مهدی اصلانی :
خانم سهیلا وحدتی در تازهترین ارتکاب قلمیشان با عنوان «روشنفکران خارجنشین و احساسات رمهای» که شباهت و همسویی و همخویشی شگرف باعنوان مقالهی «ویتکنگهای کافهنشین» دارد با وحشت از جاکنشدن کلیت نظام به صحنه وارد شدهاند.
حدود نیم قرن است که جهانِ فکریی سهیلا وحدتی و تفکری که دلبستهی آن ماندهاند سخت ساده است و بر مبنای دو قطب خیر و شر تعریف میشود. بهانهی نوشتهی خانم وحدتی پاسخ به پرسش دوستی در یک ضیافت و دورهمی در کالیفرنیا و در پاسخ به پرسش چه خواهد شد است. پاسخ «خردورزانه» سهیلا وحدتی به پرسش این است: «کاش میشد گفت که این مردم پیروز میشوند اما در حال حاضر بیشتر جمعیت شرکتکننده جوانان هستند، یعنی دانشجویان و دانشآموزان. به نظر میرسد که تظاهرات در میان دیگر قشرهای مردم زیاد گسترده نشده؛ احتمالا به این دلیل که در حال حاضر آلترناتیو روشن و مشخصی وجود ندارد. شاید اگر مردم آینده را روشن تر می توانستند ببینند…» شاید گفته شود سهیلا وحدتی احساسات رمهای را مربوط به حرکت خارجکشوریها میداند. متن سهیلا وحدتی و تأکید بر جوان بودن آن چنین نمیگوید. بهنظر میرسد ایشان «خدعه» میفرمایند!
خانم وحدتی با صراحتِ تمام جوان بودن را ایراد میدانند و افزون بر آن جوان بودن را مساوی نادان بودن و ندانستن میگیرند. خانم وحدتی متوجه نیست دانستن، خوانشِ متن است نه لزوماً گذر زمان. من لازم نیست در دورهی دبیرستان و دانشگاه برای تفسیر انقلاب مشروطیت حتما با باقرخان و ستارخان همکلاس بوده باشم! ما اندیشه را میخوانیم نه سن را که یک عدد است. اگر بتوان یکی از برجستّهترین ویژهگیهای خیزش انقلابیی اخیر را برشمرد همانا جوانسالهگی و زنانه بودنِ آن است. در طول سالیان دراز و راهپیمایی بلند تبعید یکی از ایرادهای آکسیونها چه در داخل و چه در خارج جوانگریزیی آن بوده، حال با قتل دختر ایران (ژینا) شیردخترکان و جوانسالهگان برای تغییر و جاکنکردن نظام به خیابان آمده و خانم وحدتی اینهمه زیباشدهگی را در میانسالهگیی خودشان نادانستهگی میخوانند.
کسانی تودهای بودهاند، که بهسان هر بودنی قابل تفسیر و توضیح است. کسانی تودهای هستند که این نیز مورد نزاع نیست. کسانی اما تودهای بوده و هستند و خواهند ماند. (مرادم اینجا از تودهای بودن و ماندن، نه الزاماً وابستهگیی حزبی که بیش از هر چیز سرسپردهگی به یک دستگاه فکری است) سهیلا وحدتی اگر نه بهجهت حزبی که از منظر سرسپردهگی به آن دستگاه فکری، به دستهی سوم تعلق دارد. نگاهی که در دههی شصت هیچ مرز اخلاقی در زدن فکر مخالف در خود نداشت. نگاهی که هماره در دفاع از خط امام، با دماسنج مسکو تنظیم میشد. چرا که اصل برای نگاهی که خانم وحدتی مدافع آن باقی مانده در آن است که قدرت هماره پیروز است، پس باید جانباش را نگاه داشت. این نگاه بازتعریف سیاست «که بر که»ی سال ۶۰ است. کف خیابان بدون آلترناتیو در مقابل حاکمیتی که قدرتتر است. سهیلا وحدتی در جایی از متن خشونت سازمانیافته و از بالای حکومتی را که هر روز خون جوانسالهگان میهن بر کف خیابان میریزند را همسنگ «دفاع مشروع» بچههای کف خیابان میخواند و به «خارج کشوریها» رهنمود «خردورزانه» میدهندکه «بهجای آنکه خشونت را از هر دو طرف محکوم کنند» نروند در مورد «دفاع مشروع قلم» بزنند. و البته تقلیل کشتار سازمانیافته به خشونت پنجاهپنجاه! هنری است «خردورزانه»! امروز خانم وحدتی قادر نیستند و نمیتوانند حرکت مخالف علیه کلیت نظام ولایی را متعلق به «تربچههای پوک» دانسته و مخالفان را بهطور مستقیم عامل بیگانه بخوانند، لذا آنرا در بستهبندیی شیک پاکت کرده و «احساسات رمهای» مینامند. خانم وحدتی در مقام یک «خردورز» که اسیر «احساسات رمهای» نیستند با اینهمانی کردن خیزش اجتماعیی اخیر با حوادث سال ۵۷ در یک انشاءنویسیی سبک، هشدار میدهند که «حرکت گروه عظیمی از تودههای مردم از روی خردورزی و تصمیمگیری اندیشمندانه و از روی پیامدسنجی نیست بلکه هرکس که از قضای روزگار پیشاپیش توده قرار بگیرد همه را به دنبال خود میکشد. و بدا به حال فردی که بخواهد در میان حرکت توده وار با خردورزی خویش خلاف رفتار توده وار رفتار کند» سپس ادامه میدهند «بسیاری از ما در جریان انقلاب ۱۳۵۷ در یک حرکت تودهوار عکس خمینی را در ماه مشاهده کردیم زیرا که نیاز فوری و شدید به همگرایی داشتیم» کوررنگیی سیاسی حقیقت را نزد سهیلا وحدتی به محاق کشیده و متوجه نیست اگر الان در ماه تنها یک تصویر دیده شود همانا عکس نیستی و تباهیی جمهوریی اسلامی است نه تصویر هیچ شخص دیگر. این تباهی چنان گسترده است که از همهسو با هر نوع رفتنی نفی تمامیت نظام فریاد میشود. بنمایهی فکریی خانم سهیلا وحدتی چونان تمام سالهای سیاستپیشهگیشان با گونهای از کوررنگیی سیاسی، نفی رادیکالیسم است. وحشت خانم وحدتی در جاکنشدن کلیت نظام معنا مییابد و بس! ایشان با ساختن یک شر مطلق و پررنگکردن آن همهی گروههایی را که هدفشان «زیر سوال بردن حق حاکمیت ملی و حق تعیین سرنوشت مردم ایران» است را نوازش میدهند.«هم اکنون اما گروههایی که با انگیزههای سیاسی مشخص کار میکنند، از آب گلآلود به خوبی ماهی میگیرند و متاسفانه ایرانیان خارج کشور هم با ذهنیت و رفتار تودهوار به دنبال آنها میافتند. […] همه آنها مستقیم و غیر مستقیم از دولت های خارجی پول می گیرند[…]همه آنها هم درخواست کمک از دولت های خارجی برای تغییر رژیم را مشروع و موافق خواسته های مردم تظاهرکننده در ایران جلوه می دهند» سهیلا وحدتی که با این میزان دستودلبازی نگران است تا خارجکشوریها در کنار کسانی که «حق حاکمیت ملی» زیر سئوال میبرند فرار نگیرد خودشان همشانهی واپسماندّهترین و بدنامترین جریان سیاسیی خارج کشور یعنی نایاک قرار گرفته و نایاک را «لابی مخالف حمله نظامی به ایران» میخوانند. سهیلا وحدتی خشمگین از ایزولهشدن نایاک میفرمایند: «تا آنجا که من میدانم تنها دلیل به اصطلاح بدنام شدن نایاک مخالفت آن با هرگونه تغییر رژیم از خارج و حمله نظامی به ایران است و این سازمان مجاهدین خلق است که همواره پیشگام مخالفت با نایاک و خط سیاسی آن بوده و هست» حال آنکه تمام دغدغهی نایاکِ ناپاک، برای بازگشت ایران (جمهوریی اسلامی) به جامعهی جهانی مبتنی بر غیرانسانیترین خوانش از سیاست است. میزانِ غلظت رسواییی نایاک آنگونه است که شماری از نفرات اصلیی آن چون رضا اصلان، بهظاهر در مخالفت با سیاستهای نایاک اما فرصتطلبانه از آن جدا میشوند. آرزوی جوانسالهگان میهن (همانها که سهیلا وحدتی نادان میخواندشان) نابودیی حکومت خوف است و تغییر بر مبنای انقلاب و جاکنشدنِ حکومت اسلامی. نفی چیزی است که وجود دارد. بحث امکان رخ دادن داخل پرانتزی است که نوشته نشده. سهیلا وحدتی میگوید چون ممکن است وضعیت بدی حاصل شود، فعلاً سر این رژیم فریاد نکشیم و خواهان نفی آن نباشیم! سهیلا وحدتی خیریت نایاک را در مقابل شریت مطلق مجاهدین قرار میدهد و معتقد است چون مجاهدین برای حمله نظامی به ایران لابی میکند: «سعی کردهاند که حریف خود را که لابی مخالف حمله نظامی به ایران است، یعنی نایاک، از میدان به در کنند.» سهیلا وحدتی سپس از ایرانیان خارج کشور یعنی همانهایی که دچار احساسات رمهای شدهاند میخواهد: «باید اینگونه لابی را تشویق و تقویت کنند، نه اینکه با رفتار تودهوار صدای لابی مجاهدین را بازتاب دهند» این توصیهی کسی است که خود بیشترینهی عمر سیاسیاش کنار دست قاتلها ایستاده. پیشنهاد عملی سهیلا وحدتی در کنار نایاک ایستادن است. این بازتولید نگاه سال ۶۰ است. برای رسیدن به سوسیالیم توسط «امام» از طریق راه رشد غیرسرمایهداری میتوان کنار دست زهرا خانم ایستاد، چماق زهرا خانم را خورد و آخ نگفت. اینکه چیزی نیست دردش زیاد نیست. مبارزهی ضدامپریالیستی را باید تقویت کرد. بن حرف سهیلا وحدتی و عنوان حرکت «رمهوار» در مفهومِ حمایت از پروژههای سیاسی رژیم چنج نهفته. با نگاه «خردورز» سهیلا وحدتی « مجاهدین و مسیح علی نژادها با حساب و کتاب برای آینده ایران نقشه میکشند» «مزدبگیران اسرائیل و عربستان سعودی» هم هستند. حامد اسماعیلیون هم هست! از دیگر نکات کریه طرحشده در متن این «خردورز» هنوز تودهایمانده که با بیاخلاقیی تمام شرکتکنندهگان در اجتماع عظیم برلین را زیر گرفته آن است که ایشان در نقد دوستان جمهوریخواهاش مینویسد آنها: «با شنیدن فراخوان آقای حامد اسماعیلیون به دعوت ایشان لبیک گفته و همایش و مسوولیت سیاسی خود را به فراموشی سپرده و برای پیوستن به حرکت توده وار به برلین رفتند» سپس در جایی دیگر: «اگر مجاهدین و مسیح علینژادها با حساب و کتاب برای آینده ایران نقشه میکشند این وظیفه ماست که در پشتیبانی از حقوق و مبارزات مردم ایران و به پاس خون مهسا و نیکا و مهرشاد و دست آنها را رو کنیم» (همخویشی با افشای ضدانقلاب و تربچههای پوک و عوامل امپریالیسم در سال ۶۰) سهیلا وحدتی متوجه نیست در یک فریاد سلبی، فریاد نشان رمهای بودن نیست. خوانشِ فریاد تعیینکننده است. هر حرکت سلبی میتواند به نتیجهی دلخواه منجر نشود. برای جوانسالهگان کف خیابان -اما- یک چیز اصل است. آنها بهتمامی میدانند چه چیز را نمیخواهند. خارجکشوریها نیز همآرزوی پایان حکومت خوف در کنار آنها قرار گرفتهاند. در این حالت در کنار هم قرار گرفتن اصل میشود. سهیلا وحدتی هم صدایی و پژواک فریاد را حرکت رمهای معنا میکند. خیزش بزرگ مردم ایران و حمایت بیدریغ و کمسابقهی خارج کشور از این رخداد علتی شده تا جدا از حمایت تعدادی از هنرمندان معتبر جهان، شماری از بزرگترین صاحبان اندیشهی سیاسی جهان از آن پشتیبانی کنند. همهی اینها البته بهگمان خانم وحدتی رمه تشریف دارند و سهیلا خانم وحدتی در نقش چوپان خیرخواه!
نقلقولها برگرفته از سهیلا وحدتی «روشنفکران خارجنشین و احساسات رمهای؟» نگاه کنید به تارنمای اخبار روز