راه‌روی مرگ- هزار چلچله‌ی بهارزا، دفن‌شده بر گم‌گورها.

 

مهدی اصلانی :

خبرگزاری‌ی میزان وابسته به قوه‌ی قضاییه‌ی مرگ‌پرور اسلامی به‌تازه‌گی با خبری تحت عنوان «اعضای شبکه‌ اراذل و اوباش مرتبط با سرویس اطلاعاتی‌ رژیم صهیونیستی به دار مجازات آویخته شدند»، تصاویری از راه‌روی زندان رجایی‌شهر (گوهردشت) منتشر کرده. این تصاویر دلیلی است بر درستی‌ی شهادت جان‌به‌در‌برده‌گان سال چاقو در دادگاه حمید نوری.

به چه‌ چیز یک عکس باید نگریست؟

 

عکس یادآور فراموشی است و مرگ به‌ یاد می‌آورد. کاش می‌شد پاره‌ای تصاویر را از ذهن زدود تا یاد نتواند بر جسم و جان آوار شود. شماری به تصاویر قدیمی نگاه نمی‌کنند تا روح و جسم‌شان به یغما نرود. سی‌و‌چهار سال پیش من نیز مسافر جاده‌ی شمشیر بودم و از این راه‌رو عبور کردم. انتهای راه‌رو را نگاه کنید! این در اصلی ورود به آمفی‌تئاتر و حسینیه‌ی خون است. حسینیه‌ای با دارهای ازپیش تعبیه‌شده که پذیرای مسافران جاده‌ی شمشیر بود

 

در ضیافت مرگ. ماه محرم بود و از درو‌دیوار‌های سربی‌ی گوهردشت که حال کف و دیوارهایش با سنگ آذین کرده‌اند و چراغ‌های بی‌رمق زردرنگ سقف را سپید، عزا می‌بارید. دو نوبت، ششم و نهم شهریور کنار این راه‌رو با دیگرانی که استخوان جان جوان‌شان بر خاک‌پشته‌ها و گم‌گورهای اسلامی شیار شد نوبت مرگ انتظار می‌کشیدیم. بر زمین این راه‌رو که پای می‌گذاری انگار سوار بر قطار تاریخ شده و شوم‌آوا صدای آهنگران و کویتی‌‌پور بر جسم و جان‌ات آوار می‌شود.

 

ششم شهریور از کنار دست من و از همین راه‌رو جهانبخش سرخوش را به داخل اتاق هیئت مرگ بردند و دقایقی بعد ناصریان یا قاضی مقیسه که عمامه بر سر نداشت با چشمانی قی‌کرده از خون تابستان. با پیراهنی گشاد بر تن تا برآمده‌گی‌ی شکم بپوشاند به نگهبانی سپرد و گفت «ببریدش چپ» و چپ نام رمز و اسم شب حسینیه‌ی خون بود.
چه میل غریبی به دیدن این راه‌رو در وجدان خفته‌ی آدمی لهیب می‌زند. چندین هزار جان‌به‌در‌برده‌ی‌ سالِ چاقو می‌توانند در هر دادگاهی شهادت بر وقوع قتل دهند. و قاتلانی که قتل برایشان فضیلت بود و هنوز در قدرت هستند. شماری این فرصت یافتند تا شهادت بر دیدن یک قاتل دهند. حمید نوری جارچی‌ی مرگ بود و گماشته‌ی قدرت. به‌فرموده عمل می‌کرد و فرمان می‌داد: بپیچ چپ. نه! بیا راست. بنشین زمین تا نوبت‌ات شود. به در انتهای راه‌رو که مشرف به حسینیه‌ی خون بود خوب نگاه کنید! هیچ ردی از شیشه‌ی مربایی که جلیل بر رگ کشید تا غرور به امانت بماند بر کف سنگی راه‌روی مرگ نمانده. بهکیش‌ها را کنار همین راه‌رو نشاندند

 

تا مرگ به‌تساوی بین‌شان تقسیم کنند. مهدی فریدونی، بیژن بازرگان، منصور نجفی، مجید ولی، حسین حاج‌محسن که هنوز دارد به گل‌ها آب می‌دهد. اصغر محبوب که با خدا هم شوخی می‌کرد. رسول رضائیان لابد برای دختران‌اش کاردستی می‌سازد. محمودآقا با یاد سولمازش صدا درمی‌دهد: «من گلمیشیم سیزه قوناخ! جیران منه باخ‌باخ» و عبدی زان‌سوتر از ته راه‌رو «لی‌لو»‌ی پوررضا را بلندخوانی می‌کند. و استخوان بی‌شمار جان‌های جوان که بر گم‌گورهای میهن پرپرشده بر خاک‌پشته‌ها شیار شد. به دادگاه کشاندن حمید نوری و تأئید حکم دادگاه استیناف پیروزی‌ی بزرگ جنبش دادخواهی است. پیروزی‌ی یک صدا. صدایی که از آنِ همه‌ی دردمند‌ آرزومندانِ عمر حکومت اسلامی است. این راه‌رو را خیس گریه باید رفت. سبک‌بار در وجدان تاریخ یله شد. این راه‌رو تنها عبورگاه مرده‌گان خاموش نیست. یاد است به جای فراموشی. خوب بنگرید تکه‌ای از دل‌مان آن‌جا است.
و ما خواب تمام زمستان‌های عمر را در آرزوی بهار رج می‌زنیم.

*پ ن: تصاویر خبرگزاری‌‌ی میزان از راه‌روی مرگ به کیفرخواست نوری اضافه و دادستان آن‌را به دادگاه ارائه کرده