ربط ما چیست؟

سهیلا شاکرین :

ربط ما چیست؟ سهم ما چیست؟ نویسنده سهیلا شاکرین – مذهبی بودن (یا نبودن) و فرهنگ (یا حزب و گرایش و ایسم) باعث بوجود آوردن یک اقتصاد موفق نمیشود. گسترش زیرساختها، رونق صنایع بومی، پرورش مهارت نیروی کار، حفظ بازار تقاضای داخلی برای صنعتگران بومی، انباشتن سرمایه های خصوصی بومی و ازدیاد بودجۀ عمرانی دولت باعث موفقیت اقتصادی کشور میشود.

مردم و تحصیلکرده های ما، چرا اطلاعات خود را بروز نمیکنیم؟ چرا دائم با آگاهیها و تحلیلهای قرن بیستم به امور مملکتمان و منطقه مان نگاه میکنیم؟ ما مجبوریم بیشتر بخوانیم و آگاهیهای خود را از اوضاع جهان بروز کنیم (لیست در بخش سوم). خبر داشتن از جدیدترین خرت و پرتهای الکترونیکی و ابداعات فنی چیزی در مورد تلاشهای مدرن برای از بین بردن آزادی و دمکراسی در منطقه بما نمیآموزد. مدتهاست که سیستم جدیدی در جهان و کشور ما پیاده شده. اگر اصرار کنیم که چیز تاره ای نخوانیم و یاد نگیریم و هی تحلیلها و آگاهیهای قدیمیمان را تحویل خود و مردممان بدهیم … این وضعیت اسفناک ما در ایران، در محیط زیست، در دانشگاهها، در صنایع، در سیاست و اجتماع بدتر هم خواهد شد. قدرتهائیکه اکثر اموال و بازار تقاضای ما را در دست گرفته اند قرنهاست که فعالیتهای هدفمند داشته اند و در تمام موارد از ما بسیار توانمندتر شده اند، توانمند در امور قدیمی و امور جدید دنیا، توانمند در امور مذهبی و فرهنگی، توانمند در امور اقتصاد، سیاست، تکنولوژی، هنر و مردم فریبی!

… و دو تا از دلایل محوری موفقیتشان ما را در تاریکی اطلاعات قدیمی و عقب ماندگی صنعتی نگه داشتن است. یعنی به این ترتیب ما را از میدان رقابت با خود حتی در کشور و منطقۀ خودمان کنار گذاشته اند. سالهاست که میبینیم ولی چرا هنوز باور نمیکنیم که آنها دست از تلاش در ضعیفتر کردن مردم و دول بومی ما بر نداشته، بلکه ترفندهای مدرنی نیز به آن افزوده اند؟ این توانمندان جهانی چشمانشان را از روی اهداف خود، که ادامه تسلط بر منطقه، ادامۀ کنترل منابع و بازارهای خرید و فروش ما است بر نخواهند داشت. ما راهی بغیر از به نجات خود شتافتن نداریم. انقدر منتظر این و آن و فرهیختگان و دولت درونی و بیرونی نباشیم. به نجات خود بشتابیم!!

آگاهیها، مهارتها، تخصصها و اینهمه عشق که در وجود ایرانیمان نهفته است را خود بکار بگیریم! گروههای کوچک مدنی (4-5-7 نفره) برای کمک به همدیگر درست کنید، برای کمک به محیط زیست و درخت کاری در مناطق ریزهگردها، برای کمک به حیوانات، به زلزله زدگان، برای آماده کردن مردم برای زلزله و بحران بعدی، برای کمک کردن به دانشجویان فقیر، به کسبه، برای آموختن و بدست گرفتن مدیریتهای کوچک مقطعی، برای کمک به هنرمندان و خبرگان سالمند فقیر، برای کمک به زنها و مردها و کودکان کم بزاعت، کارشناسان برای مشکل گشائی در کار کشاورزان و صنعتگران کوچک و فقیر گروههای مدنی تشکیل دهید و کمک کنید!

برای عقب نماندن از قافلۀ آزادی، آزادی بالقوۀ خود را بکار باندازید! یک موردی که به آن علاقمند هستید انتخاب کنید، در مورد آن آموخته های خود را بروز کنید و با چند علاقمند دیگر در فن کمک کردن به یکدیگر اختراع و ابداع کنید. برای عقب نماندن از قافلۀ آزادی بخوانید و تحلیلهای خود را بروز کنید. هیچ پهلوانی و قهرمانی هم نمیخواهد. فقط بخوانید و به همدیگر کمک کنید! <3

** قبل از برگشتن به موضوع اصلی مقاله اجازه بدید که دو نکته را در حاشیه بگویم. اول، نیّت من در این مقاله روشن کردن نقش محوریِ زیربناها است، که “تاسیس زیربناهای نرم و سخت لازم برای اکثریت مردم” باعث بوجود آوردن یک جامعه شغل آفرین و پیشرو میشود. امّا در این مقوله اگر به تاریخ خودمان نگاه میکنیم عدالت حکم میکند که هر دو دوران با شکوه تاریخمان در منطقه، یعنی دوران حکومت ساسانیان و هخامنشیان و دوران طلائی اسلام در منطقه را مورد مطالعه قرار دهیم. به عبارتی دیگر، قصدِ من در این مقاله تعريف و تمجيد یا تکذیب و رد هیچ مذهب یا حکومتی نیست، بلکه قصد من استفاده کردن از مثالهائیست که اکثر یا همه ما میتوانیم ربط خود را با آن ببینیم؛ اگرچه حقاً منتقد بعضی از نکات آنها نیز میتوانیم باشیم!

** توضیح دوم در مورد روشی است که برای نگاه کردن به نمونه های موفقیتمان گزیده ام. به این ترتیب که، در قدیم بسیاری از علوم به کمبودها و بدیهای بشر و امور او، به مریضها و مرضها میپرداختند تا از آن طریق به علل مشکلات آگاه شده و راهکارهای لازم را ابداع کنند. روانشناسی یکی از علومی بود که برای اولین بار گفت بیائید ببینیم که انسانهای سالم یا موفق چگونه سالم مانده و موفق شده اند، شاید ابراهیم مزلو را بشناسید در این زمینه. بر اساس این سنت و متد مفید و سازنده، من نیز در این مقاله به خواننده و پژوهشگران پیشنهاد میکنم که بیائید به دورانهائیکه ایرانیان و مسلمانان اقتصادی موفق در مناطق زیر سلطۀ خود داشتند نگاه دقیقتری بکنیم و بینیم چه اصولی در کار آمده بود. چون خلاف آنچه تئوریهای امروزه به ما و دنیا قبولانده اند، واقعیّتات ملموس و اتفاق افتادۀ روی زمین به ما نشان داده اند که 5 اصل ساختن یک اقتصاد موفق همیشه و در همه جا یکی بوده و هستند و اگر آنها را در هر جامعه ای با هر مذهب، فرهنگ، نژاد یا ساختار حکومتی یا اقتصادی پیاده یا رعایت کنند شکی نیست که آن مردم و جامعه میتوانند اقتصادی پایا و پویا برای خود بوجود بیآورند!

بخش اول – بسیاری از تبلیغات رسانه های بین المللی و متاسفانه عمده صاحبنظران بومی ما، اقتصاد ناموفق و عقب افتاده بودن اجتماع ایران و اغلب کشورهای اسلامی را بحساب فرهنگ این جوامع و مذهب اسلام گذاشته اند. در واقع با این بحث آنها ما را بدنبال نخود سیاه فرستاده و توجه ما را از دلایل ملموس مشکلات و پیدا کردن راهکارهای عملی آنها منحرف کرده اند. چون مباحث فرهنگ و مذهب پدیده هائی ورا-فیزیکی هستند و تا ابد میشود در آنها غلطید ولی به عمل دست نزد. تاسف اینجاست که بسیاری از پژوهشگران ما در این تله افتاده و تحت تاثیر اینچنین تبلیغات مغرضانه مطالعات خود را به پیدا کردن “علل عقب افتادگی” مسلمانان محدود کرده اند.

این درصورتیست که حتی تاریخ باستان به ما نشان داده که بوجود آمدن یک اقتصاد موفق توسط مردم مسلمان نه تنها امکانپذیر است بلکه با درخشندگی انجام شده؛ اشاره ام به بیش از دویست سال از دوران طلائی اسلام است. قبل از اسلام سرزمینهای تحت مدیریت ایرانیان برای بیش از ۶۰۰ سال و بعد از اسلام سرزمینهای تحت سلطۀ عباسیان (بسیاری با مدیریت ایرانیان مسلمان شده) برای حدود 200 سال اقتصاد عظیم و موفقی داشتند، و بسیاری از تجار مذاهب یهودی و مسیحی به جهت ما متمول و موفق شدند.

در کنار اقتصادی موفق، این مردم مسلمان بودند که در سرزمین پُر برکتِ آن زمان (پُر برکت با انواع نژادها) عمدۀ علوم پایۀ دنیا را کشف، تحقیق و پایه گذاری کردند – علومی مانند طب و بهداشت عمومی، اموزش و پرورش، فرهنگ و هنر، ریاضیات، شیمی، فیزیک، کشاورزی، نجوم، معماری و شهرسازی، در تولید انواع صنایع و گیاهان، در تجارت و کشورداری. پس بیائید بجای گشتن بدنبال “علل عقب افتادگی” مسلمانان اینبار پژوهش خود را روی پیدا کردن “علل موفقیّت” اقتصادی مسلمانان در دوره طلائی اسلام متمرکز کنیم.

اسلام مذهب نوآور آن زمان . یکی از دلایل اصلی که شکوفائی دوران طلائی اسلام را ممکن کرد این بود که اسلام دو اصل و اعتقاد مدرن “برابری انسانها” و “موفق شدن بدلیل شایستگیِ فردی” (و نه بدلیل وابستگی قبیله ای، طبقه، ارث، شغل و مقام و غیره) را به منطقه وارد کرد و در نتیجه تغییر عظیمی در ساختارهای اجتماعی آن دوران بوجود آورد. این تزریق عقیدتی مهم بود که باعث تغییر ساختارهای اجتماعی و در نتیجه آزاد شدن انرژیهای خلاق و سازندۀ میلیونها انسان محدود شده در جوامع قشربندی شده ساسانیان و دیگر حکومتهای دنیای آن زمان شد.

با گسترش اسلام در 200 سال سلطۀ عباسیان هزاران فرد شایسته و توانا آزادی آنرا پیدا کردند که با استفاده از موقعیتهای بوجود آمده و درهای باز شده تلاش و توانائیهای خود را بکار انداخته و مهارتها و شبکۀ ارتباطات خود را وسعت دهند. این جوش خوردن و مخلوط شدنهای افراد، طبقات، قومها، دانسته ها، توانائیها و تجربیات باعث “سنرجی” (هم نیروزایی) و بوجود آمدن یک انرژی انفجاری عظیم و مثبتی شد که به اختراع، سازندگی، تولید ثروت و سرمایه و شکوفائی علوم و اقتصاد و تمدن در سرزمینهای تحت تسلط اسلام آن زمان انجامید.

ولی تنها برابری انسانها و داشتن آزادیِ فعالیّت کافی نیست و نبود. آن سنرجی و هم نیروزایی، آن انفجارِ موفقیّتِ همه گیر به این دلیل امکانپذیر شد که طی قرنهای پیش از آن، ساسانیان و هخامنشیان (و دیگر اقوام و حکومتهای پیش از اسلام در منطقه) زیرساختهای نرم و سخت لازم را در آن سرزمینها و بین آن مردم گسترده بودند. یعنی علارغم قشربندی بودن اجتماعات آن زمان، مردم و حکومتهای پیش از اسلام بسیاری از زیرساختهای نرم و سخت لازم را در طول چند صد سال قبل از آمدن اسلام تاسیس، ابداع و با کیفیّت بالائی پیشبرده بودند.

زیرسازههای نرم مثل قوانین، سنت و آداب و عقایدی که امنیّت و احترام به جان و مال مردم و اقوام مختلف را ممکن کرد، زیرساختهائیکه ابداع انواع ابزار و متدها در تولید، توزیع و فروش محصولات را توسط اکثریت آزاد کرد، زیرساختهائیکه پرورش مهارتهای هزاران بلکه میلیونها صنعتگر، کشاورز، تاجر، هنرمند و مدیران اقتصادی و کشورداری را امکانپذیر کرد. و زیرساختهای سختی مانند انواع ابزار برای کشاورزی و پارچه بافی و چرمسازی و عطرسازی و نبرد و اسلحه سازی ووو، و زیرساختهای سختی مانند سدها، پل، جاده، کشتی سازی و بنادر، ساختمانسازی، دانشگاه، کتابخانه، شهرسازی، کاروانسرا و چاپار برای ارتباطات. در دست داشتن این زیرساختهای نرم و سخت در منطقه بود که ترویج دهندگان اسلام را قادر به گسترش دین و موفق کردن مسلمانان آن زمان کرد.

بخش دوم – پس چرا در منطقه و ایران امروز گسترش زیرساختها و عدل و آزادی در فعالیتهای اقتصادی متوقف شده است؟ متاسفانه در ایران امروز سالهاست که بانکها و شرکتهای بین المللی (در سایۀ ارتشها، کشورها و حکومتهای حامی یا دست نشاندۀ آنها) و از طریق قوانین تجارت آزاد و شرایط شومِ وامهای بین المللی جلوی گسترش زیربناها و عدل و آزادی برای اکثریت مردم را گرفته و نتیجتاً موفقیّت اجتماعی و اقتصادی ایران را متوقف کرده اند.

دولتهای مختلف ایران از 1336 (1957 میلادی) وامهای مختلفی برای رشد اقتصادی از بانک جهانی گرفته اند. وام گرفتن شاید مشکلی نباشد. ولی چیزی که بما نگفتند و نمیگویند این است که پیش شرط اجباری این وامها پیاده کردن “برنامه های تعدیلی اقتصادی” و “تجارت آزاد” بوده است. این برنامه ها فقر و بیکاری و از بین رفتن تولید بومی و در نتیجه اعتراضات مردم و بدنبال آن استبداد و سرکوبی بیشتر رژیم را رایج کرده است. این شرکتها و بانکهای قدرتمند و کشورهای حامی آنها زندگی ما را با وحشت و تهدیدهایی مانند امنیت منطقه، تروریزم، اختلافات مذهبی، عوض کردن رژیم، داعش، جنگهای داخلی و خارجی، پاپین بردن ارزش دارایهایمان در بورسهای جهانی، تحریمهای اتمی و غیره مملو کرده اند، و با این فشارها و ترسها ما را وادار کرده اند که برنامه های ضد پیشرفت و ضد مردمی آنها را در کشورمان پیاده کنیم.

در این مسیر شوم و پر از ریزه گردهای سرطانزا که آنها برای ما گسترده اند تنها نتایج ملموسی که “برنامه های تعدیل اقتصادی” و “تجارت آزاد” برای اکثریت مردم ما بسوغات آورده از این جمله هستند:
– از بین رفتن منابع آبی و زمینهای کشاورزی کشور بدلیل سدهای گران، مضر یا بیفایده که کنتراتچیهای بزرگ خارجی و داخلی به اسم زیرساخت به حلق دولت و مردم ما فرو برده اند.
– ترویج پارتی بازی و فساد اقتصادی بومی، که قسمتی از طرح این سیستم شوم اقتصادی-سیاسی بین الملی است و لازم برای حفظ آن. به این ترتیب که از طرفی ما را تحریم اقتصادی و بانکی میکنند و از طرف دیگر اجازه میدهند پولهای اختلاس و دزدیده شده را از کشور خارج و در بانکهای خارجی انبار کنند.
– ورشکستگی صنایع و کشاروزی مملکت بدلیل سیل واردات و ممنوعیّت حراست بازار بومی و کمک نکردن به تولید کنندگان بومی برای رقابت با واردات.
– عمیق شدن بیکاری و فقر اکثریت بدلیل از بین بردن کشاورزی و دیگر صنایع شغل آفرین در نقاط مختلف کشور.
– بالا رفتن قیمتها بدلیل شرایط و قوانین شوم مقررات زدائی. یعنی وقتی خصوصی است قیمت قیمتی است که صاحب کسب تعین میکند، و وقتی مقرراتی نیست کسی نمیتواند بگوید چرا قیمت بالا رفته و دستمزد پائین مانده.
– عقب افتادن مهارتهای تحصیلکرده ها و نیروی کار بومی چون مفاد این قراردادها جلوی تولید کارخانۀ با فناوری بالا در کشور ما را گرفته و در نتیجه اکثریت نیروی کار ما مهارتهای مدرن را بدست نمیآورد و صنایع ما عقب نگهداشته میشوند.
– آلودگی محیط زیست و مواد غذائی و داروئی چون قوائد مقررات زداییِ کسب و کار نه تنها به مدیران کشور اجازۀ تنبیه موثر و وسیع متخلفان و جلوگیری از آلودگی محیط و خوراک و داروی ما را نمیدهد بلکه اجازۀ کنار گذتشتن بودجه ای برای تصحیح کردن آلودگیها و یا مبارزه با ریزگردها را هم به دولت و مجلس نداده است.
– ازدیاد اعتیاد، بکار گرفتن کودکان، افزایش مشاغل خانمان سوز که همه طبیعتاً در زمانِ بیکاری و فقر عمیقتر و وسیعتر میشوند.
– و اجبار دولت در افزایش خشونت و سرکوب کردن بیشتر مردم برای حفاظت خود و بدلیل فشارهای خارجی (چون اگر تن در ندهند مثل بقیه بمباران یا به نوعی سرنگون میشوند) و برای پیشبرد منافع آپراتورهای بزرگ بومی و شرکتهای بین المللی (چون اگر تن در ندهند مثل بقیه بمباران یا به نوعی سرنگونشان میشوند.)

وضع سال به سال بدتر میشود. با کمک قوانین شوم و تحمیلیِ “مقررات زدائی” موسسات بزرگ بومی و شرکتهای خارجی، بصورت مستقیم یا لفافۀ نام و مدیریت بومی اصول زندگی روزمرۀ ما را آلوده کرده اند، آب، دارو، خوراک، خاک و هوا … تولید صنعتی و کشاورزی، مشاغل مفید، عدالت و انسانیت را هر روز بیشتر در ایران از بین برده اند … و همچنان به دزدیدن و خارج کردن پول و ثروت ما از کشور ادامه میدهند.

ولی مردم اکثراً نمیدانند که دولت داخلی به تنهائی مسئول فساد اقتصادی، بیکاری و بی عدالتی در مملکت نیست. چرا که در گیجی سقوط ما، این بانکها و شرکتهای بزرگ بین المللی هستند که با زور قراردادهای بین المللی و تهدید بمباران هر روز بیش از 80% از همه گونه احتیاجات ما را با اصرار برای ما وارد میکنند، چون میدانند که با این کار امکان هر گونه پیشرفت و رقابت اقتصادی بومی را از ما میگیرند، و روزی 80% از مشاغل، درآمد و آیندۀ تحصیلکرده ها و خانواده های ایرانی را به کشورها و تولید کنندگان خود انتقال میدهند.
“شعری که سرودیم به صد حیله ستاندند
با ساز دروغی همه جا بر همه خواندند
با دست تبر سینه این باغ دریدند
مرغان امید از سر هر شاخه پریدند
بردند از این خاک مصیبت زده نعمت” (خانم هیلا صدیقی)

بخش سوم – آیا امیدی هست؟ بله بله بله!! اگر سرمان را از این گرداب گیجی و ترس و وحشت که ما را در آن هل داده اند در بیآوریم میبینیم که میتوانیم خود را نجات بدهیم و به پیش بکشیم. پیاده کردن “اصول گسترش زیرسازه های نرم و سخت مفید و برقراری عدل و آزادی و امنیّت در فعالیتهای اقتصادی و برای اکثریت بومی” راه نجات ماست. اینگونه راهکارهای اقتصادی- اجتماعی –سیاسی در کشورهای موفق دنیا پیاده شده اند. ما نیز میتوانیم در کمتر از ۲۰ سال یک اقتصاد موفق و شغل آفرین و مردمی پیشرو داشته باشیم اگر این اصول را رعایت کنیم!

الف- مردم و تحصیلکرده های ما باید راههائی پیدا کنند که سردمداران کشور و رئسای شرکتها و آپراتورهای بومی و خارجی فعال در ایران را ملزم کنند به پیاده کردن این اصول:
1- گسترش زیرساختهای مفید در همۀ مناطق ایران،
2- حمایت از صنایع کوچک، متوسط و بزرگ بومی،
3- پرورش مهارت نیروی کار،
4- حفظ بازار تقاضای داخلی برای صنعتگران کوچک، متوسط و بزرگ بومی،
5- حمایت از انباشتن سرمایه های بومی و ازدیاد بودجۀ عمرانی دولت.

قراردادهای تجارت آزاد و وامهای بین المللی جلوی پیاده کردن این اصول محوری برای بوجود آوردن یک اقتصاد موفق در ایران را گرفته اند. ما مجبوریم که یا به سر میز مذاکره برای عوض کردن و بهتر کردن این قراردادها برویم، کاری که چین از ابتدا کرد، یا با ترفندهای بومی آنها را دور بزنیم، کاری که کرۀ جنوبی ووو میکنند.

ب- مقررات و استانداردها را به کشور برگردانید! مردم و تحصیلکرده ها باید راههائی پیدا کنند که سردمداران کشور و صاحبکاران را وادار کنند که مقررات و استانداردها را به قوانین ما برگردانند. مقررات و استانداردهای کسب و کار، محیط زیست، تولید و فروش و توزیع، واردات، دادخواهی و دادگستری و غیره را به کشور و جامعه ما بازگردانید. داشتن مقررات و استانداردها مهمترین قدم در داشتن آزادی و عدل و حل کردن مشکلات است.

پ- مردم و تحصیلکرده های ما باید آگاهیهای خود را بروز کنند. چون مدتهاست که سیستم جدیدی در کشور پیاده شده. در این سیستم جدید، قوانین و مردم کشور عمومن در زنجیر شرایط بانکها و شرکتها بزرگ و بین المللی هستند. یعنی با امضاء کردن این قراردادها سردمداران ما موافقت کرده اند که مفاد این قراردادها بر قوانین بومی الویت دارند. اجازه بدید که تکرار کنم، این قراردادهای بین المللی طوری نوشته شده اند که مفاد و شرایط آن بر قوانین بومی الویت دارند و قوانین بومی را بی فایده کرده اند. مفاد این قراردادها رهبر و دیگر مسئولین کشورهای امضاء کننده را ملزم میکند که قوانین بومی را عملا نادیده بگیرند یا آنها را عوض کنند تا با شرایط قراردادهای تجارت آزاد و وامهای بین المللی مقایرت نداشته باشند! عوض کردن مادۀ 44 قانون اساسی ایران نمونۀ بارزی در این مقوله است.

الویت شروط این قراردادهای شوم بر قوانین بومی را سردمداران ما قبول و امضاء کرده اند. بهمین دلیل است که شکایت مردم از قانونمند نبودن مسئولین بجائی نمیرسد. کدام قانون؟ عموم مسئولین دانسته یا ندانسته ملزم به زیر پا گذاشتن قوانین بومی یا رسیدگی نکردن به شکایات مربوط به آن هستند. ما باید از مفاد این قراردادها آگاه شویم. اگر آگاهیهای خود را در مورد مفاد این قراردادها بِروز نکنیم تظاهرات، شعارها، درخواستها و راهکارهامون درست نخواهند بود و مشکلی را حل نخواهند کرد.

برای فعالیت مثبت ما مجبوریم که از متن این قراردادهای تجارت آزاد و وامهای مختلف بین المللی آگاه شویم. کدام مواد از این قراردادها باعث شده اند که شرکتها اجازه آلوده کردن محیط زیست ما را داشته باشند، با کارکن بدرفتاری کنند، حقوق ندهند، بجای استخدام بومی کارکن خارجی وارد کنند، مالیات نپردازند، خوراک ناسالم و کالای زیر استاندارد وارد کنند، خسارت به مصرفکننده نپردازند، اجازه کنترل و نظارت روی امور شرکتهای سهام و سهام بازی ندهند، و از همه بدتر کدام موادی از این قراردادها عملا جلوی تولید کشاورزی و کارخانه ای مفید در کشور را گرفته و از صرف بودجه برای بوجود آوردن صنایع شغل آفرین در ایران جلوگیری کرده اند؟ پیچ و مهرۀ این قراردادها چیست چگونه و از چه راههائی ما را به این فقر و بیکاری و بی قانونی کشانده اند؟

ت- مردم و تحصیلکرده های ما باید راههائی پیدا کنند که مستقیماً معترض شرکتهای بزرگ بومی و خارجی و خلافکاریها و صدمات آنها به محیط زیست، بدرفتاری در محیط کار، حقوق ندادنها، مالیات نپرداختنها و جنس بد فروختنهای آنها و بیمه نبودن پولهای مردم در بانکهای کشور بشوند. مردم یکی از استانهای بولیوی این کار را کردند- آنها برای یکسال با انواع تظاهرات بر علیه شرکت قدرتمند هالیبرتن (که در غلاف مالکیت و اسم بومی کار میکرد) آن شرکت را بالاخره مجبور به فرار کردند- این شرکت پخش آب داخلی را از دولت بولیوی خریده بود، قیمتها را بالا برده بود و استفاده از هرگونه منبع آبی دیگر (از جمله آب باران و رودخانه در روستاها) را نیز قانونا از مردم سلب کرده بود. در مثالی دیگر، بعد از از بین رفتن پول سهام و ورشکستگیها بزرگ در سال 2008 مردم ایسلند بانکداران خود را بزندان کشاندند و سیستم بانکی خود را نجات دادند.

ث- متاسفانه دانسته های حتی بسیاری از تحصیلکرده های ما قدیمی است یا در حد اعتراض و شعار یا از جنس شعار است و نه تفکر انتقادی. اکثراً آگاهی علمی خود را بکار نمیگیرند و توضیح کارسازی (و نه شعاری) در مورد موضوعهائی که از آن صحبت میکنیم یا به آن اعتراض داریم نمیتوانیم بدهیم. سرفصلهائی مانند، فلانی مختلسِ است، مدرکش قلابیه، حقوق زنان پایمال شده، لوح آزادی کوروش، قانون اساسی، انقلاب مشروطه، سیستم مالی بانکهای جهانی بر ما حکومت میکنند، فساد اقتصادی و سیاسی ووو را اعلام میکنند ولی نمیدانیم پیچ و مهره عملکرد این پدیده ها چیست و از چه راههائی این مکانیزمهای مخرب را در اجتماع و زندگی روزمرۀ ما وارد کرده اند.

لازم است که این سرفصلها را به جزئیات خود تقسیم کنیم و توضیح دهیم. الان وقتی شده که باید از شعارهای مفید بگذریم، سوادِ سیاسی مان را واقعی کنیم (واقعی و بر اساس آنچه در کشور میگذرد و نه تئوری و بر اساس آنچه درسهایشان بما وعده داده اند)، و ببینیم پیچ و مهره این سیستمی که بر ما تحمیل کرده اند چیست. برای این کار باید مایل باشیم که روی اطلاعات و تحلیلهای قدیمی خود پا بگذاریم، وقت بگذاریم و اطلاعات جدید را بیآموزیم. این کار وقت و تعهد بخود میخواهد. این کار تفکر انتقادی (critical thinking) میخواهد. تفکر انتقادی با تفکر اعتراضی فرق دارد.

ما اغلب معترضین بسیار خوب و عادل حتی از جان گذشته ای هستیم. تفکر اعتراضی بسیار مفید است و جای خود را دارد. در تفکر اعتراضی احساسات انسان است که او را برمیانگیزد و مورد درد و تعدّی به ما را به دادگاه جامعه میکشاند و درخواست رفع درد و تعدّی میکند. امّا چون انرژیِ درد و احساسات پشت اعتراض ما است، عموماً میتوانند اعتراضات و تظاهرات مردم را با خشونت و زندان، با نون خشکی جلوی ما انداختن، با حرفهای زییای وطنپرستانه و مذهبی و ایسمی یا حتی با جُک و به تمسخر کشاندن خنثی کنند.

ولی در اعتراضی که از تفکر انتقادی میآید این منطق و علم ماست که موتور انگیزه میشود و بدنبال علت و منبع درد و تعدّی و در نتیجه راهکار میگردد. تفکر انتقادی مشکلات را ریشه یابی منطقی میکند. در تفکر انتقادی اول احساسات و دردهای شخص (یا حتی تعصبات) به او میگوید که موردی ناخواسته، مضر یا ناعادلانه در زندگی و جامعه او وارد شده، ولی بعداً شخص با منطق و علم پیش میرود، از دانسته ها و تحصیل و تجربه و مشورت استفاده میکند و بدنبال علت ریشه ای و باعث و بانی صدمه و کمبود اجتماعی یا شخصی میگردد. بهمین دلیل است که اگرچه تفکر انتقادی از احساساتی که در تفکر اعتراضی است میتواند جهش بگیرد، ولی منطق و تفکر را بکار گرفته و بصورت علمی، ملموس به مشکلات نگاه میکند، با واقعیات کار دارد، در مورد عمل و عکس العمل فاکتورها میآموزد، رابطه اشخاص و نهادهای مختلف با سیستم و قوانین ووو را روشن میکند و باعث و بانی ریشه ای مشکلات را مشخص کرده و راهکارهای سازنده بدست میدهد.

فرقی نمیکند چه موضوعی، کافی است یک مورد یا سرفصلی که به آن علاقمند هستید را انتخاب کنید و تفکر انتقادی خود را بکار بیاندازید و در مورد آن تا آنجا که میتوانید بیآموزید. مثلا مورد بیکاری در کشور. تفکر انتقادی خود را بکار باندازید، عقاید مختلف در مورد بیکاری را بپرسید، بخوانید، اصرار کنید که پیچ و مهره های ملموس (و نه تئوریک) آنرا بیآموزید و آنچه نزدیک به واقعیات لمس شدنی است را مشخص کنید. سوال کنید، شغل آفرینی یعنی چه و فرایند انجام آن چیست؟ معنی آن چیست؟ اهداف آن چیست؟ قوانینی که از شغل آفرینی حمایت میکنند یا جلوی آنرا میگیرند چیست؟ چگونه در بعضی از قشرهای جامعه شغل آفرینی میشود ولی جلوی شغل آفرینی در اکثر مناطق کشور گرفته شده است؟ اثر بیکاری عمومی یا شاغل بودن اکثریت در موسسات اقتصادی و فرهنگ مردم چه است؟ تاریخچه آن چیست؟ چه فاکتورها، عناصر و نهادهائی جلوی تاسیس صنایع و پیاده کردن قوانین شغل آفرین را گرفته اند؟ زیرساختهای نرم و سختی که شغل آفرینی را برای اکثریت مردم ما ممکن میسازند کدامند؟

ج- وَاِلا اگر انقلاب چهارمی هم در ایران بوجود بیآید وضعیت برای مردم ما یا میشود وضع اسفناکی که در عراق و افغانستان و سوریه و پاکستان ووو بوجود آورده اند، یا همین آش اقتصادی و فرهنگی خواهد بود که داریم. یعنی پول و رفاه برای خارجیهای فعال در ایران و قشر کوچکی از جمعیت در شهرهای مرکزی … و فقر و مرگ و بیکاری و از روی کارتون خوابان با کامیون رد شدن و زندان و بیعدالتی و ریزگردها برای اکثریت مردم ما، البته در کاسه ای دیگر.

همه میدانیم که شرکتهای بزرگ و بین المللی و کشورها و ارتشهایی که از آنها حمایت میکنند علنا و در پشت پرده دولتهائیکه مردم خود را چپاول ولی جیبهای آنها را پُر پول میکنند سر پا نگه میدارند. یعنی معیار آنها پُر شدن جیبهایشان و کنترل ماست نه پیشرفت ما، نه حقوق بشر برای ما، نه سلامت محیط زیست، نه شغل آفرینی برای ما، نه عدل و انساندوستی و ساختن زیربناهای مفید برای مردم ما و در کشور ما، و حتماً نه بوجود آوردن آزادی و دمکراسی همپایه و یا حتی همشکل آنچه خود دارند برای ما.

مسئولین امروز و فردا اگر سواد سیاسی خود را بالا نبرند، اگر آگاهیهای جدید در مورد پیشبردن اقتصاد و فرهنگ را نیآموزند هرگز و هرگز نخواهند توانست (چنانچه در صد سال گذشته نتوانسته اند) که مفهوم واقعی و عواقب این قراردادها را بدرستی درک کنند یا جلوی چپاول کشورمان توسط شرکتها و بانکهای بزرگ و بین المللی و کشورها و ارتشهای حامی آنها را بگیرند، فرقی نمیکند که حکومتی مذهبی داشته باشیم یا سکولار – این تضمینی است که توسط قراردادهای بین المللی از مسئولین ما گرفته شده است- والسلام!

چ- اگر تحصیلکرده ها و سردمداران ما چگونگی پیاده کردنِ 5 اصل اقتصادی بالا را نیآموزند و به قولها و تئوریهائی که این مشاورین، شرکتها و دانشگاههای آنها بما خورانده اند دل ببندند، اگر ما وقت نگذاریم و الان نیآموزیم، فرقی نخواهد کرد که چه شخصی، چه سیستم یا ساختار حکومتی، حزبی، مذهبی یا اقتصادی در کشور ما حکومت میکند، بعد از سه چهار سال اول باز خواهیم دید که همین آشی که نمیخواستیم بخوریم را در کاسه ای دیگر جلوی ما گذاشته اند.

برای آموختن و آگاهی دادن در مورد بوجود آوردن یک اقتصادی موفق و اجتماع پیشرو به مقاله “ربط ما چیست؟ 5.3#” در بلاگ.ار رجوع کنید- <3
http://soheylashakerine.blog.ir/…/India1948nationalprogramf…
پیروز باشیم! مخلصم!

ممنون میشم اگر صلاح دیدید این مقاله را در تلگرام، فیسبوک یا دیگر رسانه های مورد مصرف خود، با ذکر اسم من ویا لینک بلاگم پست یا شِر کنید http://soheylashakerine.blog.ir/ ایمیل من Soheylashakerine2015@gmail.com
متاسفانه “متن” 10 تا از اولین (اولین از بالای پیج) مقالاتم در بلاگفا را حذف کرده اند، و امکان ترمیم آنها وجود ندارد. http://soheylashakerine.blogfa.com/