فیروز نجومی :
اینروزها، باید روزهایی بشمارآیند برزخی، اگرچه دیر زمانیست که جامعه ما در عالم برزخ زندگی میگذراند. اما، واقعیت آن است که هماکنون با شدت بیشتری میتوان بودن در عالم برزخ را احساس کرد. عالم برزخ را میتوان دورانی خواند قبل از رسیدن بروز نهایی، روز بازگشت از مردگی بزندگی و حسابرسی، روز قیامت. حتی آن بخش از جامعه که دوران شاهنشاهی را تجربه نکرده اند، قربانی این دوران برزخی اند، از جمله تمام آنهائیکه، بشیوه دوران رسالت پیامبر اسلام، مثله گردیدند که آخرینشان مهرجوئیها بودند. البته که بقتل رساندن مهسا امینی و اخیرترین ستازه در میان ستارگان درخشنده دیگر، آرمیتا گراوند، کوشش بیهوده ای بود از طرف نظام بآن امید که بعالم برزخ پایان نهد و متخلف را بسزای اعمالش برساند و برعالم دوگانگی، حجاب و بی حجابی، پایان دهد. که همه قتل های و خون آشامی دراکولایی شهادت دهد که پایان زندگی دوگانه در عالم برزخ فرا رسیده است. حمله حمل باسرائیل آغاز پایان دوران برزخی در تاریخ است.
همگان باوضاع اسفبار کنونی مینگرند و با خود میاندیشند که چه بودیم و چه شدیم؟ که حداقل در دو روایت متفاوت، اما، از یک عالم، از علم برزخ بیان میگردد، یکی بزبان دین و قدرت، از زبان توسعه و سلطه طلبی، دیگری روایتی ست که از ترس قهر و خشونت و تنبیه ومجازات به بیان در نیاید و در درون آدمی میماند و همچون موریانه درون را میخورد؛ و آن روایت دگراندیشان است و روایت محرومان از قدرت و ثروت. که هم اکنون آنرا باید روایت دین ستیزان نامید.
عالم برزخ اگرچه یک مفهوم دینی ست، ولی بخوبی میتوانی آنرا احساس کنی. ورود بآن از آن زمانی آغاز گردید که آخوند خمینی بسرعت باد و برق بر فراز منبر قدرت صعود نمود. معلوم است که تا باخر آن نرسیم، در عالمی که زندگی میکینم، داری وجودی دوگانه هستیم، هم اینیم، هم آن، هم تقدس و زهد و تقوا پیشه کنیم هم اگر برای رسید باین اهداف دست بهر امر اهریمنی بزنیم، از جمله کشتار و جنایت در داخل، از اعدامهای افسران ارتش بر بام نشیمنگاه آخوند مقدس، آخوند خمینی گرفته تا آشوب و شورش بپا کردن در کشورهای منطقه و در تمام کشورهایی که ممکن است با رابطه خود با امریکا راضی نباشند.
اما، همه شواهد نشان از تعییر و تحولی بزرگ و خروج از عالم برزخ خبر میدهند. البته که خروج از عالم برزخ از دیر زمان آغاز گردید، از آن زمان که زنان زیر بار حجاب نرفتند. اگرچه سر آنجام آنرا پذیرفتند، ولی خود کمیت و کیفیت و شیکی و زیبائی آنرا تعیین میکردند که رژیم را وادار به مبارزه با بد حجابی و براه اندازی ائواع و اقسام نیروهای انتظامی و ارشادی و تنبیهات و جریمه ها و مجازات پرداخت.
حال اگر بفرضه بافی بپردازیم تغییر و تحول در هر جامعه شکل ویژه خود را میگیرد، انقلاب زن زندگی آزادی نیز شکل ویژه خود را در جامعه ما بخود میکیرد و آن شکل خروج از عالم برزخ است. یعنی که انقلاب را در روبنای جامعه باید پرورش دهیم، در تغییر و تحول اساسی در باورها و ارزشهای دینی و فرهنگی و همچنین با برچیدن نهادهایی که هیچ دلیلی برای موجودیت ندارند، مثل، حوزه های علمیه، اگر دست از گذراندن زندگی بهزینه مردم و یا مفتخواری برندارند. ما زمانی میتوانیم از عالم برزخ خروج یابیم که زنان ما بتوانند خود را از پوشش و قواعد و مقررات فرمایشی، رها نمایند. مهسا امینی و ارمیتا گراوند قربانی جنبش خروج از عالم برزخ و برقراری نظامی بر اساس زن زندگی آزادی دانست.
بعضا، معتقدند که حکومت و سیاست در نظام مارکسیستی، مقوله هایی هستند زاییده روابط خاص تولیدی و اقتصادی. یا بعبارت دیگر، ساختار قدرت را متعلق به روبنایی میدانند که باز تابنده ی مناسبات زیر بنایی ست. فرمولی که لویی آلتوسر «اقتصاد گرایی خام» می نامد. حال آنکه ادیان، بویژه دین اسلام، باورمند را به گونه ای پرورش دهد که رعیت بودن و بندگی خویش و زندگی دوگانه، هم این و هم آن، را پذیرا شود، صرفنظر از تغییر زمان و تحولات زیر بنایی. مگر آنکه سلطه و تدوام حکومت آخوندی به چالش درآید. همانگونه که در جنبش روشنگری غرب از اواسط قرن هیجدهم بوقوع پیوست. اندیشمندان آن جنبش، دین و شریعت الهی را ناسازگار با طبیعت، رشد و کمال انسانی بشمار آوردند و به براندازی آن از مسند قدرت همت گماردند. کمتر از صد سال بعد نیچه اعلام کرد که خدا مرده است. و یا بزبان دیگری مسئولیت خدا به پایان رسیده و انسان و عقل و خرد انسان است که مسئول است. این بدان معنا است که این زیربنا نیست که باید دگرگون گردد بلکه رو بنا ست که باید عمیقا تحول یابد.
حکومت آخوندی، در تمام دوران حکمرانی اش هر آنچه که در توانش بوده است هزینه توسعه و تسلط فرهنگ اسلامی کرده است، هم بلحاظ عینی و هم بلحظ ذهنی. چیزی که از آن نشانی در دست نیست تغییر و تحول در زیر بنای اقتصادی ست که پیوسته بسوی ورشکستگی روان بوده است. اما، همچنانکه مشاهده میشود، وضع بد و اسفبار اقتصاد و فقرو بدبختی لزوما به انقلاب نمی انجامد. حتی بانفعال و نا امیدی و نیز میکشاند. این است که حکومت اسلامی جامعه را مجبور ساخته که با یک زندگی دوگانه خو بگیرد، با زندگی نکبتبار آخوندی که در رسیدن بآخر خط است.