بهروز ورزنده :
حقیقتاً این رادیو تندر چه پیشینهای دارد؟ بنا بر گزارش خودِ رادیو تندر، این گروه در سال 1387- ۲۰08 در حسینیهای در شیراز 1۴نفر را کشته و بیش از دویست نفر را زخمی کرده است. حتی اعلام کرده که یک نفر از آنها را زنده نخواهد گذاشت و بهاین اقدامات خود افتخار نیز میکند. همچنین دیگران را هم به انجام چنین اقداماتی تشویق کرده و به آنها فنون جنگی آموزش میدهد!
آنها عکسی از رضا پهلوی را نیز به دیوار پشت سر خود نصب کردهاند! آنها تصور میکنند میتوانند هرکسی را که پاسدار شده، قتلعام کنند. به باور آنها، تمام کسانی که به هر دلیلی هنوز با رژیم هستند، و یا به دلیل اعتقادات مذهبیشان در مجامع مذهبی نظیر حسینیه شرکت میکنند، محکوم به مرگاند و باید نابود شوند. دلایل این امر و یا اینکه بههرحال بسیاری از آنها از تودههای ساده مردماند که زندگی و خانواده دارند، برایشان اهمیتی ندارد. و اینکه آن بیش از دویست نفری که زخمی شدهاند و هر کدام عضوی یا اعضائی از بدن خود را از دست دادهاند، مسئله مهمی برایشان نیست. و طبیعی است که ملاقات کنندگان یک حسینیه عمدتا تودههای ساده مردم هستند.
اما سوال این است که آیا تفاوتی بین این نوع کشتار با کشتارهائی که رژیم از مخالفان خود انجام میدهد هست؟ تفاوتی با کشتارهائی که رژیم در اوایل انقلاب از مسئولان رژیم گذشته و یا مخالفین چپ و مجاهد خود خود انجام داد هست؟ و یا تفاوتی با کشتارهائی که رژیم نتانیاهو علیه مخالفین خود انجام میدهد ، دیده میشود؟ آنها نیز معتقدند که هر مخالفی باید بیدرنگ و با افتخار از میان برداشته شود. در ذهن آنها، حکم قتل مخالفان از پیش صادر و قطعی شده است!
برای اینان دیگران فقط در دو حالت قابل تصورند: یا دوستاند یا دشمن! و رفتارشان با آنها نیز بر اساس چنین نگرشی تنظیم شده است: یا مرگ آنها یا زنده و جاوید بودنشان. این یک تفکر افراطی راستگرایانه است که آن را در بین بسیاری از آنها میتوان مشاهده کرد.
ماهیت جنایتبار جمهوری اسلامی به هر حال آشکار است. اما آیا ماهیت هواداران پادشاهی هم واقعاً چنین است؟ آیا «انجمن پادشاهی»، یا بهعبارتی سازمان فدائیان پادشاهی! نیز همین نگاه را دارند؟
یک گروهک افراطی خشونتطلب کوچک در تقابل با یک هیولای جنایت و سرکوب قرار گرفته و به جان هم افتادهاند. هریک از دیگری هولناکتر! ولی هر یک دیگری را خطرناکتر و ویرانگرتر از خود میپندارد. یکی دست به قتل دیگری میزند، و آن دیگری به تلافی، طرف مقابل را به قتل میرساند، و آن یکی دیگری را اعدام میکند. و این چرخه ادامه دارد.
تأسفبارتر اینکه عدهای هم خود را همسو و همراه با یکی از این دو طرف میدانند وچنین میخواهند.
نیازی نیست که حتماً کسی شخصاً دست به قتل بزند؛ همفکری و تأیید جنایت نیز دستکمی و تفاوت چندانی با آن ندارد، چرا که اینگونه رفتارها میتواند دیگران را هم به این مسیر بکشاند و چرخه کشتار و خشونت را در جامعه به راه انداخته و تقویت کند.
همچنین میتوان تصور کرد که در صورت حمله اسرائیل به ایران، چنین گروههائی نهتنها به جان عوامل رژیم بیفتند، بلکه به دلیل ماهیت افراطیشان هرکس را که با آنها مخالفت کند نیز هدف قرار دهند. رفتارهایی از این دست را اینان هماکنون نیز در خارج از کشور نسبت به مخالفان خود نشان میدهند؛ آنها با انواع تهمتها، فحاشیها و رفتارهای ستیزهجویانه به فعالیتهای فرهنگی و سیاسی و حتی به تجمعات و تظاهرات ضدرژیمی گروههای دیگر حمله برده و سعی در تخریب و سرکوب آنها دارند.
اینها آمادگی پذیرش هیچ نظر و یا جریان دیگر غیرخودی را ندارند. اینها فقط در برخورد با عوامل رژیم نیست که چنین نگرشی دارند، بلکه از هماکنون برپائی تیرهای چراغ برق برای آویزان کردن همه مخالفین خود، از ملا چپی مجاهد گرفته تا پنجاهوهفتی، ملٌیون، اصلاحطلبان و بالطبع اصولگرایان، و درواقع تمامی مردم ایران بجز خودشان را اعلام کردهاند، و به آن مفتخر هستند. همه آنها را با فحاشیهای سخیف و کلمات نغزشان! مورد الطاف وزین! خود قرار دادهاند.
آیا میتوان تصور کرد که اگر چنین صحنههائی، در ابعاد وسیعتری رخ دهند، میتوانند وضعیتی شبیه به جنگ داخلی و شرایطی مانند سوریه را ایجاد کنند؟
* * *
البته آنچه که اینجا بیان شد، تنها تصویری فرضی از اقدامات و حرکاتی میتواند باشد که چنانچه تصادفاً و در شرایطی خاص جنبه ظهور پیدا کند، میتواند نتایج تلخ و ناخوشایندی را بهدنبال داشته باشد. اما خوشبختانه چنین وضعیتی با توجه به رشد فکری و سیاسی جنبش در ایران نمیتواند پا بگپرد، با این حال، نباید در برابر حتی کوچکترین احتمالات بدفرجام بیتفاوت بود. این صرفاً هشدار و تلنگری است برای کسانی که در برخورد با این نوع مسائل بیتوجه هستند و یا بیمسئولیت عمل میکنند.
– تاریخ بمبگذاری در حسینیه سیدالشهدا در شیراز ۲۴ فروردین ۱۳۸۷ – 12.04.2008