جمشيد قراجه داغى :
فاجعه كشتار كاليفرنيا انگشت به روى نكته اى غم انگيز گذاشته است.
چه انگيزه و نيروئى ميتواند مادر و پدرى را به اين ديوانگى بكشاند كه بچه ششماهه خود را رها سازند و براى كشته شدن و كشتن دست به اين جنايت احمقانه بزنند؟
اين حماقت فقط از عهده مكتبيان مومنى بر ميايد كه خود را از زحمت تفكر رهانيده اند و در جلب رضايت خدائى كه ١٤٠٠ سال پيش انان را به جهاد و شهادت دعوت ميكند و وعده بهشت ميدهد از هيچ ديوانگى ابائى ندارند.
واقعيت اينستكه در ميان هزاران آيه قران تعداد اياتى كه مومنين را به جهاد و خشونت و دشمنى با كافران، مشركين و منافقين دعوت ميكند كم نيست. ولى اين واقعيت را هم نميشود انكار كرد كه اين ايه ها در پيروزى مسلمانان در جنگهاى بعد از هجرت پيامبر به مدينه نقش كليدى داشتند. بهمين دليل “شان نزول” ايات قران در همه حال متناسب و جوابگوى شرائط و الزامات زمان و مكان ان بوده است. در واقع تنها بااگاهى از شان نزول هر ايه است كه ميتوان به مفهوم واقعى ان پى برد. خلفاى اول و دوم اسلام، ابوبكر و عمر، دستورات قران را فقط براى زمان پيامبر حادث و صادق ميدانستد و بهمين دليل حتى از جمع آورى قران اجتناب ورزيدند، ولى عثمان خليفه سوم، برخلاف اندو براين باور بود كه دستورات قران ابديست و براى همه زمانها و مكانها صادق است و براى برقرارى اين برداشت ترتيب نزول ايه ها را هم بهم ريخت و با اين كار نه تنها ايات مكى و مدنى را در هم اميخت بلكه به قصد شان نزول تمام ايات راهم از ميان برداشت تا بهانه اى براى حادث بودن قران وجود نداشته باشد.
اين روزها معتقدين به اسلام رحمانى كه در عين حال به ابدى بودن دستورات قرانى كه توسط عثمان تنظيم يافته است باور دارند بسرگيجه دچار شده اند و سعى ميكنند كه به بهانه غامض بودن ادبيات عرب با سرپوش و انكار يا تفسيرهاى ماله كشى شده، اين ايه ها را كه شان نزولشان بهم خورده بااسلام رحمانى مورد نظر خود سازگار سازند. ولى از طرف ديگر مسلمانان مكتبى كه بزبان عربى تسلط دارند ترجيح ميدهند كلام خداى خود را كه ابديست بدون واسطه بزبان اصلى ان بخوانند و انرا بهمان صورت كه١٤٠٠ سال پيش نازل شده است باور كنند.
ولى اين روزها گرفتارى اساسى اين دنياى بهم پيوسته و آسيب پذير ما در اينست كه چگونه ميتوان با هيولائى جنگ طلبى كه مدتها در خواب بوده است، و با اشتباه محاسبه بعضى ها، بيدار شده و زندگى بسيارى از انسانها را بخاك و خون كشانده است مقابله كرد و صدمات احتمالي انرا به حداقل رساند. متاسفانه با توجه به انچه اين روزها ميگذرد نميتوان نتيجه گرفت كه دست اندركاران راه حل موثرى براى اين مشكل يافته باشند. به اين دليل شايد اگاهى از اين نكته ى “تفكر سيستمها’ بتواند در اين زمينه كارساز گردد:
“شكست ما بخاطر ناتوانى در يافتن جواب به مسئله اى كه با آن روبرو ميشويم نيست بلكه بخاطر اشتباه در تشخيص و انتخاب صورت مسئله ايست كه با ان در گير شده ايم.” شايد مشگل ما هم در يافتن جوابى براى مقابله با اين گروه از مومنان مجاهد اشتباه درتشخيص صورت مسئله باشد.
فرض متداول بر اين باور استوار است كه اين افراد تحت تاثير گروهى راديكال از راه راست منحرف شده اند و رفتار انان ربطى به اسلام ندارد. در صورتيكه رفتار اين مومنين منحرف شده مستقيما از ايه هائى كه ١٤٠٠ سال پيش به پيامبر اسلام نازل شده است سرچشمه ميگيرد. برخلاف گفتمان رايچ راه نجات اين گمراهان از سرنوشت مختوم خود و قربانيان معصوم شان نه در دشمنى با اسلام و نه در انكار وجود اين ايه هاست زيرا كه اين مومنين خود اين ايه ها را در قران خوانده اند و انكار انها را از سر نادانى ميدانند. شايد كه راه حل ديگر ما در كوشش براى اگاه كردن و قبولاندن اين واقعيت باشد : كه هيچ پديده اى مستقل از شرائط زمان و مكان و بستر محيطى ان صادق نيست. و اين ايات در شرائط خاصى كه پيامبر اسلام براى استقرا دين خود در مقابله با مخالفان به انها احتياج داشته است نازل شده اند و ربطى به شرايط امروز ندارند. البته كه اين برداشت بى احترامى به كتاب مقدس نيست زيرا با نگاهى به تورات و انجيل نيز ميتوان به اسانى ايات مشابهى را در هر دو اين كتابهاى مقدس يافت زيرا كه انها نيز در زمان خود با شرايط مشابهى براى برقرارى پيام همان خداى واحد با مخالفانشان مواجه بوده اند. فراموش نكنيم كه در اصل اين سه مذهب ابراهيمى از يك منبع سرچشمه گرفته اند و قسمت عمده انجيل و قران تكرار داستانهاى تورات است. بنظر ميرسد كه اختلاف اصلى در اين ميان در غربى يا شرقى بودن برداشتها از كتابهاى مقدس باشد. از قرار دانايان غربى بعد از رنسانس و روشنگرى به اين نتيجه رسيده اند كه دستورات كتاب مقدس شان “حادث” است و براى شرائط خاص زمان و مكان معين نازل شده است و ربطى به زمان حاضر ندارد ولى متاسفانه دانايان شرقى، مخصوصا مسلمانان خاور ميانه اى، بر اين اعتقادند كه دستورات كتاب مقدسشان “باقى” است و مستقل از زمان و مكان براى تمام دوران ها نازل شده است. طنز قضيه در اين است كه رنسانس اسلامى، هشصد سال قبل از رنسانس غربى، در قرن دوم هجرى، زمان خلافت مامون خليفه عباسى اتفاق افتاد، مامون كه تحت تاثير بوعلى سينا و فلسفه معتزله قرار گرفته بود اين واقعيت را پذيرفت كه پديده ها فقط در شرايط محيطى و زمان و مكان خاص خود صادق هستند و با اين برداشت بنيانگزار تمدن اسلامى كرديد. متاسفانه اين ديدگاه هر چند خوش درخشيد ول بيش از دو قرن پايدار نماند و با ظهور اشعريون كه دستورات قران را ابدى ميدانند و قبول فلسفه تقليد امام محمد غزالى كه معتقد بود “حقيقت بقدرى تلخ است كه عوام حق دانستن انرا ندارند“ به دشمنى با بعد دانائى و در نهايت توانائى پرداختند و با كشتار طرفداران معتزله سقوط تمدن اسلامى را تضمين كردند.
متاسفانه در دو سده اخير، يك جنبش احياگرى اسلام سياسى ( جمال الدين اسد ابادى، اخوان مسلمين و فدائيان اسلام ) با احساس تفاخر كه دگرگونى را نه تنها لازم نميداند بلكه ناپسند هم ميداند، با زور و ارعاب فرهنگى، در پى پاك كردن جهان اسلام از عوارض روشنگرى و جلوگيرى از نفوذ مدرنيته و تهاجم فرهنگ غرب بوده است. اين حركت برترى طلب در ائتلافى نانوشته با چپ ضد امپرياليست، اسلام سياسى را بيك جنگ دون كيشوتى با غرب كشانده است كه متاسفانه با محاسبه غلط دولت كارتر، با پيروزى در دو واقعه شگفت انگيز يعنى عقب نشينى ارتش شوروى در مقابله با مجاهدين افغان و موفقيت انقلاب اسلامى در ايران حياتى تازه يافته است.
از اثرات اين دو معجزه است كه به چراى ظهور ناگهانى “بن لادن ها” و “البغداديها” و ديگر گروه هاى مختلف مجاهدين اسلامى پى ميبريم. زيرا اگر چند هزار مجاهد افغانى با پول و مكتب سعودى و اسلحه امريكائى بتوانند در مقابله با اتحاد شوروى موفق شوند و انرا بعقب نشينى وادارند، آگر خمينى بتواند در ايران سكولار، مدرن و داراى مجهزترين ارتش در خاور ميانه، حكومت اسلامى بر قرار كند، چرا جهان اسلام نتواند با استفاده از جهاد و شهادت طلبى امت خود، مقابل تهاجم فرهنگى غرب بايستد و مدرنيته را به عقب نشينى وا دارد. تسخير سفارت امريكا توسط دانشجويان خط امام، صدور انقلاب اسلامى به لبنان و غزه، حمايت از اسد در سوريه و شيعيان يمنى، بالاخره دشمنخوئى و امريكا ستيزى خامنه اى دنباله همين برداشت اسلام سياسى است. اصلاح طلبانى كه جز اين ميپندارند اب در هاون ميكوبند و اتش بيار معركه اى شده اند كه خود از قربانيان بعدى ان خواهند بود.
بهمين دليل تا زمانيكه پيشتازان موفق نهضت احياى اسلام سياسى ( حكومت شيعه اسلامى در ايران و حكومت سنى اسلامى در عراق و شام) بسرنوشت شومى كه در انتظارشان است دچار نشده اند مبارزه با ” تروريسم عقيدتى اسلامى” ره به جائى نخواهد برد.
در خاتمه حيفم امد شمارا در اظهار نظرى جالب نويسنده اى با نام مستعار “اليسون فورد” كه در سايت گويا در جواب به نوشته اقاى ف. م. سخن تحت عنوان ” تخيلاتى به نام اسلام غير حكومتى و اسلام رحمانى” گذاشته بود سهيم نكنم:
“جنبش صدر اسلام نه قران داشت، نه حديث ، نه شرعيه، ، نه اخوند. شهادت به خداى واحد و پيامبر او براى مسلمانى كافى بود. امروز هم براى رستگارى نيازى به جهاد و شرعيه نيست واسلام بدون جهاد و شرعيه همان اسلام صلح و دوستى است كه پدران و مادران ما داشتند.”