“سیاهکل” دوران ساز بود ! قهرمانان سیاهکل نه “حماسه ساز” که ” گفتمان ساز » بودند

 

کاوه :

سیاهکل : روز ۱۹ بهمن ۱۳۴۹ یک گروه چریکی به پاسگاه ژاندارمری سیاهکل در استان گیلان حمله کرد. به دنبال این حمله، از ۱۹ بهمن تا ۸ اسفند ۴۹، دسته ۹ نفری چریک ها مورد پیگرد وسیع نیروهای نظامی و انتظامی قرار گرفت

۲ نفر از آنها کشته (رحیم سماعی، مهدی اسحاقی ) و ۷ نفر دیگر(علی اکبر صفایی فراهانی، جلیل انفرادی، عباس دانش بهزادی، هادی بنده خدا لنگرودی، محمد محدث قندچی، هوشنگ نیری و احمد فرهودی ) دستگیر شدند.

حمید اشرف در “یک سال مبارزه چریکی در شهر و کوه “، مجموع اعضای گروه جنگل را ۲۲ نفر اعلام کرده است. ۱۷ نفر آنها دستگیرشدند که ۱۳ نفرشان در ۲۷ اسفند ۱۳۴۹اعدام شدند و فقط ۵ نفر از آنها (حمید اشرف، اسکندر صادقی نژاد، محمد صفاری آشتیانی، رحمت پیرونذیری و منوچهر بهایی) باقی ماندند که در ۱۸ فروردین ۱۳۵۰ رئیس دادرسی ارتش را در تهران ترور کردند.

با ادغام بقایای گروه جنگل با گروه چپ دیگری به رهبری امیرپرویز پویان، عباس مفتاحی و مسعود احمدزاده سازمان چریک های فدایی خلق ایران شکل گرفت و پا به عرصه حیات گذاشت.

پویان مبارزه مسلحانه را ضرورت شکستن دو مطلق (“ضعف مطلق” توده ها در برابر “نیروی مطلق” دشمن) می دانست. از نظر او اعمال قدرت انقلابی با “سرشت تبلیغی” با شکستن قدرت مطلق حکومت، در عمل ضعف مطلق توده را در هم می شکند.(1)

اینروزها و در پی فعالیت همه جانبه نیروهای هوادار رژیم سابق و همکاری همه جانبه “صدای آمریکا” و “رادیو فردا” و “ایران اینترنشنال” با گرایش سلطنت طلب  که در پی  مظلوم نشان دادن «شاه » و « دربار » و حتی « اشرف پهلوی » از یکسو و شکست حکومت اسلامی در دستیابی به اهداف اعلام شده و نشده اش هستند ، مد شده که همه آنانی که که در بر پایی انقلاب 1357 نقش داشته و فعال بوده اند و اکنون خود نیز در اپوزیسیون بوده  و به اشکال مختلف بر علیه « ج.ا» فعال هستند در مورد فعالیت سیاسی گذشته خود نوعی شرمندگی داشته و عموما اشتباه خود را از شرکت در انقلاب اعلام وعملا زمینه حمله به خود از جانب گرایشات حکومتی و سلطنت طلب را فراهم می کنند . هنوز هم رشد اقتصادی ده درصدی در زمان رژیم پهلوی حتی از سوی اقتصاد دانان سلطنت طلب  مایه مباهات و فراموش می کنند که تورم و رکود در اقتصاد و نابودی تولید و کشاورزی و شیوع صنایع مونتاژی که قدرت جذب آنهمه روستایی از کار بیکار نشده را ند اشت ، همه و همه از همین اقتصاد نفتی و فرمایشی  مایه گرفت و رهبری داهیانه اعلیحضرت قدرقدرت وآن سازمان عریض و طویل برنامه  اینقدر عقل نداشت که سرازیر شدن پول نفت به اقتصاد بگذار با رشد ده درصدی ، مانند دوالپا به دور ساختار سیاسی و اقتصادی خواهد پیچید و قبل از همه خود اعلیحضرت را به زمین خواهد زد .

نهایتا آنانی که هنوز کمی آبرو داری کرده مطرح می کنند باید به  به اصلاحات در رژیم پهلوی کمک می کردند و آنطور که « علیرضا نوری زاده » در توصیف از انقلاب  می گوید : ( برای دستمالی قیصریه را به آتش نمی کشیدند ) !آیا می توان در مملکتی که در گیریهای سیاسی – اجتماعی بر سرچگونگی تقسیم سالانه دهها و صدها میلیارد دلار پول نفت میان اقشار و طبقات است وروحانیت و سلطنت و سرمایه داری و اقشار و طبقات جدید و سنتی بی اطلاع از روابط سیاسی دموکراتیک ، برای بهره برداری از امکانات اقتصادی وسیاسی و در تلاش برای حذف تاریخی و اجتماعی  در حال پاره کردن گلوی یکدیگر بودندو تا کنون هم هستند ، انقلاب را به ” آتش زدن قیصریه برای دستمال » تشبیه کرد ؟  .

انقلاب کردیم چون رژیم پهلوی قابل اصلاح نبود

 آقایانی که دم از اصلاح رژیم پهلوی می زنند ، گویا فراموش کرده اند که ” جان اف کندی ” و ” لیندن جانسون ” و « سیا »  همراه با رفیق گرمابه و گلستان « شاه » ، ” راکفلر ” برای انجام اصلاحات به « شاه » التماس کردند و وی زیر بار نرفت و حتی با تن دادن به برروی کار آمدن « دکتر امینی » از سوی شاه ، آن دوران هم دیری نپایید و باز در برروی همان پاشنه سابق بر گشت ؟

ادعای اصلی ما اینستکه :

اگر اصلاحات غیر ممکن بوده ، شما خود را بجای ما انقلابیون 57 بگذارید ! چه باید میکردیم ؟ می گویید باید از بختیار حمایت می شد ، مگر ما تجربه 1332 را نداشتیم ؟ که شاه را بعنوان یک شخصیت ضعیف النفس که قدرت تصمیم گیری ندارد ، از کشور خارج کرده ، کودتا را انجام داده و بعد وی را به کشور برگرداندند ؟ و بعد آن شد که می دانیم و فرزندان ملت را طی چند ماه در مقابل جوخه های آتش قرار دادند ؟و شاه را بدنبال نخود سیاه دروازه های طلایی تمدن فرستادندو بر مملکت آن رفت که می دانیم !  اکنون با چه ظرفیتی می گویید باید از بختیار حمایت می شد؟ .

تمامی کسانی که امروز ادعا می کنند اشتباه کرده اند که انقلاب کرده اند ، بر مبنای اصل نتیجه گرایی این حرف را میزنند که این بر خورد از نظر روش و هم از نظر مصداقی غلط است ، اگر در سال 57 نتیجه عمل را نمی دانستید ، ابتدا ثابت کنید که اکنون به تحلیل گرانی قوی تبدیل شده اید و اکنون اشتباه نمی کنید ، چگونه می توان به شمایان برای تحلیل امروزتان اعتماد کرد ؟! و اگر میدانستید که حق ندارید بگویید نتیجه انقلاب راباید از خود انقلاب جدا کرد !

حقیقت اینستکه نتیجه بر روی کار آمدن خمینی را میدانستیم و از وی حمایت کردیم !

حتی اگر ادعای محال  طرفداران نظام سابق را قبول کنیم که شاه توانسته بود تا سال 1357 پیشرفت و رشد اقتصادی و رفاه به مملکت بیاورد ، و مردم از سر سیری شروع به اعتراض کردند  اما رهبر این مملکت مرفه تن به استقرار روابط دموکراتیک نمیداد ، تن به انتخابات آزاد فارغ از دخالت دربار و ساواک نمیداد و مخالفان خواهان ازادی سیاسی بودند ، پس ما مخالفان از شاه ، پیشرفته تر بودیم که خواهان آزادی احزاب و گروههای سیاسی و محدود شدن اختیارات شاه بودیم  و این شاه بود که عقب مانده و ضد دموکراسی بود ومانند “خمینی ” معتقد بود که عقل زنان نصف عقل مردان است و از اسب که بزمین افتاده قمر بنی هاشم نجاتش داده و …. و در مقابل خواست مترقیانه ما که دموکراسی طلب بودیم مقاومت کرده و مارا سرکوب میکرد و حاضر به مذاکره نبود پس باید میرفت و چون با مذاکره نمی رفت انقلاب کردیم که برود ، حرف حساب شما کسانی که می گویید اشتباه کردیم که انقلاب کردیم چیست ؟ زبان بگشایید و حرف بزنید .

بنظر میرسد علت اعلام پشیمانی شما از همراهی با انقلاب این باشد که هیاهوی اقشار متوسط و مرفه در حمایت از گذار مسالمت آمیز از «ج.ا»  باور کرده اید و احتمال میدهید یکی از گزینه های محتمل بازگشت سلطنت باشد و می بینید که عموم امکانات مجازی در خارج از کشورهم بجز معدودی رسانه های مستقل  در دست طرفداران سلطنت است می گویید غلط کردیم که انقلاب کردیم و می خواهید در مسجد سلطنت طلبان  هم مهری بگذارید و از سوی دیگر عملکرد نظام بر آمده از انقلاب هم قابل دفاع نیست وشما منکوب شده اید . اما تجربه انقلاب 57 نشان داد که اقشار متوسط و مرفه در ایران مرد شرکت در انقلاب نیستند و ها یهو یی می کنند اما بدنبال قهرمانانی هستند که آنها کار را تمام کنند و اینان هم از کنار لفت و لیسی کنند . این اقشار و گروههای اجتماعی در 1357 همین کردند و اکنون نیز ظرفیتشان در همان حد است و نه بیشتر !

« سیاهکل » دوران ساز بود .

اگر قبول کنیم که وقوع انقلاب اجتناب نا پذیر بوده است ، اگر قبول کنیم که شاه اساسا به فکر هیچ اصلاحاتی نبوده است ، اگر بپذیریم که شاه ضد دمکراسی بوده ، اگر بپذیریم که فساد و فقر و تورم از سرو کول مملکت بالا میرفته ، اگر قبول کنیم که رشد ده در صدی در اقتصاد نفتی نه مایه مباهات که هشدار دهنده بدبختی است که از پی خواهد آمد !  پس آنکس و آن « گرایش سیاسی که گفتمان مبارزه آشتی ناپذیر با رژیمی این چنینی را مطرح کرده ، صاحب گفتمان برتر بوده وتوانسته تئوری سازی کرده و مهر خود را بر مبارزات آن سالها بزند و دیگران را به پیروی از خود وادارد !

 تاریخ اثبات کرد که مردم و روحانیت و مجاهد و ملی گرا ، نهایتا این گفتمان را پذیرفتند و همه باهم اعلام کردند که شاه باید برود و بنیان گذار این حرکت واین گفتمان کسی نبود مگر ” فداییان  ” که در زمانی که همه اپوزیسیون از روحانیت و خمینی و آیه الله بروجردی و نهضت آزادی و حتی جبهه ملی ، سردر گم و پریشان بوده و نمی دانستند که چه باید بکنند ، با تقدیم جان خود ، به مبارزه روح و خون دادند و وکمتر از ده سال بعد مردم با رژیم همان کردند ، که چریکهای سیاهکل می خواستند ، مردم با مبارزه مسلحانه با رژیم را با الهام گرفتن از « قهرمانان سیاهکل » آغاز و طی چند روز طومار رژیم را بر چیدند .

 من خود در شب 22 بهمن را یاددارم که « هادی غفاری » این پهلوان پنبه انقلاب اسلامی درحالیکه یک مسلسل یوزی و برای خود نمایی در دستش بود در  سه راه نارمک فریاد میزد که از حمله به پادگانها خود دار ی کنید ، مجسمه ها را از بیخ برنکنید ، این طرح ساواک برای خونریزی بیشتر است و “آقا” این را نمی خواهد ! اما در 1349  این چریکها و بعد مجاهدین خلق بودند که مهر خودرا بر حرکات اعتراضی زده و گفتمان دوران ساز سلطنت باید برود را بسیار پیشتر از آخوندو ملا و خمینی شکل داده بودندو این مردم بودند که بدون اعتنا به خمینی ، خواهان براندازی سلطنت یکبار وبرای همیشه شدند .

 » حماسه ساز ” نه ، ” گفتمان ساز “

 بسیاری فداییان سیاهکل را « حماسه ساز « میدانند ، این هم نوعی از اعلام بیحاصل بودن مبارزات فداییان و مجاهدین خلق است و باید گفت که چریکها « گفتمان ساز » بودندو نه « حماسه ساز » . و میان این دو فرق بسیار است و با حماسه ساز اعلام کردن مبارزین مسلح ، زمینه برای حمله به آنان بعنوان مشتی جوان بیسواد که دچار فقر تئو ریک ، اما اسیر احساسات بوده اند و کله اشان بوی قرمه سبزی میداده است آماده می شود .

بحث ما در اینجا بر روی ترورهای ارتشی ها و پاسبان و آمریکایی که از سوی چریکها انجام میشد نیست که درست بودن آنها قطعا مورد شبهه است ، بحث بر روی گفتمان سازی است ، بحث بر روی تئوری سازی است که چریکهای سیاهکل بخوبی از عهده آن بر آمدند و برای دفاع از آنان الزاما نباید « کمونیست » بود ! بحث برروی تضاد ماهوی منافع ملت با منافع رژیم شاه است و این در دوره زمانی بود که حتی خمینی در بحبوحه کشتار هوادارانش توسط  دولت « اسدالله  علم »  برای شاه ، نامه های تملق آمیز و خیر خواهانه می نوشت 

با این استدلال می توان گفت که « سیاهکل » دوران ساز بود . « چریکها » پایان یافتن دوره مصالحه با « شاه » را اعلام و اپوزیسیون را بدنبال خود کشاندند  .

مخالفان ،  ما انقلابیون را ، بنابر نتیجه آن  که بر سر کار آمدن « روحانیت » است مورد شماتت قرار میدهند و می گویند که گیرم که شاه باید میرفت ، اما اگر نتیجه را که بر سرکار آمدن یک حکومت ارتجاعی بود را ببینیم ، بازهم به رفتن شاه رای میدادید ؟ میگوییم آری ، قیمت برانداختن سلطنت ، پذیرش یک دوره حکومت روحانیت بوده است ، راه دیگری برای براندازی نبوده و ما انقلابیون57 ، بر سر کار آمدن روحانیت در مقابل سرنگونی سلطنت را پذیرفتیم و علت آن این بود که  بسیاری از کشورهایی که شرایط تاریخی و اقتصادی و اجتماعی شان شبیه ایران بوده وامروز مدرن شده وصاحب دولتهای سکولار و حتی لائیک هستند ، یک دوره بسیج توده ای برای بسط و تعمیق مدرنیته و درگیرو آشنا کردن توده های وسیع و میلیونی روستایی  حاشیه نشین وآخوندو کشیش  و سنتی را  با نهادهای بوروکراتیک مدرن                 را از سر گذرانیده اند واین بسیج در ایران فقط می توانست توسط روحانیت صورت گیرد. ما در پی تعمیق و توده ای کردن مدرنیته از یک مدرنیته از بالا وفرمایشی و متعلق به نخبگان درباری و نظامی و تحصیل کردگان  ، به مدرنیته فراگیر  با ریشه های عمیق توده ای بودیم . این ما مبارزان بودیم که مدرن بودیم و این شاه بود که از مردم و ما و از نظر اجتماعی عقبتر بود و اجازه نمیداد که مدرنیته تعمیق شود و در اعماق جامعه و دورترین نقاط کشور ریشه بدواند و این خمینی بود که بدنبال ما ودر ترس از حذف روحانیت رودردروی سلطنت ایستاد . بعد از سلطنت این نهاد روحانیت است که بازنده 57 است  که برای چند ده سال حکومت ، موجودیت و حیات تاریخی خود را درمعرض نابودی قرار داد .

بذر انقلاب را در بطن مام وطن کاشتیم ، ایران ، اکنون هم «آبستن انقلاب » است

ما انقلابیون 57 همراه با توده های میلیونی مردم ، بذر انقلاب را در بطن مام وطن کاشتیم و معلمان ما برای این بذر پاشی  ، چریکهای سیاهکل بودند و اکنون رویش همان بذرها که در بطن مام وطن کاشته شد ، بمانند جنگلی  بحرکت در آمده است و در حال زدودن فقاهت این یار غار تاریخی سلطنت ، از پهنه میهن است .

 بر این مبنا حتی نتیجه انقلاب هم قابل دفاع است ، ملاک پیشرفت از سوی ما ، در نهادینه کردن حرکت بسوی مدرنیته ، سکولاریزم و حتی لائیسیته است ونه فکل کروات درباریها و نمایندگان مجلس که طرز نگاه ودیدشان به جهان بیشتر خنده دار و در حدو حدود شخصیتهای کمدی سریالهای تلویزیونی آن دوره بود.

 در راه تعمیق مدرنیته البته  چند دهه حکومت روحانیت تاریک فکر بر کشورنباید ما را ناامید کند .حکومت روحانیت  مانند حباب روی آب در سیر تاریخی ایران بسوی نوزایی ، محو خواهد شد اما میلیونها روستایی و حاشیه نشین شهری و ساکنان مناطق دور افتاده از   زن و مرد  و پیر و جوان که در دوران حیات همین نظام اهریمنی تحصیل کردند ، بدانشگاه رفتند و با دنیای مدرن آشنا شدند بعنوان سرمایه های اجتماعی برای « ایران » باقی خواهند ماند ، امری که در حکومتهایی از نوع حکومت شاه حتی امروز در جهان قرن 21 هنوز هم اتقا ق نیفتاده و در ایران تحت رهبری شاه تا دهها سال هم اتفاق نمی افتاد !  به مصر وکشورهای ثروتمند حاشیه خلیج فارس و عراق و .. نگاه کنید ، هنوز حتی نمی توانند به بسیج توده ای برای تعمیق مدرنیته فکر کنند تا چه برسد که آنرا اجرایی کنند !

 فرانسوی ها امروز به انقلابی افتخار می کنند که بعد از 200 سال به ارامش رسید و در دورانی ، گرسنگی و قحطی و خوردن سگ و گربه ها و قتل عام یک میلون از جمعیت مردم توسط نسل اول انقلاب را تجربه کردند ودر چند دهه بعد از انقلاب کسی جرات نمی کرد از آن دفاع کند اما  امروز به سردمدار اروپا تبدیل شده اند . بقول زنده یا « داریوش شایگان » نقش فرانسه انقلابی را ایران در آسیا بازی خواهد کرد .

با « سفرهای هامی و کامی » نمی شد انقلاب کرد ! ماهی سیاه کوچولو باید به کرانه های خزر وتا سیاهکل می رفت .

 براین مبنا ، حتی « ماهی سیاه کوچولو » ی ” صمد بهرنگی ” نیز بخشی از این گفتمان بود که از جوانان و نوباوگان می خواست که از روزمرگی بپرهیزند و واقعیت های تلخ زندگی را تجربه کنند ، چریکهای سیاهکل همان ماهی سیاه کوچولوهایی بودند که طاقت ماندن در برکه را نداشتند و می خواستند  راه پر مخاطره رسیدن به اقیانوس را تجربه کنند و دیدیم که ملتی راه و روش آنان را برگزید . بیشتر کسانی ( از جمله خود من ) که بعدا به سازمانهای چریکی پیوستیم  در دوران کودکی ، از « ماهی سیاه کوچولو » برای سفر بی بازگشت الهام گرفته بودیم .

این نوشته بمناسبت پنجاه سالگی حرکت مسلحانه  « سیاهکل » برشته تحریر در آمد و با اینکه من خود امروز یک لیبرال دمکرات هستم ، اما از حرکت « کمونیستها » و « مجاهدین خلق » بعنوان یک حرکت « گفتمان ساز »  در آن دوره تاریخی معین دفاع می کنم و معتقدم  فقط بعد از « ج.ا.» زمینه روشن شدن خدمتی که آن حرکت به مردم ایران کرد فراهم خواهد شد .

 بروکسل 29 بهمن 1399 برابر با 16.02.2021 .کاوه فرزند ملت

  • بخشی که برنگ آبی است از یک مقاله سایت فارسی ” بی . بی . سی ” در باره سیاهکل نقل شده است .(1)