موسی حاتمیان :
در چنین روزی لندکروز ما، آخرین خودرویی بود، که توانست از کمین خروجی اسلام آباد عبور کند، زیرا وقتی به خروجی شهر نزدیک می گشتیم، متوجه شدیم، که نیروهای سپاه پاسداران در پست بازرسی مستقر شده اند، و تنها حماقت و دستپاچگی آنها که همزمان از دو طرف جاده بطرف ما و روبروی همدیگر آتش گشودند، و همچنین تسلط بالای رانندگی افشین باعث شد که آرپیجی به ما اصابت نکند، و پس از آن نیز که یک نوبت فانتوم رژیم در بالای سرمان ظاهر شد، و ما را به کالیبر بست، باز هم تنها بصورت اتفاقی لندکروز فرماندهی ما که حامل چند فرمانده و معاون تیپ بود، توانست به کرند برگردد، و وقتی پیاده شدیم، احمد وشاق در کنار آذر بود، و مجدداً به او وصل شدم، و علیرغم اینکه فانتوم ها کرند را هم می کوبیدند، و یک بمب را در نزدیکی ما انداخت، ولی دیدن صدها کشته از بچهها، دیگر مرگ را بی رنگ کرده بود، و در واقع باران و بوی تند مرگ، دل زندگی را زده بود…و این پایان آن خیانت کبیری بود، که رجوی بنام عشق و فروغ جاویدان اسلام و تشیع، یعنی محمد و حسین آغازش کرد، و اکنون در شبانگاهی که ما از کرند، بطرف قصرشیرین و پایگاه مجاهدین در بدره عقب نشینی می کردیم، در حقیقت غروب آفتاب رجوی و مهر تابانی بود، که قصد داشت با این تکرار عاشورای حسینی و مجاهدین ۱۹ بهمن, و اینبار در ابعاد تمامیت سازمان، خودش را از پاسخگویی سیاسی – استراتژیک سی خرداد، فرار ۷ مرداد و بجا گذاشتن تمامی نوجوانان و کودک سربازان جنگ چریکی در شهرها و امپراتوری مرگ لاجوردی، دومینوی ازدواج های محمدی، و پرواز به عراق در حال جنگ با ایران با اتکاء به آخرین هوسرانی انقلابی، یا بقول خودش ازدواج مشابه پیامبر با همسر پسرخوانده اش، برای اینکه برافروزد آتشها در کوهستانها…در ببرد، و این پایان ضیافت خیانت جاویدان رجوی، آغاز قتل عام زندانیان سیاسی در فردای امروزی بود، که جام شوکرانش را به حلقوم باقیمانده ی زندانیان سیاسی مجاهد و چپ ریخت، و خمینی جلاد سید محمدی داس مرگ خلیفه اسلامی را بر گلوی همه کشید، و بجز هزار و سیصد چهارصد تکه تکه شده ی در فروغ جاویدان، هزاران شهین، حمزه، فروزان، سیامک، فرنگیس، هبت، شهناز، احمد و…در تهران و شهرستان ها سربدار شدند.
البته در عین حال که به اغلب احتمال آخرین نفراتی بودیم، که توانستیم با خودرو برگردیم، اما من در تیپ جلودار منصور بودم، که یک روز قبل از شروع حرکت ارتش آزادیبخش، یعنی یکشنبه دوم مرداد بطرف مرز رفته و شب را در خرابه های بیمارستان ساخته شده ی زنده یاد سوسن در قصر شیرین خوابیده بودیم، و فردایش در حالیکه رجوی حتی جربزه ی پذیرش مسولیت آغاز این عملیات خودکشی را نداشت، تا بعنوان فرماندهی کل که در حسادت و اقتباس از عرفات بخودش می گفت فرمان شروع را اعلام کند، ساعت ۳/۵ بعدازظهر با شنیدن پیامی که مریم عضدانلو از حلقوم رجوی در بیسم های ما با نام محمد و حسین در روز عید قربان محمدی می خواند، بطرف قربانگاهی براه افتادیم، که امتداد قربانی های این حج عاشورای رجوی، در فردای امروز، تمام خیابان های شهرها را از خاوران تا جای جای ایران حجله ی خون بست!.
این دو خاطره ی فشرده را از این جهت یادآوری کردم، که با تصدیق صریح اکثر فرماندهان در صحنه ی آنروز و امروز اشرف آلبانی، نه مانند بسیاری از دور و شنیده ها و خوانده ها، بلکه در متن جزییات حادثه ی این ابتذال شری بوده ام، که مانند تمام دروغ های رجوی فروغ جاویدان نامش نهاده است، در حالیکه تمامیت این گاو سامری بدون کمترین باور یا حتی احتمال رجوی به پیروزی، تنها و تنها برای شهید سازی وسیعی تصمیم گیری و قبل از اجرای آن خودش بصراحت گفت:
تصمیمگرفتن برای چنین عملیاتی، البته کار سهل و سادهای نبود. زیرا که میباید تمامدار و ندار را در طبق اخلاص نهاد و به خلق قهرمان ایران تقدیم کرد. بهخصوص که این تصمیمگیری، دارای بالاترین ریسک و خطر نیز هست و باید یکبار دیگر تمامی سازمان، آلترناتیو، ارتش آزادیبخش و همه چیز را مایه گذاشت. این تصمیمگیری برای خود من، تقریباً مشکلتر از تمامی تصمیمگیریهای از زمان شاه به بعد بود. زیرا که میباید یکبار دیگر از همهٔ عزیزان، برادران، خواهران، سازمان، ارتش آزادیبخش دل بکنم تا خدا چه بخواهد…بنابراین فقط یک جمله میگویم و میگذرم. نه خطاب به شما، خطاب به خدا، و خطاب به خلق و تاریخ، که بار خدایا، شاهد باش، شاهد باش که تمامی سرمایهمان را که محصول ربع قرن رزم و رنج مستمر هست، تقدیم تو و خلقت کردیم. انک انت السمیع العلیم»…و با همین منطق صفر نظامی، جلودار تیپ ما برای فتح کرند و ایران، یک جیپ دوشکا بود!، و تنها یک اتفاق ساده باعث گردید، که در یک فانتزی نظامی رویارویی جیپ دوشکا و کاسکاول ضد شورش شهری ما، با تانک های قدرتمند چیفتن رژیم، تعادل قوا در گردنه پاتاق چرخید، و ما توانستیم تا ۶/۵ بعدازظهر به جلوی پاسگاه و کمیته ی انقلاب اسلامی کرند برسیم، که هنوز حاج آقا و پاسداران آنجا را ترک نکرده بودند…
از آنجا که این رویداد مهم، کاملاً با موضوع دادگاه حمید نوری و قتل عام زندانیان، ارتباط تنگاتنگی از آغاز تا تصریح در حکم دادگاه استکهلم دارد!، و شاید تنها از این بابت رجوی پس از دستگیری حمید نوری با طرح ایرج مصداقی، تمامی بازیهای امام زمانی را کنار گذاشت، و شرمسارانه زنده شد…کسانی که بعنوان وقایع نگاری یا واکاوی تاریخی در این ایام با تحقیق بسیار تلاش کرده اند، با فاکت های بسیار واقعی! از وقایع اتفاقیه ی زندان و دهه ی شصت(که نگارنده نیز در متن زندان بوده و بقول ایشان حتی پیش از فروغ جاویدان حکم اعدام دریافت کرده بودم…) ثابت کنند، که عملیات فروغ جاویدان علت شروع اعدام زندانیان سیاسی نبوده است و…لذا ضرورت دارد، که نه برای له یا علیه این وقایع نگاران، بلکه بمانند خودشان برای ثبت واقعیت یادآوری کنم، که عالیجنابان نواندیش دینی که فکر می کنید، خوانش انقلابی تر و واقعی تری از تمامیت اسلامی و فروغ جاویدان آن دارید، و به همین دلیل تمامی استعداد و توانایی خودتان را صرف گردآوری فاکت هایی کرده اید، که ثابت کنید قتل عام بنی قریظه یک دروغ است، یا اینطوری که در تواریخ معتبر سنی و شیعه آمده است، نبوده است، و یا آنطور که در سرمقاله ی نشریه ی شماره سه مجاهد در تأیید و تئوریزه کردن شروع قتل عام خمینی از پشت بام مدرسه رفاه آمده بود را هم بیاد شریف تان نمی آورید…نمی دانم که چشم زدن و ترسیدن از سخنرانی چند صد هزار دلاری مایک پنس در آلبانی، که بنظر شما تنها برای پول نبوده است، چقدر در این وقایع نگاری های عامدانه نصف حقیقت ها را گفتن! چقدر در ارتباط بوده و هست، اما این اندیشه و تمامی رهروان آن، گل گل گلشان، اندیشه ی متعفن شریعتی بظاهر ضد آخوندی بوده است، که بیشترین خیانت را در پیش از آن بهمن سیاهی که از نظر همه ی شما عالیجنابان انقلاب کبیر نکبت اسلامی به نفع راست ترین هیولایی چون خمینی مرتکب شده است، و به همین حتی در دو سال گذشته، و از آغاز دادگاه استکهلم و با حضور در کلاپ هاوس حمید نوری(عباسی)، که با خدعه و یارگیری های پشت صحنه، قصد بلوای اسلامی در کلاپ هاوس دادگاه نوری را نیز داشتند…، حضور این اندیشه در همراهی و نه همدلی با جنبش دادخواهی را خطرناک می دانستم، و این وارگونه گویی های تاریخی از قتل عام بنی قریظه، تا قتل عام فروغ جاویدان و زندانیان سیاسی را همان منطق سروش و دیگر به اصطلاح روشنفکران یا نواندیشان دینی می دانم، که از فخرالدین حجازی و فلسفی و کافی فاصله می گیرند، و بجای بلغور کردن اگوست کنت، حالا از شکسپیر در روضه خوانی های خود می گویند!، و در مورد حجاب اسلامی نیز به سفسطه و با روسری، بیانیه همراهی با گردآفریدان شجاع ایرانزمینی را صادر می کنند، که پرچم اسلام سیاسی شما را هدف قرار داده اند!.
گفتنیها کم نیست،
من و تو کم گفتیم،
مثل هذیان باران مرگ فروغ جاویدان و قتل عام زندانیان از آغاز چنین درهم و برهم گفتیم…و افسوس که تمامی واقعیات آن خیانت کبیر جاویدان، که داستانی طولانیست پر آب و چشم، در یک مقاله نمی گنجند، اما به همین بسنده می کنم، که مانند تمامی شیادی های رجوی در جعل تاریخ شفاهی علیه مصداقی و دادگاه نوری، و حتی حذف قتل عام شدگانی مانند حمزه شلالوند… و همچنین ادعای سی هزار شهیدشان…روایت فروغ جاویدان نیز که هم اکنون در سایت های مجاهدین می توانید مشاهده کنید، از تشکیل شورای جدید شهر کرند پس از تسخیر ما، تا هجوم مردم برای پیوستن، قتل یک پاسدار که قصد تعرض به یکی از دختران مجاهد تیپ ما در پست جدید بازرسی کرند توسط یک پیرمرد شجاع کرندی، در حالیکه ما تنها تیپی بودیم که حتی یک دختر یا زن در تیپ ما وجود نداشت و…تماما همان پروپاگاندای دروغ رجوی در دادگاه نوری می باشد، که شاهد را وادار می کردند داستان های فانتزی راهروی مرگ و آمفی تئاتر را مانند تمام داستان فانتزی آخوندی کربلا بازگو کنند، تا بقول رجوی کسی برنده است که بتواند گریه بگیرد، و سپس در سایت رسمی سازمان نیز مدعی شدند، که در حین تأثیر گذار ترین شهادت شاهد مجاهدین، قاضی زن دادگاه می گریست…اما بی تردید روزی رجوی بزدل در دادگاه عدالت برای تمام این خیانت های جاویدان، و همدستی در قتل عام زندانیان از پشت بام مدرسه رفاه تا خاوران و فروغ جاویدان خواهد گریست، و آن روز دور نیست.
آدینه ۷ مرداد/ Juli 29’2022
پاورقی:
*افشین نام مستعار عبدالوهاب فرجی نژاد، معاون عملیاتی حسین ابریشمچی(کاظم) پس از سی خرداد، پنج مهر…و معاون تیپ ما در فروغ جاویدان بود، اما پس از سقوط تمام عیار رجوی که از فردای امروز برای باز هم فرار از مسولیت کشته های مجاهدان و قتل عام زندانیان در پیش گرفت، همین افشین را نیز به یک زندانبان و شکنجه گر دستگیری های ۱۳۷۳ در کمپ اشرف تبدیل کرد.
*تا آنجا که بیاد دارم، امروزی که ما برمی گشتیم در لندکروز فرماندهی ما کلاهی، جلیل، محمود، علیرضا و چند فرمانده و معاون تیپ نشسته بودند.
*احمد وشاق محافظ نزدیک رجوی پس از آزادی از زندان و در تمام سخنرانی های دانشگاه تهران، امجدیه و…تا پرواز از مهرآباد و پاریس و عراق بود، که بدلیل اطلاعات زیادش از گنداب شخصیتی بنام رهبری عقیدتی، رجوی او را نیز به عمد در قرارگاه اشرف باقی گذاشت، که در حمله ی نیروهای قدس به اشرف مانند مسعود دلیلی و بقیه حذف قهری بشود، و اطلاعات آنها سر به مهر بماند.
*روایت رجوی از فروغ جاویدان با نام ستاد فرماندهی ارتش آزادیبخش نه تماما، بلکه اغلب آن ساختگی و داستانسرایی عاشورایی است، و بسیاری از ادعاهای مطرح شده مطلقا واقعیت ندارد.