بهرام رحمانی :
بخش اول
حق تحصیل به زبان مادری مهم و حیاتی است پس باید در اولویت قرار گیرد! ممنوعیت زبان مادری در ایران، چه خطراتی در بر دارد؟
من عامدانه و آگاهانه از واژه »اقلیتهای ملی ایران« استفاده نمیکنم. چرا که خود این واژه پیشاپیش جایگاه ویژه و برتری به فارسزبانها میدهد که بسیار غلط و نادرست است. حتی از دیدگاه آماری نیز غلط است. چرا که خلقهای غیرفارسزبان جامعه ایران از نظر آماری، در اکثریت هستند و نه در اقلیت. بهعلاوه از نظر سیاسی و اجتماعی نیز جامعه را به اقلیت و اکثریت کردن مضر است. موضوعیست که به نابرابری باور و اتکا دارد. واقعا تهران 12 میلیونی چند درصد فارس و چند درصد غیرفارس است؟
اگر قرار است در فردای سرنگونی حکومت اسلامی ایران، همه شهروندان ایران بدون توجه به ملیت، جنسیت، باورهای سیاسی، مذهبی و عقیدتی مختلف از حقوق یکسان و برابری برخوردار باشند پس اقلیت و اکثریت کردن جایی ندارد. باید فضایی بهوجود آورد که هر شهروندی خود را در همه مسایل اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی و امنیتی آن دخیل بداند و خود را خارج از جامعه حس نکند.
تا آن که بهزبان مادری مربوط است تحصیل به زبان مادری مهم و حیاتی است؛ بهاین دلیل ساده که جزو حقوق اولیه و بنیادی هر انسانی است بنابراین ممنوعیت آن، نقض آشکار این حقوق انسانی است.
انسان بهزبانی که با آن متولد شده و رشد یافته در وهله نخست ارتباط عاطفی با والدین و اطرافیان، بهویژه مادر دارد و طبیعتا آن را بهتر میفهمد و سپس بهتر نیز میتواند با آن زبان درس بخواند.
روانشناسان بر این عقیدهاند که بهطور طبیعی زبان مادری زبانیست که فرد با آن ارتباط عاطفی قویتری دارد و در هر شرایطی، بهویژه در آموزش و کاربرد با زبان مادری خود، بهتر میتواند خود را بیان کند. روند آموزشی با زبان مادری دلپذیرتر است. در نتیجه در فرآیند آموزش کارآمدتر است.
از جنبه فرهنگی، اجتماعی و سیاسی نیز، آموزش بهزبان مادری در یک جامعه چند زبانی همچون ایران، بهتقویت وحدت زبانی و همزیستی مسالمتآمیز با زبانهای دیگر کمک میکند. بنابراین محرومیت بخشی از شهروندان یک جامعه از این حق مسلمشان، بسیار خطرناک است بهطوری که شکافهایی در میان خلقهای مختلف جامعه ایجاد میکند و به مروز زمان چنان عمیقتر میگردد که احتمال دارد ضربات جبرانناپذیری به همبستگی انسانی وارد آورد و بهدرگیری ملی و جدایی منجر گردد.
در واقع آزادی زبان مادری و حق تحصیل با زبان خود، فراتر از مسئله حقوق بشر و غیره، یک ضرورت انسانی است که بههیچوجه نباید خدشهدار شود.
لحظهای تصور کنید یک کودکی که تا شش – هفت سالگی با زبان مادری سخن گفته و احساسات و عواطف خود را بیان کرده است ناگهان وارد مدرسه میشود و معلم او را وادار میکند بهزبان دیگری سخن بگوید و بخواند و بنویسید که هیچ آشنایی با آن زبان ندارد چه احساسی بهشما دست میدهد؟!
سال گذشته حمیدرضا حاجی بابایی، وزیر سابق آموزش و پرورش ایران، چنین اقرار کرده بود: »70 درصد دانشآموزان در سراسر کشور دو زبانه بوده و پس از ورود به کلاس اول و گذراندن یک سال تحصیلی هنوز زبان مادری آنها به فارسی تبدیل نشده است.«1
شاید خود معلم هم این نوع زورگویی را قبول نداشته باشد اما بهلحاظ قانونی و اداری موظف است فارسی صحبت کند. یعنی قوانین کشور و سیستم اداری شما را بهعنوان معلم وادار میسازد تا بهکودکی که فارسی بلد نیست زبان فارسی را تحمیل کنید.
در گزارش »مرکز پژوهشهای مجلس شورای حکومت اسلامی ایران«، آمده است که در 6 سال اخیر نزدیک به 5 میلیون نفر از دانشآموزان مردود شدهاند. کارشناسان تایید میکنند، بیش ترین میزان مردودیها در مناطقی است که زبان مادری در آن جاها غیرفارس است.2
شیرزاد عبدالهی، کارشناس مسائل آموزش و پرورش با اشاره بهمیزان بالای مردودیها در مناطق مختلف کشور، در سال 1390، بهسایت »خبر آنلاین«، گفته است: »کودکانی که در این مناطق بهمدرسه میروند بهدلیل عدم آشنایی بهزبان فارسی و مواجه با آن، دچار شوک وحشتناکی میشوند و خود را نمیتوانند تطبیق دهند.«
مرتضی شکوهی، مدیرکل دفتر خلاقیت و نوآوری وزارت آموزش و پرورش چندی پیش به خبرگزاری حکومتی مهر گفته است: »ما از پوشش تحصیلی در استانها با خبر هستیم و از کودکان بازمانده از تحصیل خبر نداریم و اصولا هم وظیفهای در این زمینه نداریم.«
در این میان، سهم دختران بیشتر از پسران است. علتاش هم آن است که دسترسی پسران به آموزش از دختران بیش تر است. علاوه بر حساسیتهای خانوادههای متعصب در رابطه با تحصیل دختران، خانوادههای فقیر و کمدرآمد هم برای ادامه تحصیل بیش از دختران بهتحصیل پسران اهمیت بیشتری میدهند. با افزایش خط فقر و رفتن جمعیت بیشتری زیر خط فقر، تعداد کودکانی که از تحصیل خارج میشوند بیشتر میشود. بنابراین، رابطه مستقیمی بین فقر، جنسیت کودکان و تعداد کودکان بازمانده از تحصیل وجود دارد و دولت نیز در رفع این معضلات وظیفه خود را انجام نمیدهد. عمق فاجعه زمانی مشخص میشود که نیم نگاهی به آمار افت تحصیلی و ترک تحصیل در مناطق دو زبانه کشور بیندازیم. بهگفته مدیر کل دفتر آموزش و پرورش دوره ابتدائی و کارشناسان این دفتر، دو زبانه بودن دانشآموزان در بدو ورود به مدرسه مهمترین علت افت تحصیلی و در نتیجه عامل ترک تحصیل آنهاست. بهکار بردن این اصول غیرعلمی در آموزش و پرورش مناطق دو زبانه باعث میشود که بسیاری از فرزندان این مناطق که هر کدام میتوانستند خلاقیتهای خود را بهکار اندازند، مجبور به ترک تحصیل شدهاند.
برای مثال سیدجواد طباطبایی زبانهای غیرفارسی را فاقد امکان تولید دانش و تفکر میداند، سیدمحمد بطحایی، وزیر آموزش و پرورش دولت حسن روحانی، تدریس بهزبان مادری را فاجعه تلقی میکند و …
بیگمان برای کودکی که زبان مادریاش فارسی است، شروع آموزش، راحتتر است و با آن غریبه نیست. او کلماتی را که بر زبان میآورد با آنها آشناست. اما برای کودکی که زبان مادریاش زبان آموزش نیست ضربه روحی و روانی وارد میکند. زبانی که تاکنون هیچ ارتباطی با آن نداشته و تجربه نکرده است. شروع آموزش برای چنین کودکی نه تنها لذتبخش نیست، بلکه دردناک است. بهخصوص کودک نمیداند چرا باید به زور زبان دیگری را یاد بگیرد.
در ایران از نظر حاکمیت و قوانین آموزش آن، زبان مادری ممنوع است و فقط زبان فارسی زبان رایج و رسمی آموزشی و اداری سراسر کشور است. اما علاوه بر حاکمیت، در عین حال در جامعه نیز تحصیل بهزبان مادری مخالفانی دارد.
برخی از آنها، چنین استدلال میکنند که ابزار و امکان و کتاب و معلم بهزبانهای غیرفارس ایران نداریم. حتی برخی خانوادهها هم چندان بر تدریش بهزبان مادری پافشاری نمیکنند. برخی نیز معتقدند که بچههایشان باید بهزبان فارسی تحصیل کنند تا از بازار کار سراسری عقب نمانند.
یک گروه دیگر نیز معتقدند که زبان مادری غیرفارسی شهروندان ایرانی مانند انگلیسی، بهعنوان یک ماده درسی تدریس شود.
اما یک گروهی از مردم عمدتا فارسزبان تاکید دارند که بههیچوجه نباید غیر از زبان فارسی بهزبان دیگر تدریس شود. این گروه در عین حال، بر پانایرانیسم و شوونیسم فارس تاکید دارند. آنها مدعی هستند که آموزش بهزبان مادری بهبحرانهای سیاسی و تقویت گرایشات »تجریهطلبانه« و «جداییطلبانه» در جامعه ایران دامن میزند و تمامیت ارضی کشور را بهخطر میاندازد. آنها ادعا دارند که همبستگی جامعه ایران حول یک زبان واحد شکل گرفته و این مسئله نباید نادیده گرفته شود. در حالی که چنین ادعاها واقعیت ندارد و یک ذهنیت غلط، نفیگرایانه و نژادپرستانه است.
اجرای سیاستهای چند زبانی در کشورهای مختلف جهان، نه تنها به سیاستهای جداییطلبانه منجر نشده، بلکه بر عکس خود تضمینکننده ثبات سیاسی و وحدت سراسری در این جوامع است. اتفاقا در کشورهایی همچون ایران که زبانهای مادری ممنوع است احتمال جدایی در درازمدت اجتنابناپذیر بهنظر میرسد. چرا که چنین حکومتهایی زبان و فرهنگ مردمان غیرفارس را نابود میکنند و رسما و علنا دست بهحقکشی و فرهنگکشی میزنند.
در کشورهایی همچون چین، آفریقای جنوبی، بنگلادش، هندوستان، افغانستان، پاکستان، عراق، قزاقستان، قرقیزستان، تاجیکستان و…، نمونههای موفقی از سیاستهای چندزبانی است و بهثبات فرهنگی و انسانی در این جوامع یاری رسانده است.
در هندوستان 23 زبان رسمی وجود دارد و در این کشور پهناور، بیش از 40 زبان آموزشی در جریان است. در قانون این کشور آمده که افراد بهزبانی که علاقه دارند تحصیل کنند. در عین حال یک زبان سراسری هم وجود دارد تا ارتباط سراسری شهروندانش خدشهدار نشود و آنهم زبان انگلیسی است. و یک زبان میانجی هندی که وحدت ملی هم حفظ شود. بنابراین خلقهای مختلف این کشور، نیازی بهجدا شدن از هند ندارند، چرا که از حقوق مسلم خود از زبان گرفته تا تشکیل احزاب و سازمانهای سیاسی، فرهنگی، رسانهها و دولت محلی برخوردار هستند. زبانشان هم در سیستم آموزشی و هم در ادارات و فرهنگ منطقه بهرسمیت شناخته شده است. در جایی مانند کمشیر کشمکش بر سر زبان و ملیت نیست، بلکه بر سر مذهب است.
در ایران خلقهای کرد، ترک، بلوچ، ترکمن، عرب، گیلک، مازنی، تالشی و …، خواهان برخورداری از حق آموزش بهزبان مادری هستند. هماکنون بهدلیل سرکوبهای سیاسی چندین دهه و ممنوعیت آموزش به زبان مادری در حکومتهای پهلوی و حکومت اسلامی، به هویتطلبی در میان عربهای خوزستان، مردم بلوچستان و همچنین ترکها و کردهای آذربایجان و کردستان منجر شده است. در واقع عکسالعمل اعتراضی مردمان این استانهای غیرفارس، بهسرکوب شدید، ممنوعیت زبانی و تحمیل فقر و فلاکت اقتصادی و فرهنگیشان است. یعنی این حکومت است که برخی گرایشات سیاسی آنها را به هویتطلبی بهشکل افراطی سوق داده است.
بیتردید آموزش بهزبان مادری، تولید فیلم، موزیک، تئاتر، نشریه، کتاب، کنفرانس، رادیو، تلویزیون و… فرهنگ محلی و زبان مادری را خلاق و شکوفا میکند.
تا دوره رضاخان میرپنج، آموزش به زبانهای مادری در ایران آزاد بود و »ملت واحد ایران« و »زبان واحد ایران« وجود نداشت. روشنفکرهایی مانند دکتر افشار که در اروپا تحصیل کرده بودند و گرایشات نژادپرستانه داشتند تئوری ملت واحد و زبان واحد را به دولت سرکوبگر رضاخان پیشنهاد دادند که این تئوری با استقبال بیسابقه رضاشاه روبهرو شد. پس از آن تاریخ بود که سخن گفتن به ترکی یا کردی در مدارس و ادارات ممنوع شد. و مخالفت با این سیاست جدید دولت، جرم محسوب گردید. دکتر افشار تاکید داشت که در راه ساختن یک ایران متمدن و قدرتمند و یک پارچه، زبانها و رسوم محلی باید از بین بروند.
از زمان تشکیل حکومت سلطنتی پهلوی اول و دوم و هم حکومت اسلامی، خشونت، سرکوب، سانسور، زندان، شکنجه و اعدام، همواره بهطور سیستماتیک بر علیه مخالفین و خلقهای تحت ستم بهکار گرفته شدهاند. سیاستها و برنامههایی برای نسلکشی در زندانها، زبانها و فرهنگهای سایر مردمان غیرفارس در مدارس و دانشگاهها و ادارات، به اجرا گذاشته شده و هنوز هم میشود.
در واقع نخست دولت و قدرت سیاسی- نظامی که در شعار »یک کشور، یک ملت و یک دولت« یا »خدا، شاه، میهن« توسط حکومت پهلوی به سیاست روز حاکمیت تبدیل گردید.
حکومت پهلوی و حکومت اسلامی ایران با سیاستهای استبدادی و دیکتاتوری خود نابودی زبانهای مادری و فرهنگ مردمان غیرفارس را دنبال کردهاند و با توسل به قدرت قوه قهریه و با استفاده از امکانات و ثروتهای سرشار کشور، زبان فارسی به آنان تحمیل کردهاند. در حال حاضر اکثریت مردم ایران، یعنی میلیونها شهروند عرب، کرد، ترک، بلوچ، لر، تالش و گیلک از داشتن حق تحصیل بهزبان مادری خود محروم هستند و از تبعیض و ستم مضاعف ملی نیز در رنجاند.
با وجود این، برخی معلمها مانند صمد بهرنگی و یا فرزاد کمانگر سخت طرفدار آزادی زبانهای مادری بودند. فرزاد این معلم آزاده کردستان، بههمراه چهار تن دیگر در 19 اردیبهشت 1389 اعدام شد. مرگ صمد هم مشکوک بود.
فرزاد کمانگر با شجاعت تمام انتقادهای خود را به سیاستهای آموزشی مطرح میکرد و با رسانهها مصاحبه میکرد و عقایدش را بدون هیچگونه هراسی انتشار میداد. دلیل اعدامش هم همین فعالیتها و سخنان جسورانه و رادیکال فرهنگی و اجتماعی و سیاسیاش بود.
حکومت اسلامی ایران، نه تنها از حق تحصیل و خواندن و نوشتن بهزبان مادری را ممنوع کرده، نه تنها اجازه نمیدهد به زبانهای غیرفارس کتاب و نشریه منتشر شود و یا رادیو و تلویزیون بهزبانهای محلی فعالیت کند، بلکه هر فارسزبانی هم که مخالف حکومت بوده تهدید، دستگیر، زندانی و اعدام کرده است. یعنی این حکومت، دشمن آگاهی، آزادی، برابری و عدالت اجتماعی است. مدافعان حقوق برابری شهروندان، آزادی زبانهای مادری، فعالین سیاسی و مدنی با اتهامات واهی نظیر اقدام علیه امنیت کشور، تبلیغ علیه نظام و یا تجزیهطلبی، در سیاهچالهای مخوف، در زیر شدیدترین شکنجههای روحی و جسمی قرار داده شدهاند و یا بهدست جوخههای مرگ سپرده شدهاند. قوه قضاییه حکومت اسلامی، قوه وحشت، ترور، تجاوز، شکنجه، شلاق، قصاص، سنگسار و اعدام است. امروزه هر فردی از آزادی زبان مادری ملل ساکن ایران بهمیان میآورد بهعنوان تجزیهطلب دستگیر و زندانی و شکنجه میگردد. هماکنون هزاران تن بههمین دلیل، در زندانها هستند.
تازهترین اقدام نژادپرستی حکومت اسلامی ایران، حذف نام و نقشه دریاچه ارومیه از کتابهای درسی است. نقشه روى جلد كتاب فارسی مقطع دوم ابتدایی كه امسال بهچاپ رسيده نام درياچه اروميه و شکل آن حذف شده و این مسئله انتقادهای مختلفى را بههمراه داشته است.
این در حالیست که طبق گفته کارشناسان محیط زیست، با خشک شدن دریاچه ارومیه، کل منطقه و شهرهای اطراف آن در معرض بادهای نمکی قرار گرفته و کشاورزی در این مناطق نابود میشود.
دریاچه ارومیه که، تاکنون با کارشکنیهای دولت و سازمان محیط زیست ایران، بخش اعظم آن از بین رفته، در حال خشک شدن کامل است.
حکومت اسلامی ایران با سیاستهای ضدفرهنگی خود در پی پاکسازی فرهنگی خلقهای ایران است. سیستم آموزش و پرورشی ایران یکی از اساسیترین نهادها و ساختارهایی است که در راستای نابودی فرهنگی برنامهریزی و عمل میکند. آزادی آموزش بهزبان و فرهنگ مادری، همدلی و اتحاد بیشتری را در جامعه ایران ایجاد میکند. تدریس بهزبان مادری همه خلقهای ایران، باید در کنار زبان فارسی آزاد و همه زبانها بهعنوان زبان رسمی و برابر پذیرفته شوند.
در عین حال زبان فارسی هم میتواند بهعنوان زبان ارتباطی سراسری شهروندان ایران، در مدارس و دانشگاههای سراسر کشور جریان داشته باشد.
بررسیها و تحقیقات کارشناسان و روانشنان و زبانشناسان در سراسر جهان، این مسئله را اثبات کردهاند که موثرترین راه برای آموزش مفاهیم و مهارتها به کودکان، استفاده از زبان مادری آنهاست. امروزه در حدود 6800 زبان در سراسر جهان وجود دارند که بهلحاظ تعداد گویشها با هم فرق میکنند. کارشناسان بر اهمیت آموزش بر زبان مادری تاکید دارند.
تقریبا تمامی متخصصان آموزشی بر این عقیدهاند که کودکان بهزبان مادری خود فکر میکنند و از طریق زبان مادری بهتر میتوانند طرز تفکر خود را بیان نمایند و کودک از طریق زبانی که فرا میگیرد به بیان احساسات خود و شناختش از محیط میپردازد.
زبان مادری در شکلگیری هویت و شخصیت کودک تاثیر بهسزایی دارد و در واقع بخشی از هویت فرد است. فراگیری زبان مادری یادگیری زبانهای دیگر را تسهیل میکند و منجر بهپیشرفت زبانی و آموزشی میگردد.
اما حکومت اسلامی، چهل سال است که سیاستهای ذوب فرهنگی را به اجرا درآورده و لطمات زیادی به فرهنگ خلقهای تحت ستم ایران و همبستگی بین فارسزبانان و غیر فارسزبانان وارد کرده است. در چنین شرایطی، طبیعی است که خانواده، معلمان، دانشآموزان، دانشجویان، اساتید دانشگاهها، روزنامهنگاران و ورشنفکران مترقی و آزادیخواه، مسئله آزادی زبانهای مادری را بهعنوان حق مسلم و ضروری انسانها توجه کنند، تبلیغ و ترویج نمایند و حول آن یک افکار عمومی قوی بسازند. از این طریق است که میتوان حکومت را وادار بهپذیرش آزادی زبانهای مادری کرد. بر خلاف ادعاهای حکومت اسلامی و هواداران آن، مبنی بر این که آزادی آموزش زبانهای مادری یک خواست تجزیهطلبانه است دروغی بیش نیست. چرا که آزادی آموزش زبانهای مادری نه تنها لطمهای بهزبان فارسی و اتحاد فارسزبانان با سایر خلقهای نمیزند، بلکه اتحاد و همبستگی زبانی و فرهنگی و اجتماعی خلقهای ایران را ارتقا میدهد. بنابراین تلاش و مبارزه برای آزادی زبان مادری، مبارزهای مهم و مستقیما در راستای اهداف انسانی بهویژه کودکان است.
به این ترتیب، نه تنها حق برخورداری از آزادی زبان مادری، حق مسلم همه انسانهاست، بلکه حتی در میثاقهای بینالمللی موجود نیز به این حق تاکید شده است. ماده 27 میثاق بینالمللی حقوق مدنی و سیاسی مصوب 16 دسامبر 1966، ماده 30 کنوانسیون حقوق کودک مصوب 20 نوامبر 1989 مجمع عمومی سازمان ملل متحد، همچنین مواد مختلف از جمله بندهای 3 و 4 ماده 33 اعلامیه حقوق افراد متعلق به اقلیتهای قومی، ملی، مذهبی و زبانی اعلامیه مصوب 18 دسامبر 1992 مجمع عمومی سازمان ملل متحد، اعلامیه جهانی حقوق زبانی مصوب سال 1996 در 52 ماده تهیه و تدوین و تصویب شده است که در آن تمامی جزئیات مربوط به حمایت از زبان ملیتهای مختلف و وظایف دولتها در این خصوص قید گردیده است. بندهای سهگانه منشور زبان مادری مصوب سال 1996 یونسکو در مورد حق تحصیل بهزبان مادری و وظایف دولتها در قبال آن حائز اهمیتاند.
در رابطه با حق آموزش به زبان مادری در بند دوم ماده 26 اعلامیه جهانی حقوق بشر آمده است: »هدف آموزش و پرورش بايد شكوفايی همه جانبه شخصيت انسان و تقويت رعايت حقوق بشر و آزادیهای اساسی باشد.
آموزش و پرورش بايد به گسترش حسن تفاهم، دگرپذيری و دوستی ميان تمام ملتها و تمام گروههای نژادی يا دينی و نيز به گسترش قعالیت های ملل متحد در راه حفظ صلح ياری رساند.« این موضوع در بند سوم همین ماده به این شکل ادامه یافته است: »پدر و مادر در انتخاب نوع آموزش و پرورش برای فرزندان خود، بر ديگران حق تقدم دارند.»3
برابر با اطلس زبانهای در خطر یونسکو، بیش از بیست زبان از مجموعه زبانها و گویشهای فعلی رایج در ایران آسیبپذیر یا در معرض خطر مرگ هستند.
زبان مادری بهویژه برای کودکان، گوش نوازتر از هر صدای دیگری است و نقش مهمی در رشد کودک و شکل گیری هویت و شخصیت او، ایفا میکند. زبانى را که بعدا یاد گرفته میشود همیشه زبان دوم است. اساسا بین زبان مادری و هویت رابطهای تنگاتنگی برقرار است.
ممنوعیت زبان مادری در ایران، ریشه تاریخی دارد. در تاریخ جدید ایران و بعد از به قدرت رسیدن رضا شاه در سال 1925، سیاست حکومت در جهت نابودی زبانهای »غیرفارس« در کشور بود. این سیاست در زمان پسرش محمدرضا شاه ادامه یافت. حکومت اسلامی نیز همین سیاست را دنبال کرده است. بنابراین، وظیفه برخی از ادارات دولتی، بهخصوص آموزش و پرورش و نهادهای آموزشی در تاریخ معاصر ایران این بوده است که زبانهای غیرفارسی را از بین ببرند.
عملا ممنوعیت زبان مادری، راه را هر چه بیشتر برای اعمال سانسور دولتی همهجانبه انتشار کتاب، روزنامه، پخش برنامههای رادیویی و تلویزیونی و همچنین ممنوعیت سازمانها و احزاب سیاسی و نهادهای دمکراتیک و غیره هموار میسازد.
اما حکومت اسلامی ایران، تاکنون بهمفاد هیچکدام از این معاهدات بینالمللی و جهانشمول در مورد زبان مادری عمل نکرده، بلکه سیاستها و برنامههای حکومت اسلامی ایران بر علیه همه این معاهدات و تفاهمنامهها بوده است.
در حقیقت بخشی از تاریخنگاران و ادبای فارسزبان، ادبیات و فرهنگ همه ملیتهای این جغرافیا را نادیده گرفته و آن را در قالب فرهنگ و ادب فارسی قالبریزی کردند. سپس با حمایتهای نظامی، سیاسی و اقتصادی دولت، به نهادمندی آن پرداختند.
چنین تلاشی از سوی مورخان فارسزبان با راهبردهای مخرب سیاسی و نظامی حکومتهای پهلوی و حکومت اسلامی بهمنظور انکار گوناگونیهای زبانی و تحمیل ایده برتری نژادی فارسها بر دیگر ملیتها کاملا همجهت است. این دو جریان در کنار هم تلاش همهجانبهای را بهقصد انکار تنوعات فرهنگی و تحکیم نژادپرستی ایرانی تکمیل میکنند.
وظیفه دولت و آموزش و پرورش این است که بدون توجه به موقعیت خانوادگی و والدین، آموزش رایگان را تا 18 سالگی در دسترس کودکان و خانوادهها قرار بدهد. ولی متاسفانه در ایران چنین نیست و هر سال کودکان بیشتری قربانی سیاستهای تبعیض آمیز دولت و فقر شده و از ادامه تحصیل باز میمانند.
منبع: کمون شماره 16، 15 اکتبر 2018
بخش دوم
در تاریخ آموزش بهزبان مادری از سوی برخی از اندیشمندان مورد توجه قرار گرفته است. »یوهان آموس کومنیوس« که بهعنوان پدر آموزش و پرورش نوین در دنیا شناخته شده است، در نیمه دوم قرن 17 اصولی را برای آموزش و پرورش و یادگیری عنوان کرد که آموزش و پرورش امروزی در دنیا از آن تبعیت میکند. وی اعتقاد داشت که کودکان را بایستی با شناخت و بینش اجسام آشنا کرد. یعنی معانی مستقیم اشیا و اجسام را بهکودکان آموخت و در این مسیر، همواره بر ضرورت استفاده از زبان مادری تاکید میکرد. وی بر این عقیده بود که آموزش تا سن 12 سالگی بایستی فقط و فقط به زبان مادری باشد و از این سن به بعد است که آموزش به زبانهای دیگر میتواند در برنامه آموزشی فراگیران قرار گیرد و آموزش زبانهای دیگر نه از روی دستور زبان، بلکه از طریق خواندن متون انجام گیرد. کومنیوس بر استفاده از عکس و تصویر در آموزش زبان تاکید میکرد. بدین ترتیب، ابتدا کودک با مفهومی که با آن آشنا است ارتباط برقرار میکند و سپس طریقه نوشتاری آن مفهوم را به آن پیوند میدهد و آن مطلب را درک میکند.4
اما در مورد کودکان دو زبانه در جامعه ما که بیش از 53 درصد کودکان کشور را تشکیل میدهند، بسیاری از این اصول آموزشی که در کل دنیا کاملا بدیهی بهنظر میرسند مورد توجه قرار نمیگیرند. متاسفانه بهطور کلی آموزش و پرورش ایران و حتی دانشگاهها ایران، از ارزشها و معیارهای جهانشمول آموزشی جهان، بسیار عقب مانده است.
یک کودک شش و هفت ساله غیرفارس از همان اولین روز تحصیل بایستی با زبانی غیر از زبان مادری خود تحت تعلیم قرار بگیرد که کوچکترین آشنایی با زبان فارسی ندارد و تنها به زبان مادری خود با طبیعت و اطرافیان ارتباط برقرار میکند. این سیستم غیرانسانی و نادرست آموزشی، باعث دلسردی دانشآموزان مناطق دو زبانه از تحصیل و درس و مشق و مدرسه میشود.
البته تعریف زبان بهنحوی که مورد قبول همه زبانشناسان و دیگر دانشمندانی باشد که با زبان و مطالعه آن سروکار دارند، مقدور نیست. این اشکال از طبیعت خود زبان ناشی میشود. زبان پدیده بسیار پیچیدهای است که مطالعه آن را نمیتوان به یک قلمرو علمی خاص محدود کرد و دارای جنبههای فراوانی است.5
پروفسور داگلاس براون (H. Douglas Brown-1941) تعریف زیر را برای زبان بر میگزیند:
«زبان نظامی است متشکل از مجموعهای از نشانههای قراردادی عمدتا آوایی، و بعضا هم تصویری، که حامل معنی و خاص انسان بوده، در جوامع زبانی یا فرهنگهای مختلف برای ایجاد ارتباط میان انسانها به کار میرود و اکتساب آن در همه انسانها به صورتی نسبتا یکسان صورت میگیرد. هم زبان و هم فرآیند یادگیری آن دارای ویژگی جهانی بودن هستند.» 5
پیدایش زبان نوشتاری و بهتبع آن انتقال اندیشه از راه كلمات موجبات جهشی عظیم و رو به رشدی در زیرساختهای فرهنگی، اجتماعی و سیاسی-اقتصادی داشته است، همچنین زبان بهعنوان یک
واقعیت و ساختاری اجتماعی-فرهنگی است که از عوامل و تغیرات زیست محیطی، ارزشها و دیدگاههایی اجتماعی تاثیر پذیرفته و بر آنها تاثیر میگذارد.
هنری سویت Henry Sweet 1845-1912 – زبانشناس بزرگ بریتانیایی میگوید؛ زبان وسیله بیان عقاید و افكار با استفاده از اصوات موزون است. در واقع زبان یک محصول فکری-ذهنی انسانی و مهمترین وسیله ارتباط، بیان اندیشه و عواطف، آفرینش ادبی، آینه فرهنگ، وسیله ارتباط میان نسلها، عامل اتحاد انسانها و گردآوردن آنها در گروهها و جوامع زبانی مختلف، معرف هویت افراد و جوامع، و یکی از عناصر تعریف و تشخیص ملتها و کشورها و میباشد.6
بنابراین، زبان وسیله ارتباط بین افراد جامعه است. تنها وسیلهای است که میتواند افراد جامعه را بههم بپیوندد.
منشور زبان مادری توسط سازمان علمی، فرهنگی و تربیتی ملل متحد؛ یونسکوUNESCO)) تهیه و تصویب شده است. مطابق بندهای سهگانه این منشور همه دولتها موظف هستند که برای تقویت و آموزش زبان مادری کلیه منابع، مواد و وسایل لازم را تولید و توزیع نمایند.این منشور تدریس به زبان مادری را وسیلهای برای برابری اجتماعی شمرده است. از حدود بیش از نیم قرن پیش که نتایج تحقیقات علمی سازمان یونسکو اثبات نمود که مهمترین عامل افت و شکست تحصیلی در سراسر جهان، عدم آموزش بهزبان مادری است، تحصیل به زبان مادری از ابعاد روانی، عاطفی، اجتماعی، حقوقی و غیره، بهطور فزایندهای افزایش یافته و کنفرانسها سمینارها و کنوانسیونهای بینالمللی، متعدد با عضویت تقریبا تمامی کشورهای جهان در این رابطه برگزار شده است. در همین راستا، سازمان یونسکو در جلسه 30م نشست عمومی خود در سال 1999. روز 21 فوریه را بهعنوان زبان مادری نامگذاری نمود. تخصیص یک روز بهعنوان روز جهانی زبان مادری نشان از این است که یادگیری و آموزش بهزبان مادری حق اساسی هر انسانی است.
در گزارش سال 2010 یونسکو، بر مبنای مطالعات و تحقیقات انجام گرفته در نقاط مختلف جهان آمده است؛ … »کودکان اقلیتهای قومی و زبانی یا بومیان یک منطقه، با امید به موفقیت کمتر وارد مدرسه میشوند؛ زودتر ترک تحصیل میکنند؛ و بهسطوح پایینتری از موفقیت دست مییابند.«7
از جمله این تحقیقات میتوان به »پیناک«(H.Pinnock- 1397) اشاره کرد که نشان میدهد 72 درصد از موارد ترک تحصیل در سراسر دنیا در کشورهایی مشاهده میشود که دارای تنوع زبانی و فرهنگی هستند و کودکان ساکن در آنها مجبور هستند به زبان دیگری درس بخوانند.
در دوره امپراتوری صفوی که از بینالنهرین تا آسیای میانه را در برمیگرفت سعی میشد با تلفیق لغات متداول ترکی وعربی در زبان فارسی یک زبان هیبرید درست شود تا مقامات لشکری و کشوری با آن زبان با هم صحبت بکنند اشعار شعرای بزرگ دوره صفوی که شعرای نامدار آذربایجان نیز هستند از جمله محمد فضولی از ایل بیات قزلباش که کتابدار کتابخانه سامره بود و بههر سه زبان ترکی، فارسی و عربی دیوانهای شعری جداگانه نیز دارد. همچنین خیلی از اشعار عمادالدین نسیمی از بنیانگذاران طریقت حروفیه با همین زبان هیبرید نوشته شده است. اولیا چلبی سیاستمدار و سیاح بزرگ عثمانی که بعد از جنگ چالدران برای اخذ غرامت به آذربایجان و قفقاز سفر کرده نمونههایی از هر سه زبان را در محاورات روزانه مردم نقل میکند. این زبان هیبرید تا پایان دوره قاجار متداول بوده و میتوان گفت که زبان مشترک ملل ساکن درایران بوده و کسی با آن مشکل نداشته است. مشکل از زمانی شروع شد که با بهقدرت رسیدن رضاشاه زبان فارسی بهزبان رسمی تبدیل شد و سایر زبانها از جمله ترکی و عربی غیررسمی و ممنوع شدند. زبان فارسی که تا آن موقع زبان مشترک بود بهتنها زبان تبدیل شد و سیستم آموزشی آن و سیاست حامیاش با تمام توان خود به نابودی زبانهای غیرفارسی پرداخت. فارس بودن معادل ایرانی بودن شد بزرگان ادبیات ترکی، عربی، کردی، بلوچی، ترکمنی، گیلکی و غیره بهفراموشی سپرده شدند. نام آنها در کتابهای درسی چاپ نشد و در عوض هر شاعری در هر کجای دنیا و در هر زمان تاریخی شعر فارسی سروده بود شعرای ایرانی نامیده شدند نظیر امیر خسرو دهلوی، جلالالدین رومی، نظامی گنجوی، اقبال لاهوری و دهها شاعر و دانشمند دیگر که متعلق بهملل و کشورهای دیگر هستند. از آن تاریخ بهبعد، زبان فارسی دیگر زبان مشترک ایرانیان نیست، بلکه صرفا یک زبان جایگزین است و کسانی که در ایران زندگی میکنند مجبورند فقط به این زبان تحصیل کنند.8
در دوره رضاشاه، ساختن جکهای رکیک علیه ترکها و غیره توسط سازمان اطلاعات رضاشاه یعنی رکن دو ارتش تولید میشدند. استانداران منصوب رضاشاه در آذربایجان، افرادی نژادپرست و فاشیست ضدترک بودند. نمونهاش عبدالله مستوفی بود.
کمون شماره 17، 31 اکتبر 2018
بخش سوم
عبدالله مستوفی استاندار آذربایجان در دوره حاکمیت رضاشاه که «سرشماری تبریز» را «خرشماری» میخواند، میگفت: «آذربایجانیها ترکند؛ یونجه خورده مشروطه گرفتهاند حالا نیز کاه میخورند ایران را آباد میسازند!»9
مستوفی که هرگز از توهین به مردم آذربایجان و زبان ترکی باز نمیایستاد جوابیهای که به مقاله سلطانزاده تبریزی داد، چنین نوشت: «بلی من هیچوقت اجازه نمیدادم که روضهخوان در مجالس ختم ترکی بخواند و در سخنرانیهای خود میگفتم شما اولاد واقعی داریوش و کامبیز هستید، چرا بهزبان افراسیاب و چنگیز حرف میزنید؟! و از این بیانات هم جز ایجاد حس وحدت ملی و جلوگیری از ترکمآبی و کوتاه کردن موضوع اقلیت ترک زبان در نزد خارجیها، که بهعقیده من بزرگترین توهین به اهالی آذربایجان است، نداشتهام و زبان فارسی را که زبان نوشتن و تدریس و زبان رسمی و عمومی است ترویج کردهام… »
در حالی که قبل از بهقدرت رسیدن رضاشاه در دوران حاکمیت ترکان قاجار، پادشاهان ترک قاجار به ترکی تکلم میکردند، زبان ترکی در ایران زبان رسمی و زبان مکاتبات دولتی بود. عهدنامه ویتکنشتاین بین ناپلئون بناپارت و فتحعلی شاه قاجار بهزبان ترکی آذربایجانی نوشته و منعقد شده است. تمامی کتابها، نمایشنامهها و داستانهای میرزا فتحعلی آخوندزاده و نیز مقالات او از سال 1850 تا 1878م./ 1266- 1295هـ.ق. در قفقاز، بهزبان ترکی آذربایجانی نوشته شده است؛ بهطوری که اولین و قدیمیترین رمان ممالک محروسه قاجار را آخوندزاده در سال 1857م / 1273هـ .ق با نام «آلدانمیش کواکبلر» به زبان ترکی آذربایجانی نوشت که در سال 1873م / 1290هـ.ق. میرزا جعفر قراچه داغی همین رمان ترکی را تحت عنوان «ستارگان فریب خورده» یا «حکایت یوسف شاه سراج» بهزبان فارسی ترجمه. همین ترجمه در تاریخ ادبیات ایران در دانشگاههای ایران بهعنوان «اولین رمان ایرانی» شناسانده و به دانشجویان درس داده میشد. علاوه بر آخوندزاده، اولین کتاب درسی برای یاددادن ترکی به بچهها در ایران توسط میرزا حسن رشدیه تبریزی، بنیانگذار آموزش و پرورش نوین در ممالک محروسه ایران در سال 1918م./ 1297هـ.ق. تحت عنوان «وطن دیلی» به زبان ترکی آذربایجانی نوشته شده بود و در مدارس نوین تبریز و قم و مشهد و تهران و اردبیل و غیره به اطفال مدارس تدریس میشد. پس زبان ترکی در شهرهای یادشده در آن زمان زبان رسمی آموزشی بود. ترکی نویسی در دوران قاجار، چه به صورت کتاب نویسی و چه به صورت مقالهنویسی و چه بهصورت شعر نویسی در مطبوعات رواج کامل داشت. افکار مدرن و مترقی آزادیخواهانه، مشروطهطلب و انساندوستانه از اروپا به استانبول و از آنجا به زبان ترکی به تبریز میآمد و از تبریز به زبان ترکی آذربایجانی به رشت و تهران و سراسر ایران میرفت.
روزنامه مصور ملانصرالدین به سردبیری میرزا جلیل محمدقلیزاده و روزنامه مصور آذربایجان بهزبان ترکی آذربایجانی در زمان مشروطه منتشر میشدند. شاعران بزرگی چون میرزا علی اکبر صابر در ملانصرالدین افکار مترقی و مدرن را به شعر ترکی و با شیوه طنز ترویج میدادند. روزنامههای تهران، مثل صوراسرافیل به پشتوانه مالی میرزا قاسم خان تبریزی و مدیریت میرزا جهانگیرخان شیرازی و بهقلم علی اکبر دهخدا در تهران بهطور کامل تحت تاثیر روزنامه ملانصرالدین و روزنامه آذربایجان بودند. بهطوری که مقالات طنز علی اکبر دهخدا(چرند و پرند) ترجمه فارسی نوشتههای ملانصرالدین بود. سیداشرفالدین قزوینی نویسنده نسیم شمال -دیگر روزنامه پرمخاطب تهران- که خود ترک آذربایجانی قزوینی بود، اشعار ترکی روزنامه ملانصرالدین را که توسط میرزا علی اکبر صابر سروده شده بود به فارسی ترجمه و در نسیم شمال به چاپ میرساند.
در این دروه، از تجزیهطلبی و رقابت ترک، فارس، عرب، کرد، بلوچ و خیری بود و اگر هم بود ضعیف و پوشیده و حاشیهای بود. بنابراین، همه شهروندان جامعه ایران، در کنار هم بهطور مسالمتآمیز زندگی میکردند. اما حاکمیت پهلوی، دگرگونیهای وسیع اقتصادی، سیاسی و فرهنگی در راستای تاسیس یک حکومت سرمایهداری قدرقدرت مرکزی و کنترل شدید مناطق مختلف ایران، زندگی را بر بسیاری از شهروندان جامعه ایران را سختتر کرد و نقطه پایانی گذاشت بر این فرهنگ ترکینویسی در آذربایجان. کتابها و روزنامههای ترکی سوزانده و نابود شدند. جنایت بزرگی علیه بشریت که همفکر رضا شاه در آلمان، یعنی هیتلر انجام داده بود. جلوی انتشار آنها با دخالت رکن دوم ستاد ارتش رضاشاه گرفته شد. ترکینویسان دستگیر، شکنجه، زندانی و اعدام شدند. چنان محیط رعب و وحشت و اختناق و فشار فاشیستی ایجاد شد که دیگر هیچ ترکی جرات ترکینویسی به خودش نداد.
اقدامات فاشیستی و نژادپرستی رضاشاه برای ایجاد «ملت – دولت» نوین و برجسته کردن «هویت ملی فارس»، بزرگترین ضربه فرهنگی را به ترکان آذربایجان و کل ایران زد. سیاست فاشیستی یکسانسازی زبانی و فرهنگی به اسم ایران و بهنفع ملت فارس و زبانفارسی توسط رضاشاه در ایران پیاده شد. بر اساس ایدئولوژی نژادپرستانه پانفارسیسم، برای اولینبار زبان فارسی بهعنوان تنها عنصر اساسی و محوری هویت ملی ایرانی درآمد. حاکمیت رضاشاه از طریق آموزش و پرورش، رادیو و مطبوعات زبان فارسی را بهعنوان تنها زبان عمومی رسمی گفتاری و نوشتاری درآورد. با اعمال سیاستهای فاشیستی حاکمیت پهلویها بستر طبیعی رشد زبانی و فرهنگی خلقهای غیرفارس ایران، با سیاستهای نژادپرستانه و غیرانسانی حاکمیت گرفته شد و تمام قدرت سیاسی و نظامی دولتی را بهکار گرفتند تا وجود مردمان غیرفارس ایران را انکار کنند و بهصورت یک ملت واحد و یک زبان و یک مذهب با شعار «خدا، شاه، میهن» جلوه دهند.
سه سال پس از کودتای 1299هـ.ش. رضاخان یعنی از سال 1302هـ.ش. سیاست نسلکشی زبانی و سرکوب زبان ترکی به سیاست علنی دولت وقت ایران تبدیل گشت. این سیاست در اساس توسط وزارت معارف، علاوه بر ممنوع ساختن تعلیم و تعلم ترکی در مدارس، در شکل ممنوع کردن تکلم و حرف زدن به زبان ترکی در مدارس، ممنوعیت چاپ و نشر بهزبان ترکی و بهویژه ورود و قرائت هرگونه ترکی مکتوب اعم از نشریه و کتاب از عثمانی و قفقاز، ناتوان گردانیدن ترکها از ترکینویسی و ترکیخوانی، گسترش مدارس فارسی زبان در مناطق ترکنشین و تاکید بر ایجاد مدارس فارسیزبان برای دختران ترک و… به مرحله اجر گذاشته شد. از آنجایی که وظیفه اصلی وزارت معارف بعد از دوره مشروطیت و فرهنگ پهلویسم پس از آن دوره، فارسسازی ترکها و ریشهکن کردن ترکها و زبان ترکی از آذربایجان و کل ایران بود، میتوان آن را وزارت فارسسازی هم نامید.
بنا بهگفته «سهراب طاهر» از شاعران بزرگ آذربایجان اهل آستارا در آن دوره، از بین خود دانشآموزان ترک آذربایجان، توسط آموزش و پرورش، عدهای جاسوسان بهاصطلاح «ایرانپرست»، مخفیانه انتخاب و آموزش داده و مامور شده بودند که جاسوسی کنند. و ترکی حرف زدن دانشآموزان نگونبخت ترک یا عقاید ترک پرستانه معدود آموزگاران ترک آذربایجان را به مدیران بیرحم فارس گزارش دهند، تا با بردن دانشآموزان بیرون از کلاس و شکنجههایی مثل حبس کردن در انباریهای تاریک در وسط یخبندان زمستان و کوبیدن با ترکه بهکف پاها و دستهای یخزده از سوز و سرما در بین برف و یخ زمستان آذربایجان آنها را بهخاطر حرف زدن بهزبان طبیعی مادریشان ترکی تنبیه کنند.
روسای انتصابی معارف و فرهنگ(آموزش و پرورش) آذربایجان دوره حاکمیت رضاشاه، دقیقا مثل شخص رضاشاه، اشخاصی بهشدت قلدر و بیفرهنگ، نژادپرست، فحاش و دزد بودند. نمونهاش «میرزا احمدخان محسنی دوغدو آبادی» معروف به «عمادالملک»، رییس معارف آذربایجان در دوره سلطنت رضاشاه که بین سالهای 1312- 1305هـ.ش./1933ــ1926م. هفت سال مقام ریاست کل اداره معارف و اوقاف و صنایع مستظرفه آذربایجان را بر عهده داشت، یکی از کسانی است که برای امحای زبان و مظاهر فرهنگی ترک از مدارس و مطبوعات و تئاترها و حتی محاورات روزمره در آذربایجان، عناد سماجت گونهای داشته است. در کتاب «گذشته چراغ راه آینده است» جملهای منسوب به او بدین مضمون درج شده است: «هر کس که ترکی حرف میزند، افسار الاغ بهسر او بزنید و او را به آخور ببندید.» در روایتی دیگر گفته میشود که محسنی «تکلم به فارسی را معادل حرف زدن مثل آدم» و تکلم به ترکی را معادل «حرفزدن مثل حیوان»، شمرده است!
رییس دیگر انتسابی رضاشاه «حسن ذوقی» رییس معارف آذربایجان بین 1319- 1316هـ.ش./ 1940-1937م بود که بعد از محسنی به آذربایجان آمد. او «صندوق جریمه ترکی حرفزدن در مدارس» گذاشت تا هر کودک دبستانی آذربایجان که دانسته یا نادانسته جسارت ورزیده ترکی صحبت کند، جریمه شود. در این مورد از معلمان آن دوره چنین نقل قول شده است: «روزی هنگامی که میرزا قنبر نامی سرِ کلاس اول ابتدایی تدریس میکرد و طبق معمول به بچهها میگفت: «آب»؛ یعنی «سو». «نان»؛ یعنی «چورک». «بابا نان داد»؛ یعنی «دده چورک وئردی». ذوقی بههمراهی بازرسی که از تهران آمده بود و مدیر مدرسه، واردِ کلاس میشوند. ذوقی پس از شنیدن نحوه تدریس میرزا قنبر از مدیر مدرسه میپرسد «چرا آموزگار شما ترکی صحبت میکند»؟ و مدیر توضیح میدهد که «بچهها معنی کلمات را نمیفهمند. او کلمات را به ترکی تفهیم میکند». ذوقی میگوید: «این درست نیست. برای تفهیم کلمات باید آنها را به بچهها نشان داد! آموزگار برای فهماندن معنی کلمه نان باید تکه نانی به آنها نشان دهد و برای تفهیم صدای خروس باید صدای خروس دربیاورد!! تا بچهها فارسی را بهجای زبان مادری یاد بگیرند! البته باورکردنش سخت است ولی متأسّفانه خقیقتی است تلخ!»10
دکتر دهقان، پزشک و مورخ آذربایجانی، چندی پیش در آستانه 90 سالگی در بیمارستانی در تهران و در سکوت کامل خبری درگذشت.
دهقان که در دوران جوانی در فرقه دمکرات آذربایجان حضور داشت پس از شکست فرقه در تبریز بازداشت شد و پس از رهایی از زندان به کار طبابت ادامه داد.
براساس خاطرهای که از دهقان نقل شده گفته میشود که وی در اواخر آذرماه سال 1325 در حالیکه تعداد زیادی از افراد مظنون بههمکاری با فرقه دمکرات بدون محاکمه و بهصورت فجیعی در خیابانها اعدام میشدند از سوی ارتش شاهنشاهی در یکی از محلات تبریز بازداشت شده و بهسالنی برده میشود. وقتی او را داخل آن سالن میبرند تعداد بازداشت شدگان بهحدی بوده که وی به سان یک شی به روی بازداشت شدگان انداخته میشود. بهگونهای که او تا دقایقی طولانی قادر نمیشود پایش را بر روی زمین بگذارد!
دکتر دهقان تاکید کرده که تنها یک اشتباه در محاسبه مانع شده است تا وی به جوخه اعدام سپرده نشود.
براساس اطلاعات دریافت شده وی یکی از سه نویسنده کتاب نفیس گذشته «چراغ راه اینده است» می باشد.
دو نویسنده دیگر این کتاب دکتر محمدعلی فرزانه (1302 تبریز، 1384 تبریز) و دکتر محمد حسین مبین(1306 تبریز، 1394 تبریز) هستند.
کتاب «گذشته چراغ راه اینده است»، در اواسط دهه پنجاه توسط جمعی از نویسندگان که خود را با نام اختصاری -جامی- معرفی کردهاند، بهصورتی محرمانه چاپ شد و بهگونهای تدریجی در اختیار خوانندگان قرار گرفت. این کتاب بعد از انقراض حکومت پهلوی به دفعات و در دهها هزار نسخه تجدید چاپ و منتشر شده است.
گفته میشود مولفین فروتن این اثر کمنظیر تاریخی قبل از نگارش این کتاب بین هم قسم یاد میکنند که نام آنان بعد از مرگشان منتشر شود.
همین امر باعث شد تا این کتاب نخست در زمان پهلوی بهصورت دستنویس و سپس بهگونه تایپی و در روندی مخفیانه در بین خوانندگان توزیع شود.
بعد از وقوع انقلاب 1357 ایران، اگرچه این کتاب تجدید چاپ شد و منافع مادی مهمی برای ناشران آن بههمراه آورد اما این سه نویسنده هرگز اقدام بهطرح ادعایی در این خصوص ننمودند.
این کتاب که از مراجع و منابع با ارزش در مورد تاریخ معاصر ایران است با این جمله از تولستوی آغاز میشود: «ما باید از چیزهایی سخن بهمیان آوریم که همه میدانند و کسی را یارای گفتن آن نیست.» هدف از تالیف این کتاب بهگفته مولفین آن، کمک به روشن ساختن دوره بسیار پراهمیتی از تاریخ معاصر ایران است تا چراغ راهنمایی برای جویندگان حقیقت و رهروان راه آزادی و دموکراسی ما گردد.
حکومتهای پهلوی، برنامههای نژادپرستانه و فاشیستی پیچیدهای چون نسلکشیهای سیاسی گسترده مثل نسلکشی خشن تمام نخبگان آزادیخواه و افراد عادی مردم آذربایجان در سالهای 1325 تا 1330هـ.ش.، درباره خلقهای عرب، بلوچ، ترکمن، لر و… با سیاستهای فاشیستی، نه تنها نادیده شدند، بلکه بهشکل وحشیانهای نیز قتلعام گردیدند. این سیاست، از حدود 200 سال پیش در کمپانی هند شرقی و محافل فراماسونری تدوین شده و از صد سال پیش و از زمان به حاکمیت رسیدن رضا خان میرپنج، اجرا شده و هنوز هم همین سیاست در جامعه ایران جریان دارد.
شماره 20 کمون، 30 نوامبر 2018
بخش چهارم و پایانی
ایدئولوژی پانایرانیسم و یا پانفارسیسم، ربطی بهخلق فارس و زبان فارسی ندارد و ایدئولوژی رسمی حکومتهای پهلوی بوده است که حکومت اسلامی آن را با پاناسلامیسم درآمیخت. شاخه ایرانی پانآریائیسم هم هیتلریسم است. اولین کسی که این ایدئولوژی را با هدف تحت سلطه درآوردن مردم غیرفارس ایران و غارت منابع و ثروتهای ارزشمند سراسر ایران را رشد داد «سر جان ملکم» بود. او استاد اعظم فراماسونری انگلیسی و عضو ارشد کمپانی هند شرقی بریتانیا بود که تاریخ خود را بهاسم Persian History The نوشت و تاریخ جعلی او الگویی برای میرزاهای فراماسون درباری با ادعای تاریخنویسی و هویتتراشی، ظاهرا به نفع مردم فارس شد بدون این که این بخش مردم ایران، در چنین سیاست نژادپرستی دخالتی داشته باشند. حاکمیت پهلوی با کمک و همفکری غرب، جامعه ایران را به جولانگاه دول قدرتمند تبدیل کرد که هنوز هم این سیاست با وحشیگری تمام توسط حکومت اسلامی ادامه دارد.
حاکمیت رضاشاه پهلوی با تاکید بر محوریت نژاد آریایی و زبان فارسی و نفی و انکار کامل وجود خلقهای دیگر در ایران، توسط عناصر نژادپرستی چون محمود افشار و تاسیس سازمانهایی چون «سازمان پرورش افکار» و استفاده از تمام امکانات حکومتی از سانسور و سرکوب گرفته تا مطبوعات، کتابها، رادیو، آموزش و پرورش و کتابهای درسی، توانست از مردم عادی تا برخی روشنفکران آن زمان را بهساختار ایدئولوژیکی نژادپرستانه آلوده کند. تحت تاثیر چنین تبلیغات و در فضایی بهشدت دیکتاتوری و توام با خفقان پلیسی-امنیتی، در میان روشنفکران، شاعران، نویسندگان، روزنامهنگاران و معلمان استانهای مختلف ایران، نسلی پرورش یافت که بدون توجه به واقعیتهای موجود در ایران و وجود ملل گوناگون با زبانهای محلی متعدد در ایران، بهبهانه «استقلال، وحدت ملی و تمامیت ارضی و امنیت ملی»، طرفدار سلطه پانفارسیسم شدند. البته در مقابل آنان نیز کم نبودند روشنفکران و معلمانی که در برابر این سیاستهای نژاپرستی حکومتهای پهلوی و حکومت اسلامی ایستادند و بهای آن را نیز آگاهانه پرداختند و هنوز هم میپردازند.
تحصیل به زبان مادری، حق مسلم هر انسان و جوامعی است که بهویژه در آن جامعه، زبانهای مختلفی وجود دارد. در این میان ممنوعیت زبان مادری بهخصوص برای کودکان لطمات زیاد روحی و روانی بهدنبال دارد و مانع شکوفایی خلاقیتهای آنها میشود.
از سویی کودکان آسيبپذيرترين اقشار هر جامعهای محسوب میشوند. شرايط زيستی شايستهای که برای کودک در نظر گرفته میشود امکان رشد و شکوفايی او را فراهم میکند. فراهم کردن زندگی شایسته برای کودکان، از مهمترین وظایف حکومت و کل جامعه است. ضروری است که جامعه طوری تغدیه، سلامت، آسايش، تربيت و پرورش کودکان را تامین کند که او را از تهديدات اخلاقی، جنسی و فيزيکی حفاظت کند و رشد سالم او را تضمين نماید.
ممنوعیت زبان مادری سبب شده است که سطح آموزش و پرورش و تحصیل در مناطقی چون آذریابجان، کردستان، ترکمن صحرا، بلوچستان، خوزستان و… افت شدیدی پیدا کند. چون که سیاست نژادپرستی و تبعیض بر سیستم آموزشی ایران حاکم است. ممنوعیت و تحقیر زبان مادری همچنین سبب شده است که میلیونها کودک و جوان از تحصیل محروم بمانند.
خبرگزاری حکومتی «تسنیم»، در گزارشی مستند تحت عنوان «سیستان و بلوچستان رکورددار بازماندگان از تحصیل کشور» مینویسد تعداد رو به افزون بازماندگان از تحصیل بهدلیل کمبودهای عمقی، تاریخی و جدی شاخصهای زندگی در استانی مثل سیستان و بلوچستان عواقب سختی دارد؛ عواقبی اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و گاهی امنیتی. گزارش میافزاید حدود 50 درصد کل کودکان بازمانده از تحصیل در سطح کشور متعلق به سیستان و بلوچستان و عمدتا منطقه بلوچستان هستند. علیم یارمحمدی نماینده مردم زاهدان در مجلس شورای اسلامی میگوید: تمام آمار کودکان بازمانده از تحصیل مربوط به بخش بلوچستان بوده(از جنوب زاهدان تا چابهار) و در منطقه سیستان چنین آماری وجود ندارد.11
افزایش 42 درصدی بودجه سپاه پاسداران در بودجه سال 1397، در حالی صورت گرفت که بودجه آموزشی سیستان و بلوچستان کاهش پیدا کرد. نماینده مردم سراوان و عضو کمیسیون آموزش و تحقیقات مجلس مشکلات آموزشی استان سیستان و بلوچستان را مرتبط بهحوزههای سختافزاری یا عمرانی دانسته و گفته است از همین رو در بودجه ۹۷ آموزش و پرورش نه تنها اعتبار بالاتری برای بهبود وضعیت آموزشی استان سیستان و بلوچستان تخصیص ندادهاند، بلکه همان اعتبار را نیز کاهش دادهاند. این در حالی است که بر طبق گفته معاون توسعه مدیریت و پشتیبانی وزارت آموزش و پرورش اعتبارات استانی آموزش و پرورش در سال 97 در کل کشور نسبت به مصوب سال 96، ده درصد رشد داشته است.
حال سئوال اساسی اینجاست چرا با وجود افزایش بودجه نظامی کشور و بهخصوص افزایش 42 درصدی بودجه سپاه پاسداران در سال 97، با وجود اینکه بلوچستان محرومترین استان کشور از نظر بسیاری از شاخصهای توسعه انسانی و اقتصادی و بهویژه آموزش و بازماندگی بیش از 120 هزار کودک از تحصیل در بلوچستان، بودجه تحصیلی در منطقه بلوچستان(و نه سیستان که عمدتا شیعه مذهب هستند) عامدانه کاهش مییابد. بهگزارش خبرگزاری مجلس شورای اسلامی، نماینده مردم خاش از فقدان «عدالت آموزشی» و پسرفت روند تحصیل در بلوچستان در دوران حکومت اسلامی ابراز نگرانی کرده است.
محمد نعیم امینی فرد، نماینده مردم ایرانشهر در مجلس شورای اسلامی و رییس مجمع نمایندگان استان نسبت بهوضعیت فضاهای آموزشی سیستان و بلوچستان میگوید: دهها بار به وزرای مختلف آموزش و پرورش تذکر دادیم، اما سازمان برنامه و بودجه توجهی ندارد و سازمان نوسازی، توسعه و تجهیز مدارس نیز عدالت را در توزیع اعتبارات رعایت نمیکند.
بنا به آخرین گزارش یونسکو، در جهان 6000 زبان وجود دارند؛ که نود درصد از مردم به 300 زبان و بقیه به 5700 زبان دیگر سخن میگویند؛ که سهم ایران در این میان 74 زبان میباشد.12
متاسفانه با گذشت زمان از تعداد این زبانها کاسته میشود و تعداد زیادی از آنها در معرض خطر و نابودی قرار دارند. «خطر، زبانهایی را که از پشتوانه تاریخی، متن مکتوب(علمی)، غنای واژگان و کثرت گویشور و حمایت سیاسی برخوردار نیستند، تهدید میکند.«13 یکی از زبانهای اصیل و ریشهدار ایرانی که به علت قلّتِ گویشوران و عدم حمایت سیاسی در معرض خطر است، زبان ههورامی است.
حقوق زبانی و مطالبات گروههای زبانی را میتوان در موارد ذیل خلاصه کرد:
1 ـ حق صحبت کردن به زبان مادری در روابط خصوصی بین اعضای گروه؛
2 ـ حق استفاده از زبان مادری در عرصه عمومی و نهادهای اداری؛
3 ـ حق آموزش و یادگیری زبان مادری؛
4 ـ حق برخورداری از رسانهها به زبان مادری.14
نکته قابل توجه این است که »مسئله مهم در آموزش زبان مادری، انتقال آن به نسلهای آینده و جلوگیری از انحطاط و زوال آن است. این انتقال صرفا بهواسطه گفتار نمیتواند صورت بگیرد؛ بلکه نیازمند نوشتار نیز هست. آموزش گفتار و نوشتار به زبان مادری در منزل ممکن نیست؛ بلکه ضرورتا باید در مدرسه و با توسل به ادبیات و کتابهای عمومی تدوین شده از جانب متخصصین این حوزه صورت گیرد.«15
بهاعقتاد بسیاری از کارشناسان حقوق بینالملل و مسائل آموزشی و زبانی »سالهای اولیهی آموزش دارای اهمیت بنیادین در آموزش کودک میباشد. تحقیقات آموزشی نشان میدهد که آموزش در کودکستان و دورههای پیشدبستانی و ابتدایی میبایست به زبان مادری کودک باشد. بخش مهمیاز تحصیلات مقطع متوسطه نیز باید به زبان اقلیت باشد؛ اما در این دوره لازم است که آموزش به زبان رسمی گسترش یابد. در این راستا دولت بایستی معلمان دارای تخصص لازم را آموزش دهد؛ همچنین لازم است که امکان تدریس در دانشگاه به زبان گروه اقلیت نیز فراهم گردد.«16
طی یک قرن گذشته، سه فرهنگستان زبان و ادبیات فارسی ایجاد شده و فارغ از اینکه همکاران جزء این فرهنگستانها بهماهیت کار خود واقف بودند یا نه، هدف و کار فرهنگستانهای فارسی، ژنوسید فرهنگی غیرفارسها بوده است.
هدف اعلان شده فرهنگستان اول بهسرپرستی محمد علی فروغی، پاک کردن زبان مردم ایران از لغات ترکی و عربی بوده است. آن فرهنگستان حدود شش هزار لغت جدید را جایگزین لغات ترکی و عربی متداول در زبان مردم نمود که نیمی از آنها دوام پیدا کردند. فروغی بهتوصیه همفکر خود «محمود افشار یزدی» عمل میکرد که در مجله آینده مینوشت: «تمام آثار حکومت هزار ساله ترکان بر ایران باید از زیان و تاریخ ایران پاک شود.»17
فرهنگستان دوم بهسرپرستی ناتل خانلری کار فروغی را ادامه داد و بهعلت نبود لغات جایگزین مجبور شد لغت جعل کند که لغات بیمسمای «بنگاه» و «ترابری» از جمله اختراعات اوست. خانلری برای زبان فارسی دستور زبان نوشت و در دوره او اصطلاحات نظامی که عموما ترکی بودند با لغات جدید تعویض شدند که «روآیک» بهجای «گلن گئدن» نمونهای از آنهاست.18
فرهنگستان سوم بهسرپرستی حداد عادل که از سران حکومت اسلامی ایران است. وقتی او ادعا میکند که با تهاجم فرهنگی غرب مبارزه میکند آشکارا ضد مدرنیته بودن خود را نشان میدهد. با بودجه عظیمی که او در اختیار دارد، کارش تولید لغات و اصطلاحات مانند «رایانه» و «بالگرد» و غیره که زیر نظراو کشف شدهاند. بههمین جهت حتی کسانی که او را به آن مقام منسوب کردهاند از کارش راضی نیستند. اگر فروغی و خانلری لااقل افراد باسوادی بودند که میدانستند چهکار دارند میکنند در مقابل آنان حداد عادل تنها پشتوانهاش نسبت فامیلی سببی داشتن با بیت سیدعلی خامنهای است. مخالفت او با آموزش زبانهای مادری تحت لوای دفاع از حریم زبان فارسی، محتوای نژادپرستانه دارد.19
فرهنگستانهای فارسی با بودجه عمومی ایجاد شده و کارشان پاکسازی زبان فارسی از لغات ترکی و عربی متداول در زبان عامه مردم و از بین بردن زبانهای دیگر بوده است. آیا از بودجه عمومی صد سال گذشته ایران، حتی یک ریال هم صرف پیشرفت زبانهای غیر فارسی نشده است در حالی که گفته میشود میلیاردها برای پیشرفت زبان فارسی صرف شده است. اما در واقعیت هیچ پیشرفتی در زبان فارسی پدید نیامده است.
واقعیت این است که سلسله ترک قاجار منحل شده بود و قدرتهای جهانی آنروز که نمیخواستند بار دیگر ترکان بر ایران مسلط بشوند بهنابودی و انکار وجود ملل دیگر از جمله ترکها در ایران پرداختند و لهجه تهرانی را بهعنوان زبان فارسی رسمی نمودند. فارسی زبان ملی فارسها بوده و هست و نه زبان ملی ترکها، عربها، بلوچها، ترکمنها، کردها وغیره.
حسن رشدیه اولین مدرسه مدرن بهسبک مدارس اروپایی را در تبریز بهزبان ترکی پایهگذاری کرد ولی مدرسهاش را آتش زدند. پانایرانیستها برای اینکه راحت بتوانند حقوق زبانی ملل غیرفارس در ایران را زیر پا بگذارند بهتئوریهای نژادپرستانه متوسل شدند و ادعا کردند که همه مردمانی که در گوشه و کنار ایران زندگی میکنند آریایی نژاد هستند و در اثر حمله اعراب و مغولان و ترکان زبانشان دگرگون شده است. با این جعل تاریخی گفتند که در ایران ترک و عرب نداریم.20
وقتیکه «دولت – ملت» جدید در دوره رضا شاه ایجاد شد، با الهام از حکومت نازیها در آلمان، پانایرانیسم ایدئولوژی ایران نوین انتخاب گردید که آشکارا تنوع ملی، زبانی و فرهنگی ملل ساکن در ایران را انکار میکرد و هنوز هم انکار میگردد. پان ایرانیسم ایدئولوژی فاشیسم در ایران است و پایههای آن بر عربستیزی و ترکستیزی استوار شده است.
دستکم در یک قرن گذشته، حکومتهای ایران و پانایرانیستها، مدعیاند که آزادی زبانهای مادری باعث تجزیه ایران میشود دروغ محض است. چرا که ممنوعیت زبان مادری و سرکوب باعث خشم و جدایی مردم تحت ستم میشود نه آزادی، برابری و زندگی مسالمتآمیز مردمان یک کشور و آزادی زبان های مادری.
در واقع سیاستهای دمکراتیک در کشورهای که چند زبانگی را بهرسمیت شناختهاند موجب شده چالش امنیتی جداییطلبی در این کشورها بهچالشی سیاسی تبدیل شود و احزاب استقلالطلب با وجود آزادی فعالیت مسالمتآمیز چندان در جلب رای و نظر مردم موفق نباشند. برای مثال کانادا، بلژیک و اسپانیا.
ایران بر اساس شاخص تنوع زبانی با داشتن دستکم شش زبان متمایز، گرایشات استقلالطلب و جداییطلب بسیار ضعیف است.
زبان مادری منتقلکننده وجوه بارز فرهنگی است که به برداشتهای خاص کودک از جهان شکل میبخشد و موجب تفاوت در رفتار فردی او، الگوهای یادگیری و سبک فکری او خواهد شد.
در این معنا میزان موفقیت یک دانشآموز در فعالیتهای آموزشی جدای از جنبههای فردی تابعی از فرهنگ اجتماعی او است که در پیوند با زبان مادری شکل میگیرد.
علاوه بر این دشواری فهم زبان آموزش موجب وابستگی هر چه بیشتر کودک به زبان شفاهی خواهد شد و امکان موفقیت او را در نظام آموزشی تحت تاثیر قرار خواهد داد.
در مواد هشتادوشش و نود و هفت پیمان ورسای و در معاهداتی که کمیسیون دولتهای نوین در آن زمان تهیه کرد، در ماده پنجم کنوانسیون عدم تبعیض در آموزش، در ماده بیست و هفت میثاق حقوق مدنی و سیاسی بشر و در اعلامیه جهانی حقوق زبانی بهطور مفصل بر حقوق زبانی جمعیتهای انسانی و آزادی کاربرد زبان مادری در آموزش، نهادهای عمومی و فضاها و مناسبات رسمی تاکید شده است.
برابر با کنوانسیون ممنوعیت و مجازات نسلکشی، ژنوساید شامل هر عمل عمدی است که با هدف نابودی زبان، دین یا فرهنگ یک ملت، گروه نژادی یا مذهبی بهخاطر ملیت، دین یا عقاید مذهبی اعضای آن صورت میگیرد.
تعداد واقعی و یا حداقل نزدیک بهواقعیت ترکیب جمعیتی ایران در دست نیست. بنابراین برای به دست آوردن این آمار توجه به منابع داخلی یک فاکت مهم است. یک آمار قابل اتکا، آمار وزارت آموزش و پرورش است. این وزارتخانه که متولی اصلی آموزش زبان فارسی به دانشآموزان سراسر است لابد آماری هم از دانشآموزان غیرفارسی زبان که در سیستم این وزارتخانه به آنها دانشآموز «دو زبانه» گفته میشود دارد.
خبرگزاری حکومتی فارس نوشته است:
«توجه به مناطق چندزبانه در شورای عالی آموزش و پرورش تصویب شد وزیر آموزش و پرورش وقت افزود: صبح امروز در جلسه شورای عالی آموزش و پرورش با حضور رییس جمهور تبدیل آموزش و پرورش کشور به دو دوره 6 ساله ابتدایی و 6 ساله دوم و حذف دوره راهنمایی از نظام آموزشی به تصویب رسید؛ توجه به مناطق محروم و چند زبانه برای ایجاد عدالت آموزشی نیز یکی دیگر از مصوبات امروز شورای عالی آموزش و پرورش بود. وی ادامه داد: 70 درصد دانشآموزان در سراسر کشور دو زبانه بوده و پس از ورود به کلاس اول و گذراندن یک سال تحصیلی هنوز زبان مادری آنها به فارسی تبدیل نشده است؛ اینگونه دانشآموزان چگونه میتوانند با دانشآموزانی که در تهران تحصیل میکنند رقابت کنند.
حاجیبابایی، اظهار داشت: دانشآموزی که در کلاس اول با این افت تحصیلی مواجه شود تا آخر نیز نمیتواند موفق باشد. از این خبر می توان نتیجه گرفت که تنها 30 درصد دانشآموزان ایرانی و به تبع آن 30 درصد جمعیت کشور فارس هستند و بقیه به سایر جمعیتهای زبانی تعلق دارند. یعنی 22 میلیون و 500 هزار نفر فارس و 52 میلیون و 500 هزار نفر دیگر غیرفارس هستند.20
تا اینجا میدانیم که طبق سرشماری سال 1388، جمعیت غیرفارس ایران حدود 52 میلیون و 500 هزار نفرند و ترکها هم جزئی از این تعداد هستند.
علی اکبر صالحی وزیر امور خارجه وقت حکومت اسلامی ایران برای دیدار و مذاکره رسمی با مقامات ترکیهای وارد آنکارا شد؛ صالحی پس از ورودش به ترکیه در فرودگاه اسن بوغا به سئوالات خبرنگاران پاسخ داد. در پاسخ به یکی از سئوالات صالحی با احتمال نزدیک به یقین محل مذاکرات هستهای ایران با غرب را ترکیه و شهر استانبول معرفی کرد و… صالحی در ادامه از برادری ملل ترکیه و ایران سخنانی را بیان کرده و خواستار گسترش روابط مابین ترکیه و ایران شد.
بهنظر صالحی پیوندهای تاریخی و فرهنگی ترکیه و ایران میتواند یکی از علل نزدیکی ملل ترکیه و ایران شود. صالحی در ادامه افزود:
«ما کم و بیش زبان مشترکی داریم، بیش از 40 درصد مردمان ایران به زبان ترکی صحبت میکنند و این میتواند نکته بسیار مثبتی در روابط ترکیه ایران تلقی شود.21
با اظهارات علی اکبر صالحی وزیر امور خارجه سابق و معاون فعلی رییس جمهور و رییس سازمان انرژی اتمی، آمار ترکهای ایران بیش از 40 درصد یعنی بیش از 30 میلیون نفر است.
بنابراین نقض حقوق زبانی خلقهای غیرفارس در ایران، نقض حقوق اکثریت شهروندان ایران است. هویت خاص این خلقها را با چالشهای جدی مواجه ساخته و تاثیرات مخربی نیز بر همگرایی و همزیستی مسالمتآمیز و داوطلبانه خلقهای به جا گذاشته است. حتی ممنوعیت زبان مادری یک اقلیت کوچک نیز جنایت است.
تداوم سیاست تک زبانی فعلی و سرکوب هرگونه ندای آزادیخواهی، برابریطلبی و آزادی زبانهای مادری، بر خلاف اهداف و سیاستهای حاکمیت و مدافعان آن در نهایت نه به تداوم وحدت انسانی، بلکه به تضادهای هویتی و چالش سیاسی بیشتر در ایران خواهد انجامید. از اینرو، تدوین و اجرای قوانینی که سیستم آموزشی را چند زبانه کند و به کاربرد زبانهای غیرفارسی در کشور رسمیت ببخشد جدای از اینکه یک ضرورت اخلاقی و حقوق انسانی است یک انتخاب ناگزیر سیاسی نیز هست.
همچنین «بر اساس آمار منتشرشده توسط مرکز پژوهشهای مجلس، با استناد به سرشماری سال 1385، بیش از 2/3 میلیون کودک 6 تا 17 ساله بازمانده از تحصیل در کشور وجود دارد که یا اصلا به مدرسه نرفتهاند یا در طول سالهای تحصیل به دلایل مختلف از تحصیل بازماندهاند در خصوص «کودکان ایرانی محروم از تحصیل» آمارهای متفاوتی ارائه میشود.»
«در کشور ما سیستم آموزشی، جذابیتی برای بسیاری از دانشآموزان ندارد. برنامههای آموزشی کشور ما با روحیه کودکان سازگار نیست. محفوظات فراوان، مشق و تمرین و تکرار موضوعاتی که ارتباطی با زندگی و علایق دانشآموزان ندارد، کودکان را از درس و مدرسه بیزار میکند. همین امر منجر به افت تحصیلی و مردودی و سرانجام خروج دانشآموز از چرخه آموزشی میشود. بخش دیگر افراد بازمانده از تحصیل مربوط به مناطق دوزبانه کشور است. این کودکان به دلیل اینکه زبان مادری آنها متفاوت با زبان آموزشی است، نمیتوانند خود را با سیستم آموزشی رسمی تطبیق دهند و در همان سال اول دچار افت تحصیلی میشوند. آمار مردودی پایه اول در میان کودکان مناطق قومی بالاتر است بنابراصل 15 قانون اساسی آموزش زبان مادری در کنار زبان فارسی در این مدارس الزامی است.»22
بنا بهعقیده برخی کارشناسان، محرومیت از تحصیل به زبان مادری پیامدهای فرهنگی، روانشناسی و اجتماعی ناگواری در پی دارد. در بعضی موارد و در شرایط حاد پیامدهای ممنوعیت زبان مادری، منجر اختلافات سیاسی و عقیدتی و حتا جنگ و خونریزی میشود.
آموزشی که به زبان مادری دانشآموز فراهم نمیآید، او را در معرض بسیاری از آسیبهای تحصیلی و اجتماعی قرار میدهد. از سوی دیگر، حکومتهایی که حق آموختن به زبان مادری را ممنوع کردهاند، بهطور آشکار فرصت نابرابر آموزشی هم فراهم میآورند. در واقع، بین شهروندان تبعیض قائل میشوند. تاکنون در ایران، هیچ حکومتی به رفع این تبعیض و نابرابری آموزشی توجه نشان نداده است.
کودکان با محروم ماندن از یادگیری زبان مادری، زبان دل و ذهنشان دچار بحران میگردد بهطوری که پس از پایان تحصیلات مدرسهای یا دانشگاهی که وارد تجربه واقعی زندگی اجتماعی میشوند با کاستی حاصل از زبان مادری روبهرو میشوند.
ممنوعیت زبان مادری سبب شده است که سطح آموزش و پرورش و تحصیل در مناطقی چون آذریابجان، کردستان، ترکمن صحرا، بلوچستان، خوزستان و… افت شدیدی پیدا کند. چون که سیاست تبعیض و سرکوب و سانسور بر سیستم آموزشی ایران حاکم است. ممنوعیت و تحقیر زبان مادری همچنین سبب شده است که میلیونها کودک و جوان از تحصیل محروم بمانند. هنگامی که زبان بهعنوان وسیله و ابزار ارتباط، شناخت و آگاهی دچار اخلال میشود حتی در فرد مشکلات شخصیتی ایجاد میکند. در کشوری که ساکنان آن با تنوع زبانی در آن زندگی مشترک دارند، نیاز به شناخت همدیگر دارند که اولین شرط آن نیز تسلط به زبان ماردی است. عموما تبعیض و نابرابری و سرکوب باعث از هم پاشیدن شیرازه جامعه میشود.
آزادی «زبان مادری» در ایران و هر جامعه دیگری باعث رشد فرهنگی و اجتماعی سراسر کشور میگردد و از کمشکشهای ملی و ناسیونالیستی و شوونیستی نیز جلوگیری میکند. در عین حال همه شهروندان کشور، در کنار بهرهگیری از زبان مادری خود، یک زبان دیگری را هم بهعنوان زبان سراسری «فارسی» یاد میگیرند. در چنین شرایطی، بر خلاف سیاستهای نابرابری و تحقیرآمیز حکومتهای سرکوب و سانسور و اختناق دایمی، اما همبستگی انسانی بین «ملیت»های مختلف کشور، عمیقتر و همه جانبهتر میگردد. چون که بهراحتی همدیگر را درک میکنند و بهسادگی به تبادل فکری و نظری میپردازند.
حق تحصیل به زبان مادری یک حق ابتدایی و مسلم هر انسانی است در حالی که حکومت اسلامی ایران، اکثریت مردم ایران را از این حق ابتدایی محروم کرده است.
در گزارش سال 1392 «مرکز پژوهشهای مجلس حکومت اسلامی ایران»، آمده است که در 6 سال اخیر نزدیک به 5 میلیون نفر از دانشآموزان مردود شدهاند. کارشناسان تایید میکنند، بیشترین میزان مردودیها در مناطقی است که زبان مادری در آنجاها غیرفارس است.23
شیرزاد عبدالهی، کارشناس مسائل آموزش و پرورش با اشاره به میزان بالای مردودیها در مناطق مختلف کشور، در هیمن سال به سایت «خبر آنلاین»، گفته است: «کودکانی که در این مناطق به مدرسه میروند به دلیل عدم آشنایی به زبان فارسی و مواجه با آن، دچار شوک وحشتناکی میشوند و خود را نمیتوانند تطبیق دهند.»24
در این میان، سهم دختران بیشتر از پسران است. علتاش هم آن است که دسترسی پسران به آموزش از دختران بیشتر است. علاوه بر حساسیتهای خانوادههای متعصب در رابطه با تحصیل دختران، متاسفانه خانوادههای فقیر و کمدرآمد هم برای ادامه تحصیل بیش از دختران به تحصیل پسران اهمیت بیشتری میدهند. با افزایش خط فقر و رفتن جمعیت بیشتری زیر خط فقر، تعداد کودکانی که از تحصیل خارج میشوند بیشتر میشود. بنابراین، رابطه مستقیمی بین فقر و تعداد کودکان بازمانده از تحصیل وجود دارد و دولت نیز در رفع این مسئله وظیفه خود را انجام نمیدهد.
وظیفه دولت و آموزش و پرورش این است که بدون توجه به موقعیت خانوادگی و والدین، آموزش را در دسترس کودکان و خانوادهها قرار بدهد. ولی متاسفانه در ایران چنین نیست و هر سال کودکان بیشتری قربانی سیاستهای تبعیضآمیز دولت و فقر شده و از ادامه تحصیل باز میمانند.
در بسیاری از کشورهای دو یا چند زبانه، یادگیری زبانها بهصورت طبیعی انجام میگیرد و جزو امتیازات مردمانی است که در آنجا زندگی میکنند. در این کشورها فرهنگها و زبانها عامل تهدید نیستند، بلکه بهعنوان یک ارزش و گوهر گرانبهای معنوی به آنها ارج گذاشته میشود.
در چنین شرایطی، رسانهها، نهادها، احزاب و دیگر تشکلهای منطقهای نیز از آزادی برخوردار میگردند و نویسندگان و شعرا کتابها خود را به زبان مادری و هم زبان سراسری منتشر میکنند که گلستانی از زبانها بهوجود میآید و گام زدن در ان، برای هر انسانی دلپذیرتر میگردد.
شوونیستها و حکومتهای دیکتاتوری ریاکارانه آموزش به زبان مادری را برابر با «تجزیهطلبی» میدانند. در حالی که چنین چیزی واقعیت نداشته و در بسیاری از کشورهای جهان، شهروندان به زبانها و گویشهای گوناگونی صحبت میکنند بدون این که بحث و جدل و کمشکشی با همدیگر داشته باشند و یا به فکر جدایی بیفتند.
دولتها و جریانات و کسانی که با زبان مادری انسانها مخالفت میورزند در واقع حرمت انسان را زیر پا میگذارند و نسلهایی را بهسوی تباهی سوق میدهند. آموزش و تحصیل و سخن گفتن به زبان مادری حق مسلم تمام شهروندان یک کشور است.
حکومت اسلامی ایران، چهل است اکثریت مردم ایران را از زبان مادریشان محروم کرده است. از اینرو، ضروری است که فعالین آزادیخواه و برابریطلب سیاسی، اجتماعی و فرهنگی سراسر کشور، جدا از این که زبان مادریشان کرد، فارس، ترک، عرب، بلوچ و غیره است، هر چه بیشتر در جهت رفع ممنوعیت زبان مادری و همچنین افشای سیاستهای فاشیستی و نابرابر حکومت اسلامی تلاش کنند. این مبارزه نه مبارزهای بین مردم فارس زبان با مردم غیرفارس زبان نیست، بلکه مبارزهای متحد و مشترک بر علیه حکومت فاشیستی و تروریستی اسلامی است. مسلما، کم توجهی و یا مخالفت با آزادی زبان مادری، در آینده عواقب وخیمی را برای کل جامعه ایران در پی خواهد داشت.
در جمعبندی بار دیگر تاکید کنم که مشکل زبان در ایران، مشکل مردمان فارس و غیرفارس نیست، بلکه یک مشکل سیاسی در سیستم حاکم است. بنابراین، حل آن نیز منوط بهتصمیم سیاسی با تغییر حاکمیت موجود و شکل دادن به جامعه نوینی است که نگاه آن به مقوله آزادی، برابری، عدالت اجتماعی و صد البته آزادی زبانهای مادری، نگاهی پایهای و اساسی باشد. جامعهای که در آن همه شهروندان کشور بدون توجه به ملیت، جنسیت، باورهای سیاسی و عقاید مذهبی از حقوق یکسان و برابری برخوردار میگردند و آزادی بیان و اندیشه و حقوق فردی و جمعی و زبان مادری همه شهروندان تضمین میگردد. جامعهای که همه انسانها در فضایی آزاد و برابر و داوطلبانه و آگاهانه در کنار هم در صلح و صفا زندگی میکنند و خود را در غم و شادی همدیگر سهیم میدانند.
مهمتر از همه، اگر فلسفه سیاسی «دولت-ملت» آگاهانه و عامدانه کنار گذاشته شود و جامعه با سیستم شورایی و خودمدیریتی و دموکراسی مستقیم اداره شود و قدرت در دست ارگانی بهنام دولت و حاکمیت متمرکز نگردد در این روند، روشن است که جایی برای گرایشات جداییطلبانه باقی نمیماند. در نتیجه همه شهروندان سراسر ایران هم از حقوق برابر و یکسان انسانی، اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی خود برخوردار میگردند و بهطور مسالمتآمیز و داوطلبانه در کنار هم زندگی میکنند. در چنین جامعهای هر کس هم آزاد است که در کدام منطقه کشور زندگی و کار کند و یا به چه زبانی آموزش ببیند.
بیتردید آزادی «زبان مادری» در ایران و هر جامعه دیگری باعث رشد فرهنگی و اجتماعی سراسر کشور میگردد و از کمشکشهای ملی و ناسیونالیستی و شوونیستی نیز جلوگیری میکند. در عین حال همه شهروندان کشور، در کنار استفاده از زبان مادری خود، یک زبان دیگری را هم بهعنوان زبان سراسری «فارسی» یاد میگیرند. در چنین شرایطی، بر خلاف سیاستهای نابرابر و تحقیرآمیز دولتهای سرکوبگر، همبستگی انسانی بین «ملیت»های مختلف کشور، عمیقتر و صمیمیتر میگردد. چون که همدیگر را در فضایی آزاد و برابر درک میکنند و بهسادگی بهتبادل فکری و نظری میپردازند.
در واقع دانشآموز نخست در دوره تحصیل ابتدایی فقط به زبان مادری آموزش میبیند. اما سپس در عین حالی که به زبان مادری به تحصیل خود ادامه میدهد زبان سراسری کشور نیز به آن اضافه میگردد. و در دوره دبیرستان و دانشگاه و آموزش عالی، علاوه بر زبان مادری، زبان فارسی نیز بهعنوان زبان سراسری کشور، آموزش داده میشود. این روش، نه تنها علمی است، بلکه انسانی، آزادیخواهانه و برابریطلبانه نیز است و مهمتر از همه، هر چه بیشتر به همبستگی انسانی یاری میرساند.
شماره 20 کمون، 30 نوامبر 2018
منابع:
1- خبرگزاری دانشجویان ایران «ایسنا»، 22 مهر 1391
2- روزنامه همشهری، سهشنبه 27 بهمن 1388
3- متن کامل اعلامیه جهانی حقوق بشر
4- مقدس جعفری، محمدتقی، 1383، بررسی آراء فلسفی تربیتی کمنیوس، رساله دکتری، دانشکده علوم تربیتی و روانشناسی دانشگاه تهران
5- اصول یادگیری و آموزش زبان، کتاب درسی در زمینه فراگیری زبان دوم، مولف: اچ. داگلاس براون؛ مترجم و گزارشگر: دکتر ابراهیم چگنی
6- هنری سویت، تاریخ زبان، مترجم: کورش صفوی
7- سازمان یونسکو در جلسه 30م نشست عمومی خود در سال 1999؛ روز 21 فوریه را بهعنوان زبان مادری نامگذاری نمود
8- سیاحتنامههای اروپائیان، این سیاحتنامهها از نگاه زبان مردم در دوره صفوی شمرده میشد:
– نصیری، م. و ع.: فرهنگ نصیری ترکی جغتایی، رومی، قزلباشی، روسی و قلماقی به فارسی، مترجم و حواشی: حسن جوادی و ویلم فلور، تهران 1393، ص 25-14
– اولیا چلبی: ستایش تبریز دلاویز، از: سیاحتنامه، چاپ اول، جلد دوم، اقدام مطبعه سی استانبول 1314 هجری قمری، ص 277-240
9- روزنامه آذربایجان، شماره 6 مورخه 28/08/1320 از مقاله «آذربایجان» بهقلم حسن لطفی
10- گذشته چراغ راه آینده است، صص 140- 136، نویسنده ن. جامی، تاریخ معاصر ایران در فاصله کودتای 3 اسفند 1299 تا کودتای 28 مرداد 1332
11- در روز یکشنبه 22 مهر سال 1397 خبرگزاری حکومتی «تسنیم»، گزارشی مستند تحت عنوان «سیستان و بلوچستان رکورددار بازماندگان از تحصیل کشور»
12- پایان تکزبانی، اصغر زارع کهنمویی، نشر موغام، چاپ اول 1394، گفتوگو با دکتر محرم آقازاده، صفحه 105 و 109
13- گفتارهایی درباره زبان و هویت، حسین گودرزی، انتشارات تمدن ایرانی، چاپ اول 1384، صفحه 150
14- حمایت از اقلیتها در حقوق بینالملل، دکتر ستار عزیزی، ناشر نورعلم، چاپ اول ۱۳۸۵، صفحه 286 ـ 285
15- پایان تکزبانی، اصغر زارع کهنمویی، نشر موغام، چاپ اول 1394، گفتوگو با دکتر فرامرز تقیلو، صفحه 164
16- مراجعه کنید به متن مشروح گزارش «بررسی وضعیت پوشش تحصیلی و ریشه کن کردن بیسوادی در کشور» که در سایت مرکز پژوهشهای مجلس و در آدرس اینترنتی زیر قابل مشاهده است:
http://rc.majlis.ir/fa/report/show/۸۰۰۸۳۹
17- نخستین جلسهٔ فرهنگستان روز دوشنبه 12 خرداد 1314 در عمارت سابق دانشکده حقوق به ریاست محمدعلی فروغی(ذکاءالملک) نخستوزیر وقت تشکیل شد و تا شهریور 1320 بهمدت شش سال بهفعالیت پرداخت.
کتاب نخستین فرهنگستان ایران از جواد مهدویان، روایتی مستند از چگونگی شکل گیری این تشکیلات میباشد.
18- در پنجم مردادماه سال ۱۳۴۷ فرمان تاسیس فرهنگستان دوم زبان ایران صادر شد. در اجرای این فرمان، فرهنگستان نخستین جلسه شورای خود را در ساعت ده بامداد روز شنبه 23/08/1349، با حضورِ وزیر فرهنگ و هنر و ده نفر اعضای پیوسته(ذبیحِ بهروز، محمود حسابی، صادق رضازاده شفق، جمال رضایی، سپهبد علی کریملو، صادقِ کیا، حسین گل گلاب، محمد مقدم، مصطفی مقربی و یحیی ماهیار نوابی) در محل وزارت فرهنگ و هنر تشکیل داد و متعاقبا، در همان سال، کارِ خود را با سازمان تحقیقاتی کوچکی مرکب از چهار گروه پژوهشی بهنامهای واژهگزینی، گردآوری واژههای فارسی، زبانهای باستانی و میانه، و دستور آغاز کرد.
قریب هشت سال بعد، در ساعت هفت بعدازظهر روز سهشنبه 08/07/1357، همزمان با اوج گرفتن اعتصابات کارمندان و کارگران دستگاههای دولتی، فرهنگستان زبان صدوچهل و نهمین و آخرین نشست خود را پشتسر گذاشت. در این جلسه، علی افضلیپور، جمال رضایی، عیسی صدیق اعلم، صادق کیا، حسین گل گلاب، یحیی ماهیار نوابی، فرخِ محمدزاده فرحان، شاپور مشعوف، محمد مقدم و مصطفی مقربی حضور داشتند.
19- فرهنگستان زبان ایران، پس از پیروزی انقلاب 1357 مردم ایران، مدتی کوتاه، با فعالیتی محدود و شیوهای متفاوت، بهکارِ خود ادامه داد و سپس، با پیوستن فرهنگستان ادب و هنرِ ایران به آن، فرهنگستان سوم زبان و ادب ایران تشکیل گردید که، سرانجام، در سال 1360، با ادغام یازده مرکز و سازمان تحقیقاتی، که فرهنگستان اخیر نیز جزو آنها بود، موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی پدید آمد.
فرهنگستان سوم که حالا غلامعلی حداد عادل آن را مدیریت میکند، بیش از 85 سال است که در کار تولید واژه و برای والایش و پالایش زبان فارسی تلاش میکند اما در این راه، هنوز موفقیت چندانی نصیب زبان فارسی نشده است.
در واقع دوره قاجار که ارتباط ایران با کشورهای اروپایی گسترش یافت، همراه با دانش و تکنولوژی اروپایی، واژهها و اصطلاحات بسیاری ابتدا از زبان فرانسه و سپس از زبان انگلیسی وارد زبان فارسی شد. انجمنهای ادبی دوره قاجار و سپس افراد و گروههای متعدد پیشگامان ساخت معادلهای برای واژههای فرنگی شدند.
داریوش آشوری، در تحلیل فعالیت این فرهنگستان مینویسد: «فرهنگستان دوم در اوج دیکتاتوری محمدرضا شاه، در پایان دهه 40 برپا شد. ریاست این فرهنگستان بهعهده صادق کیا، استاد زبان پهلوی در دانشگاه و از شاگردان مکتب ذبیح بهروز بود. این مکتب دارای گرایش ناسیونالیستی تندرو یا بهعبارت دیگر، ایرانپرستانه بود. در نتیجه، سخت ضد عرب و عربی و هوادار فارسی سره بود. فرهنگستان دوم بر این بنیاد ایدئولوژیک سیاست پیرایشگری زبانی خود را دنبال میکرد. این فرهنگستان از نظر سازمانی از فرهنگستان یکم گستردهتر بود و چندین گروه در آن برای رشتههایی از علوم طبیعی و علوم اجتماعی و جز آنها واژهگزینی و واژهسازی میکردند. البته دستور ریاست و شورای فرهنگستان این بود که همه واژههای برساخته میبایست از مایه فارسی یا در کل ایرانیتبار باشد.
آشوری درباره فرآوردههای واژگانی فرهنگستان سوم، میگوید: … البته این فرهنگستان هم که همیشه بهدنبال «خودی» کردن واژههای «بیگانه» است، هنوز با یک دید فراگیر علمی نسبت به مسئله رابطه زبان ما و زبانهای مدرن فاصلهای دراز دارد.
به این ترتیب، میتوان گفت حکومتهای پهلوی و حکومت اسلامی ایران، نه تنها هیچ تاج گلی به سر زبان فارسی نزدهاند، بلکه زبانهای مادری شهروندان ایرانی را نیز تخریب و ممنوع کردهاند.
20- «هر آن که در پی علم و دانایی ست/ بداند که وقت صف آرایی است.» در پی مخالفت با صدای زنگ مدرسه که آن را به ناقوس کلیسا تشبیه کرده بودند، میرزا حسن تبریزی، معروف به رشدیه، این بیت را سرود و در زمان شروع کلاسها از یکی از دانشآموزان میخواست آن را با صدای بلند بخواند. رشدیه، موسس مدارس نوین در ایران، درست در سال تاسیس دارالفنون(1230) در تبریز به دنیا آمد. او فرزند ملاهادی از علمای بهنام تبریز بود و برخلاف توصیههای اولیه پدر، مبنی بر خواندن درس طلبگی، تصمیم گرفت راهی استانبول و بیرون شود و در آنجا نظامات جدید و شیوههای نوین تدریس را بیاموزد.
21- خبرگزاری فارس، تاریخ 23/09/1388،
22- منبع خبر: آژانس رسمی خبری دوغان ترکیه، 18/01/2012
23- مرکز پژوهش های مجلس شورای اسلامی.
24- گزارش سال 1392 «مرکز پژوهشهای مجلس حکومت اسلامی ایران».