پژوهش و نگارش : کریم قصیم
آشوب از پايين و هَجمه از بالا
« قدرتهاي خارجي شوشنيگ را تنها گذاشته اند و حالا او دفعتاَ به چشم مي بيند كه پايه هاي قدرتش يا فرو مي ريزند و يا برسر جانشيني پست و مقام او با همديگر به نزاع و كشمكش برخاسته اند.»
– ويلهم كپلر, نماينده هيتلر در گزارش 18 فوريه 38 به پيشوايش-
« من تصميم گرفته ام, درصورتي كه وسائل ديگر به هدف مطلوب نرسند, جهت استقرار مجدد قانون اساسي [!] و جلوگيري از اعمال خشونت عليه آلمانيهاي آن جا , با قواي نظامي وارد اتريش شوم. 2- فرماندهي كل اين عمليات را خودم به عهده دارم…قواي ارتش و نيروي هوائي كه براي اين عمليات درنظرگرفته شده اند بايد تا حداكثر12 مارچ(شنبه) آماده به حركت و عمليات باشند. دستورعبورازمرزرا بعداَ خواهم داد…»
اولين فرمان اجرايي هيتلربرای تدارک نظامي حمله به اتريش – دهم مارچ 38
***
نيمه شب دوازدهم فوريه 1938 كورت شوشنيگ, صدر اعظم اتريش، پس از امضاي تحميلي «پروتكل برشتسگادن» از جاي برخاست و عزم بازگشت نمود. هيتلر او و همراهانش را به سوپ دعوت كرد. شوشنيگ عذرخواهي نمود و بلافاصله به اتّفاق وزير خارجه اش اشميت و پاپن، سفير وقت آلمان در اتريش، سوار سورتمه یي شدند و زير برف سنگين زمستاني به طرف مرز راه افتادند.
اين سفر فراموش نشدني به مقرّ كوهستاني هيتلر, كه طبق نظر پاپن قرار بود به گفت و گوي دوستانه سران دو كشور و بهبود روابط في مابين اختصاص يابد, برعكس از جانب هيتلر, براي ايجاد حالت اِرعاب و اضطرار و باجگيري سياسي از شوشنيگ به ملاقات خوف انگيزي تبديل شد. اين ملاقات كم نظير نشان داد كه در نظام هيتلري, عُرف و احترام رسمي سران دو كشور به كنار, اتاق ميهماني پيشواي نازيها نيز مي توانست دفعتاً به شكنجه گاه رواني جهت گرفتن امضا از رئيس كشور ميهمان تبديل شود! صدراعظم اتريش, به عنوان مهمان سياسي و رسمي هيتلر, طبعاٌ طبق موازين و حقوق بين الملل از حفاظت و الزامات آن برخوردار بود، و او (شوشنيگ) نيز, بنا به مصالح عاليه كشورش, وظيفه داشت در مقابل آن «رفتار» هيتلر ايستادگي كند و استقلال اتريش را به خطر نيندازد، اما شوشنيگ نه تنها مقاومت كافي نشان نداد, كه بعد از بازگشت فرارگونه خود از برشتسگادن, به جاي شرح آن شرارت و شكنجه و شكايت بردن به جامعه ملل و اعلام بي اعتباري باج نامه یي كه زير فشار و شكنجة امضاشده بود, خود را به آن متعهّد شمرد و پاي اجراي مواد مربوطه رفت. عدم مقاومت در برشتسگادن (12 فوريه), از همان اول سنگ كجي را پايه گذاشت كه پس از آن, ديگر سنگهاي دولت اتريش را به انحراف سوق داد و راهي به روي هيتلر بازكرد كه جبّار وحشي توانست طرح قديمي «تصرّف و الحاق اتريش» را مناسب با شرايط وقت به روزكند و بسا سريعتر و زودتر از انتظار به مقاصد شوم خود نائل شود.
هيتلر كه در سايه سياست اپيسمنت خيالش از بابت مداخله دولت انگلستان صاف و راحت بود, ابتدا با حداكثر سوءاستفاده از باجنامه برشتسگادن به مداخله سياسي ـ تبليغاتي در اتريش كمربست و توسط آشوبگري حزب نازي اتريش، به جدّ كوشيد تِز تصرّف تدريجي قدرت از بالا و پايين را به مرحله اجرا گذارد. اين نظريه یي بود كه با سياست اپيسمنت چمبرلين جور درمي آمد. لرد هاليفاكس طي ديدارش با «پيشوا» در نوامبر گذشته به طور ضمني با آن موافقت كرده بود!
آشوب نازيها و ايده شوشنيگ
چند روز بعداز بازگشت شوشنيگ,خبر «ملاقات برشتسگادن» و امضاي پروتكل استعماري در اتريش دهان به دهان پخش شد و موجبات تشويش عمومي را فراهم كرد. به جاي آن كه روح مقاومت ملي عليه ظلم پيشواي نازيها به صدراعظم اتريش بارز شود و سران كشور نسبت به شانتاژ هيتلراعلام انزجار نمايند؛ به جاي آن كه به روحيه پايداري در مردمي كه كماكان خواهان حفظ استقلال كشور بودند، دامن زده شود و آنها را بسيج كنند و سازمان دهند؛ به جاي آن كه بلافاصله با آزادگذاشتن احزاب و سنديكاهاي مترقي و چپ, تلاش شود در مقابل هَجمه نازيها تعادل قواي سياسي متناسب ايجاد شود و به افكار عمومي و دُوَل همسايه و قدرتهاي اروپا نشان داده شود كه اكثريت اهالي مخالف تسليم كشور به نازيها هستند؛ به جاي آن كه با بسيج ارتش فدرال و ژاندرمري كشور ـ كه آشكارا از دولت موجود تبعيّت داشتند – قواي دفاعي اتريش را آماده مقابله با مخاطرات بعدي نمايند, شوشنيگ و ساير سران اتريش خائفانه پاي اجراي يك طرفه باجنامه هيتلري رفتند. همين بود كه درپي اعلام عفوعمومي براي نازيها, فقط اينها ابتكار عمل سياسي را به دست گرفتند و به تهاجم روي آوردند. خفّت ناشي از امضاي باجنامه, در افكارعمومي به هول و هراس از نازيها تبديل شد و توده مردم تحت تأثير هَجمه تبليغاتي آنها به سرعت مرعوب شدند. علاوه براين عارضه در پايين, واگذاري پست حساس وزارت داخله به زايس ـ اينكوآرت (نازي) نيز طبقه سياسي كشور را به تزلزل و تفرقه و ندانم كاري و خضوع در مقابل سران نازي فروكشيد. با اعلام عفو عمومي و روي كارآمدن وزير كشور از حزب نازي, همچنين با گسترش موج عظيم تبليغات آلمان نازي درباب «الحاق و اتّحاد آلمانيها», اعضا و هواداران حزب نازي ناگهان جان تازه یي گرفتند و به سرعت از اختفا به خيابانها ريختند. آنها به دستور عوامل آلماني و سردمداري كادرهاي تند رو حزبي, ظرف چند روز همه جا دست به تهاجم زدند.(1)
( نيروهاي نازي اتريشي , مسلح شده توسط آلمان)
نازيها به شهرداريها حمله مي كردند و عَلَم و كُتَلِ صليب شكسته را به جاي پرچم اتريش بالا مي بردند. مجامع عمومي را به هم مي ريختند, متعرّض ديگرانديشان و به خصوص اهالي يهودي شهرها مي شدند. هرجا كه مي توانستند درگيري به راه مي انداختند و آشكارا قواي پليس را به مصاف مي طلبيدند. به خصوص افزايش اهانت به يهوديان ترس و دلهره را دامن مي زد. جوّ عمومي سنگين شده بود و ستون پنجم هيتلر هم، بيش از پيش، فعّال. همه جا از روي كارآمدن عنقريب نازيها مي گفتند و از ورود مأموران اس.اس و گشتاپو به اتريش خبرمي دادند. بدين ترتيب, هفته ها پيش از ورود قواي نظامي نازيها, رُعب و وحشت به همه جا رسوخ كرده, مُلك و ملت در فشار رواني طاقت فرسايي پريشان و نگران بود. درعين حال, قيل و قال فزاينده نازيها، مرتّب، از رهایي قريب الوقوع آلمانيهاي اتريش و «نجات كشور» دم مي زد! ايده پيوستن اتريش به آلمان همه جا بي وقفه تبليغ مي شد. تعادل سياسي ـ رواني كشور به هم خورده بود و التهاب و انتظار در افكار عمومي فزوني مي يافت. تا هفته اول مارچ, دولت شوشنيگ جاخورده و مات, در قبال اين توفان نازيها هيچ سياست روشني نداشت. مراكز قدرت محلي و سطوح مختلف دولت توسط گروههاي ضربت صليبِ شكسته مورد تعرّض واقع مي شدند, اعتبار و آبروي حكومتي دستخوش فشار و جنگ رواني مداوم بود. در چنان شرايطي, اقتدار شخص صدراعظم نيز, زير امواج فزاينده مطالبات نازيها به سرعت رو به زوال و استهلاك مي رفت. فرستادگان هيتلر مرتّب خواسته هاي بيشتري, بسا فراتر از باجنامه برشتسگادن, پيش مي كشيدند:
«روز 4 مارچ دكتر كپلر(2), طبق وقت قبلي در وين به ديدار اشميت، وزير خارجه مان رفت و مطالبات سياسي تازه یي را مطرح كرد… اشميت به وي توجه داد كه اين خواسته ها هيچ مبناي مشروعي ندارند و بهتر است آنها را با صدراعظم مطرح كند. روز بعد, 5 مارچ, در منزلم به ديدار من آمد… فهرستي از خواسته هاي جديد داشت: از منصوب كردن يك كارشناس اقتصادي نازي به ِسِمَت وزير اقتصاد, افزايش شمار افسران متبادله, آزادگذاشتن همه روزنامه ها و نشريات ممنوعه آلمان نازي تا اعلام رسمي آزادي حزب و جنبش نازي در اتريش… من كليه اين مطالبات را رد كردم و او را به متن قرارداد برشتسگادن توجه دادم و گفتم كه پذيرش خواسته هایي فراتر از مفاد آن تواقفنامه امكانپذير نيست… وانگهي خواسته هاي او با قانون اساسي اتريش هم سازگارنيست… گفت و گوي ما بي نتيجه ماند و من احساس كردم كه همه پلهاي في مابين فروريختند…» (3)
ویلهلم کپلر نماینده هیتلر در اتریش
تشديد اصطكاك اجتماعي و تصرف شهرداريها از پایين و كودتاي خزنده از بالا, اينها بخشي از فشارهاي طراحي شده هيتلر بودند به منظور كشاندن دولت به افلاج سياسي و ناگزير به استعفا. اوائل مارچ ديگر كاملاَ آشكار بود كه هيتلر روند تصرف قدرت از درون را شتاب بخشيده است(4).
به زودي شوشنيگ خود را با خطر هرج و مرج سياسي و فروپاشي اركان كشور رو به رو ديد و اين جا بود كه دست به يك «اقدام عاجل» و غيرمترقبه زد:
«اواخر هفته اول ماه مارچ, شوشنيگ به اين نظر رسيده بود كه هرآينه دولت اتريش حركتي نكند و ابتكار عملي نشان ندهد, به زودي ديگر آقاي خانه خود نخواهد بود. او ناچار تصميم به يك اقدام عاجل گرفت. مي خواست كاري كند كه مهمترين استدلال هيتلر ـ كه به صداي بلند مدّعي بود اكثريت مردم اتريش خواهان الحاق به آلمان هستند ـ با يك ضربه [قانوني] بي اعتبار شود. روز9 مارچ با همراهانش به شهر اينسبروك در تيرول جنوبي رفت و حوالي شب, در يك اجتماع سياسي «جبهه ميهني» اعلام نمود. روز يكشنبه بعد, يعني 13 مارچ, طيّ يك همه پرسي (و گرفتن رأي آري يا نه)، راجع به بقاي كشور اتريش ِ مستقل و مسيحي و آلماني تبار…، از ملت كسب تكليف خواهد كرد» (5).
کورت فون شوشنینگ
قانون اساسي كشور اين امكان را به صدراعظم مي داد. او قصد داشت به كمك يك رفراندم با آشوب نازيها و جوّسازي «الحاق» مقابله كند. اين ايده بارديگر در بالاترين سطح «جبهه ميهني» حاكم مورد بحث و تصويب واقع شد و شوشنيگ چند روز زودتر آن را با سه قدرت پيمان اِسترسا (ايتاليا, انگلستان و فرانسه), كه مي بايست ضامن استقلال اتريش باشند, در ميان گذاشت. واكنش موسوليني منفي بود. Ce un errore”” (اين يك اشتباه است), انگلستان و فرانسه هم از جواب طفره رفتند. باوجود اين, شوشنيگ تصميم گرفت وضعيت خود و دولتش را به لحاظ سياسي, با توسFل به «اصل تعيين سرنوشت» ـ كه خود هيتلر هم بارها از آن دم زده بود (6) ـ استحكام بخشد. البته اين طرح مي توانست در شرايط آرام و عادي يك اقدام سياسي مناسب باشد, اما با آن تأخير زياد و موقعيّت متشنّج و بسيار كوتاه؟ آنهم در وضعيّتي كه طرحهاي متعدد هيتلر پيشرفت زيادي كرده بودند؟ شوشنيگ ازآمادگيهاي سياسي ـ نظامي هيتلر غافل بود و تصور مي كرد هنوز به اندازه كافي وقت دارد. در خفا ديدارهايي با مخالفان سياسي صورت داد و طبق همة پيش بينيها مي توانست در همه پرسي مفروض اكثريت آرا را از آن خود كند(7). البته اگر آن رفراندم 4 روز بعد, يكشنبه 13 مارچ1938، انجام مي شد, اگر…
اما طرح دكتر شوشنيگ بلافاصله توسط عوامل نفوذي لو رفت و «پيشوا» كه زير سايه سياست اپيسمنت چمبرلين خيالش از بابت واكنش و مداخله «قدرتها» راحت بود, بازي مطلوب را شتاب بخشيد و سريعاٌ مهره هاي قويتر خود را پيش راند: در پايين, تشديد آشوب توسط تشكيلات مسلح كرده نازيهاي اتريش… و در بالا اجراي يك توطئه حساب شده توسط وزير داخله و همدستانش… علاوه بر اين، صدور فرمان اجراي طرح نظامي «اوتو» توسط واحدهاي ارتش هشتم آلمان. در يك كلام، هجوم سريع, همه جانبه و قاطع براي تصرّف قدرت دولتي اتريش.
فروپاشي اهرمهاي استقلال
در پي جنگ جهاني اول و فروپاشي امپراتوري خاندان سلطنتي هابسبورگ, پيمان صلح «سَن ِژِرمن» (مكمّل پيمان ورساي) در 10 سپتامبر1918 توسط اتريش امضاشد و بر آن مبنا, جمهوري اتريش به وجود آمد. ماده 88 اين پيمان صراحت داشت كه:
«استقلال اتريش غير قابل تغيير است, مگر آن كه شوراي جامعه ملل با تغيير موافقت كند…»(8).
همان قدرتهايي كه مسئول ضمانت پيمان ورساي بودند, ضمانت قرارداد سَن ژِرمن را نيز به عهده داشتند: انگلستان و فرانسه. جامعه ملل نيز مرجع بين المللي حقوق مربوطه به حساب مي آمد. ايتاليا در پاييز1937 از جامعه ملل بيرون رفته بود و ديگر نمي خواست مسئوليتي در قبال اتريش عهده دارشود. وانگهي موسوليني كه آخرين بار در سال 1934, هنگام كودتاي نازيها و قتل صدراعظم دولفوس, به كمك اتريش شتافته بود, اكنون, در زمستان 38, عضو «محور رم ـ برلين» و متحد سياسي هيتلر به شمارمي آمد. او قبلاَ هم چند بار با ابراز بي رغبتي نسبت به دفاع ازاتريش, عملاٌ به هيتلر چراغ نشان سبز داده بود.
در عين حال, صدراعظم شوشنيگ كه با امضاي باجنامه برشتسگادن و پذيرش نازيها در كابينه, استقلال اتريش را به خطر انداخته بود, هنوز به تعهّدات و حمايت «قدرتها» و علي الخصوص به مذاكرات انگلستان با ايتاليا اميد داشت:
«درهمان هفته اول بعد از “12 فوريه” روشن بود كه تنها شانس نجات اتريش در دست خارجيها قرارداشت. درصورت حصول تفاهم سريع مابين انگلستان و ايتاليا, آن گاه سياست “حفظ وضعيت موجود” بين قدرتهاي اروپایي احيامي شد و در پي آن اتريش مي توانست در آرامش به راه خود ادامه دهد» (9).
وابستگي به خارج و سستي در داخل, جوهر سياسي دولت شوشنيگ؛ يك ديكتاتوري ضعيف
مذهبي ـ صنفي، را نشان مي داد. حاكميت ملي, به جاي تغذيه از دموكراسي و انتخابات آزاد, در سركوب پلوراليسم حزبي و كشتار چپيها و سنديكاليستها سخت صدمه ديده بود. بنابراين, سر بزنگاهِ بود و نبود, دولت شوشنيگ فقط مي توانست با تكيه به زور و امداد خارجي پايداري كند. امّا شوشنيگ در برآورد موقعيت سياسي «قدرتها» و به ويژه رويكرد اپيسمنت چمبرلين سخت دچار اشتباه محاسبه بود. در كاربرد زور عليه نازيها نيز شوشنيگ مرد ميدان نبود, با وجودي كه قواي ارتش و ژاندرمري كشور از دولت متابعت داشتند,. او نه به قواعد دموكراسي رفتار مي كرد و نه مصمّم بود ديكتاتورمنشانه از اقتدار دولت خود دفاع كند. يك هفته پس از امضاي باجنامه هيتلري, صدراعظم شوشنيگ در وضعيت اسفناكي دست و پا مي زد. از خارجيها پشتيباني نگرفته و در داخل نيز سونامي نازي نزديك مي شد. در ظرف مدت كوتاهي پايه هاي استقلال اتريش به لرزه افتاده بود. درهمان موقع كپلر, نماينده تام الاختيار هيتلر, در گزارش مورّخ 18 فوريه خود براي پيشوايش چنين نوشت:
«قدرتهاي خارجي شوشنيگ را تنها گذاشته اند و حالا او دفعتاٌ به چشم مي بيند كه پايه هاي قدرتش يا فرو مي ريزند يا بر سرجانشيني مقام او با همديگر به نزاع و كشمكش برخاسته اند»(10).
ضربُ الاجل هيتلر و هزيمت شوشنيگ
روز 9 مارچ, حتي پيش از آن كه شوشنيگ طرح «همه پرسي يكشنبه 13 مارچ» را رسماٌ اعلام كند, هيتلر از آن تصميم خبريافت. پيشواي نازيها به شدت برآشفت. حساب چنين اقدامي را نكرده بود. بلافاصله ژنرال گورينگ و ژنرال كايتل, جانشنين فرماندهي كل قواي مسلّح, را نزد خود خواند و مسأله را به اتّفاق آنها بررسي كرد و دستورات لازم را به آنها داد. حوالي شب, ويلهم كپلر را جهت يك برآورد سريع اوضاع با هواپيما به وين فرستاد. روز بعد (دهم مارچ), به محض بازگشت كپلر به برلين و گزارش اوضاع, هيتلر تصميم خود را گرفت: اعمال فشار جهت «لغو» همه پرسي, تصرف قدرت و اشغال نظامي اتريش در روز شنبه 12 مارچ. بنابراين همان روز دهم مي بايست دستورات نظامي ـ تداركاتي لازم صادرمي شدند. هيتلر نه از جانب غرب, بلكه فقط از بابت واكنش احتمالي موسوليني دغدغه خاطر داشت. فوراٌ نامه یي به دوچه نوشت. در اين مكتوب سر به مُهر, براي توجيه طرح و اقدام خود به تفصيل آسمان ريسمان بافي كرد: از توطئه سياسي دولت اتريش براي بازگرداندن خاندان سلطنتي هابسبورگ, از تحريك 20 ميليون نفر اتريشي عليه آلمان, از ظلم وستم خونين عليه آلمانيهاي آن جا و از به هم ريختن نظم و قانون… نوشت و نتيجه گرفت كه:
«اكنون من, به عنوان مسئول رايش آلمان و فرزند خاك اتريش, تصميم گرفته ام, نظم و قانون را در خاك وطن خودم برقراركنم… بدين وسيله مايلم رسماٌ خاطر عالي جناب رهبر ايتالياي فاشيست را مطئمن سازم كه: «1-اين اقدام ما صرفاٌ يك عمل دفاعي است و لاغير… 2-در زماني كه ايتاليا در شرايط حساسي قرارداشت, مراتب دوستي و همراهي خودم نسبت به شما را نشان دادم. اطمينان داشته باشيد كه در آينده نيز چنين خواهد بود… 3- هرنتيجه یي هم از رويدادهاي آتي حاصل شود, باز به همان ترتيب كه من ميان آلمان و فرانسه يك خط مرزي روشن كشيده ام, اكنون يك خط مرزي قطعي و غيرقابل تغيير نيز ميان ايتاليا و آلمان ترسيم مي كنم و اين خط همانا گردنه برنر است. هرگز هيچ تغييري در اين تصميم داده نخواهدشد و اين خط مرزي هيچ گاه محل ترديد واقع نمي شود» (11).
هيتلر اين نامه سرّي عاجل را توسط پيكي عالي رتبه (پرنس فيليپ فون هسن) براي موسوليني فرستاد. در همين زمان دستورات نظامي او در مركز فرماندهي ارتش هشتم در شرق آلمان به مرحله اجرا درمي آمدند. در وين آرامش قبل از توفان حاكم بود. زايس ـ اينكوآرت, وزير كشور دست نشانده هيتلر, كه هنوز دستوراتي از برلين دريافت نكرده بود, ابتدا به طرح شوشنيگ روي خوش نشان داد. ولي حوالي شب (دهم مارچ) يكي از سران حزب از برلين بازگشت واطلاع داد كه پيشوا با همه پرسي 13 مارچ سخت مخالف است و صبح روز بعد ريز فرامين او توسط پيكي به آنها ابلاغ خواهد شد. ساعت 2 صبح روز يازدهم مارچ, هيتلر اولين فرمان اجرایي «طرح اوتو» را مخفيانه صادر نمود:
«1 ـ من تصميم گرفته ام, در صورتي كه وسائل ديگر به هدف مطلوب نرسند, جهت استقرار مجدد قانون اساسي [!] و جلوگيري از اعمال خشونت عليه آلمانيهاي آن جا, با قواي نظامي وارد اتريش شوم. 2 ـ فرماندهي كل اين عمليات را خودم به عهده دارم… قواي ارتش و نيروي هوایي كه براي اين عمليات در نظر گرفته شده اند بايد تا حداكثر دوازدهم مارچ (شنبه) آماده به حركت و عمليات باشند. دستور عبور از مرز را بعداٌ خواهم داد» (12).
هيتلر پس از صدوراين فرمان نظامي صبح روز يازدهم مارچ به رختخواب رفت. ساعتي بعد در وين, در آپارتمان اداري شوشنيگ, زنگ تلفن به صدا درآمد و رئيس پليس كشور صدراعظم را از خواب پراند: مرز آلمان بسته شده و كل خطوط راه آهن مابين دو كشور متوقف شده بود. شوشنيگ آشفته حال از جا بلند شد و طبق معمول, صبح زود براي شركت در مراسم دعا به كليسا رفت. همان موقع زايس ـ اينكوآرت در فرودگاه وين به استقبال پيك و پيغام پيشوا رفته بود. ساعت نه و نيم صبح وزير كشور و آن پيك, دو نفري براي ديدن صدراعظم شوشنيگ به دفتر او رفتند و ضرب الاجل پيشوا را به اطلاعش رساندند:
«همه پرسي روز يكشنبه بايد فوراٌ لغوشود و گرنه نيروهاي نظامي آلمان از مرز عبور مي كنند»! صدراعظم كه يكّه خورده بود, با اين بهانه كه پيش از جواب گفتن ناگزير است نظر رئيس جمهور را بپرسد, از پاسخ طفره رفت. همان موقع سفير بريتانيا در وين از ضرب الاجل مطّلع بود و تحليل خود را به وزارتخارجه كشورش تلگرام مي زد:
«اگر صدراعظم عقب نشيني كند, اين كار به معناي پايان كار او و استقلال اتريش است. امّا اگر محكم بايستد و در طول همه پرسي يكشنبه ناآراميهايي به وجودآيند يا صحنه چيني شوند, در آن صورت با تهديد مداخله مسلّحانه آلمان مواجه مي شود»(13).
پس از ناهار , زايس اينكوار براي گرفتن پاسخ مجدداٌ پيش شوشنيگ رفت. صحبت به درازا و
تهديد كشيد. ساعت از 2 بعد از ظهر گذشته بود كه شوشنيگ فروشكست و پذيرفت كه همه
پرسي به تعويق افتد(14)
اين تصميم از طريق راديو اعلام شد. ساعتي بعد گورينگ, كه از جانب هيتلر دستور داشت, به مثابه جانشنين پيشوا در برلين, رأساً عمليات سياسي تهديد، شانتاژ و تصرف قدرت از بالا را هدايت و اجرا نمايد, سلسله تماسهاي تلفني با وين و ابلاغ فرامين خود را شروع كرد.(15)
به محض اطلاع گورينگ از وادادن شوشنيگ و موافقت خائفانه وي با لغو رفراندم, مطالبه بعدي را ابلاغ نمود:
«لغو همه پرسي يكشنبه كافي نيست, خود شوشنيگ بايد امروز استعفادهد…و گرنه نيروهاي ما واردمي شوند.»(16)
باز گشت به بخش 34
منابع و توضیحات
1 – در باره اين دوران پرتلاطم و آشوبهاي نازيها و چگونگي خزيدن پرسروصداي آنها به قدرت, كتابهاي زيادي نوشته شده اند. من در اين نوشته , علاوه بر كتاب آلن بالاك, به خصوص از شرح وقايع و اسناد و مدارك نقل شده در دو اثر زير بهره گرفته ام: يكم، از كتاب كورت شوشنيگ، «در مبارزه عليه هيتلر»، به زبان آلماني (اتريشي).
Im Kampf gegen Hitler , 1969, Verlag Molden , Kurt Schuschnigg
و دوم، از كتاب ديتر واگنر/ گرهارد تومكوويتس ,« يك ملت, يك رايش, يك پيشوا» به زبان آلماني:
Dieter Wagner\Gerhard Tomkowitz, EinVolk,Ein Reich,Ein Fuehrer,Verlag Piper
2 – Dr.Wilhelm Kepler ويلهلم كپلر افسر اس. اس، و نماينده تامّ الاختيار هيتلر در امور حزب نازي اتريش, از كارگردانان تهاجم نازيها براي تصرف قدرت در اتريش در فاصله 9 تا 15 مارچ 38.
3 – كورت شوشنيگ: «درمبارزه عليه هيتلر», ص 293.
4 – هيتلر از ابتداي كار در اوائل دهه بيست بر اين عقيده بود كه اتريش بايد به رايش آلمان الحاق شود, به هرقيمت. كودتاي نازيها در 1934 در اثر مداخله موسوليني و ايستادگي كابينه دولفوس مقتول, به نتيجه مطلوب نرسيد و هيتلر اين طرح را موقتاٌ كنار گذاشت . وقتي قرارداد 11 ژوئن 1936 را با دولت شوشنيگ امضاكرد و صريحاٌ «استقلال اتريش» را به رسميت شناخت, هنوز براي پيش بردن يك خط تهاجمي جهت تصرّف قدرت آمادگي نداشت. امّا دوسال بعد, با اعتلاي تسليحاتي و به خصوص در شرايط سياسي مساعد (موضع متفاوت موسوليني و به خصوص روي كارآمدن چمبرلين و اوجگيري اپيسمنت), پس از تصفيه بزرگ اوائل 1938 فرصت را براي شتاب بخشيدن و تحقّق الحاق اتريش مناسب يافت. او طرح پيچيده یي ريخت براي چپه كردن دولت شوشنيگ و گرفتن قدرت از درون. لرد هاليفاكس طي سفر خود در ماه نوامبر37 و گفت و شنود با هيتلر به وي اطمينان داده بود كه دولت بريتانيا مشكلي با «حل وفصل مسالمت آميز مسأله اتريش و…» نخواهد داشت! با تحميل باج نامه برشتسگادن به شوشنيگ, هيتلر هم از بالا ـ درسطح كابينه ـ و هم از پایين در سطح اجتماعي حربه سياسي مؤثّري براي پيشروي و تصرّف قدرت به دست آورد.
5 – كتاب آلن بالاك، ص 425Alan Bullock, Hitler…
لازم به يادآوري است كه ايده «الحاق به رايش آلمان» در اتريش سابقه داشت و شمار طرفداران حزب نازي نيز در آن زمان كم نبودند. از چهار سال قبل, در پي سركوب جناح چپ كشور توسط دولت ديكتاتورمنش دولفوس و بعد هم جانشينش شوشنيگ, فعّالان سنديكاها و انجمنهاي سوسياليستي يا در زندان بودند و يا در اختفا و خارج كشور. امّا, حزب غيرقانوني نازي با حمايت همه جانبه هيتلر رو به رشد بود و فضاي سياسي همسايه قدرتمند نازي نيز تأثير خاص خود را داشت. با اين همه, اكثريت مردم اتريش هوادار الحاق به آلمان هيتلري نبودند. از سالها پيش ايده «همه پرسي» در باره آينده مستقل كشور اتريش, بارها در جريان سياسي ـ مذهبي حاكم (“جبهه ميهني” كه به صورت تك حزبي و استبدادي حكومت مي كرد) وجود داشت. منتهي اين جريان از عملي كردن اين طرح, كه مستلزم تأمين آزاديهاي سياسي براي احزاب چپ و ليبرال هم بود,پرهيز داشت. در پي اجراي مفاد باج نامه برشتسگادن, شوشنيگ متوجه شد كه اوضاع به شدّت متلاطم شده و كنترل سياسي دارد از دست او و «جبهه ميهني» اش خارج مي شود. اواخر فوريه بار ديگر ايده «همه پرسي» مخفيانه در رده بالایي «جبهه» مطرح شد. غروب روز پنجم فوريه شوشنيگ عزم خود را جزم كرد كه جهت كنترل اوضاع و عقب راندن نازيها اين طرح را هرچه زودتر به اجرا گذارد. مخفيفانه به سران سازمانش دستورداد مقدمات كار را فراهم كنند. غروب روز 8 مارچ هم مسأله را با وزير داخله نازي اش (زايس ـ اينكوآرت) درميان گذاشت. هم نفوذيهاي نازي در سطوح بالاي «جبهه ميهني» و هم وزير نازي, «طرح همه پرسي» را بلافاصله به مراجع حزب نازي اتريش و بعد بلافاصله به برلين اطلاع دادند.
6 – هيتلر در 3 مارچ طي گفت و شنودي با هندرسن, سفير انگلستان در برلين, به وي گفته بود:
« سرانجام بايد در اتريش با رأي گيري از ملت كسب تكليف شود… براساس حق تعيين سرنوشت ملتّها».
منتهي اين سخن صرفاٌ جنبه تاكتيكي داشت. منظور واقعي هيتلر انجام انتخابات زير چتر تك حزبي و پيشوايي خودش بود, مشابه انتخابات فرمايشي در آلمان نازي, با نتايج 99 درصدي كذايي. كتاب شوشنيگ, ص 300.
7 – شوشنيگ هنگام اعلام عفو عمومي براي نازيها, درب زندانها را به روي سوسياليستها و كمونيستها و ديگر مخالفان سياسي خود نيز باز كرد و ضمن چند ملاقات و گفت وگو با رهبران چپ و سنديكاها سعي نمود همه احزاب را به صف آري به «اتريش مستقل و مسيحي و آلماني تبار…» بكشاند. ولي او مرد ميدان تظاهرات كارگري و بسيج سياسي نبود. خيلي دير به تاكتيك انتخابات روي آورده بود.
8 – ديترواگنرو… «يك ملت, يك رايش, يك پيشوا», ص 295.
9 – كورت شوشنيگ, …صفحه 275.
شايد در آن زمان شوشنيگ توجه نداشت كه انگلستان مدتها پيش, در ملاقات هاليفاكس با هيتلر در ماه نوامبر37, به طور ضمني با الحاق مسالمت آميز اتريش به آلمان موافقت كرده بود. فرانسه هم سخت گرفتار ناآراميهاي داخلي و تزلزل دولت وقت بود و تمام كوششهايش براي جلب همكاري و اتّحاد عمل با انگلستان در انجام وظيفه در دفاع از حقوق اتريش با شكست مواجه شده بود.
10 – به نقل از همان كتاب شوشنيگ, ص 279.
11 – به نقل از كتاب آلن بالاك, ص 427.
12 – همان جا, ص 428.
13 – روز يازده مارچ, Michael Palairet مايكل پلرت، سفير انگلستان در اتريش, تمام روز در ارتباط مداوم با لندن قرارداشت و مرتّب به شخص لردهاليفاكس گزارش مي داد. به نقل از كتاب شوشنيگ, ص 322 .
14 – همان جا.
15 – اين تماسهاي تلفني 29 گانه كه از ساعت 2 و 45 دقيقه بعد از ظهر شروع شدند, تا پاسي از نيمه شب گذشته ادامه يافتند. دستگاه امنيتي اختصاصي گورينگ كليه اين تماسهاي تلفني را ضبط و تندنويسي مي كرد. متن مكتوب اين گفت و شنودها از جمله دراماتيكترين مداركي بودند كه بعد از جنگ به دست متفقين افتادند و در دادگاه نورنبرگ نيز مورد استناد قرار گرفتند. نگاه كنيد به كتب یادشده در بالا راجع به سقوط جمهوري اتريش, و نيز كتاب بالاك, صفحه 428.
16 – همان جا, در واقع امر, هنوز قواي نظامي لازم براي مداخله در اتريش پشت مرز اجتماع نكرده بودند. ولي هيتلر با يك طرح جنگ رواني و به اشتباه انداختن مأموران مرزي اتريش اين تصوّر را ايجاد كرده بود كه همه چيز براي هجوم فراهم و قواي ارتش آلمان منتظر فرمان پيشواست.