مجید نفیسی :
Languages of My Father
My father knew other languages
Besides Persian.
When dementia came upon him
He wanted to test his memory
So he puckered his lips
And sang in German time after time:
“Wenn du mich küssen willst
Musst du verliebt sein.
If you want to kiss me
You must be in love.”
I was present
When every Saturday night
During my childhood
One of his students
Came to our house
To teach him Russian.
He taught himself
His last language.
In a film made by my sister Nooshin
We see him in his last days of life
Sitting on a wheelchair
Talking to and kissing a rose.
Majid Naficy
September 10, 2017
پدرم بهجز فارسی
چند زبان دیگر میدانست.
وقتی فراموشی بر او فرودآمد
میخواست حافظهاش را بیازماید
پس لبهایش را غنچه میکرد
و بارها به آلمانی میخواند:
“ون دو میش کوسن ویلست
موس دو ورلیب زاین.
اگر میخواهی مرا ببوسی
باید عاشق باشی.”
من خود شاهد بودم
در دوران کودکیم
وقتی هر شنبهشب
یکی از دانشجویانش
به خانهی ما میآمد
تا به او روسی درس دهد.
آخرین زبانش را
خود بهتنهایی آموخت.
در فیلمی از خواهرم نوشین
او را میبینیم که در واپسین روزهای زندگی
روی صندلی چرخدار نشسته
گلسرخی را میبوسد
و با آن حرف میزند.
مجید نفیسی
دهم سپتامبر دوهزاروهفده