رضا براهنی: شریعتی، دیدار در زندان

 

همنشین بهار :

سال ۱۳۵۱ [سال ۱۳۵۲]؛ به گمانم اواخر مهر، بسته سیگاری که پس از باز شدن در سلول دستم می‌دهند، سیگار «زر» است. من می‌گویم: «این سیگار من نیست.» نگهبان می‌پرسد: «مگه دکتر تو نیستی؟»
من بی‌اختیار متوجه نوشتهٔ روی سیگار می‌شوم. نوشته‌است: «دکتر شریعتی.» می‌گویم: «من سیگار «زرین» می‌کشم.» این «زر» است. سیگار را از دستم می‌گیرد. در سلول را می‌بندد و می‌رود. پس دکتر شریعتی را هم گرفته‌اند. پیشتر، یکی دوبار از سلول‌های مختلف حرف و سخن یک دکتر پیش آمده‌است. من گوش خوابانده‌ام، چرا که فکر کرده‌ام دربارهٔ من حرف می‌زنند. ولی انگار از دکتر دیگری حرف می‌زنند. گاهی از سلول بغلی شعر خوانده‌اند. اسم خواننده را یادگرفته‌ام، خوانندهٔ شعر را و بعدها، شاید او، شاید زندانی دیگری، مرا به پای «مُورس» دیواری خواسته‌است. اول کلمه «پابلو» را مُورس زده، بعد از تقریباً نیم‌ساعت که مطمئن شد. نگهبان آن طرف‌ها نیست، کلمه «نرودا» را مُورس زده و بعد سکوت کرده. من منتظرم. بعد مُورس می‌زنم… در مُورس بعدی می‌گوید: [پاپلو نرودا] «مُرد!». مبهوت دُور و بَر را نگاه می‌کنم. چرا؟ و بلافاصله مُورسی می‌زنم: «چرا؟».
 
 

دکتر رضا براهنی؛ ۲۱ آذر ۱۳۱۴ در تبریز زاده شد و پنجم فروردین‌ماه ۱۴۰۱ در کانادا درگذشت.
بعد از بازنویسی مقاله ایشان در مورد کمیته مشترک ضدخرابکاری و دکتر علی شریعتی،
به این گزاره اشاره می‌کنم که هیچکس برتر از سؤال نیست.بخشی از نامه دکتر براهنی به «کلود دوران» Claude Durand مترجم و ناشر فرانسوی را هم آورده‌ام.


ادامه مطلب