فلورانس نوآویل(لوموند):
یادداشت مترجم :
دوباره حَی وُ حاضر ! زنده وُ سالم ! روزنامه نیویورکر، ماهنامه ادبی و هنری نخبگان نیویورک، تولد دوباره سلمان رشدی را پس از حمله ی اسلامیست مجری فتوای خمینی این چنین اعلام کرد. این حمله غیر قابل تحمل با ضربات متعدد چاقو برای او به بهای عدم استفاده از یک چشم و یک دست تمام شد. روزنامهنگار آمریکایی، مقاله خود را با عکسی درخشان از نویسنده بچههای نیمه شب در صفحات روزنامه اش تزئین داد که میخواست به خوانندگان خود پیام خونسردی نویسنده ۷۵ ساله آیههای شیطانی را برساند که توانسته با نیمه لبخندی از این حادثه هولناک بگذرد. و اما رشدی در این عکس بیشترطعنه آمیز به حادثه نگاه میکند و نه با آسان پنداری، بلکه بیشتر با بی پروایی و گستاخی است. و ما کماکان او را پس از فَتوا که اکنون سی و چهار سال از آن گذشته است با این پیام دیده ایم که « نگران زندگی نباش». و خمینی ۱۴ فوریه را برای اعلام فتوای قتل رشدی انتخاب کرده بود تا پیام دشمنانه اش را به همه عاشقان آزادی بیان اعلام کند.
برگردان : علی شبان :
و روزنامهنگار نیو یورکر چنین ادامه میدهد : این تصویر خواسته کسانی را بر آورده میکند که مانند من دوست دارند رشدی را به عنوان یک انتقام جوی با شکوه ببینند. و این در حالیست که او اعتراف میکند که دورانی جهنمی را پشت سر گذاشته است. سلمان رشدی، بازمانده از حادثهای مهیب، بدون هیچگونه عینیتی، چون کسی که مستقیماً از جهنم آمده است، بنظر می رسد. پس از بیش از یکسال که از زمان حمله با چاقو به او میگذرد و میرفت تا به قیمت جانش تمام شود،سلمان رشدی کم وُ بیش در رسانهها ظاهر شد. نویسنده « آیههای شیطانی» و پرچمدار مبارزه با ظلم گرایی دینی از آنجایی که در تهدید فتوای خمینی به سرمی برد، به فکر تهیه کتابی درباره سوءقصد خود افتاد. و ۱۲ ماه اوت ۲۰۲۳ یاد آور سالگرد غم انگیزی بود که او را هدف سوء قصد قرار دادند. ضارب او یک آمریکایی- لبنانی ۲۴ است که با چاقو به صورت، گلو و شکم او حمله کرد. چشم سمت راستش از کار افتاد و عصب بازوی چپش قطع شد.مجری فرمان خمینی – هادی مطر معینی- مدعی است که در انجام آنچه را که مذهب او به او فرمان داده است، آن را جدی گرفته است.اگر خشونت این حمله، کشورهای غربی را شوکه کرده است، مورد استقبال تندروهای مذهبی در برخی از کشورهای مسلمان مانند ایران و پاکستان بوده است.
مردی که در سال ۱۹۴۷در بمبئی به دنیا آمد، هنوز نویسنده جوانی بود- زیرا کتاب آیههای شیطانی پس از گریموس ( ۱۹۷۵) و بچههای نیمه شب (۱۹۸۱)، انتشار یافت، زمانی که او به عنوان نماد مبارزه برای آزادی بیان شناخته شد. و علیه تاریک گرایی مذهبی، زندگی در عنفوان کار خود را در معرض تهدید دائمی قرار داد. این نویسنده انگلیسی -آمریکایی در اولین مصاحبه خود در آغاز ماه فوریه، پس از حمله با چاقو در نیویورک ، گفت : « نمی خواستم کتابهای ترسناک بنویسم، و نه کتابهایی که از هیچ اهمیتی برخوردار نیستند و یا انتقامجویانه هستند.»
از زمان سوء قصد، سلمان رشدی از رسانهها دور مانده بود. او که معمولاً در شبکه اجتماعی توییتر کاملاً فعال است، تنها در ماه دسامبر ۲۰۲۲ دوباره شروع به صحبت کرد تا درباره آخرین رمانش «شهر پیروزی» که پیش از حمله با چاقو برنامهریزی شده بود حرف بزند. بقول ناشر آمریکایی کتاب، سلمان رشدی در این رمان ماموریت ِ «دادن جایگاه برابر به زنان در دنیای مرد سالار » را به عهده گرفت. اکنون این نویسنده در حال تکمیل نگارش اثر بعدی خود است.موضوع آن سوء قصدی است که در ۱۲ اوت ۲۰۲۲ متحمل شد. شاید تلاشی برای پشت سر گذاشتن واقعه؟ «تا زمانی که این کار را تمام نکنم، جدی گرفتن هر چیز دیگری سخت خواهد بود». آنچه که او در گفت وُ گو با BBC ابراز کرد.
روزنامه فیگارو (چاپ پاریس) در شماره ۲۸ اوت ۲۰۱۶، بخش مهمی از صفحات ادبی خود را به گفتگو با سلمان رشدی اختصاص داده بود که در آن می خوانیم:به گفته ی این رمان نویس، پس از حمله های وحشتناکی که در سال ۲۰۱۵ در فرانسه به دفتر هفته نامه شارلی ابدو وارد شد، دولت فرانسه واکنش بدی نشان داد.و به داوری او بجای پاسخ به حملات علیه آزادی بیان، صداهایی بلند شدند که باید از کفرگویی اجتناب کرد. در یک دموکراسی کفرگویی وجود ندارد. » از نگاه سلمان رشدی، دموکرات ها کم کم روش سازش را پیش گرفته اند. و اگر او امروزه «آیههای شیطانی » رامنتشرمیکرد, بگونه ی سال ۱۹۸۸مورد حمایت قرار نمی گرفت. « امروز مرا به اسلام هراسی وُ نژاد پرستی علیه ی یک اقلیت مذهبی و فرهنگی متهم کرده اند.» او به آزادی اندیشه و اندیشیدن آنگونه که انسان میخواهد معتقد است.
سلمان رشدی به عنوان عاشق داستانهای عامیانه ی معروف فارسی و هندی، از تخیل شگفت آمیز آنها استفاده میکند تا واقعیتهای معاصر ما را چون تروریسم، بنیادگرایی مذهبی، گرمایش زمین و از خود بیگانگی مورد انتقاد قرار دهد.و او سعی دارد خود را غیر سیاسی نشان دهد : « من برای تحلیل این چیز ها هوش یا خرد خاصی ندارم. خُب، چه میخواهید بگویید، غیر از اینکه مثل بقیه آثارم وحشتناک است….». « هدف تروریست ها این است که ما را از فکر کردن باز دارند، اما شما باید تلاش کنید که چنین نشود.» و ادامه میدهد : « قاعدتاً سیاست و دین از هم جدا شده اند. اما اکنون در دانشگاه، دین همه جا هست و سکس هیچ جا.» او توضیح میدهد که مثلاً آمریکا کشور مذهبی تری از فرانسه است. در آمریکا اگر تو به مذهبی اعتقاد نداشته باشی، مشکوک بنظر میرسی و یا میشود گفت که تقریباً غیر قابل تصور است.
او معتقد است که در همه جای دنیا، مذهب در سیاست نفوذ می کند. و برای او مثل روز روشن است که اسلام گرایان خواهان بدست آوردن قدرت سیاسی هستند. « آنها فکر میکنند که جامعه ِ ایدهآل همانی است که در قرن هفتم وجود داشت. و از این رو، انقلاب خمینی، مانند کمونیسم، خود را به عنوان انقلابی علیه تاریخ معرفی می کند. نویسنده آیههای شیطانی معتقد است که رهبران کشورهای غربی در استفاده از اصطلاح «تروریسم اسلامی» مشکل دارند. آنها ترجیح میدهند از « افراط گرایان رادیکال» حرف به میان آورند. و سرانجام این نویسنده بازمانده از یک حمله مرگبار، از خود میپرسد:اگر سرطان را نخواهید در بدن خود تشخیص دهید، چگونه میتوان با آن مبارزه کرد؟
***
و اینک مقاله فلورانس نوآویل Florence Noiville نویسنده و روزنامهنگار لوموند را میخوانیم که ۷ سپتامبر ۲۰۲۳، در آن روزنامه منتشر شده است *:
از نگاه سلمان رشدی ادبیات در برابر نفرت و تاریک اندیشی، راهی جز پیروزی ندارد. آخرین رمان او با عنوان « شهر پیروزی»، ۶ سپتامبر ۲۰۲۳ در فرانسه منتشر شده است. این آخرین اثر سلمان رشدی روایتی تاریخی و تخیلی از دوره ی قرون وسطایی هند است که در عین حال به خوبی توانسته پَلشتی های زمان حال را به خواننده کتابش یاد آور شود. او در آن از زبان یکی از پرسوناژهایش میگوید : « یاد گرفتم که جهان بی نهایت زیباست، اما در عین حال، تسلیم ناپذیر وُ بی رحم است. حریص وُ بزدل وُ ظالم است.»
نویسنده آیههای شیطانی، این دنیای ترسو و بی رحم را بهتر از هر کسی می شناسد.اندکی بیش از یکسال پیش، در ۱۲ اوت ۲۰۲۲ در حالی که برای سخنرانی در چاواتاکوا در ایالت نیویورک آماده می شد، یک بنیاد گرای مسلمان به نام هادی مطر خود را به سمت او پرتاب کرد و دوازده ضربه چاقو به او زد. دوازده ضربه در کمتر از سی ثانیه، که سه ضربه به گردن، چهار ضربه به شکم و یک ضربه به چشم راست او اصابت کرد. و در نهایت چشم راستش را بکلی از دست داد و استفاده از دست چپ نیز غیر ممکن شد.
سی و چهار سال از زمانی که او پس از انتشار آیههای شیطانی زیر فتوای آیت الله خمینی در سال ۱۹۸۹ زندگی میکند، گذشته است.این فَتوا به قیمت سه دهه مخفی شدن برای او تمام شد و سر انجام نویسنده زندگی کردن را انتخاب کرد. او نخواست و نمیتوانست گوشه نشینی تحت اسکورت را بپذیرد. افسوس، همانطور که او در کتابش زبانهای حقیقت،خاطر نشان میکند این فَتوا یک حکم اعدام است که هرگز نمی میرد : « وقتی برای اولین بار آن را می شنوید، میفهمید که در تمام عمرتان با شماست و چون زنجیری به پایتان می چسبد.»
سلمان رشدی که بطور معجزه آسایی از این حمله زنده ماند، نویسنده انگلیسی-آمریکایی است که در نیویورک زندگی می کند، جائیکه در سال ۲۰۱۵، به عنوان «نویسنده ممتاز» در دانشگاه نیوریورک شناخته شد.هیچگاه حس شوخطبعی و شوخ مسلکی افسانهای خود را از دست نداده است.ولی با این وجود، اعتراف میکند که دوره ای پر از اضطراب را پس از این حمله تحمل کرده است.و توان نوشتن نداشته است:می نشینیم و چیزی نمیآید جز « آمیخته ای از پوچی و بیهودگی». و در دوره ی نقاهت، او مایل بود نه یک داستان تخیلی بلکه یک اثر کوتاه در مورد این حادثه و فکر هایی که او در سر داشت و نیز عکسالعملی که نشان داد، خلق کند.
سلمان رشدی در گفت و گویی بلند با هفته نامه لوپوئن(چاپ پاریس)، در مورد کابوس هایی که پس از حمله در نیویورک و یا پس از آن دیده بود، حرف میزند : کابوس « گلادیاتوری که با یک جسم تیز به او حمله کرد». و سپس توضیح میدهد « و در اینجا فهمیدم که تا مشکلم را با اتفاقی که افتاد حل نکنم، نمیتوانم به نوشتن واقعه ی، دیگری در یک رمان بپردازم. تنها راه حل، گذر از واقعهای است که برایم پیش آمده است. و یکی از دلایل اصلی نوشتن ِ آنچه برای من پیش آمده این است که بتوانم از این مرحله عبور کنم. این واقعه فقط ۲۷ ثانیه طول کشید ولی شما میتوانید در این مدت کم به کسی آسیب زیادی وارد کنید. من هرگز نخواستم نوشتن یک کتاب را به عنوان یک روان درمانی در نظر بگیرم. ولی باید اعتراف کنم که در این مرحله، مفید بود و به نوعی به خود قبولادن واقعه است.
بیعدالتی ها، نابرابریهای زن و مرد، جایگاه زن و مرد در جامعه، غرور قدرت، ابزاری کردن ادیان…..همه اینها را سلمان رشدی به عنوان یک داستان سرای برجسته، بار دیگر از منابع پایان ناپذیر هند و با استادی، الهام گرفته است؛ منابعی که همه ی آثار او را تغذیه می کنند.داستانی را برای ما تعریف می کند که قرار بود در قرن چهاردهم در هند اتفاق بیافتد و در عین حال بدیهای زمان کنونی را در برابر خواننده کتاب قرا میدهد و روشنگری می کند.
سلمان رشدی پس از میلان کوندُرا ( ۱۹۲۶-۲۰۲۳) که از دوستان نزدیک او بود، شاید یکی از آخرین نویسندگان بزرگ معاصر باشد که با ایمانی استوار به «هنر رُمان» معتقد است. و حتی به بهای دست وُ پا گیر شدن و خود را به عنوان یک سمبل ِ جنگ ِ ایدئولوژی بین شرق و غرب معرفی کردن؛ همواره توانسته عرصه ی رُمان و میدان آفرینش آثار خود را صرفاً عاشقانه نگه دارد. او در «زبان حقیقت» نوشت : « در این زمانه که هدف ما ساده سازی همه چیز است، گفتن از انسان در عظمت، حماقت،پیچیدگی و تناقض های هیجان انگیزش، دارای ارزش بزرگی است. و این تنها فضای آزادی است که به ما نمیگویند شخصیتهای چند بُعدی خود را در فضای تنگی چون شکم بندتان جای دهید و همه ی اینها را در یک هویت واحد، فشرده کنید.»
کتاب « شهر پیروزی» با جشن کلمات به پایان میرسد.پاملا کامپانا، یکی ازشخصیت های کتاب در ۲۴۷ سالگی در آخرین نفسهای خود میگوید : من در زندگیم ظهور و سقوط یک امپراتوری را دیده ام/ چه کسی امروز به آنها فکر می کند، این پادشاهان و ملکه ها،آنها اکنون تنها در کلمات وجود دارند./ و آنها در طول زندگی خود، یا پیروزمند بودند و یا شکست خورده، گاهی هردو. اکنون آنها نه این هستند و نه آن./ تنها برنده، کلمات هستند./ اعمالشان، افکارشان، احساساتشان دیگر وجود ندارد./ تنها کلمات هستند که از آنها باقیمانده و بر انگیزنده اند./ یاد وُ خاطرشان همانگونه که من روایت کردم، باقی خواهند ماند./ نیات آنها همان نیتی باقی خواهد ماند، که من به آنها ارزانی داشته ام./ خود من دیگر هیچی نیستم، فقط شهر کلمات باقی مانده است./ « کلمات تنها برنده این ماجرا هستند.».
*https://www.lemonde.fr/livres/article/2023/09/06/pour-salman-rushdie-la-litterature-ne-peut-qu-etre-victorieuse-face-a-la-haine-et-a-l-obscurantisme_6188112_3260.html