اجتماعی، سیاسی و فلسفی در مورد تغییر ساختار حوزه عمومی در جامعه ایرانی.
روشنفکران عمومی، با نوع دیگری از تقلیلگرایی که اصلاحات و تحولات اجتماعی را به مبارزه با دستگاه بوروکراتیک برای سرنگونی آن تقلیل میداد، در اواخر قرن نوزدهم خود را در وضعیت جدیدی یافتند. این تقلیلگرایی، زمینه همکاری آنها را با گروهی از علما، مجتهدان و بهویژه روحانیون سطح پایین و متوسط فراهم کرد. روحانیت نیز همراه با شکاف در صفوف روشنفکران و اصلاحطلبان اولیه، به دو گروه علما، مجتهدان و روحانیون عمومی تقسیم شد. این گروه از روحانیون بیش از آنکه عالم و مجتهد باشد، فعال و کنشگر سیاسی است. با کنشگری اجتماعی و سیاسی این گروه، زمینه برای جنبش تنباکو (۱۸۹۱) و انقلاب مشروطه (۱۹۰۶) فراهم شد، چنانکه در آثار منتشرشده در این دوران، بهویژه آثار و تألیفات دو چهره تأثیرگذار این دوران، میرزا ملکم خان که نماینده اصلی روشنفکران عمومی بود و سید جمال اسدآبادی که نماینده روحانیت عمومی در این دوران بود، میتوان دید. روشنفکران عمومی نقش مهمی در این جنبش اجتماعی ایفا کردند. آنها نهتنها در جنبش تنباکو و انقلاب مشروطه شرکت کردند، بلکه با ایجاد تاریخنگاری برساختی، این رویداد اجتماعی و سیاسی را بازسازی کردند و از این طریق بر جنبش اجتماعی روحانیت در ایران در قرن بیستم تأثیر گذاشتند.
انقلاب
تاریخنگاری برساختی در قرن گذشته تأثیر بسیار بیشتر ازآنچه تصور میشود، بر سرنوشت اجتماعی و سیاسی ایران داشته است. عامل اصلی و نماینده اجتماعی این نوع تاریخنگاری در ایران، روشنفکران عمومی هستند. روحانیون عمومی در این فرآیند از روشنفکران حمایت میکردند. کتاب تاریخ بیداری ایرانیان نوشته ناظم السلام کرمانی نمونه بارز این ادعا است.[13] همانطور که در آثار میرزا آقاخان کرمانی، ناظم الاسلام کرمانی و حتی افراد وابسته بهنظام سنتی روحانیت مانند کربلایی حسن دیده میشود، تاریخنگاری برساختی در خدمت جنبشهای اجتماعی و سیاسی ضد نظام، ازجمله جنبش تنباکو و انقلاب مشروطه، قرار گرفت و زمینه را برای تبدیل انقلاب مشروطه به ایدئولوژی جنبش مشروطه ایران فراهم کرد.
تغییر اجتماعی در ساختارهای جماعتی خاورمیانه به دلیل فقدان زیرساختهای مادی و معنوی، ناگزیر ماهیت ایدئولوژیک دارد. تغییر در روابط اجتماعی و بهتبع آن، عرصه عمومی در جوامع غربی، نماینده اجتماعی قویای دارد که بانامهای مختلفی ازجمله بورژوازی یا طبقه متوسط شناخته میشود. طبقه بورژوازی با مفهوم و کارکرد فوق به دلایل مختلف، ازجمله توسعهنیافتگی روابط اجتماعی جماعتی، در این نوع ساختار وجود ندارد؛ بنابراین، شکل و محتوای تغییر اجتماعی در ساختار جماعتی بدون عاملیت طبقه اجتماعی بورژوازی، اساساً با تغییر در ساختار عرصه عمومی در ساختار جامعهای متفاوت است. روشنفکران و روحانیون عمومی در ایران در این شرایط عاملیت اجتماعی و سیاسی پیدا کردند و به نیروی محرکه تغییر اجتماعی تبدیل شدند، لیکن متناسب با ساختار جماعتی در ایران.
تأثیرات این وضعیت بهوضوح درروند انقلاب مشروطه در ایران (1906) قابلمشاهده است. تاریخنگاری برساختی در این وضعیت، زمینه را برای انقلاب بهعنوان جنبش ایدئولوژیک فراهم و قهرمانان و ضدقهرمانان خود را در قرن بیستم خلق کرد. قائممقام فراهانی (پدر و پسر)، میرزا تقیخان فراهانی، میرزا حسینخان سپهسالار، میرزا ملکم خان، میرزا آقاخان کرمانی، حیدر خان عمو اوغلی، میرزا کوچک خان جنگلی، کلنل محمدتقی خان پسیان، شیخ محمد خیابانی، محمد مصدق، حسین فاطمی، مجتبی میرلوحی (نواب صفوی)، تقی ارانی، جعفر پیشهوری، قاضی محمد، سید روحالله خمینی، سید محمود طالقانی، شیخ حسینعلی منتظری و بسیاری دیگر با این تفسیر گفتمانی در ردیف قهرمانان قرار گرفتند. پادشاهان قاجار و پهلوی، میرزا آقاخان نوری، شیخ فضلالله نوری و درباریان و مدیران دستگاه حاکم عموماً بهعنوان ضدقهرمان به تصویر کشیده شدند. افرادی مانند ناظم الاسلام کرمانی، احمد کسروی، یحیی دولتآبادی، مهدی ملکزاده، حسین ملکی، سعید نفیسی، محمدتقی بهار، عباس اقبال آشتیانی، احمد محمود، اسماعیل رائین و بسیاری دیگر در این روند نقش داشتند، اما نقش فریدون آدمیت در این زمینه بینظیر است. او موفق شد با عنوان حماسی امیرکبیر و ایران، ماهیتی حماسی به روند تاریخنگاری ساختاری ببخشد و با کتاب ایدئولوژیک نهضت مشروطیت ایران، عنوانی برای این جنبش ایدئولوژیک ارائه دهد.[14]
تاریخنگاری برساختی بدین ترتیب موفق شد بدون تأمل نظری یا تعمق فلسفی، بدون پرداختن به پرسشهای اساسی، ذهن عموم را برای تحول اجتماعی آماده کند. این تفسیر گفتمانی از تاریخ بهویژه در خدمت روحانیت ایران بود. روحانیت عمومی در دهههای 1340 و 1350 شمسی موفق شد در چارچوب رویکرد ولایتفقیه، عاملیت اجتماعی و بهتبع آن سیاسی خود را ازنظر نظری توجیه کند، بدون اینکه مجبور به پاسخ به سؤالات اساسی باشد. سؤالاتی که برای حرکت اجتماعی روحانیت و دستیابی آنها به قدرت سیاسی انحصاری حیاتی است، لیکن روحانیت توانست در فضای اجتماعی موجود از کنار آنها بگذرد:
۱. آیا سلسلههای صفوی، هوتکیان، افشار، زند، قاجار، پهلوی و حتی جمهوری اسلامی در پنج قرن گذشته در شش مرحله از تکامل تاریخی خود، ابتدا در فرآیندی مشابه تأسیس و سپس سرنگون نشدند: ۱) فعال شدن جریانهای گریز از مرکز؛ ۲) فروپاشی اقتدار دولت مرکزی؛ ۳) ضعف و ناکارآمدی دولت مرکزی؛ ۴) گسترش شورش و افزایش ناامنی ناشی از هرجومرج داخلی؛ ۵) ظهور یک ناجی قدرتمند؛ ۶) سرکوب جریانهای گریز از مرکز، تأمین امنیت و تأسیس استبداد جدید؟
۲. اگر این فلسفه تاریخی پذیرفته شود، منشأ تکرار وقایع در دورههای تاریخی خاص کجاست؟
۳. چرا این تلاشها به نتیجه مطلوب نمیرسد؟
۴. آیا تکرار وقایع ناشی از عوامل اساسی مؤثر در سیر وقایع تاریخی است؟
۵. چرا تاریخنگاریِ بازتابی و برساختی، برای توضیح وقایع دوره گذار سیساله بین ترور ناصرالدینشاه (۱۲۷۵ هجری شمسی) و تاجگذاری رضاشاه (۱۳۰۴ هجری شمسی) صرفاً به اسناد و بایگانیهای دولتهای خارجی استناد میکند و همزمان، ترکیب و تأثیر متقابل عوامل داخلی و خارجی را نادیده میگیرد؟
۶. چه تغییرات اساسی اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، حقوقی و تاریخی زمینهساز فروپاشی میشود؟
۷. آیا جنبش تنباکو و ترور ناصرالدینشاه، مانند موارد مشابه در ۵ قرن گذشته، آغاز روند فروپاشی سلسله قاجار نیست؟
۸؛ بنابراین، آیا جنبش مشروطه یک رویداد معمول درروند فروپاشی در تاریخ ایران در ۵ قرن گذشته نیست؟
۹. چرا باید وقایع دوره فروپاشی و گذار از یک ساختار جماعتی به یک نظام اجتماعیِ جامعهای در دوران مشروطه و انقلاب اسلامی را انقلاب نامید؟
تاریخنگاری برساختی موفق شد چنین پرسشهای بنیادینی را از عرصه اندیشه اجتماعی و تاریخی ایران حذف کند تا زمینه انقلاب اجتماعی با رهبری روشنفکران و روحانیون و عاملیت اجتماعی و سیاسی خردهبورژوازی فراهم شود. چنین پرسشهایی در جنبشهای اجتماعی جوامع جماعتی خاورمیانه مطرح نمیشوند، زیرا طرح چنین پرسشهایی، تردیدهایی را در مورد ضرورت انقلاب و انقلابی گری ایجاد میکند. انقلابیون در جوامع درحالتوسعه، بهدرستی طرح چنین پرسشهایی را بهعنوان تلاشی از سوی بورژوازی و طبقه متوسط برای جلوگیری از انقلابهای مردمی و تودهای معرفی میکنند. مشکل انقلابها در ساختارهای جماعتی در جهان سوم این است که اینگونه انقلابها در قرن بیستم، بدون طرح پرسشهای بنیادین، پاسخ مناسبی به معضل اجتماعی و سیاسی در ساختارهای جماعتی این جوامع نیست. انقلابهای مردمی و تودهای در جوامع جماعتی خاورمیانه، پس از پیروزی انقلاب، زمانی به دنبال پاسخ به چنین پرسشهایی هستند که دیگر خیلی دیر شده و مجبورند همان روابط پوسیده گذشته را تحت عنوانی جدید و حتی انقلابی ایجاد کنند.
روشنفکران عمومی به دلایل مختلف، عامل اصلی لاپوشانی مسائل اساسی و طرح پرسشهایی در این زمینه هستند، زیرا در چنین ساختارهایی، عاملیت اجتماعی و سیاسی دارند و عموماً نقش بورژوازی، طبقه کارگر و طبقه متوسط در ساختارهای جامعهای پیشرفته در ساختارهای جماعتی به آنها واگذار میشود. به همین دلیل، مثلاً در ایران، در کنار روحانیون عمومی، یکی از نمایندگان اصلی تاریخنگاری برساختی و بهتبع آن، انقلابهای تودهای و مردمی هستند.
یورگن هابرماس و ساموئل آیزنشتات در مطالعات خود به این نتیجه رسیدهاند که دوران مدرن به شکل کنونی خود بدون عاملیت اجتماعی و سیاسی بورژوازی، بهعبارتدیگر، یک طبقه متوسط اصلاحشده، امکانپذیر نیست. دوران مدرن و نظام سرمایهداری در غرب در سایه عاملیت اجتماعی و سپس سیاسی طبقه متوسط امکانپذیر شد.[15] ساموئل آیزنشتات ظهور این طبقه را عامل اصلی تحول مذهبی اوایل قرن شانزدهم و شکلگیری اخلاق پروتستانی و درنهایت روح سرمایهداری در جوامع غربی در دوران مدرن میداند.[16] او معتقد است که بورژوازی در اوایل دوران مدرن از جایگاه اجتماعی ویژهای برخوردار شد. برخلاف ماکس وبر که فرهمندی را به فرد نسبت میدهد، او فرهمندی را پاسخی به نیاز انسان به نظم میداند که میتواند در افراد، نقشها، نهادها و سنتها تجلی یابد، بهطوریکه میتوان افراد و نهادها را دارای ماهیت فرهمند دانست. اگر ادعای ساموئل آیزنشتات را بپذیریم که گروههای اجتماعی میتوانند در کنار افراد و نهادها فرهمند تصور شوند، دو گروه اجتماعی در ایران در قرن گذشته از ویژگی فرهمندی برخوردار بودهاند: روحانیون و روشنفکران عمومی.
سؤال این است. مبنای این ادعا کجاست؟ پاسخ ساده این است. روشنفکران و روحانیون به دلیل فقدان طبقه بورژوازی در جوامع خاورمیانه از امکان فرهمندی برخوردار هستند. تاریخنگاری یکی از عرصههای اصلی برای طرح این ادعا برای آنهاست. روشنفکران در جوامع خاورمیانه به طبقات اصلی اجتماعی مانند دربار، اشراف، علما و مجتهدان سنتی و بازرگانان تعلق ندارند. آنها باید با نوشتن تاریخ و تفسیر وقایع بر اساس درک خود از حوادث در خدمت منافع طبقاتی خود، قهرمانان اجتماعی خود را خلق کنند.
دلیل مهمتر این است که روشنفکران، بهویژه روشنفکران عمومی در جوامع خاورمیانه، از اواخر قرن نوزدهم آموختند که برای بسیج تودهها به تفسیر خود از هستی نیاز دارند. آنها نمیتوانستند مانند همتایان غربی خود وارد قلمرو ممنوعه نقد مذهبی شوند، بنابراین به عرصه تاریخ پناه بردند.
دلیل عمده دیگر این است که تغییر اجتماعی در جامعه خاورمیانه در دوران مدرن – صرفنظر از عامل یا حامل آن، چه یک عالم دینی باشد یا یک مصلح محض، یک روحانی یا یک روشنفکر عمومی – دارای محتوای ذهنی و ایدئولوژیک است. محتوای ایدئولوژیک اندیشه اجتماعی و سیاسی در این جوامع به این دلیل است که تغییرات اجتماعی منشأ درونی ندارند؛ بنابراین، اهداف چنین جنبشهایی باید بهصورت ذهنی تفسیر و در صورت لزوم تحریف شوند، بهعبارتدیگر، ساخته شوند. روشنفکران، چه ناب و چه عمومی، ظرفیت لازم برای ساختن ماهیت ذهنی و ایدئولوژیک چنین جنبشهایی رادارند. آنها عموماً کار فکری انجام میدهند، از دنیای واقعی فاصلهدارند، درنتیجه میتوانند دنیای خیالی، آرمانی و ارادی خود را خلق کنند تا جایگزین واقعیت اجتماعی شود. منافع طبقاتی آنها در فرآیند تفسیر هستی تأمین میشود، زیرا کار یک روشنفکر درهرصورت و موقعیتی تفسیر هستی است. آنها ابزارهای لازم برای انجام این عمل رادارند. تاریخنگاری قدیمی و تاریخنگاری جدید برساختی، همواره یکی از ابزارهای توجیه وضعیت موجود، بهویژه برای ملتهای تاریخی یا دارای تاریخ بوده است؛ بنابراین، تاریخ برای روشنفکر و چپ جهانسومی، توصیف رویدادها نیست، بلکه خلق رخدادهاست، توصیفی که باید ملکه ذهن عمومی و عوام شود. پذیرش عمومی چنین ادعاهایی، زمینه را برای تصور چنین ادعاهایی بهعنوان واقعیت عینی فراهم میکند. توماس مدعی است که وقتی پدیدهای مرتباً تکرار شود، ملکه ذهن شده و واقعیت تصور میشود.[17] بدین ترتیب، تاریخنگاری برساخته موفق شد ایدئولوژی انقلاب مشروطه را از دل هرجومرج اجتماعی و فروپاشی سیاسی در ایران بین ترور ناصرالدینشاه (۱۲۷۵ هجری شمسی) و تاجگذاری رضاشاه (۱۳۰۴ هجری شمسی) خلق کند.
روشنفکران از روش تحقیق خاصی برای خلق این واقعیت در جهان توسعهنیافته خاورمیانه شرقی و اسلامی استفاده میکنند. اسناد و مدارک موجود در بایگانیهای کشورهای استعماری و امپریالیستی، منبع اصلی تأملات اجتماعی و سیاسی این گروه است. مثلاً برای بررسی انقلاب مشروطه، اسناد تصویری، صوتی و بسیاری از شاهدانی که همین چند دهه پیش زنده بودند را کنار میگذارند و به سراغ اسنادی میروند که در سفارتخانهها و مراکز کنسولی کشورهای غربی در ایران تولیدشدهاند و عموماً حاصل برداشتهای شخصی و اهداف اجتماعی و سیاسی کارمندان این نهادها هستند. این اسناد را وحی منزل میدانند و بر اساس آنها ادعاهایی را مطرح میکنند. چنین ادعاهایی در مورد تاریخ معاصر در سطحی باورنکردنی مطرح، تکثیر و بهطور گسترده تبلیغ میشود و مهمتر از آن، پذیرش عمومی پیدا میکند، درحالیکه بخش بزرگی از چنین مطالب تاریخی غیرواقعی است؟ تاریخ انقلاب مشروطه ایران نمونهای عینی از این روش تحقیق است و دلیل این ادعاست که هر نوع تاریخنگاری نوعی تفسیر واقعیت از منظری خاص، بهویژه از منظر صاحبان یا مدعیان قدرت و آشنایان به تفسیر هستی است.
روحانیت
تاریخنگاری برساختی برای روشنفکران عمومی اهمیت کارکردی دارد. آنها برای توجیه ادعای صلاحیت خود برای تصرف قدرت سیاسی به توجیه نیاز دارند، درحالیکه نمیتوانند مانند روحانیت در ایران از ابزاری مانند دین برای توجیه مشروعیت حکومت خود استفاده کنند. آنها از ارتش و نیروهای نظامی برای تصرف قدرت سیاسی استفاده میکنند، همانطور که در بسیاری از کشورهای آسیایی، آفریقایی و آمریکای لاتین دیده میشود. حزب توده ایران نیز با تأسیس سازمان افسری به دنبال استفاده از این ابزار بود، اما اتحاد جماهیر شوروی به دلیل موقعیت جغرافیایی و سیاسی ایران به این حزب اجازه تصاحب قدرت سیاسی با استفاده از ارتش را نداد. شوروی معتقد بود که روحانیت در ایران، برخلاف کشورهای اسلامی سنی، ابزار بسیار بهتری برای انقلاب اجتماعی و سیاسی در ایران در مقایسه با روشنفکری عمومی است؛ بنابراین، شوروی از همان ابتدا به کمونیستهای ایرانی توصیه کرد که با روحانیت همکاری کنند و برخی حتی تأسیس حزب دموکرات آذربایجان پس از جنگ جهانی دوم را ناتوانی حزب توده در نزدیک شدن به روحانیت میدانند.[18] حزب دموکرات آذربایجان در این زمینه موفق بود و توانست تعداد قابلتوجهی از روحانیون عمومی را در صفوف خودسازماندهی کند. تعداد قابلتوجهی از روحانیون در جریان انقلاب مشروطه و به دنبال انقلاب کمونیستی در روسیه به مشهد مهاجرت کردند و در تاریخ ایران تأثیرگذار شدند. حزب سوسیالدموکرات روسیه، حتی قبل از انقلاب مشروطه و از زمان استقرار حیدر خان عمواوغلی در مشهد، توجه ویژهای به این شهر داشت و حتی نفوذ گستردهای در بین روحانیون این شهر پیدا کرد.[19]
همکاری با روحانیت برای روشنفکران عمومی نیز مهم بود. مهمترین دلیل مشارکت گسترده روشنفکران عمومی در ساخت تاریخ، فراهم شدن زمینه همکاری آنها با علما، مجتهدین و روحانیون از این طریق بود، ادعایی که در آثار ملکم بهوضوح مشهود است.
تاریخنگاری برساختی درنهایت به تعریف خاصی از فرآیند اجتماعی و سیاسی رسید که تاکنون بهعنوان تنها ابزار گفتمانی معتبر تاریخنگاری در ایران شناخته میشود. از دیدگاه این نوع تاریخنگاری، نظام حاکم و اربابان خارجی آن مهمترین عامل تأثیرگذار بر سرنوشت انسان در جهان شرق در جوامع اسلامی خاورمیانه هستند. مبارزه با حاکمیت سیاسی تحت عناوین مختلف مانند استبداد، ارتجاع، ظلم و ستم و کشورهای خارجی حامی آن تحت عنوان استعمار، امپریالیسم و بهزعم اسلام سیاسی غرب، وظیفه اصلی عمومی در این جوامع است. روشنفکران، چه در مواضع ملی، مذهبی و کمونیستی، علما و مجتهدان بهطورکلی و روحانیون عمومی بهطور خاص، کاملاً با این تعریف و تعیین وظیفه سازگار هستند. جنبش تنباکو، جنبش مشروطه و انقلاب اسلامی با این تعریف و تفسیر از تاریخ امکانپذیر شد.
روش مطالعه مناسب در چارچوب این روش پژوهش، جمعآوری اسناد سفارتخانهها و منابع خارجی و گاه داخلی در این زمینه است؛ بنابراین، میتوان از تحلیلهای جامعهشناختی و تحقیقات سیاسی مستند و حتی کاوش عوامل اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، تاریخی و فرهنگی تأثیرگذار بر تغییرات اجتماعی در این جوامع صرفنظر کرد تا با استناد به منابع، به درک علمی از ساختار اجتماعی در این جوامع دستیافت، روندی که بسیار سخت است و به پشتکار بسیار نیاز دارد، درحالیکه بامطالعه اسناد بایگانیها و استفاده گزینشی از منابع میتوان بهسادگی به نتایج دلخواه رسید.
از همان ابتدا، روشنفکران عمومی از اهمیت روحانیت برای تحول انقلابی جامعه ایران آگاه بودند. آمادگی روحانیت برای شرکت در انقلاب سیاسی نهتنها به دلیل جایگاه اجتماعی آنها در جامعه شیعه ایران بود، بلکه ماهیت اسلام بهعنوان یک دین نیز در فراهم کردن شرایط همکاری بین روشنفکران عمومی و روحانیت اهمیت داشت. ملکم خان در شمارههای مختلف روزنامه قانون، سعی در توجیه نظری روند نزدیکی بین روشنفکران عمومی و روحانیت داشت. برای این منظور، او مفهوم حاکم ظالم در الهیات اسلامی را بهعنوان سلطان مستبد تفسیر کرد تا راه را برای مبارزه مشترک روحانیت و روشنفکران علیه بوروکراسی و شخص شاه هموار کند. درعینحال، او علما و مجتهدین را بهعنوان نیروی محرکه هر جنبش سیاسی و اجتماعی در ایران معرفی و تبلیغ کرد. تغییر در ساختار حوزه عمومی روحانیت از اواخر قرن نوزدهم به این تحول کمک کرد. از چند دهه آخر قرن نوزدهم، روحانیت شیعه بهتدریج به دو گروه تقسیم شد: علما و مجتهدان سنتی؛ و گروه دیگری که ما در اینجا از آنها بهعنوان «روحانیت عمومی»[20] یاد میکنیم. اینها عموماً افراد مذهبی از طبقات پایین جوامع مسلمان هستند که به دلیل جایگاه طبقاتی و الگوی رفتار اجتماعی و فرهنگی خود، نمیتوانند با دنیای جدید سازگار شوند. به دلیل این جایگاه طبقاتی و جهانبینی و هستیشناسی ناشی از آن، روحانیون عمومی بخش قابلتوجهی از جمعیت جوامع اسلامی را از طبقات پایینشهری نمایندگی میکنند.
این گروه در نیمه اول قرن بیستم بانامهای مختلف در بسیاری از جوامع اسلامی در سراسر جهان اسلام، به شکلهای گوناگون سازماندهی شد. اخوان المسلمین یکی از شناختهشدهترین این گروهها در خاورمیانه است. ایران قبل از انقلاب مشروطه با این گروهها و این افراد آشنا بود. ناظم الاسلام کرمانی در کتاب خود تاریخ بیدار ایرانیان و آثار مشابه، از این گروهها بانامهای مختلف، ازجمله انجمنهای مخفی، یادکرده است. این افراد، مانند میرزا جهانگیرخان شیرازی، سید رضا مساوات، سید جمال واعظ، یحیی دولتآبادی، حاج سیاح، سلیمان خان میکده و بعدها میرزا کوچک خان جنگلی و انجمن اتحاد اسلام در رشت و بسیاری دیگر، اغلب بالباس روحانی و گاه غیرروحانی، در روزنامههای آن دوران مانند صوراسرافیل، حبلالمتین، اختر، مساوات، تربیت و نشریات مشابه به اشکال مختلف فعالیت میکردند. این فعالیتها تا انقلاب اسلامی باهدف سیاسی، اما ظاهری مذهبی ادامه یافت. ما با برخی تامها مانند فدائیان اسلام آشنا هستیم. جمهوری اسلامی با ماهیت چنین فعالیتهایی آشنا بود و پس از انقلاب اسلامی به وجود آنها پایان داد، درنتیجه اکثر این گروهها دولتی و حکومتی شدند.
جایگاه روحانیت عمومی در قرن بیستم بهواسطه مجموعهای از رویدادهای اجتماعی و سیاسی در صفوف روحانیت شیعه تقویت شد، بهطوریکه در دهههای 1340 و 1350، آنها عرصه عمل اجتماعی و عاملیت سیاسی را بدون دخالت علما و مجتهدین به انحصار خود درآوردند. این گروه از روحانیت حتی قبل از انقلاب مشروطه با علما و مجتهدین درگیر بودند. این گروه سرانجام با انقلاب اسلامی در سال 1357 توانست قدرت سیاسی را به انحصار خود درآورد. تاریخچه ظهور این گروه از روحانیت باید بهتفصیل بررسی شود، زیرا آنها تاریخ ایران را در قرن بیستم تعیین کردند.
حکومت صفویه، برای توجیه مشروطیت حکومت خود، به ایجاد گروه اجتماعی علما و مجتهدین کمک کرد. پیشگامان این گروه عموماً در این دوران از خارج از کشور به ایران دعوت میشدند، اگرچه بهتدریج برخی از علمای ایرانیتبار نیز به صفوف آنها پیوستند. این گروه در طول بیش از دو قرن حکومت صفویان، توانست در کنار دستاوردهای دیگر، دو کار اساسی را به انجام برساند: تثبیت روحانیت بهعنوان یک گروه و نهاد اجتماعی و تدوین مبانی نظری در چارچوب اصول اسلامی برای توجیه عاملیت اجتماعی روحانیت. عاملیت اجتماعی روحانیت در قرن هجدهم و بهویژه قرن نوزدهم و دوران قاجار، نهتنها تثبیت شد، بلکه با ظهور چهرههای برجستهای مانند شیخ مرتضی انصاری و میرزای شیرازی، رنگ و بوی سیاسی نیز به خود گرفت. در قرن نوزدهم و نیمه اول قرن بیستم، روحانیت به بخشی انکارناپذیر از حوزه اجتماعی عمومی و حتی عرصه سیاسی ایران تبدیل شد. آنها تا دوران پهلوی نتوانستند قدرت سیاسی انحصاری را به دست بگیرند، زیرا هنوز پایگاه اجتماعی با عاملیت اجتماعی و سیاسی مانند خردهبورژوازی نداشتند. اصلاحات رضاشاه و بهویژه محمدرضا شاه با اصلاحات ارضی و تأسیس بیرویه مراکز آموزشی ابتدایی، متوسطه و دانشگاهی در دهه ۱۳۴۰، نیروی اجتماعی عظیمی را برای انقلاب اجتماعی و سپس سیاسی در اختیار آنها قرار داد. آنها با داشتن پایگاه اجتماعی گسترده و یکپارچه، تنها به توجیه نظری نیاز داشتند. رویکرد نظری ولایتفقیه آیتالله خمینی که ریشه در فقه اصولی روحانیت شیعه دارد، در این دوران ماهیتی اجتماعی و سیاسی یافت و بدین ترتیب زمینهساز پیروزی انقلاب اسلامی شد. البته ناتوانی و ناکارآمدی نظام سلطنتی سابق در مدیریت وضعیت جدید و روند گذار از ساختار جماعتی به جامعهای، بهویژه در دهه پایانی حکومت سلطنت با کمک درآمدهای نفتی و ناتوانی شاه در رهبری این دوره به دلیل شرایط جسمی و روحیاش نیز در این روند بیتأثیر نبود.
منابع:
آخوندزاده، فتحعلی (1349)، تمثیلات، ترجمه محمدجعفر قراچه داغی، به کوشش باقر مؤمنی، تهران: نشر اندیشه.
آخوندزاده، فتحعلی (1364)، مکتوبات، مقدمه و تصحیح و تجدیدنظر از م. صبحدم، پاریس: انتشارات مرد امروز.
آدمیت، فریدون (1349)، اندیشههای میرزا فتحعلی آخوندزاده. تهران: خوارزمی.
آدمیت، فریدون (1355). امیرکبیر و ایران، چاپ پنجم، تهران: خوارزمی.
آدمیت، فریدون (1357)، اندیشههای میرزا آقاخان کرمانی، چاپ دوم. تهران: پیام.
آدمیت، فریدون (1363)، اندیشههای طالبوف تبریزی، تهران: دماوند.
افشار، ایرج (1378)، نامههای تبریز از ثقة الاسلام به مستشارالدوله، تهران: نشر فرزان.
باستانی پاریزی، محمدابراهیم (1347)، «سخنی چند پیرامون اندیشههای میرزا آقاخان»، وحید، 5(8):
بیات، کاوه (1380)، طوفان بر فراز ماورای قفقاز، تهران: مرکز اسناد و دیپلماسی.
راسخ، کرامت الله (1398)، «میرزا صالح شیرازی و سنتگرایی بازتابی»، مطالعات ایرانی (دانشگاه کرمان)، شماره 35، 67-93.
راسخ، کرامت اله (تابستان 1395)، «میرزا ملکم خان و سنتگرایی بازتابی»، فصلنامه پژوهشهای سیاسی (دانشگاه اصفهان) سال 6 شماره 3، ص. 21-36.
ژوبر، پیرآمده (1347)، مسافرت به ارمنستان و ایران، ترجمه علیقلی اعتماد مقدم، تهران: بنیاد فرهنگ ایران.
عباس میرزا قاجار (ملک آرا) (1361)، شرححال عباس میرزا ملک آرا، به کوشش عبدالحسین نوائی، تهران: انتشارات بابک.
عباسی، جواد؛ نجف زاده، علی (1389)، «طلاب قفقازی و نقش آنان در تحولات سیاسی- اجتماعی مشهد در اواخر عصر قاجار (حدود 1320-1330 ق./ 1902-1911 م)»، گنجینه اسناد، 20(4 (پیاپی 80)):44-60.
کربلایی، حسن (1377)، تاریخ دخانیه یا تاریخ وقایع تحریم تنباکو، به کوشش رسول جعفریان، قم: نشرالهادی.
کرمانی، میرزا آقاخان (1368)، نامههای تبعید، به کوشش هما ناطق. کلن (آلمان): افق.
مراغهای، زینالعابدین (1384)، سیاحتنامه ابراهیم بیگ، به کوشش، م. ع. سپانلو، 3 ج، تهران: مؤسسه انتشارات آگاه.0-0.
مستشارالدوله، میرزا یوسف (1382)؛ یک کلمه و یک نامه، به کوشش صادق فیض، تهران: صباح.
میرزا ابوالحسن خان ایلچی (1364). حیرت نامه، به کوشش حسن مرسل وند، تهران: موسسه خدمات فرهنگی رسا.
ناظم الاسلام کرمانی، محمد (1362)، تاریخ بیداری ایرانیان، به کوشش علیاکبر سعیدی سیرجانی، تهران: آگاه.
هابرماس، یورگن (1392). دگرگونی ساختاری حوزه عمومی: کاوشی در باب جامعه بورژوای، ترجمه جمال محمدی، تهران: نشر افکار.
.
Eisenstadt, S. N. (1966), Modernization, Protest and Change, Englewood-Cliffs, NJ: Prentice-Hall.
Rasekh, K. (2025), Gemeinschaft und Gesellschaft, Einführung in die politische Soziologie eines islamischen Landes (Iran), Soziologie 112, Berlin, Münster, London, Wien, Zürich: Lit Verlag.
Rasekh, K. )2000), Das politische Denken der Reformisten im Iran 1811-1906, Eine Untersuchung über das politische Denken der iranischen Intellektuellen, SPEKTRUM 71. Münster; Hamburg; London: Lit-Verlag. 95-101.
[1] Administeration
[3] میرزا ابوالحسن خان ایلچی، 1364
[4] Rasekh, 2000, 2025
[5] Public intelectuals/Allgemeine Intellektuelle
[6] راسخ، 1398: 67-93؛ راسخ، 1395: 21-36
[7] آخوندزاده، 1349؛ آخوندزاده، 1364؛ آدمیت، 1349
[8] عباس میرزا قاجار (ملک آرا)، 1361
[9] مستشارالدوله، 1382؛ افشار، 1378
[10] آدمیت، 1357؛ باستانی پاریزی، 1347؛ میرزا آقاخان کرمانی، 1368
[11] مراغهای، 1384
[12] آدمیت، 1363
[13] ناظم الاسلام کرمانی، 1362؛ کربلایی حسن، 1377
[16] Eisenstadt, S. N.1966
[17] Thomas /Thomas,1928: 571-572
[18] بیات، 1380
[19] عباسی؛ نجف زاده، 1389: 44- 601354؛
[20] Public clergy/allgemeine Geistlichkeit






