همنشین بهار :
ای انسان، ای خروسک پرَکنده ایستاده بر دو پا، گمان مَدار که سحرگهان چو آوا بر نیاری، خورشید نیز طلوع نخواهد کرد. نیکوس کازانتزاکیس / گزارش به ال گرکو
خانمها و آقایان محترم سلام بر شما. این بحث به گِردبادی که ۲۵ شهریور ۱۴۰۱ با قتل مهسا (ژینا) امینی، برخاست، و وقایع اتفاقیه در میهنمان میپردازد. رویدادهایی که تا امروز، و تا فردا و فرداهای دیگر، که بگذرد این روزهای تلختر از زهر ــ بر سر زبانها است. به راه طیشده و هنوز طینشده اشاره دارد که با چاله چولهها و نشیب و فراز بسیار همراه است. اگرچه قتل مهسا یک نقطه عطف بود اما از دهه پُر ابتلای ۶۰، که نوجوانان نیز رودرروی بیداد زمانه ایستادند و در زندانها شکنجه شان کردند و جانشان را گرفتند، مردم ستمدیده و شیخ گزیده ما به رنج و شکنج افتادهاند. قصه پُر غصه آن دوران که یکی داستانی ست پُر آب چشم، در این مختصر نمیگنجد…
اواخر سال ۱۳۷۲؛ حدود سه دهه، پیش از جانباختن مهسا امینی و مهسا های دیگر، دکتر هما دارابی در میدان تجریش خود را به آتش کشید و چون شمع شبانه سوخت. خیلی پیشتر نیز (۲۹ شهریور ١٣٦٦) «نیوشا فرهی» خود را در برابر ساختمان فدرال لس آنجلس به آتش کشید.