فیروز نجومی :
اینروزها توجه همگان بر رازگشائی معمای کشته شدن رئیس جمهور، آخوند دکتر ابراهیم رئیسی، متمرکز گردیده است. شاید، مرگش(شهادت، بقول ولایت پرستان) سبب شود که هویت اصلی و اصیل او، آدمکشی شقی و بیرحم، اشکار گردد. و همه هموطنان آگاه گردند که چه آدمکشانی بر ما حکومت میکنند، چه آخوندهای مقدسی بر خاسته از حوزه های علمیه، دستهاشان را بخون هموطنانی آلوده کرده اند که دارای باور و اندیشه ای بوده اند در اختلاف با شریعت اسلامی و یا خصومت با نظمی اجباری بر اساس تسلیم و اطاعت و فرمانبری.
قتل یا ترور آخوند رئیسی و همراهانش، از جمله حسین امیر عبداللهیان، وزیر امورخارجه، بیشتر در چار چوب بازی ها و رقابتهای سیاسی مورد ارزیابی قرار میگیرد. بعضا، آنرا ناشی از جنگ قدرت در میان قشرآخوند و متحدین “مکلای” آنان میدانند و آنرا به جنگهای قبیله ای تشبیه میکنند. خصومت و تضادهائی که بمرگهای مشکوک و ترور و نابودی رقیب در حوادثی همچون، سقوط هلیکوپتر و مرگ رئیس جمهور، آخوند رئیسی و همراهان او میانجامد. برخی، نیز، بر آن باورند که رهبر معظم نمیتواند نقشی در نابودی رئیس جمهور، آخوند رئیسی و همراهان او بازی کرده باشد. که آخوند خامنه ای، چه سودی از نابودی تف لیس مطیع و فرمانبری، همچون آخوند رئیسی، بدست میآورد. او نمیتوانست تهدیدی برای تاج و تخت رهبر معظم انقلاب، آخوند خامنه ای بشمار رود.
تحلیلگران سیاسی، حکومت آخوندی و تغییر و تحولاتی که در آن صورت میگیرد، بندرت، در چارچوب دین اسلام، مورد بر رسی قرار میدهند و اساسا، به حکومت آخوندی، همچون یک پدیده دینی- اسلامی نمی نگرند. چه اگر به تاریخ صدر اسلام بنگری، همین تضادها و خصومتها در ساختار قدرت وجود داشته است. آخوندها و فقهایی که بر مسند قدرت قرار دارند، در تعین مشی سیاسی و استراتژی و تاکتیک به تاریخ دین، به متن قرآن و احادیث و روایات رجوع میکنند، نه مارکس و لنین و مائوتسه تنگو حکومت اسلامی چه در زمان محمد و چه پس از مرگ او، سراسر جنگ بود و در گیری. حضرت محمد، رسول برگزیده الله، در حدود دهسال پیامبری، بیش از 60 بار دست بلشگر کشی زد، بسیاری را بخون کشید و یا باسارت در آورد و از جدا ساختن سر بعضی از اسیران در برابر در یافت چندین هزار درهم، خود داری میکرد.
پس از مرگ پیامبر جنگهای قبیله ای برای کسب قدرت همچنان ادامه یافت، از چهار خلیفه جانشین پیامبر، سه نفر از آنان بدست ترور بقتل رسیدند و جنگ قبیله ای بعداز کشته شدن، امام حسین همچنان ادامه یافت. آخوند خمینی هم پس از صعود بر منبر قدرت، چه سرها که از تن جدا نکرد و یا بطناب دار نیاویخت. آخوند رئیسی نیز عضو یک گروه چهار نفره، بنام گروه مرگ بود که نزدیک به 5000 از جوانان را بدار مجازات آویخت. در پی این قتل عام، در سکوت و خاموشی، حکومت آخوندی، دست به قتل های زنجیره ای زد، قتل گویندگان و نویسندگان و هنرمندانی، همچون سعیدی سیرجانی، محمد مختاری، محمد جعفر پوینده و بسیاری دیگر. و در روزهای اخیر و ظهور جنبش رهایی بخش زن زندگی آزادی، شاهد بر مبارزه ای جدید، بسیار سخت و شدیدتر بر علیه زنان و اجرای حجاب اجباری هستیم، برنامه ایکه ریاست جمهور، مرحوم دکتر آیت الله رئیسی بر اجرای کامل آن اصرار میورزید.
در این دوران، بیش از چند سالی از طلبه گری رئیسی در دامن حوزه های علمیه نگذشته بود که بفرمان، ولی فقیه، آخوند خمینی، بمقام دادستانی کرج منتصب گردید، مقامی که مرک و زندگی بسیار را در دست او متمرکز میساخت. این شیوه ایست که خفته و خاموش دین و قدرت با هم یکی و یگانه میشوند. طلبه ای جوان برخاسته از حجره ای در حوزه های علمیه از پشت میز دادستانی سر برون آورد، آنجا که میتواند فرمان مرگ بسیاری هم صادر کند که کرده است بفراوانی. از او، نیز، همانند رهبر معظم، اخوند خامنه ای،حرکتی در سوی ارتقا در مراتب اجتهاد، دیده نمیشود، در مقایسه با ارتقاء سریع در مراتب قدرت.
بسیاری بر آن باوراند آنچه جان آخوند رئیسی را ستاند، جاه طلبی او بود. آخوند رئیسی، هنوز طلبه ای جوان بود که با لباس مقدس پیامبری، عمامه بر سر و عبا و قبا بر تن، بفرمان، رهبر انقلاب، آخوند خمینی بمقام دادستانی کرج رسید، مقامی که نیازمند سالها تجربه است، افزوده بر تحصیلات دانشگاهی در رشته حقوق. در نتیجه، طلبه رئیسی در عین نادانی و جوانی چه جوانان برومند و دانائی را بمرگ محکوم نکرد. آیا میتوان گفت آخوند رئیسی همراه سه نفر دیگر عضو هیئت مرک، بفرمان دین، منافقین و مشرکین را بقتل میرساندند و یا برای حفظ ساختار قدرت؟
در زمان پیش از 57، آخوند میتوانست آدمها را بعبادت و روزه گیری و دادن خمس و ذکاه و بجا آوردن وظایف دینی فرا خواند. اما، نمیتوانست فردی را بهر عنوانی محکوم به مرگ کند، چون فاقد آن اقتدار بود که بتواند بجای فرمانبری بر جایگاه فرمانروایی قرار گیرد و فرمان مرگ ملهدین و منافقین و مشرکین را صادر کند. اما، آخوندی که بر راس مسند دین و قدرت قرار گرفته است، قادر است بهر امر شایسته و یا نا شایسته ای، درست یا نا درستی دست بزند. کیست که بتواند سوال کند و جوینده حقیقت باشد در برابر قدرت مطلق حاکم، حاکمی مقدس که ادعایی خدایی کند؟
آخوند رئیسی، پس از خدمت در نهادهای مهم ثروت وقدرت، مثل تولیت استان خراسان، ریاست کل بازرسی کشور، معاونت و بعدا رئیس قوه قضائیه، معاون مجلس خبرگان. که قرار بود در انتخاباتی که در چند روز پیش در مجلس خبرگان بوقوع پیوست بریاست برسد و از آنجا خود را بجا نشینی ولایت فقیه برگزیند. بعید نیست که آخوند خامنه ای با خود اندیشیده باشد که صعود رئیس جمهوری با آن سابقه سیاه و ننکین، بمقام ولایت فقیه، سبب تنزل مقامی میشود که وی از آنجا نه حکومت بلکه خدایی میکرد. در حالیکه او میخواهد فرزند خود را بر راس ساختار دین و قدرتی بنشاند سراسر شکوه و عظمت و کسی باید باین مقام برسد از تبار امامان و پیامبر اسلام، همچون ولی فقیه و فرزندش که نسبتشان بامامان میرسد. اگرچه تبار آخوند رئیسی هم بامامان میرسید، با این وجود میتواند، بعنوان مسئول قتل عام زندانیان سیاسی در 67 سبب تنزل شان نهاد ولایت گردد، چنانکه گوئی، آخوند خامنه ای، خود دستانش بخون بسیاری از مخالفان نظام آلوده نیست.
بعبارت دیگر، سرنگونی رئیس جمهور، آخوند رئیسی و همراهانش، از جمله وزیر امور خارجه، حسین امیر عبدالهیان، بیانگر بحرانی دینی- سیاسی ست که نظام از آغاز با آن دست بگریبان بوده است، بحرانی که به مضاعف شدن ساختار استبداد انجامید، استبداد دین و قدرت همزمان باهم، بحرانی که از 45 پیش از این آغاز گردیده و تا حکومت اسلامی نفس میکشد ادامه مییابد. مثلا، در شرایط کنونی هم شریعت اسلامی و بقای آن با ابزار گشت های ارشادی یا حجابانان و طرح نور و سفیران مهر در بحران قرار گرفته است و هم ساختار قدرت. چرا که شرایط کنونی همگان، اکثریت شهروندان، بجز اقلیتی 5 تا 10 درصدی، به رابطه دین و قدرت آگاه گشته اند که اگر نیک بنگری، همه مصیبتها و نکبتها از زمانی آغاز گردید که دین و قدرت با هم یکی گردیدند و یگانه. بی دلیل نیست که مردم با شنیدن خبر مرگ ریاست جمهوری، آخوند رئیسی، بفشفشه بهوا کردن وبرقص و شادی و توزیع شربت و شرینی میپردازند. چون آخوند رئیسی بنام الله و در تبعیت از احکام دینی که در حوزه های علمیه آموخته بود، دست بکشتار منافقین و مشرکین چپ و راست و میانه و ملی گرا زد.
بعبارت دیگر حکومت آخوندی، میخواهد همزمان هم در دوران صدر اسلام زندگی کند و جامعه را بر اساس شریعت اسلامی مدیریت نماید و هم در عصری که پسا مدرن نامیده میشود، که باید به برخی از قوانین این زمان تن بدهد اگر بخواهد در این دوران بقا یابد. این دوگانگی، همزمان زندگی در گذشته و زندگی در شرایط موجود، نیز، در شخصیت آخوند رئیسی بازتاب میافت. بهر چه که دست میزد از سفر و دیدار رهبران بعضی از کشورها گرفته تا بازدید از محله ها، شهر ها و استانهای مصیبت زده، بلاهت آخوند را بیش ار هرچیز دیگری بنمایش میگذارد، بلاهتی که در رفتار و گفتارش بازتاب میافت از جمله راندن سخنانی بزبان بی خبر از معنا و مفهوم انان، همچنین در گزینش وزرائ ابله، همچون وزیر مرحوم امور خارجه، حسین میر عبدالهیان.
بعبارت دیگر، بنظر میرسد، که حکومت ابلهان روی بفروپاشی ست. چه آخوند رئیسی نفس بر آرد، چه، نه. زیرا که هیچ حکومتی نمیتواند برای همیشه با قتل عام و کشتار معترضین و مخالفین خود، پای بر جا بماند. اما، خاطر آسوده دار که فروپاشی نظام حکومت آخوندی، پس از قتل ریاست جمهوری کشور، آخوند، دکتر آیت الله ابراهیم رئیسی، بسی بسیار تسریع گردیده است.