سخنی در مورد “رویاهای رسولانه”بخش های اول و دوم

Mohammad-Borghei

محمد برقعی

بررسی قرآن با محک عقل مدرن و علوم جدید مشکلات بسیاری را سبب شده و خاطر بسیاری از مسلمانان را آشفته کرده است و از آنجا که در ایران حکومت دینی برقرار است حساسیت به این مباحث هم بیشتر است و تلاش برای رفع این مشکل بیشتر. توجیهاتی چون تاویل و تفسیر، محکمات و متشابهات، ناسخ و منسوخ، حتی این که خداوند برای فهم مردم زمانه به زیان آنان وحی را نازل کرده، توضیحات و توجیهاتی که قرن ها عموم مسلمانان صاحب نظر را قانع می کرد، دیگر از عهده این بزرگ بر نمی آید. لذا جمعی سخن از “قرآن محمدی” کردند. بدان معنی که این کتاب کلام پیامبر است، نه کلام مستقیم ذات باریتعالی.

اما این نیز خاطر بسیاری از روشنفکران دینی چه رسد به غیرمومنان منتقد را راضی نمی کرد. چنان شد که دکتر سروش به عنوان یک متفکر صاحب نام در اسلام مطالبی را که اینجا و آنجا در نوشته ها و گفته های پیشینش، با ناروشنی بیان کرده بود، به صورت منسجم و در قالب یک نظریه تحت عنوان “رویاهای رسولانه” مطرح کرد. این نظر از سوی اکثر نواندیشان دینی رد شد، و در موردش مطالبی نوشتند. دین داران سنتی همان گونه که انتظار می رفت چنان با آن مخالف بودند که حتی جوابی برایش ننوشتند.
به هر صورت این نظر آرام آرام در میان دو حلقه شنیده می شد یکی نواندیشان دینی و دیگری دین ناباوران منتقد اسلام که با توجه به حضور سرکوبگرانه حکومت دینی در ایران تعدادشان از همه کشورهای مسلمان بیشتر است.
اما این نظریه چندان سرو صدایی بر پا نکرد تا در برنامه پرگار بی بی سی به صورت مناظره ای میان دکتر سروش و مهندس عبدالعلی بازرگان مطرح شد (۱). از آن رو که ما مردمی بیشتر شفاهی هستیم تا کتبی لذا یک باره توجه بسیاری را برانگیخت تا آنجا که بنده پیش از آن که از طریق یاران مذهبی در جریان قرار گیرم از سوی آشنایان غیرمومن، و حتی اسلام ستیز در جریان قرار گرفتم.

به هر حال به دنبال آن برنامه مهندس بازرگان دو مقاله دیگر بر رد این نظر نوشت و دکتر سروش هم به آنها پاسخ گفت. و بالاخره چند نواندیش دینی هم در رد این نظریه نوشتند(۲)

چنین بود تا آقای اکبر گنجی طی ۶ مقاله مفصل به ابن امر پرداخت (۳) و همان گونه که همه آشنایان با قلم آقای گنجی می دانند، او اگر می رود خبر بیاورد سر می آورد . و از آن روی که خواننده را با صدها نقل قول از نوشته ها و گفته های طرف روبه رو می کند، وی را مسحور کرده و با خود به جایی که از پیش در نظر دارد می برد. خواننده باید بسیار با موضوع آشنا باشد تا نگذارد که آقای گنجی او را ناخواسته به راهی که وی می خواهد ببرد. از میان مطالب آقای گنجی آن چه که بیشتر جلب توجه کرد و جنجال برانگیز شد این ادعای او بود که دکتر سروش به دنبال ایجاد “فرقه دینی” خود و حتی بالاتر از آن پایه گزاری “دین تازه”ای است.
ادعای فرقه سازی دکتر سروش را دکتر آرش نراقی پیشتر در فیس بوک خود مطرح کرده بود اما توجه چندانی بر نیانگیخته بود. ولی این قلم کوبنده گنجی بود که مطلب را از سطح خواص به میان جمع کشید.

این ادعا چنان دکتر سروش و یارانش را برانگیخت که آن را یک اتهام زشت از سوی یک فرد ناآگاه و مغرض خواندند. یاوه ای که ارزش پاسخ گویی ندارد.(۴)

نویسندگان آن مطالب یا از اعضای خانواده دکتر سروش بودند و یا به ادعای آقای گنجی خود دکتر سروش آنها را به نام دیگران نوشته و یا آن ها را به دیگران دیکته کرده است.

این برخوردهای از بالا و خشمگینانه نیز جمعی را به دفاع از آقای گنجی بر انگیخت. که چرا به جای پاسخ به ایرادات آقای گنجی به او حمله می کنید. و در میان این معترضان صدای دکتر محمد سهیمی از همه بلندتر بود. به ویژه که او هم مثل آقای گنجی صدها شاهد از مطالب دکتر سروش آورده بود تا نشان دهد این تندخویی و تحقیر مدعی شیوه همیشگی دکتر سروش است (۵)
این ستیز قلمی و جبهه گیری تا بدانجا تلخ و تند شد که وقتی دکتر حمید رضا جلایی پور به امید فرو نشاندن گرد و خاک بر پا شده از سوی یاران قدیم پا پیش گذاشت (۶)، خود نیز سراپا خاکی شد و خاک آلود دیگری شد در این میدان. کار چنان بالا گرفت که دکتر نصرالله پور جوادی، که هیچ گاه در حلقه نواندیشان دینی نبوده و با این جماعت کاریش نبود در فیس بوک خود ضمن آنکه این شیوه برخورد با آقای گنجی را نادرست و متکبرانه خواند به نفی نظر دکتر سروش هم پرداخت (۷)

به هر حال تا اینجا میدان دار اصلی پسر دکتر سروش “دکتر سروش دباغ” بود، که خود نویسنده ایست پرکار و مطرح و چند بعدی . تنی چند دیگر هم به دفاع از دکتر سروش بر آمدند اما هیچ یک در زمینه نواندیشه دینی اعتبار چندانی نداشتند.

اما آنچه این برخوردها را زشت تر و داغ تر کرد ورود خود دکتر سروش در این دعوا بود. به ویژه که بر مبنای سابقه همه میدانند ایشان متاسفانه، بر خلاف دلبستگی های عرفانیشان طبعی آتشین دارند، و مهار قلم و زبان را نگاه نمی توانند بدارند. این بار هم چنین کردند و گفتند کسانی که بر علیه او نوشته اند همه چشم به جلب رضایت حکومت ایران (یعنی آقای خامنه ای و دستگاه های امنیتی) دارند.

ادعایی که از دو بابت بسیار ناپسند است: یکی آن که توهینی است به عموم این مخالفان که کارنامه مبارزاتی درخشانی دارند، و نشان داده اند اهل فروش خود نیستند؛ دیگر این ادعا که حکومت شرط پذیرش و بخشیدن گناه این مبارزان را مخالفت با دکتر سروش گذاشته است نشان خودمداری و خود بزرگ بینی بسیاری است.

از آنجا که نظریه “رویاهای رسولانه” توسط یکی از تأثیرگذارترین صاحب نظران اندیشه دینی در ایران بلکه در جهان اسلام طرح شده، لذا پرداخت به آن ضروری است. اما متاسفانه چنان دود فضا بحث را تیره کرده که در این صحنه پای نمی توان گذاشت، مگر آن که این پرده ضخیم ادعای “فرقه سازی” و “دین نو” آوردن را به کناری زد.
فرقه سازی یا دین تازه

ادعای فرقه سازی دکتر سروش را نخست دکتر آرش نراقی در فیس بوکش مطرح کرد. آقای گنجی ضمن تایید آن از وی پیشتر رفته، و بر آن است که دکتر سروش به دنبال ساختن دین جدیدی است . وی برای اثبات نظرش شواهد بسیاری از گفته ها و نوشته های دکتر سروش آورده است. به طور کلی دلایل او در این باره در دو دسته خلاصه می شوند.

نتیجه گیری از شواهد و قراین: از جمله این که دکتر سروش مدعی شده که دین سنتی دیگر کارآیی ندارد، و اندیشه دینی نو تنها راه نجات ایران است. این اندیشه نو نه تنها باید سازمان خود را ایجاد کند بلکه حتی مراسم و مناسک دینی جدید و فقه و اخلاق مناسب خود را به وجود آورد. وی هم چنین مدعی است که از میان نواندیشان دینی نظریه او کامل ترین و درست ترین است و به این منظور هر مدعی دیگری را خام دانسته و نقد کرده است. وی مدعی است که اندیشه او ایران گیر می شود.
ادعاهایی از این دست و برخوردهایی از این گونه، در میان صاحب نظران معمول است. بسیاری از آنان چنان عاشق فکر خود می شوند که آن را برترین می دانند. اما تجربه نشان داده که در میان این جماعت ادعای تنهااندکی از آنان درست بوده ولی بسیاریشان خیال بافی کرده اند. چنین ادعاهایی در هنر، سیاست ، مکاتب فکری و حتی در میان عالمان غیردینی هم معمول است. در زمره این مدعیان هم سعدی و حافظ و انیشتن و فروید و آقای خمینی را داریم، و هم جمع بسیاری از خیال بافان را، که حتی تنی چند از آنان در ایران زندانی هستند.

ولی همه جا دکتر سروش به آشکارا می گوید، که او مدعی تشکیل فرقه و دین جدید نیست ، ولی آقای گنجی بر آن است که این سخنان برای رد گم کردن است. همچنین هیچ کجا دکتر سروش از مرحله حرف گذر نکرده، و قدم به میدان عمل نگذاشته است.
تجربه های شهودی و لمس جهان معنوی: از جمله دیدن صورت بی صورت داشتن تجربه هایی از جنس تجربه انبیا و اولیا در مشاهده باری تعالی، شنیدن بوی خدا، الهام شعر به او در خواب و حتی گاه در سرمستی بیداری، شاهد جدایی روحش از جسمش شدن و غیره. و او در پاسخ منکران بر آن است که کسانی که این شهد را نچشیده و این تجربه ها را ندارند، قادر به درک این عوالم و این گونه مدعاها نیستند. اما با تمام این ادعاهای شگفت از جانب او، هنوز نمی توان نتیجه گرفت که وی بر سر ایجاد دین جدیدی است.

برای درک این ادعاهای عجیب از سوی دکتر سروش باید به ویژگی شخصیتی او توجه کرد. وی از سویی دلبسته عقل جدید است و به دنبال پالایش اسلام از همین زاویه است، و بر آن است که دین سنتی باید لوازم عقل مدرن را بپذیرد و با آن عینک به جهان بنگرد، و ناهمخوانی های باورها و فقه و شعایر دینی و به طور کلی دینش را با عقل نو و دستاوردهای علمی دنیای نو هماهنگ سازد، لذا بر تاریخ علم بسیار تکیه می کند اما از آن سوی دیگر سخت دل در گرو عرفان و عالم متافیزیک دارد و همیشه نگاه دلش، نه سرش، بدان جا است. این دو گانگی را در همه زندگیش شاهدیم. از سویی عاشق مولوی و شور و حال و سرمستی اوست و از سویی دیگر بر مخالفت او با فلسفه می تازد. در دل آرزو می کند چون مولانا و اولیا دیگر تا ملکوت پرواز کند، و شهد مستی را با همه جان بنوشد اما در سر می خواهد گوش به عقل باشد و پای از زمین نکند و نگوید که “پای استدلالیون چوبین است”.

این تضاد نه در محتوی کارهایش بلکه در فرم آن ها هم موج می زند. در یک بحث فلسفی و علمی از مولانا و حافظ و سعدی شاهد می آورد و در همان جا در تحلیل اندیشه این سالکان بر عقل و علم گرا نبودن آنان می تازد.

همین دو گانگی و تضاد درونی شخصیت او است که هم بدنبال دین عقل پسند و خدا و پیامبر و قرآنی است که همخوان با عقل مدرن باشد، و هم چون اولیا تا مرز شطحیات پیش می رود. لذا اگر این عاشق علم از تجربیات روحی و دینی اش بگوید نمی توان او را مدعی آوردن دین جدیدی خواند.

و بالاخره بهتر است هم مدعیان فرقه سازی و دین نوآوری دکتر سروش و هم ایشان و طرفدارانشان در این مورد به یک نکته اساسی توجه کنند تا معلوم شود بحث از هر دو سوی پایه استواری ندارد.

بر خلاف مدعای اهل قلم و سخن، نقش اندیشه در ایجاد یک فرقه، چه رسد به یک دین، در اوجش یک پنجم کار بیشتر نیست. بار اصلی این کار بر دوش دو عامل بزرگتر است: یکی شرایط مناسب تاریخی و دیگری وجود رهبری کاریزماتیک و سازمان دهی قوی که با همه وجود برای ایجاد فرقه تلاش کند. چند نمونه:

سیدعلی محمد باب، کم سوادی که بیهوده می کوشید به زبان عربی ای که بلد نبود مطالبی کم بها را بنویسد، به دلیل وجود همان دو عامل، علمایی چون ملاحسین بشرویه، ملامحمدعلی بارفروش و ده ها عالم دیگر را تا بدانجا ببرد که در قلعه طبرسی تا پای جان بجنگند و پس از آن هم فرهیختگانی مرگ فجیع شمع آجین شدن را تحمل کنند و دست از ایمان به او نکشند. و یاطاهره قرت العین، زن نابغه ای که ده ها برابر از او آگاه تر و باسوادتر بود، را غیابی چنان شیفته خود کند که در وصفش یکی از شاهکارهای شعر ایران را بسراید
گر به تو افتدم نظر چهره به چهره رو به رو
شرح دهم غم تو را نکته به نکته مو به مو
از پی دیدن رخت همچو صبا فتاده ام
خانه به خانه در به در، کوچه به کوچه کوه به کوه

بهاءالله، به دنبالش، با مدیریت بسیار قویش همان کاری را با بابیت کرد که لنین با مارکس.

آقای خمینی نیز به همین دلیل نظریه ولایت فقیه را نه در ایران حاکم کرد، بلکه هر نهضت اسلامی در هر کجای جهان، پس از آن ناگزیر به موضع گیری در برابر یا در کنار آن است. نظریه ای که جز در اقلیت شیعه نمی تواند مطرح شود و در میان این ۱۲ تا ۱۵ درصد مسلمانان جهان هم تقریبا هیچ عالم دینی شناخته شده ای آن را قبول نداشت. نظریه ای چنان ناشناخته که نه نویسنده مهم ترین و منسجم ترین کتاب در مورد ولایت فقیه (آقای حسین علی منتظری)، و نه ولی فقیه جانشین آقای خمینی (آقای خامنه ای) آن را می شناختند.
در آمریکا علیجاه محمد، بی سوادی بود که از اسلام جز نامش را نمی دانست، و بر آن بود که فروشنده دوره گردی از آفریقا، ساکن شهر فیلادلفیا، به نام فردخدا است و او هم پیامبر او است . بر مبنای اسلام او خدا اول انسان ها را سیاه آفرید، ولی بعد کسانی را که گناهکار بودند تنبیه کرد و سفیدپوستشان کرد ولی همین شخص فرقه یادرست تر دین (ملت اسلام) را ایجاد کرد که محمدعلی کلی، قهرمانی جهانی و ملیون ها دلار درآمدش را بر سر آن گذاشت و یا از ملکم ایکس دلال محبت زندانی خطیب و آزادی خواه بزرگی ساخت.
بدین سان نه خیالات دکتر سروش را می توان جدی گرفت نه ادعاهای آقای گنجی را. زیرا با آن که دکتر سروش یکی از اندیشمندان نام آور جهان اسلام کنونی است و در ایران تاثیری عمیق و ماندگار داشته است ، اما از هیچ یک از آن دو امتیاز اصلی که بخش اصلی کار است، برخوردار نیست. ایشان نه شخصیتی کاریزماتیک دارند، و نه رهبر توانایی هستند. بهترین شاهدش همین ماجرا است. بهترین و فعال ترین شاگردانش بر علیه او بر خواسته اند، و با همه احترامی که همگان برای دانش او قائلند، چنان غریب مانده که بار اصلی دفاع از او بر دوش پسر فاضل و پرکارش، دکتر سروش دباغ افتاده است.
شرایط تاریخی هم به نفع ایشان نیست. زمان مسئله قبض و بسط و خوانش دیگر از دین گذشته است. در آن ایام بسیاری از مردم به ویژه بخش مدرن جامعه، با همه وجود دنبال کسی بودند که بتواند در برابر ارتجاع حاکم اسلحه به دست و مورد قبول توده مسلمان بایستد. کسی که بتواند نشان دهد که این ادعای متولی انحصاری دین بودن آنان نادرست است و آن چه آنان از اسلام می گویند یک نوع قرائت از دین در برابر ده ها قرائت دیگر است. این شکستن تقدس و متولی بودن حوزه نه تنها مطلوب مردم بلکه مورد تایید خود ولی فقیه هم بود.

زیرا می دید که با این فقه کهنه متحجر حکومت کردن ممکن نیست. حکومت کردن قوانین تازه و قابل انعطاف می خواهد. کاری که او برای بقای حکومتش لازم می دید، و روحانیت سنتی آن را بر نمی تافت. لذا از این که کسی چون دکتر سروش به مصاف حوزه رفته و ادعای انحصار دین داشتن آنان را بشکند، خوشحال می شد.

اما آن دوران به سر آمده و حکومت دینی دیگر جاذبه ای ندارد که اصلاح در قوانین آن و یا محدود کردن قدرت روحانیون موضوع اصلی باشد. حتی کسی آقایان روحانی، خاتمی و رفسنجانی را هم به خاطر اعتبار دینیشان نمی خواهد. آقای خامنه ای حتی برای بیشتر طرفدارانش هم یک رهبر سیاسی است تا یک رهبر دینی و مرجع تقلید

کلام پایانی این که مسئله فرقه سازی، یا دین نو آوردن دکتر سروش در اوجش یک خیال پردازی و خود محور بینی معمول بسیاری از صاحبان اندیشه و نظر است. اما نظریه “رویاهای رسولانه” نظریه ای نیست که آسان بتوان نادیده اش انگاشت. بلکه زیبنده است که هر علاقمندی به این مسائل در حد دانش خود و از دید خود، به آن بپردازد. من نیز بر آنم در بخش های بعدی این نوشتار سهم خود را ادا کنم

ــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱- برنامه پرگاربخش ا و ۲ بی بی سی
۲- هر چهار مقاله درتازنمای زیتون ،اردیبهشت ۱۳۹۵
۳ا”دعای پیامبری سروش ووعده عالم گیر شدن آن”-تارنمای رادیو زمانه مرداد۱۳۹۵
۴- فیسبوک سروش دباغ
۵-“دکتر سروش با منقدانش چه می کند” محمد سهیمی ، تارنمای گویا شهریور ۱۳۹۵
۶- حمید رضا جلایی پور،”
۷–فیس بوک دکتر نصرالله پور جوادی

بررسی رؤیای رسولانه (بخش دوم)

درآمد

درک و توجیه و دفاع از قرآن در جهان کنونی، با تسلط عقل جدید و مقبولیت یافتن علم، برای مسلمانان اشکالات فراوانی ایجاد کرده است. این اشکالات ده‌ها برابر قوی‌تر از آنچه است که تورات و انجیل با آن مواجه شدند. زیرا درعصر اینترنت وارتباطات گسترده، فقط اهل فن در گیر نیستند، که ملیون‌ها ملیون نفر پای در میدان ایراد و پاسخ می‌گذارند. گفته یک ملای روستایی تا اقصی نقاط جهان، به سخره یا تایید، می‌رود.

این حملات اگر محدود به حوزه علم و عقل جدید، و عوارض افسانه زدایی از جهان بود، می‌شد از آن گریخت. ازجمله اینکه اگر از دو پاره شدن ماه (شق القمر) با هیچ استدلالی نمی‌توان دفاع کرد، می‌توان آن را نمادین خواند. بگذرم که مؤمنان در پذیراندن آن در جهان پیشامدرن کمتر مشکلی داشتند. زیرا معجزات بخشی از نگاه مردم آن زمان به جهان بود.

اما آنچه این بررسی و نقد قرآن را هزاران برابر جدی‌تر کرده، و از آن مثل باورهای یهود و مسیحی نمی‌توان به اغماض گذشت، آن است که اسلام همه جا فعالانه وارد عمل شده، و توجه عالم و عامی را در جهان به خود جلب کرده است. قرآنی که درغرب نایاب بود، حال از پرفروش‌ترین کتاب‌ها شده است. و برای ما ایرانیان که در زیر لوای حکومت دینی به سر می‌بریم، این حساسیت به مراتب بیشتر است. زیرا اسلام نه تنها در تمام لحظات هشیاری ما دخالت دارد، که حتی در خواب هم تنهایمان نمی‌گذارد. لذا اسلام دیگر در حاشیه نیست که سهل‌گیرانه بتوان از آن گذشت. حال، در مقایسه با چند دهه قبل، این سخن حافظ شامل اسلام می‌شود «آسوده در کنار چو پرگار می‌شدم دوران چو نقطه عاقبتم در میان گرفت.»

مسلمانان دین خود را دین رحمت می‌خوانند، اما با عملکرد داعش و طالبان و ده‌ها گروه دیگر، و در ایران با کشتار ۶۷ و عملکرد حاکمان دینی، این ادعا سخت زیر سوال است. دیگر یک فرد تحصیلکرده مسلمان که هیچ، یک فرد عامی هم، که از نظریه تکامل سخنی شنیده باشد، مطالبی را که دو عضو صاحب نام مجلس خبرگان، در کتابشان در مورد چگونگی پیدایش حیوانات نوشته‌اند، باور نمی‌کند. ایشان مدعی شده بودند که، فیل آدمی بوددر بحرین که چون احترام مادرش را نگه نداشت، خدا او را تبدیل به این حیوان کرد. و بعد همین گونه دلایل را برای پیدایش میمون و حیوانات چندی دیگر آورده‌اند (۱).

از این روی اسلام از همه جوانب مورد یورش سنگینی است. از بسیار این سوالات را می‌شنویم که: آیا خشونت در دین اسلام نهادینه نیست؟ آیا داعش و طالبان، یا قاضی‌های دادگاه‌های ایران، مسلمانان واقعی نیستند؟ آیا دین رحمت بودن ساخته ذهن مسلمانان نیست؟ آیارفتن حتی خاک نعلین پیامبر به معراج خرافه نیست؟ آیا داستان ساختن پیکره آدم وحوا توسط خدا افسانه نیست؟ آیا می‌توان باور کرد که همه انسان‌ها از دومجسمه گلین، که به امر خدا زنده شده بودند، به وجود آمده‌اند؟ آیا پاره‌ای از داستان‌هایی که راجع به خلقت جهان در قرآن آمده، از جمله هفت زمین و هفت آسمان، خلقت جهان در ۶ روز، با توجه به دست آوردهای کیهان‌شناسی موجود افسانه بافی نیست؟

اگر قرآن کلام خدا، بدون هیچ دخل وتصرفی، است، چه گونه احکامی خشن و سرسختی در آن است که امروزه مطرود است. چه گونه برده‌داری، می‌تواند برای همه تاریخ مطرح باشد.

در زمینه مسائل تاریخی نیز اشکال، و بلکه خطاهای مسلم وجود دارد. از جمله چه گونه در روایت اسلامی این اسماعیل، نیای اعراب، است که در مکه، قرار می‌شودبه امر خدا قربانی شود. در حالی که در دوهزار سال پیش از آن، در کتاب تورات این قربانی اسحاق، فرزند دیگر ابراهیم، و نیای یهودیان، است، ومحل قربانی کردن هم دیوار ندبه در شهر اور شلیم است. روایتی که مسیحیان هم از ۶۰۰ سال پیش از اسلام تا به حال، آن را تایید کرده‌اند.

هر چند پاره‌ای از این ایرادات همیشه مطرح بوده، ولی مسلمانان باتوجیهاتی از عهده مدعیان بر می‌امدند. از جمله محکم و متشابه دانستن آیات و تکیه بر محکمات، ناسخ ومنسوخ دانستن پاره‌ای ازآیات و پذیش ناسخ‌ها، یا به عباراتی قبول آیات اصلاح شده و لغو آیات ناقص،. ناقص بودن عقل بشر، وجایز الخطا بودن آن، در مقابل ایمان به آگاه کل دانستن خداوند، نمادین بودن زبان.، ضرورت‌های رابطه با مردم زمان، وبیان مطالب به زبان قابل فهم مردم زمان پیامبر.

این گونه توجیهات اگر در مورد تورات و انجیل کار کرد، و منجر به آن شد که بیشتر یهودیان و مسیحیان بخش‌هایی از کتب مقدس را از نظام اعتقادی خود کنار گذاشته و امری تاریخی و مردود بدانند، در مورد قرآن چندان مورد قبول مسلمانان نمی‌تواند باشد. چون یهودیان و مسیحیان مدعی نیستند که تورات و انجیل عین کلمات خداوند است. بلکه بر آنند که کتبی هستند که توسط افرادی مؤمن به آنان، از تعلیمات آنان، نوشته شده است. از آنجا که این راویان انسان بودند و تاریخمند، پس همیشه می‌توان به اصلاح آن بر خواست. اما چون به باور مسلمانان قرآن کلام خود خداوند است، تنها راه رفع ایرادات تفسیر و تاویل و توجیهات دیگر است.

اما‌‌ همان گونه که اشاره شد، آن توجیهات در این زمانه کافی نیست. زیرا بسیاری از منتقدین مسلمان نیستند، و اقناع آنان نیاز به دلایل بیرون متنی دارد. و مهم‌تر آنکه اثر وسیع دانش روز بر ذهنیت خود مسلمانان، آنان را نیز متزلزل کرده است، و بر سر ایمان خود چو بید می‌لرزند. این مهلکه چنان سخت است که برای گریز از آن، بسیاری درب ذهن را، یک باره به روی هر سوالی می‌بندند. بنیادگرایان سرسختی می‌شوند، که تاب هیچ سوالی را ندارند. اینان در برابر علم امروز چنان احساس عدم امنیت می‌کنند، که تنها چاره حفظ ایمان را در رفتن درون قلعه ایمان، و بستن در به روی هر بیگانه‌ای می‌بیند.

پاسخ گویی به ایرادات بر قرآن، به دلایل چندی، در ایران بیشتر از سایر کشورهای اسلامی رونق گرفت. از جمله تلاش‌های برای پاسخ گویی به ایرادات آن بود، که آیات قرآن را به اعتقادات و اخلاقیات، احکام و موارد تاریخی و علمی تقسیم کردند، ودر این زمینه نواندیشان دینی پرچم دار شدند. هر چند این شیوه در میان اندیشمندان مسلمان، به طور تاریخی، تازه نبود. با این تقسیم بندی، آیات مربوط به اصول اعتقادی و جهان بینی را در مرکز قرار دادند، و مدعی شدند که در همه ادوار قابل دفاع هستند. اما در سایر موارد، به ویژه در مورد احکام، آن‌ها را تاریخمند دانستند و قابل رد و اصلاح،. شیوه‌ای که در گذشته هم از سوی علمای سنتی در مواردی انجام شده بود. مثل پاره‌ای از احکام قصاص، و یا آیات مربوط به برده‌داری. ولی با این همه هنوز ایرادات منتفی نشده بود. خرده‌گیران می‌پرسیدند که چگونه باریتعالی مطالب نادرستی را گفته است که با رشد اخلاقیات و علم نمی‌خواند.

گام بعدی نظریه «قرآن محمدی» بود، که به تعبیر آقای محمد شبستری، محمد یک بلندگو نبوده، که آنچه را خداوند به نوعی به او می‌گفته، نشر دهد. بلکه او آیاتی را که به نوعی به او وحی می‌شده، به زبان خودش بیان و باز گو می‌کرده. است. و در این روند بود که قرآن رنگ و بوی شخصیت محمد را می‌گرفت. به عبارتی آن گفته‌های الهی، در ظرف وجود محمد ریخته می‌شد، و در روند بیان آن، رنگ و بوی شخصیت رسول را می‌گرفت. و این رنگ وبو متاثر از زندگی ایشان، به عنوان یک انسان در زمان ومکان خاصی،. بود.

این سنت شکنی بزرگ نو اندیشان دینی، با عکس العمل تند بیشتر علمای سنتی دین روبه رو شد، و بسیاری ان را کفر و الحادخواندند. اما بسیاری از نو اندیشان دینی را آسوده خاطر کرد. کسانی که در صف اول دفاع از اسلام، در برابر مخالفان و سوال کنندگان از قرآن و اسلام ایستاده‌اند. زیرا علمای سنتی، جا گرفته در حفاظی از سنت و ایمان عامه، ایرادات این معترضان را مطرود و بی‌ارزش دانسته، ولزوم چندانی به پاسخگویی به این ایرادات نمی‌بینند. ومهم‌تر آنکه اینان، غرقه در جهان سنت، در معرض تند باد شک و تردید جهان نو نیستند، تا سرمای آن را، چون نواندیشان دینی، تا عمق وجود خود حس کنند، و در خلوت خود هم با این مسایل دست و پنجه نرم کنند. آنان آسوده خاطر در جمع مومنان خوابیده‌اند. در حالی که لزوم پاسخ گویی به منکران و تردید کنندگان، خواب را بر نواندیشان دینی حرام کرده است.

به این سان نظریه «قرآن محمدی» بسیاری از ایرادات وارد بر قرآن را پاسخ گفت. از خطا نا‌پذیری خداوند دفاع کرد، و ایرادات بر قرآن را به پای پیامبر گذاشت، که خود به بشر جایزالخطا بودنش بار‌ها اعتراف کرده بود. اما هنوز یک ایراد بنیادی بر جای بود که با دو فرض زیر بیان می‌شد.

فرض اول: خداوند نمی‌دانست که کلام او، متاثر از شخصیت انسانی و دنیایی پیامبر می‌شود، و در نتیجه نقص و خطا و محدودیت در آن راه می‌یابد، وپاره‌ای از آیات آن را در زمان‌های دیر‌تر از اعتبار می‌اندازد، ویا به اسلام آنچهره خشن جوشیده از جامعه چهارده قبل عربستان رامی دهد. دینی که دکتر سروش آن را دین خشیت می‌خواند، در برابردین عاشقانه عرفا. چنین فرضی مسلما با علم خداوند در تضاد کامل است.

فرض دوم: خداوند می‌دانست چنین می‌شود، اما نمی‌خواست دخالتی بکند، که در آن صورت در بهترین وجهش باید کلام سعدی را خواند که «چو می‌بینی که نابینا و چاه است اگر خاموش بنشینی گناه است». در این فرض فیض و رحمت الهی مورد سوال قرار می‌گیرد، که از نظر مسلمانان مردود است.

در رویارویی با این مشکل است که دکتر سروش گام بلند دیگری برداشته است، وآن یکی دانستن خدا و انسان است. اینکه در عالم هستی‌ای به جز هستی خدا نیست. به قول ایشان محمد چنان از خدا پر می‌شود که آنچه او می‌گوید هم کلام اوست هم کلام خداوند. با این نظر نقص نظریه «قران محمدی» حل می‌شود، و همه ایرادات دیگرهم پاسخی در خور می‌یابند (۲)

مهم‌تر آنکه دو مسئله دیگر، که سده‌ها دل‌مشغولی اندیشمندان اسلام است، و کسی نتوانسته راه برون شدی همه‌پسند برای آن‌ها ارائه کند، نیز پاسخی در خور می‌یابند. یکی «وحی» ودیگری «نقش خداوند در عالم» و اینکه چه گونه ذاتی که قرار است ابدی باشد، و بیرون از ظرف زمان ومکان و در آن هیچ دگرگونی‌ای حاصل نشود، فعالانه در زندگی روزمره انسان‌ها و کائنات دخات کند، و این دخالت مسئله تاثیر زمان در آن راپیش نیاورد. خدای پیش از این واقعه، و خدای پس از آن واقعه. مهم‌تر آنکه این تاثیر در عالم به چه طریقی صورت می‌گیرد. آگر توسط عوامل خود، یعنی فرشتگان و شیاطین است، چه گونه آنان را فرماندهی می‌کند. و اگر خداوند جهان را خلقت کرده و بر کناری نشسته است، این خدا به درد هیچ مؤمنی نمی‌خورد.‌‌ همان خدای مجرد بی‌فایده‌ای می‌شود که فلاسفه می‌گویند، وتنها خودشان خریدار آنند، نه هیچ دسته‌ای از پیروان ادیان ابراهیمی.

از سویی این سخن، که در شماره بعد شرح داده می‌شود، بسیار نو است چنان نو، که تقریبا از سوی همه اندیشمندان اسلامی، از سنتی تا نو اندیش، رد شده است. واز سوی دیگر توسط کسی ارائه شده که همگان در ایمان و اعتقاد راستینش به اسلام، و آکاهی وسیع او بردانش اسلامی معترفند، حتی آنانی که به جرم همین افکارش او را خارج از دین و مرتد می‌خوا نند. از این روی براین نظریه آسان نمی‌توان دیده فروبست، و آنرا نشنیده گرفت. شاید این رباعی شاه نعمت الله ولی را، که برخی به نادرست به بوعلی سینا نسبت داده‌اند، بیانگرحال این نظر و نظریه پردازدانست.

کفر چو منی گزاف و آسان نبود محکمتر از ایمان من ایمان نبود
در دهر چو من یکی و آن هم کافر پس در همه دهر یک مسلمان نبود

در شماره بعد به معرفی و بررسی خود نظریه «رؤیای رسولانه» می‌پردازم.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱- کتاب نصایح «نوشته علی مشکینی به عربی ترجمه احمد جنتی به فارسی
۲- برای بررسی مارد به تفصیل به مقلات» رویاهای رسولانه «مراجعه شود