شیدا جهان بین

ماده یکم کنوانسیون منع شکنجه سازمان ملل متحد شکنجه را هر عملی میداند که به واسطهی آن و تعمدا درد و رنجی شدید، خواه جسمی یا روحی، بر فرد اعمال شود. دلیل شکنجه معمولا کسب اطلاعات، اعترافگیری، تنبیه، ارعاب یا وا داشتن فرد به انجام کاری است.
حقوق ما
ماده یکم کنوانسیون منع شکنجه سازمان ملل متحد شکنجه را هر عملی میداند که به واسطهی آن و تعمدا درد و رنجی شدید، خواه جسمی یا روحی، بر فرد اعمال شود. دلیل شکنجه معمولا کسب اطلاعات، اعترافگیری، تنبیه، ارعاب یا وا داشتن فرد به انجام کاری است.
شکنجه خواه جسمی یا روحی، تاثیر فراوانی بر فرد دارد و میتواند تا سالها تاثیرات منفی خود را به همراه داشته باشد. به همین دلیل به زندانیانی که در طول دوران بازداشت خود با شکنجه روبهرو بودهاند، توصیه میشود تا با روانکاو و یا روانشناس در مورد تجربیات خود از شکنجه و تاثیراتی که این شکنجهها بر آنها داشته است صحبت کنند و توصیههایی در مورد کنار آمدن یا از بین بردن تاثیرات شکنجه دریافت کنند تا زندگی آنها پس از دوران بازداشت به روال عادی بازگردد.
سلول انفرادی به تنهایی یکی از سختترین شکنجههای روحی و جسمی به حساب میآید. بسیاری از زندانیان سیاسی در ایران تجربهی حبس در سلولهای انفرادی زندانهای مختلف را دارند. این روش به دلیل جلوگیری از ارتباط زندانی با دنیای بیرون و ایزوله کردن کامل او و همچنین ممانعت از هرگونه تحرک بدنی و استفاده از نور و … توامان شکنجهای جسمی و روحی بر زندانی وارد میکند.
به دلیل تاثیرات مخربی که شکنجه بر انسانها میگذارد و از آن رو که شکنجه یکی از موارد بارز نقض حقوق بشر به حساب میآید، سازمان ملل متحد در قعطنامهای در سال ۱۹۸۷ انجام هر گونه اذیت، آزار و رفتار غیر انسانی و بشری در کره زمین را محکوم کرد و در قطعنامهای خواستار پیوستن کشورهای جهان به معاهدهی منع شکنجه و مجازات و پیگیری عوامل شکنجه (مخصوصاً شکنجههای دولتی) در سرتاسر دنیا شد.
153 کشور معاهدهی منع شکنجه را تصویب کردهاند اما ایران از امضاکنندگان معاهده نیست و به عکس، در قوانین ایران، تحت عنوان تعزیرات، مجازاتهایی چون شلاق و قطع عضو در نظر گرفته شده است. شورای نگهبان در ایران با هر لایحهای که با هدف ایجاد محدودیت در اعمال شکنجه توسط مقامات انتظامی و قضایی تدوین شده، مخالفت کرده است.
این در حالی است که زندانیان شکنجه شده در ایران، اغلب از کمکهای مشاورهای برخوردار نیستند و مراجعه به روانکاو و روانشناس هنوز هم برای آنها به عاملی مهمی برای کم کردن از آلام و اثرات شکنجه در زندان تبدیل نشده است.
از همینرو با ﺁﺯﺍﺩ ﻣﺮﺍﺩﻳﺎﻥ، ﺭﻭﺍن دﺭﻣانگر ﻭ ﻣﺸﺎﻭﺭ ﻋﻠﻮﻡ ﺭﻓﺘﺎﺭﻯ ﻭ ﻫﻤﭽﻨﻴﻦ ﻋﻀﻮ ﺭﺳﻤﻰ ﺍﻧﺠﻤﻦ ﺭﻭﺍﻧﺸﻨﺎﺳﺎﻥ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ آﻣﺮﻳﻜﺎ در خصوص تاثیر شکنجه بر زندانیان در ایران و راههای درمان شکنجهشدگان پس از آزادی از زندان گفتوگو کردیم.
آقای مرادیان به نظر شما شکنجهی روحی و جسمی، میتواند تاثیرات خود را نه به صورت آنی، بلکه ماهها و یا سالها پس از اعمال شکنجه نشان دهد و این تاثیرات چیست؟
در مقدمه اين بحث بايد عرض كنم كه موجود انسانى تركيبى است از دو سيستم مرتبط و در عين حال مستقل از يكديگر. هم علوم انسانى و هم علوم نظرى از فلسفه گرفته تا روانشناسى و علوم پزشكى بر اين باور اذعان دارند كه انسان تركيبى از ساختارهاى فيزيكى و بيولوژيكى و درعين حال روانشناختى و روحى است. اين دو سيستم تاثير و تاثر متقابل بر كاركرد يكديگر دارند. بى گمان ما انسانها در طول حيات خود كارى جز پاسخگويى به نيازهاى اين دو سيستم نداريم. هر كارى كه ما انجام مىدهيم به نحوى پاسخى به نيازهاى اين دو سيستم است. نيازهاى فيزيولوژكى و بيولوژيكى انسان؛ غذا، آب، هوا، سرپناه، بهداشت و رفع نيازهاى جنسى است.
هر گونه تداخلى در رسيدن موجود انسانى به اين نيازهاى اوليه میتواند بر سلامت جسمى و فيزيولوژيكى فرد تاثيرات عميق و طولانى مدتى بگذارد و محروميت طولانى از دستيابى به اين نيازهاى اوليه میتواند به مرگ موجود انسانى منجر شود. از نظر روانشناختى هم به موازات دستيابى و عدم دستيابى موجود انسانى به نيازهاى اوليه، نيازهاى روانشناختى و روانى فرد هم ارضا و يا به ناكامى روانى منجر میشود كه خود در شكلگيرى شخصيت روانى و نگاهى كه فرد به زندگى و به ارتباط با دنياى پيرامون خود میتواند داشته باشد موثر است.
احساس امنيت و ناامنى، احساس تعلق و رابطه احساسى و عاطفى، اعتماد به خود و اعتماد به ديگران، حس صيانت نفس، همگى در بسترى شكل میگيرد كه رفع نيازهاى فيزيولوژيكى اوليه انسانى است. در نهايت تصويرى كه فرد از دنياى پيرامون خود پيدا میكند و معنا و هدفى كه فرد در زندگى در پيش میگيرد برای رسيدن به كمال و شكوفايى زندگى، همگى در گرو گذار طبيعى از حوادث و اتفاقاتى است كه اين دوسيستم فيزيكى و روانى انسان را مورد تاثير و تاثر قرار میدهند.
برآورد متقابل اين دو سيستم بر همديگر و تنها راه رسيدن موجود انسانى به شكوفايى و كمال چيزى جز آزادى و نهايتا كرامت انسانى او نيست. هر وضعيتى كه مانع رسيدن انسان به نيازهاى اوليه جسمى و روانى او شود، در نهايت آزادى و كرامت فردى موجود انسانى را مورد تهديد قرار داده است و اين محروميتها ميتواند در كوتاه مدت و حتى در دراز مدت از رسيدن او به كمال انسانى كه نهايت زنگى است باز دارد.
هدف از اين مقدمه اين بود كه اساسا شكنجه و آزار موجود انسانى چيزى جز محروم كردن فرد از دستيابى و دسترسى به نيازهاى اوليه و بنيادىن او نيست. بر اساس اين تعريف و در هر شرايطى چه در يك محيط محدود از نظر مكانى مانند زندان، و يا يك خانه و چه در يك محيط بزرگتر كه میتواند يك محله يا يك شهر باشد، هر گونه دخالتى از سوى صاحبان قدرت در اين مكانها و در جهت ممانعت از دستيابى به نيازهاى اوليه افراد، میتواند شكنجه و آزار تلقى گردد، حال چه شكنجه جسمى باشد و يا شكنجه روحى كه بعضا از آن به عنوان شكنجه سفيد هم نام میبرند.
اساسا همهی سيستمهاى امنيتى و پليسى و بعضى از شيوههاى تربيتى و باز آموزى و به اصطلاح باز پرورى منسوخ شده بر اين اساس استوار است كه با محروم كردن فرد از دستيابى به نيازهاى اوليه او را در مسيرى كه خود درست ميدانند هدايت كنند. در واقع اگر رسيدن به نيازهاى اوليه فيزيولوژيكى و روانى فرد را به لذت و آرامش و رضامندى از زندگى ميرساند، محروميت فرد از دستيابى به اين نيازهاى اوليه و بنيادين فرد را به درد، رنج، آشفتگى و عدم رضامندى از زندگى سوق ميدهد.
با اين مقدمه مختصر میتوان تصويرى از فرد شكنجه شده را ارائه كرد، حال میتواند اين فرد كودكى باشد كه در محيط خانه و يا مدرسه و در محل كار مورد شكنجه قرار گرفته است يا زنى كه مورد خشونت خانوادگى از سوى همسر خود قرار میگيرد و میتواند در هر چهار طبقهبندى كه ما از آزار و شكنجه از آن اسم برديم، گنجانده شود. اين شكنجه میتواند ايجاد محروميت در پوشش روزانه و يا محروميت از اجراى آيين و مذهبى باشد كه فرد به آن اعتقاد دارد.
ميزان تاثير اين شكنجهها و آزارها بر زندگى فرد موضوعى است كه از فردى به فرد ديگرى متفاوت است، به گونهاى كه تفاوتهاى فردى نقش اساسى در ميزان تخريب شخصيت فرد دارد، اين تفاوتهاى فرد میتواند سن، جنس و تجربههاى فرد مورد شكنجه قرار گرفته باشد. به همين دليل امكان دارد كه دو فرد در شرايط مساوى يک عكسالعمل همسان را در مقابل شكنجه نشان ندهند. تحقيقات پزشكى و روانشناختى بر قربانيان شكنجه و آزارهاى جسمى و جنسى و حتى بازماندگان جنگ و سربازانى كه از جنگ برگشتهاند اين موضوع را تایيد میكند كه دست كم ٢٥ درصد اين افراد علايم مشابهى را نشان دادهاند. علايمى كه میتواند در يك طبقه بندى مشخص تحت عنوان PTSD يا اختلال استرس بعد از حادثه قرار گيرند.
بگذاريد اين بحث را به موضوع شكنجه و آزار زندانيان عقيدتى و وجدان در ايران مرتبط كنيم. همه كسانی كه تجربه زندان در ايران را داشتهاند به گونهاى همهی مراحلى كه من در بالا به آن اشاره كردم را تجربه كرده اند. محروميت از دستيابى به نيازهاى اوليه فيزيولوژيكى غذا، آب، هوا، بهداشت و سرپناه و در همين حال هم خشونت وحشيانهاى كه تنها هدف از آن اعمال ازار جسمى و فيزيكى بر فرد زندانى نبوده است. شلاق زدنهاى طولانى، خونين كردن سر، صورت و بدن زندانى، بیخوابى و وادار كردن به بيدار ماندن، كشيدن ناخنهاى دست و پا، عدم معالجه زخمهاى حاصل از اين شكنجهها، قرار دادن در محيطهایى كه میتواند سلامتى اندامهاى فرد را مورد تهديد قرار دهد، و همينطور شكنجههاى روحى و روانى جنسى، تهديد به تجاوز فردى و گروهى تا تجاوز به انواع شيوههاى غير انسانى، تحقير و خرد كردن اعتماد به نفس و صيانت نفس زندانى و همه شيوههايى كه فرد را در مرز مرگ روحى و روانى و نهايتا ترس فرد از مرگ میكشاند، هدف شكنجهگران بوده است. اين مجموعهاى كه ذكر شد تقريبا در همهی زندانهاى ايران اعمال شده است و بىگمان همه زندانيانى كه مورد شكنجه و آزار قرار گرفته اند در چارچوب اختلال استرس بعد از حادثه يا PTSD قرار میگيرند كه با كمال تاسف اختلالى پايا و مقاوم است كه میتواند بعد از آزادى از زندان هم مجددا بازسازى شود و همهی آن شكنجهها و آزارها را دوباره تجربه كند.
موضوع تاسفبرانگيز اين است كه بيشتر شكنجهشدگانى كه بعد از آزادى از زندان در ايران ماندهاند حتى در صورت دستيابى به امكانات اوليه درمانى و رواندرمانى به دليل قرار گرفتن در فضايى كه همه عناصر شكنجه و شكنجهگر را در خود دارد، هيچگاه به مرحله بهبودى اوليه هم نخواهند رسيد.
از چه روست که از سلول انفرادی به عنوان شکنجهی روحی و جسمی یاد میشود و تاثیراتش چه می تواند باشد؟ فکر می کنید مشاوره با روانکاو و یا روانشناس پس از شکنجه، چه تاثیراتی بر زندانی شکنجه شده می گذارد؟
موجود انسانى نيازهايى دارد كه اين نيازها در بستر اجتماع شكل میگيرند. شخصيت و كاراكتر فرد در بستر روابط اجتماعى تكامل میيابد. گرچه روانشناسى فردى به بررسى شخصيت روانى فرد به مفهوم مجزاى آن میپردازند ولى آنگاه كه به شخصيت فرد سالم از نظر روانى اشاره میكنند، او را در بستر روابط اجتماعى با دنياى پيرامون نگاه میكنند. بىگمان بزرگترين لذت زندگى انسانى، بودن با ديگران و تقسيم كردن تجربههاى خود با دنياى پيرامون است. سلول انفرادى در اولين مرحله، فرد را از دنياى پيرامون او، جدا ميكند. سرپناه كه بخشى از نيازهاى بنيادين انسانى است محدود میشود، هوا، غذا و آب و ارتباطات عاطفى و جسمى و ديدارى كه لذت بخشترين بخش زندگى است از وى گرفته میشود. فرد، كنترل بر زندگى خود را از دست میدهد و آزادى و كرامت انسانى وى مورد تهديد قرار ميگيرد. احساس امنيتی كه در طبقهبندى نيازهاى انسانى در وهله دوم قرار دارد، مورد تهديد قرار ميگيرد. تبادل سيستم حسى فرد با دنياى پيرامون از كنترل فرد خارج میشود و به واقع ترس از فضاى بسته، فضاى كوچك و تاريك سلول، فرد را میتواند تا مرز ترس از مرگ و نابودى بكشاند. اين مراحل و تركيب کردن آن با انواع شكنجههاى جسمى و فيزيكى و عدم اطلاع از پايان اين شكنجهها و آزارها، فرد را به مرز دستور پذيرى و شكست شخصيت روحى و روانى میكشاند.
هدف شکنجه و شكنجهگر اين است كه با ايجاد محروميتهاى فيزيكى و روانى و حسى در يك فضاى كاملا كنترل شده بدون دخالتهاى اخلالگر محيطى، از موجود زندانى كه بىشک فردى اجتماعى و فعال در بيرون از زندان بوده، يك فرد مطيع، منزوى، بدون كرامت و شكست خورده را به وجود آورد و هنگامى كه به هدف خود رسيد او را به بندهاى عمومى بفرستد كه همگان در همان شرايط وى قرار دارند. اين شيوه شكنجه روحى و روانى براى اين زندانيان به بهانههاى مختلف هر مدت يک بار هم تكرار میشود تا اثرات بودن در تک سلولى مجددا تجربه شده و از بازپرورى شخصيت روانى فرد زندانى جلوگيرى كند.
فرد زندانى براى رسيدن به تعادل روانى همه راههاى مقابله با درد و رنج زندان را آزمايش میكند، چه در برخورد علنى با شكنجهگر و سيستم زندان و چه در دنياى خيالى خود. اگر اين دوران طولانى شود، فرد سعى میكند كه خود را با آن منطبق كند و اين انطباقپذيرى به سيستم روانى فرد آرامش میدهد. تجربههاى اوليه فرد قبل از شكنجه و زندان میتواند بر سطح مقاومت فرد در مقابل شكنجه و درماندگى آموخته شده وى در زندان تاثيرگذار باشد.
بيشتر قربانيان شكنجه و آزار جسمى، عاطفى، روانى و جنسى و زندانيان عقيدتی در طبقهبندى اختلالات اضطرابى شديد و به خصوص PTSD يا اختلال استرس بعد از حادثه قرار میگيرند. همان طور كه از تعاريف اوليه PTSD بر مىآيد، اين تجربه يا حادثه (زندانى شدن، شكنجه و خرد شدن شخصيت روانى و جسمى فرد) واقعهای به شدت فراتر از سطح تحمل روانى فرد است. در واقع موجود انسانى از نظر روحى و روانى براى مواجهه با حوادث غير مترقبه با اين تفاصيل ساخته نشده است. طبيعت يا سرشت انسان، سيستم دفاعى قوى و كارآمدى براى مواجهه با حوادث ناخوشايند در اين سطح را ندارد. موجود انسانى در صورت مواجهه با اين وقايع در زندگى به زمان زيادى نيازمند است كه راه مقابله با آن را بياموزد. درماندگى آموخته شده خود به گونهاى مكانيزم دفاعى و روانى است كه فرد زندانى يا اسير به تدريج و در داخل زندان يا اسارتگاه و يا در محيط شكنجه و آزار میآموزد. ترس اولين تجربهای است كه فرد با آن مواجه میشود.
فرد میترسد چون فكر میكند كه به مرگ نزديک شده است. رابطه ايجاد شده بين ترس و واقعه به وقوع پيوسته كمک میكند كه ما عناصر تشكيلدهنده آن واقعه را در مغز خود با جزیيات كاملى ثبت کنیم و آن را فراموش نكنيم. اگر چه يادآورى آن عناصر و حادثه به وقوع پيوسته دردآور و استرس زاست، با اين حال سيستم روانى ما راه مقابله با وقايع اينچنينى را تحليل و تجزيه کرده و ياد ميگيرد.
معمولا سيستم روانى يك زندانى شكنجهشده حداقل به سه ماه زمان در فضایى متفاوت نياز دارد كه تجربه اوليه آزار و شكنجه را تحليل كند و راه مقابله روانى مناسب با آن را پيدا كند. تصور اينكه يک زندانى به مدت طولانى در معرض شكنجه و آزار جسمى و جنسى و روانى قرار بگيرد و همواره تهديد مرگ و اعدام به بخشی از زندگى وى در زندان تبديل شود به همان اندازه دردآور و آزاردهنده است؛ به گونهاى كه زندانى هيچگاه امكان بهبود روانى در زندان را نمىيابد و اساسا سيستم زندان هم چنين امكانى را نمىخواهد فراهم كند. با اينحال در صورت آزادى از زندان، فرد وارد دنيايى ديگر خواهد شد كه در آن هر موضوعى میتواند تداعى و يادآور شكنجههاى زندان باشد. روشهايى كه سيستم روانى افراد آزاد شده از زندان براى مقابله با عوارض حاصل از شكنجه به آن متوسل میشود حداقل در دو مورد زير با هم مشابهت دارد:
1) فلاش بک و يا تكرار ذهنى حادثه به گونهاى كه فرد وادار میشود آنچه اتفاق افتاده را در شرايطى متفاوت و قطعا قابل تحملترى بازسازى كند. اين روش در عين حال كه كمک میكند فرد شكنجه شده و يا حادثه ديده به ياد بياورد كه چه بر او گذشته است، سيستم روانى او را مجبور به تفكر و تحليل راههايى میكند كه در هنگام مواجهه به آن دست زده است. اين تكرار ذهنى مكرر در عين دردناک بودن و آزار دیدن فرد از تكرار آن، اين كمک را میكند كه ما با فراگيرى شيوههاى نوين و بهترى، از درد حادثه بكاهيم و اميد بيشترى به ادامه زندگى پيدا كنيم.
2) روش ديگرى كه سيستم روانى بعد از رهايى از شكنجه و آزار و يا حادثه غير مترقبه انجام میدهد اين است كه فرد حادثه ديده را به سطحى از بىحسى روانى و حتى جسمى بكشاند كه فرد در آن سطح احساس تعادل روانى خود را میيابد و ناخود آگاه راه دسترسى به عناصر حادثه و واقعه آزار دهنده را مسدود میكند. اگر چه فرار، ناخودآگاه از استرس و اضطراب بيش از حد در فرد میكاهد، با اين حال چون سيستم روانى از تداعى آزاد هم تبعيت میكند، فرد نمىتواند به مدت طولانى در اين كرختى و بىحس كردن روانى بماند و ناگزير اين وقايع آزار دهنده به سطح آگاهی میرسند و در اين حالت فرد بدون كمک تخصصى نمىتواند آرامش و تعادل روانى خود را باز يابد. در واقع موجود انسانى براى نجات زندگى خود از همه شيوهها و مكانيزمهاى روانى خود كمک مىگيرد.
اين سيستم روانى در همهی افراد بشرى به يك شكل و شيوه عمل نمىكند. گاه پيش آمده است كه سيستم روانى از مكانيزمهايى استفاده كرده است كه بيمارگونه فرد را به شيوههاى ايذايى و خودآزارى و گاه ديگر آزارى كشانده است. فرد حادثه ديده مانند هر سيستم زندهی ديگرى نياز به بازپرورى و درمان دارد و اين امكانپذير نخواهد بود مگر با يارى گرفتن از رواندرمانگر متخصص در اين حيطه.
از ديدگاه زيستى و جسمانى هم فرد شكنجهشده و آزار ديده در مدت شكنجه و آزار جسمى و روحى دچار انواع اختلالات هورمونى و به خصوص اختلال در ميزان سطح آدرنالين در بدن خواهد شد. در تمام مدتى كه فرد زندانى در معرض استرس و فشار روحى و روانى بوده است، هورمون آدرنالين در خون بالا میرود و با كاهش استرس، سطح آدرنالين به سطح طبيعى تمايل پيدا میكند. اين تغير در ميزان آدرنالين میتواند موجب بیقرارى، بىخوابى، و اختلالت اضطرابى شود. متاسفانه در زمان تكرار ذهنى حادثه يا فلاشبک كه قسمت هيپوكامپ مغز را به كار میاندازد، موجب میشود كه خاطرات ضبط شده در هيپوكامپ مجددا مورد پردازش قرار گيرد و اين موضوع موجب اختلال شديد در سطح آدرنالين شود.
به دليل اينكه هم سيستم جسمى و هم سيستم روانى فرد شكنجه شده مورد آزار قرار گرفته است، تركيبى از درمان زيستى، دارو درمانى و رواندرمانى فردى و گروهى و همینطور حمايتهاى اجتماعى دراز مدت بايد در دستور تيم درمانى براى قربانيان شكنجه و آزار قرار گيرد.
آیا به افراد نزدیک به زندانی شکنجه شده نظیر همسر، مادر و یا پدر هم توصیه میکنید که برای مشاوره به روانشناس مراجعه کنند؟
خانواده و افراد نزديک به زندانى شكنجه شده در تمام دورانى كه زندانى زير شكنجه بوده، مورد شكنجه و آزار روحى و روانى قرار گرفتهاند. آنان در عين اينكه نياز دارند توسط يک رواندرمانگر مورد ارزيابى قرار گيرند، در همين حال هم بايد چه به صورت فردى و چه در قالب يک خانواده همراه با عضو شكنجه شده در جلسات رواندرمانى شرکت کنند. معمولا متدهاى خاص رواندرمانى و رويكرد كاملا متفاوتى براى اين خانوادهها و عضو شكنجه شده در نظر گرفته میشود. اين متدها مبتنى بر درمان PTSD، اختلال اضطرابى و گاه رواندرمانى دوران اندوه و عزا است. تقويت حمايتهاى اجتماعى و حمايتهاى طبيعى براى فرد شكنجه شده تاثيرات قابل توجهى بر فرآيند درمان دارد. در عين اينكه خود خانواده به عنوان يک سيستم مورد درمان قرار میگيرد، همه اعضای اين سيستم هم جداگانه مورد ارزيابى قرار خواهند گرفت. دادن اطلاعات و آموزش به خانواده و اطرافيان در مورد اثرات شكنجه و به خصوص در مورد كسانیكه مورد شكنجههاى جنسى قرار گرفتهاند از اهميت زيادى برخوردار است. خانواده به عنوان يك سپر حمايتى میتواند از اقدام فرد شكنجهشده در آزار رساندن به خود، در مقابله با افكار خودكشى و حتى آزار ديگران كمك موثرى کند.
به غیر از مشاوره گرفتن؛ چه روشهای دیگری را برای معالجهی فرد شکنجه شده توصیه میکنید؟
رواندرمانى بدون دارو درمانى و حمايتهاى اجتماعى موثر نخواهد بود. افراد شكنجه شده در واقع كارایى اوليه خود را از دست دادهاند. تمايل به بىحس كردن خود، زندگى در دنيایى خيالى و فردى، منزوى شدن و دور شدن از جامعهاى كه در آن زندگى میكند، اختلال در روابط بين فردى، عصبانيت و بیقرارى مكرر و دست زدن به رفتارهاى آزار دهنده، عدم توانایى كار كردن و گذران زندگى روزمره، عدم رسيدگى به نيازهاى اوليه فردى و حتى بهداشتى، اختلال شديد در خواب و تغذيه، فرد را به پايينترين سطح كارایى خود میرساند و بیشک ادامه اين وضعيت در طولانى مدت امكانپذير نخواهد بود. متاسفانه در ايران و با توجه به اينكه شكنجهگران خود بخشى از دست اندركاران و كارگزاران سيستمهاى درمانى و حمايتى هستند، هيچ دورنماى مثبتى را نمیتوان براى درمان قربانيان شكنجه تصور كرد. در بسيارى از كشورهاى مترقى جهان، سيستمهاى حمايتى از قربانيان شكنجه چه به صورت خصوصى و در چارچوب تشكلهاى غير دولتى و غير انتفاعى و حتى در قالب سازمانهاى دولتى خدمات قابل توجهى را به اين قربانيان ارايه میدهند.