ایرج مصداقی :
ممد رفتی بهشت ولی جات خالیه
نیستی ببینی شکم سیر چه حالیه
شام گوشت تازه و غذا مرغ و پلو
صبحونه شیر و کره عسلی هست جلو
قانون برقراره و منحرف نیست
همه چی استاندارد و تعریف شده
مردم بیمه و زیر و بر تعریف شده
شش سال پیش وقتی «مادر جهان آرا» درگذشت، مقالهی «به یاد مادر جهانآرا و جاودانهاش «حسن» را نوشتم و با انتشار عکسهای مادر، تنهایی و غربتاش را متذکر شدم، اما حضرات باز هم به روی مبارکشان نیاوردند. آن روز نوشتم که جانیان میخواهند جامعه را دچار «آلزایمر» کنند اما کور خواندهاند. طلیعهی آن را امروز میبینیم.
http://www.irajmesdaghi.com/page1.php?id=419
در روزهایی که بیست و سومین سالگرد قتلعام زندانیان سیاسی در تابستان ۶۷ را پشت سر میگذاریم رسانههای جمهوری اسلامی خبر از درگذشت «ساره امام زاده» مادر سید محمد، سیدعلی و سید محسن جهان آرا در بیمارستان خاتمالانبیاء میدهند.
http://www.mehrnews.com/fa/newsdetail.aspx?NewsID=1404352
بدون آن که اشارهای به فرزند برومندش سید حسن کنند که در تابستان ۶۷ در بند یک زندان اوین جاودانه شد.
خبرگزاری مهر وابسته به سازمان تبلیغات اسلامی که گردانندگان آن مدعی هستند: «عزم کرده اند تا تمامي شؤون حيات اسلامي، انساني و اجتماعي را در پرتو “فرهنگ” که جان جان است، و “مهر” که ترجمان “رحمه للعالمين” است، معنا نمايند»
http://www.mehrnews.com/fa/aboutus.aspx?t=aboutus
با سانسور نام سیدحسن جهان آرا جگرگوشهی «مادر» که به جانش دوست میداشت و در سال ۶۷ به دار شقاوت پیشهگان کشیده شد نشان میدهند که «مهر» و «رحمهللعالمین» در قاموس آنها چه معنایی دارد.
خبرگزاری نظام به روی خودش نمیآورد که چگونه امید مادر پس از تحمل ۷ سال در به دری پشت در زندانها در تابستان ۶۷ پر پر شد.
در خردادماه سال گذشته در مقالهی «محمد نبودی ببینی» به گوشهای از مصیبتهای مادر اشاره کردم.
http://irajmesdaghi.com/page1.php?id=369
عاقبت مادر ذره ذره خاموش شد. او میدید «صدام یزید کافر» بالاخره باقیماندهی جنازههای فرزندانش یا که دوستان فرزندانش را حتا شده در کیسهای کرده و به مادرانشان تحویل میداد اما «امام راحل» نه تنها جنازهی فرزندش را از او دریغ کرد بلکه محل دفناش را نیز به او اطلاع نداد و این مصیبت تا ۲۳ بعد نیز ادامه یافت و پیرزن تا دم مرگ نمیدانست کدام خاک سرد و سیاه عزیزش را در خود پنهان کرده است.
او وقتی که هنوز «آلزایمر» نگرفته بود وقتی از مهر و عطوفت «امام راحل» میشنید، وقتی از رنج و مصیبت هفت سالهی «امام موسی کاظم» در زندان «هارونالرشید» میشنید به خاطر میآورد که در طول هفت سال زندان فرزندش حسن در حالی که «دوران طلایی امام» جریان داشت اجازه ندادند یک بار هم که شده او را در آغوش کشد و آرام بگیرد.
فقط حسن را از او نگرفتند امامی که به رایگان گریه میبخشید سوگواری بر حسن را نیز از او دریغ کرد. مادر محبور بود به بهانهی دیگر فرزندانش که «عزیز» نظام بودند برای حسن هم بگرید. در کدام تراژدی چنین صحنههایی را میتوان یافت؟ مادر اجازه نیافت عکس فرزندی را که هفت سال پا به پای او زندان های نظام را تجربه کرد بر دیوار اتاقش آویزان کند.
مادر سالهای آخر عمر دچار بیماری آلزایمر شد اما مگر میشد تلخی شرنگی را که به جانش ریختند فراموش کند.
یادم نمیرود چهار سال پیش که مادر «دولت» را دیدم او نیز دچار آلزایمر شدید شده بود. جگرگوشهاش «حمزه شلالوند» پس از تحمل هفت سال زندان در تابستان ۶۷ جاودانه شد. «مادر دولت» تقریباً جز نام «حمزه» چیزی از گذشته به خاطر نمیآورد. وقتی که دانست با حمزه بودهام و از آن روزها برایش گفتم، شگفتا که آهسته آهسته و بریده بریده از رنجی که کشیده بود برایم گفت و اشک در چشمانش نشست و بعد به «لری» برایم خواند: «تو که دستم رو گرفتی چرا دردم رو نفهمیدی»؟
مادر «دولت» پیشتر پیکر تیرباران شدهی دختر همسایه را شسته بود، اما خود نه تنها پیکر فرزندش را ندید بلکه محل دفن «حمزه» را نیز از او دریغ کردند.
مادر «دولت» هفت سال تمام در سرما و گرما از اندیمشک برای دیدار فرزندش به اوین و گوهردشت و قزلحصار آمد و هنوز دیده بر در دارد.
جانیان کور خواندهاند «مادر ساره»، «مادر دولت» و همهی مادران رنجکشیدهمان ممکن است دچار آلزایمر شوند اما آنچه بر سرشان رفت را فراموش نخواهند کرد. از آن بالاتر جانیان این آرزو را به گور خواهند برد که نسلی را دچار «آلزایمر» کنند.
ایرج مصداقی ۲۰ شهریور ۱۳۹۰