روشنفکر ایرانی در جامعه و جماعت

جامعه‌شناسی جهان سوم و توسعه از دهة 1960 ازجمله به بررسی درگیر درونی به‌اصطلاح جنگ داخلی کشورهایی می‌پردازد که به دنبال جنگ دوم جهانی مستقل شدند. این پژوهش‌ها نشان می‌دهد که گروه‌ها و فرقه‌های اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، دینی و مذهبی در سه قاره آفریقا، آسیا و امریکای لاتین با یکدیگر درگیر هستند.

انسان وقتی به کنه مسئله می‌نگرد، حیران می‌ماند. این‌ها با یکدیگر گفتگو نمی‌کنند، درحالی‌که صرف‌نظر از نام و عنوان خود در موارد بسیار از یک جنس هستند. گروهی که خود را نماینده کارگر می‌داند، در صفوف اش خبری از کارگر نیست و آنکه لیبرال و مدافع سرمایه‌داری خوانده می‌شود، شیوه زندگی خود و حیات جماعت اش دهه‌ها با این مناسبات فاصله دارد. شباهت کسانی که یکدیگر را به قتل می‌رسانند با شاخص جامعه‌شناختی غریب است.

پرسش این است، چرا؟ هفت یا هشت دهه از استقلال برخی از این کشورها از سیطره استعمار و امپریالیسم می‌گذارد، آن‌ها هنوز درگیرند. تاریخ ایران در یک قرن گذشته به‌مثابه نمونه، نشان داد که مسئله به این سادگی نیست. مشکل این است که عاملان و حاملان این پدیده با ظاهر روتوش شده و در زورق این ایسم یا آن مکتب، همان تحصیل‌کرده‌های نظامی و غیرنظامی هستند که برای رفع این گرفتاری‌ها تحصیل کردند و تربیت شدند.

ایران امروز جامعه‌ای قبیله‌ای نیست؟! این کشور نزدیک یک قرن است، در مسیر دگرگونی و تحول است. چرا ایرانیان نمی‌توانند با یکدیگر گفتگو کنند؟ این‌ها با این تاریخ نمی‌فهمند که سیاست عرصه ممکنات است؟ این‌ها باتجربه انقلاب مشروطیت، انقلاب اسلامی، هزاران اعدامی، میلیون‌ها آواره متوجه نیستند که قیام، شورش و حتی انقلاب در وضعیت اتفاق می‌افتد؟ این‌ها متوجه نیستند که روابط قدرت در هنگام حادثه درنهایت تعیین‌کننده ماهیت نظام سیاسی است؟ این نظام ممکن است، جمهوری یا سلطنتی یا پادشاهی نامیده شود، درنهایت تحت تأثیر روابط قدرت محتوا یکسان با شکل‌ها و عنوان گوناگون پیدا می‌کند. این‌ها متوجه نیستند، بحث‌های انتزاعی از قبیل ممنوعیت اعدام، گفتگو درباره نظام پارلمانی، ریاستی، پادشاهی، جمهوری، امارتی یا خلافتی درنهایت در چارچوب مناسبات اجتماعی و روابط قدرت در لحظه تغییر، معنا پیدا می‌کند و تعریف می‌شود؟ این اصل هزاران ساله در سپهر سیاسی ایران و جهان است.

باید دیده شود، حتی یک نظام در یک قرن گذشته در دنیای موسوم به جهان سوم، با پایگاه اجتماعی خرده‌بورژوازی، زحمتکشان شهری، شهرستانی و روستایی در ساختارهای جماعتی با قیام، شورش و انقلاب سرنگون نشده است. حکومت کمونیست‌ها در کامبوج، حکومت صدام حسین در عراق، حکومت حزب بحث در سوریه، حکومت طالبان در افغانستان، حکومت مادورو در ونزوئلا، حکومت برادران کاسترو در کوبا، حکومت اورتگاه در نیکاراگوآ در اثر قیام و شورش بدون دخالت خارجی سرنگون نمی‌شود، اگر مانند نیکاراگوآ یا افغانستان طبقه حاکم از در برود، از پنجره برمی‌گردد. این نظام‌های ناکارآمد سنتی، سلطنتی و جمهوری، حتی کمونیستی سنتی از جنس حکومت کمونیستی در روسیه، هستند که به دنبال قیام، شورش و انقلاب در معرض فروپاشی قرار می‌گیرند، تازه آن‌هم وقتی هیئت حاکم به قول لنین خسته از حکمرانی، حکومت نخواهد.

حکومت اقشار خرده‌بورژوازی با شورش، قیام و انقلاب سرنگون نمی‌شود، چون خود محصول شورش است. این حکومت‌ها در صورت پیروزی آموخته‌اند، بخش فرودست، زحمتکش و محروم اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و از همه مهم‌تر فرهنگی جماعت را علیه جامعه بسیج کنند. سازمان‌های مدنی حتی سنتی را نابکار کنند. اقشار فرودست حافظ نظام را بسیج کنند. این‌ها از سیاست بسیج حمایت می‌کنند، چون با این نظام مأنوس هستند. این نظام به آن‌ها کرامت انسانی می‌دهد و آینده آن‌ها را با امتیاز دادن ویژه به افراد ناشایست تضمین می‌کند. این اقشار به همین دلیل در موارد بسیار حاضرند در برابر منافع درازمدت خود بایستند و نور خورشید در روز را انکار کنند و حتی گاهی تهدیدی برای رهبران خود در صورت وادادگی باشند.

هزاران نفر فقط با فریب و نیرنگ در خیابان‌های کاراکاس در ونزوئلا رژه نمی‌روند و از حکومت مادورو حمایت نمی‌کنند. چپ جهانی بدون دلیل از این نوع رژه‌ها حمایت نمی‌کند. جامعه‌شناسی، روان‌شناسی و روانکاوی با این پدیده با عنوان گوناگون مانند آگاهی کاذب آشنا است. آگاهی کاذب اجتماعی در ساختار جماعتی ممکن است از ظرفیت به‌مراتب بیشتر از ساختار اجتماعی جامعه‌ای برخوردار باشد.

گئورگ زیمل، مبدع و مؤسس جامعه‌شناسی روابط است که در ایران به‌غلط جامعه‌شناسی رسمی ترجمه می‌شود. او مدعی است که کنش انسان در روابط معنا پیدا می‌کند، این روابط ممکن است، ساختار یک خانواده، یک قبیله، یک دین و مذهب و یا حتی یک کشور و ملت باشد. کنش و رفتار کنشگر، عاملان و حاملان سیاسی و اجتماعی در نوع رابطه عملی می‌شود. انسان ایرانی در سازه جامعه‌ای در جوامع غربی دموکرات، جمهوری‌خواه لیبرال می‌شود و آزاد منشانه می‌اندیشد، گفتار و رفتار می‌کند. همان انسان بلافاصله که در همان کشور در سازه روابط جماعتی قرار گرفت، پرخاشگر و عصبانی می‌شود، تهدید و ارعاب می‌کند، تهمت می‌زند و از هر وسیله ممکن برای حذف همنوع، هم‌وطن و گاهی همشهری خود استفاده می‌کند. برنامه‌ساز بی‌بی‌سی با هزاران اداواطوار بی‌طرفی، بانویی که در آستانه انقلاب اسلامی به دنیا آمده است، در مقابل کسی می‌نشاند که نه فردی، بلکه سازمانی از حکم اعدام افراد کهن‌سال در جریان انقلاب اسلامی نظری و عملی دفاع کرده است. این برنامه‌ساز با تهمت حمایت از حکم اعدام با استناد به نقل مکرر همراه با سوی گیری از بانویی دیگر، این بانو را می‌آزارد. نه پرسش، بلکه بازجوئی می‌کند. درصورتی‌که اخلاق حرفه‌ای حاکم در این رسانه می‌گوید: پرسش کن، حتی چالشی، جواب را بشنو و رد شو.