دکتر جلال ایجادی جامعه شناس:
در شرایط کنونی سندیکالیسم فرانسه در یک بحران بسر می برد. میزان افرادی که عضو سندیکاها میشوند از چند سال پیش افت کرده و امروز فقط ۷ درصد حقوق بگیران عضو سندیکا میباشند. البته زمانی که تظاهرات و اعتصاب صورت میگیرد افزون بر اعضا، افراد دیگری نیز در این اقدامات شرکت میکنند و این امر قدرت و نفوذ آنها را در برابر کارفرما و دولت تقویت میکند. علت کاهش تعداد اعضای سندیکاها دلایل گوناگون دارد که از جمله می توان از افزایش تکنیک های مدرن در تولید و مدیریت، تغییر در ساختار اجتماعی و طبقاتی، رشد فرهنگ فردگرایی، کهنگی سندیکاها و شعارها و سیاستهای مطالباتی، بوروکراسی درونی سندیکاها، شیوه های جدید مدیریت کارفرماها، و غیره، نام برد. هم اکنون بحث های گوناگونی در باره سندیکالیسم و نقش سندیکاها، وجود دارد و برخی معتقدند که باید برای مدرن سازی این سازمانها اقدام نمود و باید خط مشی مذاکره و توافق با کارفرمایان را تقویت کرد زیرا جدال های حاد سندیکایی کارساز نیست و البته برای ایجاد فضای جدید، دو طرف مذاکره، یعنی کارگر و کارفرما، باید تلاش جدی مشترک در پیش گیرند. برخی دیگر فکر میکنند که چنین روشی بسود کارگران و کارکنان نیست و سرمایه داران فشار خود را کاهش نخواهند داد.
امسال تظاهرات بشکل پراکنده صورت گرفت، مهمترین راهپیمایی از میدان «رپوبلیک» پاریس آغاز شد و حضور کارگران چشمگیر نبود. یکی از ویژگی های تظاهرات اول ماه مه فرانسه، ابراز اعتراض علیه مارین لوپن بود. در دور دوم انتخابات ریاست جمهوری مارین لوپن پوپولیست راست افراطی در مقابل امانوئل مکرون سوسیال دمکرات لیبرال قرار دارد. برای اعتراض به سیاست لوپن و ابراز نگرانی نسبت به خطرات احتمالی برای مکرون، بسیاری از تظاهرکنندگان شعار «نه» به لوپن را با خود حمل میکردند. اغلب سندیکاها آشکارا مخالفت خود را با مارین لوپن اعلام داشته و بقدرت رسیدن او را یک رویداد شوم و خطرناک ارزیابی می کنند. البته سندیکاها به هیچوجه با سیاست پیشنهادی امانوئل مکرون موافق نیستند و آنرا همسو با منافع کارفرمایان می دانند ولی خطر راست افراطی برای بسیاری قابل قبول نیست.
باید یادآوری نمود که کارگران فرانسوی در این کارزار انتخاباتی پراکنده هستند. براساس یک نظرسنجی ۴۰ درصد کارگران رای دهنده خواستار رای برای مارین لوپن می باشند. این تمایل بیانگر نفوذ پوپولیسم راست افراطی در فرانسه است. در فضای تبلیغاتی راست افراطی کارگران بسیاری در اقصاد جهانی شده احساس نگرانی کرده و کارگران مهاجر را رقیب مستقیم خود تلقی میکنند. بخش دیگری از کارگران تحت تاثیر پوپولیسم چپ افراطی ملانشون قرار داشته و راه نجات را بیرون آمدن از اتحادیه اروپا و تقویت دولتی کردن صنایع می دانند. بالاخره بخش دیگری از کارگران دستخوش دلسردی و یاس بوده و به سیاستمداران اعتماد ندارند.
در حاشیه تظاهرات ماه مه در پاریس گروه های سیاسی فرانسوی و خارجی متفاوتی شرکت میکنند تا شعارهای خاص خود را مطرح سازند. چند گروه ایرانی در اعتراض به جمهوری اسلامی و حمایت از کارگران شرکت داشتند و همچنین گروه های دیگری مانند عربها، سیرلانکایی ها، کردها، ترکها و غیره نیز شرکت داشتند. گروههای ترک خود را مارکسیست معرفی کرده و دارای پرچم های بزرگ با تصاویر مارکس و لنین و استالین و مائو بودند. به یکی از مسئولان گروهها گفتم مگر شما برای آزادی مبارزه نمی کنید پس چرا استالین و مائو را ستایش می کنید؟ گفت «دمکراسی بورژوایی گندیده است.» به او گفتم این دمکراسی اجازه می دهد تا شما تبلیغ مخالفت خود را بکنید ولی استالین و مائو مخالفان خود را کشتند.
در فرانسه سندیکالیسم منشا دستاوردهای اجتماعی گوناگون بوده است و یکی از عوامل دمکراسی در کشور است. دمکراسی به رای دادن و گفتار آزاد خلاصه نمی شود بلکه پلورالیسم احزاب و فعالیت سندیکایی جزو آنست. سندیکاها علیرغم ضعف ها و افت تعداد اعضا، در تناسب قوای اجتماعی نقش مهم داشته اند و کارفرما و دولت پیوسته واکنش سندیکایی را در محاسبات خود مداخله داده اند. یک جامعه باز و دمکراتیک بمعنای پایان سندیکالیسم نیست بلکه تلاش و مبارزه گروهبندی های اجتماعی و سازمانهای سیاسی و سندیکاها لازم است تا جامعه از تعادل بیشتری برخوردار باشد.
سندیکاها محصول تاریخ اجتماعی خود هستند ولی پیوسته لازم است که پراتیک و شعارهای خود را مورد بررسی قرار دهند زیرا گهنگی انها را تهدید می کند. در فرانسه جامعه شناسی اجتماع تغییر یافته است و این تغییر را باید درک نمود. در دوران کنونی مارکسیم کاملن فروکش کرده و پوپولیسم بسیار قدرتمند شده و کارگران و دیگرکارکنان بر پایه ایدئولوژی های گوناگون عمل میکنند. بعلاوه آنها تحث تاثیر عوامل احساسی و سیاسی اقدام نموده و تنها مشکلات اقتصادی نیست که انگیزه آنها را تعیین می کند. امروزه قواعد بازی طبقه ها و گروهبندی های اجتماعی در جامعه تغییر یافته است، طبقه کارگر بطور بنیادی جابجا شده و دیگر طبقه کارگر کارل مارکس در «کاپیتال» نیست، طبقه متوسط ابعاد بزرگی پیدا کرده ، فرهنگ اجتماعی سنتی در رفتار انسانها کنش های جدید تولید کرده و احزاب سیاسی و سندیکاها در تلاطم قرار گرفته اند.
جلال ایجادی
جامعه شناس، دانشگاه پاریس