رهائی از قید زمان

از دکتر ن. واحدی

بمناسبت روز 22 بهمن

پیش­گفتار

الف . ایرانیان دارای فرهنگی بوده­اند که به آن فرهنگ  “مهر و داد”[1] می­گفتند. کورش هخامنشی نخست با توسعه مهر پایه حقوق بشر را گذاشت که خود بنیاد تمدن در روی زمین شد. سپس کورش ازعنصر داد سازمان دادگستری را پدید آورد و خود نخستین داور (قاضی) در جهان شد.

اما قرن­ها می­بایستی سپری می­شدند تا کسی چون  شاه اسماعیل صفوی که مادرش مسیحی بود فرهنگ مهر و داد را از مردم بگیرد و آن را نه تنها به اصل “عدالت” و “معاد” مذهب شیعه بسپارد، بلکه این مذهب را نیز مذهبی رسمی در ایران اعلام کند.

اما مذهب رسمی وعدهﻯ ضمانت عدالت به وسیله اسماعیل صفوی در روز قیامت است. این همان وعده­ایست که عیسی پسر خدا با تصلیب خود به انسان ذاتأ گناهکار داده است. آشکار بود که این ضمانت از مردم نه ملّت، بلکه یک امت خواهد ساخت. امتی که امروز به دست ولایت فقیه نهادینه نیز شده است. با این همه در کشور ایران ظلم و ستم همه جا بی­داد می­کند.

اما فرنگی­ها با توسعه فرهنگ مهر آئین هومانیسم، انسان­گرائی، را به وجود آوردند تا آن را با علم، که بدون رفرم کلیسا ممکن نمی­شد، گره بزنند و دوران رنسانس را به وجود بیآورند. رنسانس فرهنگ را به شدّت تکوین داد و آن را خرد گرا (یکی از متون مدرنیته) کرد. این خردگرائی در شکل تقسیم داد و ستدهای اجتماعی (تعامل) به طور فونکسیونال (بنابر کارمایه­ای) تظاهر دارد.

همین طور فرهنگ داد که امروز در فرنگ همه جا ضامن پیشرفت می­باشد، نه تنها دارای تقسیمات وسیعی است، بلکه برمعنی و مضمون آن کتاب­ها نوشته شده است که برترین آن نوشته “جان رآلس “[2] است.متأسفانه در ایران کشوری که روزگاری سرچشمه عدالت بوده است، کمتر نوشته­ای را می­توان در باره داد و دادگستری یافت. اما در مدارس دوران پهلوی دانش آموزان می­بایستی انشاء در باره “علم بهتر است یا ثروت” می­نوشتند. کسی هم هنوز پیدا نمی­شود که بگوید علم و ثروت که هر دو از جنس “رسانه قدرت” هستند بدون وجود عدالت نمی­تواند به وجود آید.

ب . توماس جفرسون سومین رئیس جمهور امریکا، کسی که  درتهیه قانون اساسی ایالات متحده امریکا نقش مؤثری به ویژه پس از انقلابِ سالِ 1800 میلادیِ این کشورداشته است، درنوشته­ای که در موزه شهر “شارلوت ویل” (ویلای خود وی) موجود است می­نویسد: «من گونه اداره کشور را همانا مملکتداری کورش پادشاه ایران باستان تشخیص دادم و از این رو آن را نیز برای ایالات متحده امریکا برگزیدم» (به اعتبار خاطره بازدیدم از این موزه). ضمنأ جفرسون نه تنها دارای بزرگ­ترین کتابخانه امریکا در قرن نوزدهم بوده بلکه او مؤسس قدیمی­ترین دانشگاه امریکا، دانشگاه ویرجینیا، در شارلوت ویل نیز می­باشد.

ملاحظه می­شود که ایرانیان فرهنگ (نسبتأ ثابت) و سیاست (متغیّر) را ازهم تمیز می­دادند و با این تفکیک به هر دوی این امور عالم بودند. درحالی که ایرانیان امروز که قرن­هاست فرهنگ خود را به فرهنگ دوران هلنیسم و فرهنگ عرب باخته­اند همه چیز را در سیاست می­جویند. ازاین رو نیز آن­ها از هر دو امور و دگرگونی­های آن غافل مانده­اند. ولی این غفلت یک مرگ، یک مرگ ابدی و نه ققنوسی! است. زیرا :

هرچیزی زمان خود را دارد. زمانی که قدما آن را به مسئله خلقت ربط می­دادند. این مقاله که ادامه مقاله “فرهنگ فراموشی” است، نظر به بررسی زمان و وضعیت مدرن امروز آن دارد.

رهائی انسان از جبر زمان

امروزه در فرنگ زمان وِیژگی خود(پیش شرط تجربه، با آغاز و انجام) را از دست داده است. یعنی انسان تابع زمان یا وقت نیست. زیرا دگرگونی جامعه و سعی و کوشش افراد در زندگی روزانه و گردش کسب و کار تراکمی  شتابزده پیدا کرده است. توگوئی چرخش زمان سریع­تر گشته است. دیروز اگربرای کسی  گرفتن جواز ساختمان دو روز طول می­کشید، فریاد می­زد وقتم تلف شد. امروز که این جواز را دوساعته می­تواند بگیرد بازهم ناله و شکایت از تلف شدن وقت دارد.

بنابراین به نظر می­رسد که وقت خودش ذاتأ خصلت تلف شدن دارد. اما با کمی دقّت معلوم می­شود این خصلت یک صفت است. صفتی که از آرزوی انسان برمی­آید. آرزوئی که در فراز “رهائی از وابسته بودن به زمان” ، زمانی که در بطن طبیعت قرار دارد، ناآگاهانه درآدمی وجود دارد.  رهائی از چنگال زمان به معنی رهائی از قیود طبیعت است. این آرزو در وجودِ انسان از روز نخست که به خود آگاه می­شود پدید می­آید و به اشکال مختلف نیز در تاریخ تظاهر می­یابد.

اما جالب این جاست که این وابستگی به زمان یا بهتر، وابستگی به طبیعت، با فرهنگ اقوام درهم آمیخته و الگوهای فرهنگی – زمانی متعددی را برانسان واجب ساخته است(که خود وابستگی به جامعه را عریان می­کند). این­ها گاهی مذهبی (تاسوعا، روزه و عزاداری….) و گاهی فرهنگی (آغاز سال نو، جشن تولّد، روز بزرگداشت فردوسی، پاراد ایرانیان نیویورک، روز انقلاب وووووووو ) و یا اقتصادی (مانند آغاز کار، پایان و مدّت آن)هستند. به شهادت تاریخ بسیاری از پیشرفت­های جامعه نیز به گونه­ای با رهائی از این گونه الگوهای فرهنگی – زمانی مرتبط است. (کشف حجاب، رفرم کلیسا، تئوری انفورماسیون که زمان کار را قابل انعطاف کرده است). به ویژه برای مردم، در طول صنعتی شدن کشورشان، امکاناتی پدید آمده که هیچ گاه آن را در خیال خود نیز نپرورانده است. مانند روشنائی الکتریکی که شب را روز نمود، قطار و هواپیمای مسافر بری  که فواصل میان نقاط مختلف جهان را بسیار کم کرد. به ویژه کشاورزی مدرن و تکنولوژی موّاد غذائیِ انسان را مستقل از چهار فصل روی زمین کرده است. یعنی دگرگونی­های علمی – صنعتی مرز و بومی نمی­شناسد. معذالک، ایرانیان در خواب غفلت فرو رفته، هنوز به جشن­ها، و عزاداری­ها و سنت­های کهنه خود سخت دل بسته­اند.

بر پایهﻯ این دگرگونی­های زمانی و مکانی، مشاهده می­شود که امروز نه تنها در “جامعه علمی” بلکه در تمام دنیای زمینی دیگر هیچ کس حاضر نیست از این گونه پیشرفت­های مدنی صرفنظر کند. این واقعیت به معنی وجود ارزش اجتماعی نوینی است که در فراز «وقت طلاست» جلوه می­کند. ارزشی که ریتم زمان را از انسجام به انعطاف و خصوصیت دامنه آن را از ثبات به کاهش دائم کشیده است. به این جهت نیز گفت­وگوی تلفنی به SMS، محل کار به خانه شخصی و مدّت آن در هفته هرچه کمتر(خبرگی بیشتر) بهتر تبدیل شده است.

این­ها همه قیمتی است که می­بایستی افراد و گروه­ها در این گونه جوامع برای به دست آوردن “ پیشرفت” (غیروابسته بودن به زمان) بپردازند. از این رو رهائی از هر قیدی از جمله قید مذهبی یا زور ارباب بدون خرج وقت که به منزله طلاست ممکن نیست.

متأسفانه برای ایرانیان وقت بی­اهمیت است. دراین صد سال اخیر قهوه خانه­ها، مجالس، محافل و انجمن­ها همه شاهد تلف کردن وقت افراد بوده­اند. افرادی که برای طول زمان هیچ گونه معیاری ندارند. یک شیرقهوه و چهار ساعت بحث بی­معنی در باره حسن و حسین برایشان تفریح است. “تفریحی که قیمتش یک شیر قهوه و بحث­ها و گفتگوهای باد هواست”.

امروزپس از چهل سال درد و رنجی که اکثر مردم ایران کشیده­اند، درد و رنج ناشی از عدم آزادی( آن­هم برای تعیین سرنوشت خود) و فرار بیش از پنج میلیون ایرانی به خارج از کشور، بجاست بی­وقفه عمر را غنیمت شمرد و پذیرفت که همه در ایجاد چنین سرنوشتِ منحوسی سهیم هستیم.

نگاه کنید امروز هنگامی که شعار جوانان و نوجوانان در ایران: «ما کشور آخوندی نمی­خواهیم، نمی­خواهیم » است جوّ اعتراضات نه معیشتی بلکه سیاسی شده است. از این رو نجات از این جهنم تنها در اتحاد و دوستی و احیای فرهنگ مهر و داد می­تواند باشد. مطلبی که می­بایستی آویزه گوش عقل دانشمندان ایرانی بشود تا دریابند فردا برای چنین فرصتی دیر خواهد بود.

ضمنأ شعارسیاسی مردم پاسخی به کسانی است که بی­اعتنا به این سیاسی شدن اعتراضات برای کمک مالی به آقای ترامپ نامه نوشته­اند. متنی که به ولایت فقیه می­گوید : “اپوزیسیون پس از چهل سال و وجود بیش از چهل نفر میلیاردرایرانی در امریکا ناتوان از تهیه ابزار مبارزه با جمهوری اسلامی است”.

اما سیاسی شدن مبارزه تنها با شعار ” نخواستن” نمی­تواند مسئله ایران را که فرهنگی – اجتماعی است حلّ بکند. ایرانیان می­بایستی بدانند چه می­خواهند. اما چنین خواستی امروز با حضور “جامعه علمی“[3] در فرنگ دیگر نمی­تواند در گونه حکومت پادشاهی و یا جمهوری خلاصه شود. این وظیفه به عهده الیت یا نُخبگان جامعه است تا غیر وابسته به یک ایده­ئولوژی و یا هر اقتداری تنها با توانائی علمی خود این مهمّ را بپرورانند. دیروز آن­ها از این امرغافل ماندند. البته شرایط دیروزی که در مقتضیات “ارباب و رعیتی” جمع بودند و بی­تجربگیِ تحصیل کرده­های کشور مورد سوءاستفاده نیروهای ارتجاعی قرار گرفت و این تراژدی و مصیبت را به وجود آورد. از این رو هیچ فرد یا منافعی، داخلی یا خارجی، گناهکار نیست. بلکه مردم همه مسئول به وجودآمدن این وضعیت ناگوارند.

برای روشن شدن این ناگواری لازم است وضعیت ایران در سال 1976 را با وضعیت چین در همین سال مقایسه کرد :

I .درایران

ایران پس از واقعه سوّم شهریور(1320) تا بیست و پنجم مرداد (1332) که مجلس تعطیل شده بود و شاه حکم عزل مصدق­السلطنه را صادر کرد، به دلیل برخوردهای نامعقول دستجات مختلف سیاسی و عدم ثبات وضعیت کشور که در تغییر دولت­های کوتاه مدت تظاهر داشت، هیچ رشد و توسعه­ای نداشت. اما پس از بیست و هشت مرداد همان سال و چند سالی حکومت نظامی، دولت توانست گام­های بزرگی درجهت رشد و توسعه بردارد. این قدم­ها در طول 15 سال عبارت بودند از :

  1. انقلاب سفید و با آن تقسیم اراضی و نهادهای سپاه دانش، سپاه بهداشت، سپاه ترویج و آبادانی (به پیشنهاد دکترپرویز ناتل خانلری). این نهادها بسیار موفق بودند. تا جائی که با ارقام موجود، مثلأ در باره سپاه بهداشت، آمارِ مرگ کودکان در دهکده­ها از %80 به %20 رسیده بود. این انقلاب حقوق زنان، بیمه­های اجتماعی، سهیم شدن کارگران در سود کارخانه­ها را نیز در خود پرورانید.
  2. توسعه بنگاه مستقل آبیاری و ایجاد سازمان­های منطقه­ای برای توسعه­ی منابع آب کشور که به ملّی شدن آب منجر و تحولّات عظیمی در سه جهت آب آشامیدنی، آب کشاورزی و آب برای تولید انرژی به وجود آورد (سد سازی و بند سازی در کشور توسعه چشمگیری یافت). این فعالیت­ها جمعاً  تأسیسِ وزارت آب و برق را لازم  ساخت تا کلیه این سازمان­ها را دربر بگیرد
  3. سه بار دیدار محمد رضاشاه فقید از شوروی سبب شد تا دولت شوروی و حزب کمونیست آن جا انقلاب سفید را کار درستی اعلام کرد، روابط اقتصادی ایران و شوروی توسعه یافت، شوروی از تحریکات خود در ایران به وسیله حزب توده چشم پوشید (باوجود نارضایتی سران شوروی از ایران به دلیل پیمان سنتو). به این دلیل سیاست دولت در برابر حزب توده و جبهه ملّی تغییر کرد. تا جائی که افراد لایق این حزب را شاه به همکاری دعوت  کرد و آن­ها تا سطح وزارت نیز برای خدمت به کشورمنصوب شدند. حتی حدود 70 % کارکنان ارشد سازمان برنامه و بودجه چپگرا و یا توده­ای بودند. همین پیشنهاد همکاری به افراد جبهه ملّی نیز شد. اما آن­ها حاضربه همکاری نشدند (به ویژه در زمان دولت علی امینی). معذالک هویدا نخست وزیر، روحش شاد، درسازمان­های خصوصی وابسته به دولت ازوجود اینان برای کارهای عمرانی مملکت استفاده می­کرد. هویدا حتی به دلایلی که خارج از موضوع این مقاله است به بسیاری از فقها ماهانه مقرری می­پرداخت (از بودجه وزارت دربار). شاید وجود چنین لیستی یکی از دلایل زود کشتنش شد
  4. تجدید سازمان برنامه­ریزی و بودجه کشور
  5. ایجاد کارخانه ذوب آهن اصفهان
  6. راه اندازی رآکتور آزمایشی در امیرآباد تهران
  7. ایجاد دانشگاه صنعتی آریامهر که قرار بود به اصفهان برود تا با کارخانه ذوب آهن درآن جا نطفه یک شهر صنعتی – علمی بنیان گذارده شود. متأسفانه بسیاری از استادان این دانشگاه با رفتن به اصفهان موافق نبودند. آن­ها چنین هدفی را ازبین بردند
  8. ایجاد کارخانه نورد فولاد در اهواز و سازمان تولید فولاد به طور مستقیم در بندرعباس واهواز
  9. ایجاد وزارت علوم برای پیشرفت علم و فن در کشور، ایجاد سازمان­های نوین اداری ازجمله سازمان گسترش صنایع؛ سازمان زمین شناسی، سازمان نقشه برداری
  10. ایجاد صنایع پترو شیمی در آبادان و بندر معشور و شیراز و توسعه آن به شهرهای بزرگ برای تولید کود کشاورزی و تولید ورقه­های پلاستیکی
  11. ایجاد کارخانه آلومینیوم سازی در اراک
  12. ایجاد کارخانه مس سرچشمه
  13. ایجاد کارخانه ماشین سازی و کارخانه تراکتور سازی در تبریز
  14. ایجاد صنایع ابزار مکانیکی و ماشین­آلات دراستان اصفهان
  15. ایجاد صنایع الکترونیک در تهران و شیراز، صنعت تلفن سازی در شیراز
  16. ایجاد صنایع ترانسفورموتور و ژنراتور سازی در تهران و قزوین
  17. ایجاد کارخانه لوله سازی(فولادی) اهواز برای خطوط نفت و گاز
  18. ایجاد صنایع نظامی (در این جا باطری سازی نیز که نظامی نبود وجود داشت) در تهران و پارچین و مهرآباد
  19. ایجاد دانشگاه­های خصوصی و دولتی و مدارس عالی در کشورازجمله دانشگاه­های جندی شاپور، شیراز، تبریز، مشهد، اصفهان و ملّی در تهران
  20. ایجاد شهرک­های صنعتی (تهران، ساوه، اراک، تبریز، قزوین، اهواز، چالوس، شیراز، آبادان، اصفهان، سفید رود)
  21. ایجاد مراکز تولید نیشکرهفت تپه و شوشتر (به ظرفیت جمعاً پانصد هزار تن در سال)
  22. ایجاد مراکز تولید کود شیمیائی و تهیه بذر در غالب شهرها و استان­ها از جمله در ایلام، تبریز، اصفهان، شیراز ، سمنان
  23. ایجاد صنایع وابسته به کشاورزی با مرکزیت شهر کرج، ایجاد مراکز کشاورزی و دامداری در بسیاری از استان­های کشور
  24. اجرای طرح­های راه سازی، اتوبان و راه­های فرعی و توسعه آن­ها برای تمام کشور و خیابان­ها و میدان­های شهری
  25. ایجاد سازمان محیط زیست، درختکاری در سطح کشور و توسعه جنگل­ها و ایجاد جنگل میان شهر تهران و کرج
  26. توجه به امر کشاورزی به طور علمی در سه سطح ورودی، و خروجی و بازار فروش.  در سطح ورودی تأمین آب و بذر و کود و در سطح خروجی بسته بندی، معمول ساختن استانداردهای بین­المللی، تهیه سردخانه تا محصول را بتوان نگاه داشت تا بازار تابع فصل نباشد. در سطح بازار ایجاد شرکت­های واسطه . دولت ابتدا خودش این کار را به عهده گرفت و روش کار را به شرکت­های علاقمند یاد داد تا شرکت­ها راغب به این کار شوند
  27. ایجاد واحدهای بزرگ و شهرک­های کشاورزی(در دشت مغان، خوزستان، سفید رود)
  28. ایجاد صنایع شیر و توسعه آن تا جائی که محصول لبنیات ایران در سطح کیفی  و کمیّ کفایت می­کرد به کودکان کودکستان­ها و دانش­آموزان دوره ابتدائی هر روز یک لیوان شیرمجانی داده شود
  29. توسعه و ایجاد کارخانه­های سیمان در کشور
  30. ایجاد سازمان انرژیِ اتمی ایران با فعالیت­های متفاوت و متنوع و برنامه­های دراز مدّت و کارشناسان لایق
  31. ایجاد دانشگاه علوم و فنون ارتش شاهنشاهی که در نوع خودش کم نظیر بود. بودجه این دانشگاه سالانه یک میلیارد دلار و وظیفه­اش نوسازی صنایع نظامی، تولید علم تا سطح تهیه پروتوتیپ برای محصولات صنعتی مورد نیاز مملکت بود
  32. فعالیت­های سپاه ترویج و آبادانی، بهداشت و دانش (همه خدمات مجانی بود. حتی دارو و درمان و تعلیمات) و توسعه­های صنعتی چنان رشدی را ایجاد کرده بودند که کمبود نیروی انسانی همه جا به وجود آمده بود
  33. توسعه بنادرکشور و عمران جزایر ایران درخلیج فارس از جمله ایجاد شهری مدرن در جزیره کیش و احداث بندری آزاد
  34. اما قلّهﻯ این کوه از کارها ایجاد “شورای عالی اقتصاد” ، “شورای بازرسی کار دانشگاه­ها و رشد مملکت” یک بارسالانه در رامسر بود. به ویژه درشورای عالی اقتصاد طرح­هائی مورد بحث قرار می­گرفتند که دستگاه­های اجرائی کشور آن را درقالب برنامه­های سازمان برنامه و بودجه تهیه کرده بودند. چنین بحثی در شورای عالی اقتصاد خود نشان می­دهد که شاه مستبدانه کاری را نمی­کرد . بلکه میل داشت افراد زیادی روی کارهای عمرانی مملکت مشترکاً صحّه بگذارند. این شوراهای نام برده با خصوصیت باز، انتقادی، علمی –  فنی، یکی لازمه عمران کشور و دیگری ضرورت تهیه نیروی انسانی مملکت بود. کسانی که در این شوراها شرکت داشته­اند همگی از آگاهی و دانائی شاه درباره غالب مسائل علمی – فنی متعجب و به این دلیل نیز برایش احترام قائل بودند (صرفنظر از اینکه او نیز می­توانست اشتباه بکند. اشتباه ولی انسانی است). کلیه مذاکرات را دبیر شورا به صورت یک کتابچه منتشر می­کرد(این اسناد وجود دارند). اما اساسی­ترین ایدهﻯ شاه تشکیل سازمان اوپک بود (بدون مددها و توصیه های وی درسطح سیاست خارجی نمی توانست این سازمان بوجود آید) که علاوه بر حضور ایران در فعالیت­های اقتصادی جهان روی استقلال کشور نیزعملاً تأکید داشت.
  35. ایجاد گروه اندیشمندان (به وسیله دکتر هوشنگ نهاوندی) و گروه هتل مرمر (به وسیله شادروان دکتر محّمد باهری) نشانه دانائی مدیران کشور به نیازمندی توسعه فضا با امر تجدد و صنعتی شدن کشور است. مطلبی که نیاز به شرحی جداگانه دارد

این نوشته برمبنای واقعیتات (فاکت­ها) تهیه شده است. به ویژه خارجی­هائی که در سال­های دهه 50 خورشیدی به ایران می­آمدند؛ همه از توسعه وسیع وچشمگیر ایران حیران می­شدند. ازجمله آمدن پروفسور “گانار میردال“[4]سوئدی و دارنده جایزه نوبل به ایران بود که در نوشته­ای به شخص هویدا توسعه اقتصادی مملکت را ستوده و آن را عالی توصیف کرده است. متأسفانه کسانی که تا به حال در باره ایران دوران شاه و احوال وی مطالبی، خواه مفصل و خواه به صورت مقالات، نوشته­اند کمتر به این حقایق توجه داشته­اند. آن­ها آن قدر در پیچ و خم توهمات ایده­ئولوژیک مرده دیروزی گرفتارند که گوئی از فرط زیادی درخت­ها جنگل را نمی­بینند. این مختصر برای نشان دادن واقعیات زمانه ضرورت دارد. ضمنأ در خلال سطور این نوشته فلسفه­ای که در ذهن شاه به صورت یک طرح کلّی یا بهتر یک شماتا Shemata هادی اعمالش شده بود نیز آشکار می­شود. “شماتا” کلاسهﻯ شبکه­هاست.

II . در چین

در سال 1949 هنگامی که “مائوتسه تونگ ” برچین مسلط شد، این کشور پهناور پُرجمعیت فاقد پایه و اساسی برای ایجاد صنعت بود.  چین درسال 1976، سال فوت مائو، یعنی  33 سال پس از انقلاب خونین مائوئیستی دارای تولیدات صنعتی سطح متوسط با کیفیت بسیار پائین بود. اما در میان جوانان ایران، چه در داخل و چه در خارج از کشور به ویژه میان کنفدراسیون دانشجوئی مائوئیسم طرفداران پر و پا قرصی داشت که در پکن تعلیم دیده و حتی درجات نظامی نیز داشتند. بر این پایه نیز آن­ها به هزینه چین با نظام پادشاهی مشروطه در میهن خویش مبارزه می­کردند.

از سال 1978، سال شورش خیابانی درایران و شروع بحرانی شدن اقتصاد اروپا، ناگهان چرخش صنعتی شدن در چین باشتابی چشمگیر به تندی گرائید. تا جائی که امروز حدود 40% فولاد و 50 % سیمان جهان را چین تأمین می­کند (ایران ده سال جلوتر این صنایع را داشت). به علاوه هیچ تولید صنعتی در دنیا موجود نیست که چین آن را تهیه نکند و در صادرات آن مقام اولّ را نداشته باشد. پایه­های اصلی این شکوفائی اقتصادی را می­توان بر چهار اصل استوار دید :

  1. صنایع فولاد و سیمان جزو پُرخرج­ترین صنایع، ولی اساس صنعتی شدن هر کشوری است
  2. چین روش اقتصادی (شورای عالی اقتصادی) و آموزشی ایران (فرستادن انبوهی از جوانان به خارج از کشور برای تأمین کادر علمی – فنی مملکت در آینده و ایجاد دانشگاه­ها و مدارس عالی در کشور) را برای رشد و توسعه خود به کار برده است. در سال 1998 در سیلیکان والی امریکا از هر چهار نفر افراد فنی – علمی یک نفرشان چینی و یا هندی بود. دانشجویان چینی و هندی همیشه بهترین نمرات را در امریکا کسب می­کردند و بیشترین بورس­های تحصیلی را از دانشگاه­های امریکائی دریافت می­داشتند و می­دارند. غالباً این دانشجویان پس از پایان تحصیل و کسب تجارب به میهنشان باز می­گشتند تا در کار صنعتی شدن آن جا سهمی به عهده بگیرند.

به ویژه لازم به یادآوری است که درسال  1998 تعداد دانشگاه­های بزرگ چین بالغ بر 420 عدد گردیده بود(سالی که ولایت فقیه محرمانه به دنبال ساختن موشک و شروع ایجاد کارخانه غنی کردن اورانیوم در هشت متری زیر زمین بود) . همین طور سدهای بزرگ و شهرک­های علمی- فنی چون “ سیلیکان والی” در بسیاری از نقاط کشور چین به وجود آمده­اند(Chengdu Cetschuan, Chungjing). تا جائی که در برابر صادرات سال 1983 به میزان 19 میلیارد دُلار کشور چین در سال 2009 صادراتی برابر با 2300 میلیارد دُلار داشته است (دومین کشور صادرکننده کالا در جهان). سالی که طرح­های پنهانی اتمی ایران، با مخارج هنگفت میلیادرها دُلاری لو رفته است.

در کشور چین مسئله ملّی کردن صنایع در دوسطح ، یکی از راه جاسوسی و کپی مخفیانه “دانش فنی” Knowhow و دیگری با خرید کلان یک محصول صنعتی معّینی و در عین حال متعهد نمودن فروشنده به گشایش شعبه­ای از همان کارخانه در چین صورت گرفته است.

  1. مردم چین با شکیبائی و انضباط تاریخی Discipline خویش به دولت مستبد کمونیستی خود اجازه داده­اند تا کشور را به سوی جامعه­ای علمی سوق دهد. این عبور که معجونی از سرمایه­داری دولتی(سیاست) و انضباط مائوئیستی (فرهنگ)است، پایه­های تئوری بزرگ را (گونه حاد”عبور از استبداد به دمکراسی”) را به لرزه درآورد و “تئوری عبور کوچک” را توصیه نمود که می­گوید هرکشوری آن طور که فرهنگ و تاریخش اجازه می­دهد می­تواند به سوی دمکراسی قدم بردارد. بسیاری از دانشمندان جهان امروز صنعتی شدن هر کشوری را پایه­های اساسی یک زندگی زمینی (سکولاریتی) می­دانند[5]. شاه چهل سال پیش براین باور بود(اکنون اختلاف میان ایران و چین در برخورد با دشواری­های توسعه قابل لمس می­شوند).
  2. از آن­جا که فرنگی­ها با انقلاب عظیم “انفورماسیون” به دوران پس از صنعت، دوران جامعه علمی، وارد شده بودند و مسئله “اقتصاد علم” وقت را طلا کرده بود، کشور چین با خصوصیات شکیبائی و انضباط برایشان اهمیت جغرافیائی یافت. زیرا هنگامی که غرب به خواب فرو می­رفت، چین بیدار بود. ازاین رو اقتصاد علم ایجاب می­کرد که شب­ها نیز علم تولید داشته باشد. به این دلیل کارخانجات غربی طی مذاکراتی شعبات خود را به چین منتقل کردند تا صبح که بیدار می­شوند محصولات ساخت چین را به دنیا عرضه کنند. چنین اقدامی امکاناتی را لازم داشت که در کلام اقتصادگلوبال” تحقق پیدا کرد. تحّققی که دنیای نیمه ایستا (نظام­های دمکراتیک پیش ازقرن بیست ویکم ) را که تنها یک نقطه تعادل داشت به دنیای پویا، دنیای دینامیک، مبدّل ساخت که دارای چندین نقطهﻯ کشش[6] است(پیش­بینی تکامل). این نقاط می­توانند حرکات دوره­ای هم باشند(مانند هر چهار سال یک­بار انتخابات).

ملاحظه می­شود که جامعه علمی به چه شکل دنیا را دگرگون ساخته است. این دگرگونی­ها کوچک­ترین تأثیری در طرز فکر ایرانیان نداشته­اند. اینان هنوز هم دنیا را قیاسی، “آنالوگ” نگاه می­کنند. هنوز هم رهبر لازم دارند، هنوز هم نه به علم بلکه به عواطف و فرهنگی که ندارند تکیه می­کنند. در حالی که جامعه علمی می­رود تا فردا را خود سازمان بدهد.

اخیرآ جوانان ایرانی به طور تحسین آمیزی روی مسائل ایران و “امنیت خاورمیانه”  تحقیقات علمی و مستندی را آغاز کرده اند. به ویژه که آنها نشان می دهند رفتار و کردار دولتمندان امریکا در زاویه “اقتصاد سیاست” قرار دارد و در این زاویه نیز دنیا را متحوّل و در عین حال نامطمئن ساخته است.

این نوشته­ها و پژوهش­ها باعث امیدواری هستند و لازم است همه از این پژوهش­ها پشتیبانی بکنند. زیرا لیاقت هر جوانی تضمینی برای آینده مملکت است. در برابر این کارپژوهشی نوشته­های آقای سید حسین موسویان پژوهشگر دانشگاه پرینستن قرار دارد که اخیرأ از قرارداد ژنو سخت پشتیبانی می­کند. قراردادی که هنوز که هنوز است مردم به کم و کیف آن آگاه نیستند. علّت این پشتیبانی را ایشان جوّ “احترام متقابل” می­داند. اما احترام متقابل به معنی بلندو کوتاه شدن و یا الفاظ خاصی را به کار بردن نیست. بلکه احترام متقابل به معنی احترام متقابل ملت­هاست که در قراردادها می­بایستی منعکس بشود. قرار داد ژنو مانند قرار داد ورسای آلمان و فرانسه چنین احترام متقابلی را در خود نشان نمی­دهد. آلمانی­ها پاسخشان به فرانسه “هیتلر” زورگو بود. زیرا دارای اراده به قدرت بودند. اما در ایران این اراده به قدرت موجود نیست. از قرار جور جبران این کمبود را بایستی یک رهبر بکشد.

متأسفانه امروز ایرانیان پس از چهل سال وقت کُشی فرصت به پا خاستن را از دست داده­اند. زیرا “جامعه علمی” در فرنگ که “خود سازماندهی دنیا” را بعهده دارد، تکلیف فردا را روشن کرده است. به این “خودسازماندهی” بطور کوتاه اشاره می­شود :

جامعه علمی” برای فردای روی زمین چه طرح ممکنی را دارد :

مفهوم “جامعه علمی” یک مفهوم استرتژیک، راهبردی مانند پسا مدرن، پسا صنعتی، …… پسا انفورماتیک است. غرض این مفهوم توجه به جنبه خاصی از مسائل، یعنی علم و آموزش است. علم مانند سرمایه یک ضریب بسیار مهمّ در اقتصاد است. امروز دانش در “جامعه علمی” همه جا جسمیت پیدا می­کند. این تبدیل ایده به مادّه در شکل تکنولوژی تظاهر می­یابد. در تکنولوژی نفس آموزش دائم، نفس علم و اختراع دمیده شده است. این نفس به وسیله قانون مالکیت (ثبت اختراعات و حق استفاده ازمصنوعات) نگه­داری می­شود. مطلبی که در چنگال مردم و قانون یا حق، یعنی دوپایه اساسی زندگی اجتماعی، قرار دارد. آنچه که میان ایرانیان اصلأ مورد صحبت نیست. زیرا کسی نه سرچشمه حق و نه اقتدار مردم را که به همه چیز مشروعیت می­دهد می­شناسد و در باره آن نوشته­ای دارد (نگاه کنید به دزدی اختراعات و مقالات پژوهشی و سمانتیک مفهوم حق). امروز کار و سرمایه اهمیتی ندارند. بلکه ایده­های نو و دانش به هر کالائی ارزش افزوده می­دهد. از این رو فرهنگ کار نه فرهنگ دستور و پیروی از آن بلکه همکاری و مسئولیت داشتن است.

همهﻯ این مطالب نشانه­های خود سازماندهی “جامعه علمی” است که دنیا را به دو جناح یکی مولّد ایده وپردازش آن (درغرب) و دیگری تولید انبوه کالاهای صنعتی و تکنولوژی (چین و هند و بنگلادش) است.

جامعه علمی” می­رود تا فردا را نیز شکل دهد. این شکل تغییر دنیا از دو به سه جناح خواهد بود. زیرا جناح سوّم که کارش فراهم سازی موّاد خام و توزیع آن است ضرورت دوجناح فعلی است. اما از آن جائی که اکثر منابع مّواد خام و اکثر جمعیت جهان در آسیا و آفریقاست، محل چنین کاری می­بایستی در خاورمیانه باشد. تا جمع­آوری مواّد خام آسان­تر صورت بگیرد. اما پردازش این موّاد به انرژی بسیار زیاد و ارزان قیمت نیاز دارد. تنها کشورهائی که می توانند این انرژی را در خاورمیانه تأمین بکنند یکی ایران و دیگری عربستان سعودی هستند. ایران شیعه با خوی ستیزه­گری و روحیه عدم همکاری و مسئولیت و جمعیت 80 میلیونی مورد اعتماد نیست. بنابراین قرعه به نام عربستان سعودی خواهد افتاد. تا در کناره دریای سرخ میلیاردها دلار سرمایه­گذاری برای این کار صورت بگیرد، نیروی انسانی از همه جا به این منطقه آورده شود و کارخانه­های لازم برای تولید موّاد خام نصب گردند. در مقاله دیگری این پروژه تشریح خواهد شد. نویسنده چند بار در طول پانزده سال گذشته سعی نمود الیت جامعه ایران را به دورهم جمع کند تا آن­ها بتوانند با همکاری یکدیگر روحیه دنیائی و مسئولیت­شناسی را به مردم القاء کنند. این فکر را نیز گروه­هائی گرفتند و از گردونه تحقق بیرون راندند. اینها مرمانی هستند که در ساحل عافیت نشسته اند.

اما مردمانی که درساحل عافیت نشسته­اند نیز نمی­توانند برای آن­ها که در درون مملکت با دژخیمان خود مبارزه می­کنند تعیین تکلیف کنند و احیانأ برای آن­ها قانون اساسی و یا برنامه دوران­گذر را تهیه کنند. کسانی که با اشک چشم و خون جگر این حکومت را به زیر می­کشند  به عوام فریبانی از چپ تا راست که به جای مدد دهی به آنان اساسنامه و آئین­نامه و کمیته­بازی راه انداخته و درانتظار به دست گرفتن مدیریت مملکت نشسته­اند مجال و فرصت دیکته کردن زندگی خویش را نخواهند داد.

مونیخ 26 ژانویه 2019

ن. واحدی

 

 

منابع

  1. رجوع شود به فردوسی
  2. Rawls, Theorie der Gerechtigkeit, Frankfurt am Main 1975
  3. knowledge society
  4. Gunnar Myrdal (Uni. Stockholm), the Executive Secretary of the United Nations Economic Commission for Europe
  5. سکولار و سکولاریزاسیون: واحدی در کیهان لندن
  6. Attractor