
علی عظیمی نژادان :
نگاهی متفاوت به زندگی و اجراهای ذبیحی
سید جواد ذبیحی مطابق روایتی در سال 1309 و براساس روایت دیگری در سال 1305 در مشهد به دنیا آمد اما اصلیتش مشهدی نبود.خاندان او به سادات اوجاقی تعلق داشتند و کاشانی الاصل بودند اما از یک دوره ای به بعد در منطقه درکه تهران می زیستند. پدر او موسوم به حاج سید اسماعیل ذبیحی درکه ای بود که علاوه بر اشتغال به کارهای دیگردرمجالس مختلف مشهد،اشعار مذهبی می خواند و سید جواد از همان دوران کودکی پای منبر پدر حضور پیدا می کرد و زیرنظر او نخستین تمرین های خوانش آوازهای مذهبی را تجربه کرد.حاج اسماعیل درمشهد مدتی هم در کار تهیه و ساخت لیف و فینه بود وپس از ورود به تهران سالها در قبرستان ابن بابویه به شغل قبرکنی اشتغال داشت و البته اعتبار مداحی اش تا اندازه ای بود که تا مدتها درتکیه تهرانی های مقیم مشهد عکس او گذاشته می شد.علاوه بر پدر دو برادر دیگر سید جواد موسوم به حسین ومرتضی نیز در زمینه خوانندگی اشعار مذهبی استعداد داشتند و می توان گفت که نخستین استادان ذبیحی در این عرصه پدر وحسین برادر بزرگ تر او بودند.جواد ذبیحی تا پیش از ترک مشهد در اوایل دهه بیست خورشیدی،در زمینه قرائت و تجوید قرآن هم معلمی به نام حافظیان داشت.حافظیان بعدها از طرف اوقاف ملقب به صدرالقرا شد.مطابق یک روایت ذبیحی در یازده سالگی و براساس روایتی به نظر درست تر درسن پانزده شانزده سالگی همراه با یکی از پسرعموهایش به تهران می آید.جواد ذبیحی در تهران پیش ازهرچیز برای تکمیل آموزه های خود در زمینه خوانش اشعار مذهبی نزد فردی به نام «خاصفین» می رود که در آن زمان رییس مداح های پایتخت بود ومدتی بعد برای آشنایی بیشتر و حرفه ای تر با گوشه ها و نغمات موسیقی دستگاهی ایرانی نزد شادروان اسماعیل مهرتاش می رود و مدتها در کلاس های ایشان در جامعه باربد شرکت می کرد به همین دلیل با کمی دقت می توانیم جنبه هایی از شیوه های بیانی و لحن بیات تهران را دربسیاری از اجراهای آوازی مرحوم جواد ذبیحی ردیابی کنیم.مرحوم احمد مراتب آواز خوان سنتی و مدیحه خوان مقیم اصفهان و از شاگردان برگزیده استاد تاج اصفهانی که بخصوص در دهه پنجاه از نزدیکان جواد ذبیحی محسوب می شد در گفت و گویی تلفنی با اینجانب،ضمن بیان برخی خاطرات خود با ذبیحی به این نکته هم اشاره کرد که در ابتدای دهه پنجاه،ذبیحی دستگاه ضبط صوتی به وی می دهد و از او درخواست می کند تا آن را نزد تاج اصفهانی ببرد و از او بخواهد که ایشان روایت خویش از گوشه های دستگاه شور و آواز دشتی را بخواند و به وسیله ضبط صوت آنها را ضبط کند تا مورد استفاده ذبیحی قرار گیرد و او در نهایت چنین می کند و شاید بتوان گفت که از میان نسل های پیشین آوازخوانان سنتی؛تاج اصفهانی بیشترین تاثیر را برشیوه خواندن سید جواد ذبیحی گذاشت.اما نخستین فعالیت های اجرایی سید جواد ذبیحی درعرصه عمومی از همان میانه دهه بیست شمسی در مسجد شاه(که در ابتدا به نام مسجد سلطانی بود) آغاز شد و او در زمانی که هنوز سنش به بیست سالگی هم نرسیده بود درآن مسجد مداحی می کرد و دعاهای مختلف می خواند تا آنکه سال 1329 فرا رسید و دراین سال درست در زمانی که سپهبد رزم آرا ریاست ستاد ارتش را برعهده داشت وهنوز به نخست وزیری نرسیده بود تصمیم گرفته شد که پیکر مومیایی شده رضا شاه از مسجد الرفاعی واقع درشهر قاهره مصر به تهران منتقل شده و با مراسم ویژه ای درصحن حضرت عبدالعظیم دفن گردد.دراین میان چند روز پیش ازمراسم تشییع جنازه،رزم آرا با نظام السلطان خواجه نوری(نوه میرزا آقا خان نوری) رییس تشریفات دربارآن زمان تماس می گیرد وازاو می خواهد که برای انجام این مراسم یک قاری و مداح حرفه ای را انتخاب کند؛مداحی که صدای پرقدرت و رسایی داشته باشد تا صدای او میان خیل عظیم جمعیت به خوبی شنیده شود و بتواند جلوه بیشتری به این مراسم با اهمیت بدهد و خواجه نوری هم که آوازه ذبیحی در مسجد شاه به گوشش رسیده بود او را برای اجرای این مراسم انتخاب می کند و به این ترتیب می توان گفت که ستاره بخت سید جواد ذبیحی از این زمان شروع شد واو به خوبی ازعهده این مراسم برآمد.مدتی بعد ذبیحی به صورت رسمی در رادیو استخدام می شود.شواهد مختلف نشان می دهد که درابتدای کار،بخصوص هنگام ماه رمضان صدای ذبیحی هنگام سحر همزمان از مسجد سلطانی ورادیو ایران پخش می شد و بعدها که ساختمان رادیو به میدان ارگ منتقل می شود صدای ذبیحی دیگر مستقیما از فرستنده رادیو پخش شده و به اقصی نقاط مختلف ایران می رسید.ذبیحی از همان دوران جوانی با کلاه مخروطی شکل قرمز فینه(که منشا آن در اصل مراکشی بوده است) و شال سبزرنگ در انظار عمومی ظاهر می شد.
در سال 1330 نخستین صفحه مربوط به آوازهای مذهبی با صدای ذبیحی توسط کمپانی شهرزاد به بازارعرضه شد(صفحه هفتاد وهشت دور سنگی) و دراین صفحه یک اذان و یک مناجات با صدای جواد ذبیحی هردو درمایه بیات ترک شنیده می شود.گفتنی است که این اذان که با تحریرهای خاص آواز ایرانی خوانده شده است بیشتر برپایه درآمد بیات ترک استوار است و بنابراین ساختار آن با آن اذان معروفی که سالها با صدای موذن زاده اردبیلی شنیده ایم و در مایه گوشه روح الارواح بیات ترک خوانده شده است متفاوت است.مدتی بعد درهمین دهه سی خورشیدی دومین صفحه با صدای جواد ذبیحی به بازار آمد که در آن یک اذان و یک مناجات(ربنا) در مایه سه گاه خوانده شده است.درهمین دهه سی بود که مقدمات ساخته شدن سلسله برنامه های گلها از جمله برگ سبزتوسط شادروان داود پیرنیا فرآهم شد.
در چارچوب سلسله برنامه های برگ سبز،مرحوم پیرنیا خواهان آن بود که درهر قسمت، ضمن همنوازی ساز و آواز کلاسیک ایرانی صرفا ازاشعارعرفانی و برخی مواقع از اشعارمذهبی چه به صورت دکلمه و چه به صورت آواز استفاده شود و مطابق با شواهد گوناگون(همچنان که خود ذبیحی نیز در مصاحبه ای کوتاه در برنامه شما و رادیو با شاهرخ نادری به آن اشاره کرده است)اساسا این سلسله برنامه به خاطر شخص سید جواد ذبیحی و به پاس اجراهای خوب او در برنامه های مختلف رادیوساخته شد و به همین دلیل خواننده اصلی چهارده برنامه نخست برنامه برگ سبز(به جز برگ سبز شماره 12 ) شخص سید جواد ذبیحی بود.سلسله برنامه های برگ سبز درشب های جمعه از رادیو پخش می شد و درمجموع شامل سیصد ودوازده برنامه بود.ذبیحی به علت داشتن نوعی نگاه سنت گرایی مذهبی و شریعت گرایی پنهان هیچ گاه حاضر نشد که همراه با آوازش سازی نواخته شود و تمامی آثاری که از وی در چارچوب سلسله برنامه های برگ سبز،گلهای جاویدان،گلهای رنگارنگ و یک شاخه گل به یادگار مانده بدون اجرای ساز بود یعنی در ابتدا نوازندگان یا به تنهایی یا همراه با یکدیگر قطعاتی را اجرا می کردند و سپس ذبیحی به تنهایی آواز خود را در گوشه های دستگاه های مختلف آواز ایرانی اجرا می کرد.در بیشتر سلسله برنامه های برگ سبز خانم صدیقه رسولی(روشنک) گویندگی را برعهده داشت و در مواردی آقای اسدالله پیمان.در ابتدای هر برنامه معمولا این بیت از عطار نیشابوری دکلمه می شد:”چشم بگشا که جلوه دلدار به تجلی است از درودیوار این تماشا چو بنگری گویی لیس فی الدار غیره دیار” و در پایان هر برنامه هم این بیت از اشعار عراقی خوانده می شد:”زیبد که ز درگاهت نومید نگردد باز آنکس که به امیدی بر خاک درت افتد” و پس از آن هم با این جمله برساخته شادروان پیرنیا برنامه به پایان قطعی خود می رسید:” این هم برگ سبزی بود تحفه درویش علی نگهدار شما”. در سلسله برنامه های برگ سبز برخلاف سلسله برنامه های گلهای رنگارنگ یا یک شاخه گل،در بیشتر موارد همنوازی ساز و آوازی در مایه عرفانی را شاهد بودیم و به هیچ وجه ترانه یا تصنیفی خوانده نمی شد( البته در مواردی استثنا یکی دو کار ضربی سنگین به جای تصنیف اجرا شدند) دراین سلسله برنامه ها بیشتر خوانندگان مرد بودند واغلب سازهایی که مورد استفاده قرار می گرفت سازهای اصیل ایرانی از قبیل:نی،سه تار،تار،عود،کمانچه و تنبک بودند.البته از ویولون نیز استفاده می شد که آن هم در اینجا با سوز و نوای سبک ایرانی همراه بود و با آنچه که دراجراهای ویولون در برنامه هایی چون گلهای رنگارنگ و یک شاخه گل شنیده می شد اندکی متفاوت بود(یعنی حالت غنایی و لیریکش کمتر بود) و از میان معدود خوانندگان زنی که در این سلسله برنامه ها آواز خواندند می توان به خاطره پروانه،فرح وآذرعظیما اشاره کرد.مدت اجرای برنامه های برگ سبز حدود نیم ساعت بود در حالی که سلسله برنامه های گلهای رنگارنگ یا یک شاخه گل از یک ربع ساعت تا چهل و پنج دقیقه متغیر بودند.همچنان که گفته شد خواننده اصلی چهارده برنامه نخست سلسله برنامه های برگ سبز جواد ذبیحی بود و اساسا این مجموعه برنامه به خاطر اعتبارهنری ذبیحی در خوانش آوازهای مذهبی و مناجات خوانی وبه پاس سید بودن او ساخته شده بود.پس از برنامه چهاردهم،سه برنامه پانزدهم و شانزدهم و هفدهم توسط تاج اصفهانی خوانده شد و همین گونه برنامه های بعدی توسط خوانندگان صاحب نام آن زمان از قبیل:بنان،قوامی،گلپا،ایرج،محمودی خوانساری،وفایی،شهیدی،عبدالعلی وزیری،شجریان،نوذر وناصر مسعودی خوانده شدند.ذبیحی صرف نظر ازچهارده برنامه اول برگ سبز در برنامه های برگ سبز شماره های 24(در بیات اصفهان)،38(در مایه دشتی)،51(در مایه شور) و69(در مایه سه گاه) و 243(در مایه شور) نیزبه اجرای آواز پرداخت.چهارده برنامه نخست ذبیحی به ترتیب در مایه های:افشاری،همایون،ابوعطا،بیات ترک،سه گاه،شور،-،شور،بیات ترک،همایون،سه گاه،بیات ترک،بیات اصفهان و سه گاه بودند.ذبیحی درگفت و گوی کوتاه رادیویی که به مناسبت سالگرد تاسیس برنامه برگ سبز با شاهرخ نادری داشت نخستین اجرای خود دربرنامه برگ سبز را اجرای آوازی براساس ترجیع بند معروف هاتف اصفهانی با همان بیت معروف:«که یکی هست وهیچ نیست جز او وحده لا اله الا هو» بیان می کند؛در صورتی که با مراجعه به آرشیوی که اکنون در دسترس است نخستین برنامه برگ سبز اجرای آواز دیگری از ذبیحی است درمایه افشاری بر روی شعری از مولوی با مطلع:« ای نوبهار عاشقان داری خبر از یار ما ای از تو آبستن چمن،وی از تو خندان باغ ها» و آن برنامه مورد اشاره ذبیحی در آن مصاحبه رادیویی در برنامه برگ سبز شماره پنج در مایه سه گاه اجرا شده است.درهرصورت با نگاهی به مجموعه اجراهای سید جواد ذبیحی در زمینه آواز ایرانی(بخصوص با توجه به اجراهای او در سلسله برنامه های برگ سبز) می توانیم به چند نکته اشاره کنیم:1) از ویژگی های مهم آوازخوانی ذبیحی، شیوه خوانش بسیار واضح و شفاف شعرهاست و ازاین منظر تحت تاثیرآموزه های شیوه بیانی یا مکتب اصفهان و افرادی چون ادیب خوانساری و تاج اصفهانی بوده است.او معمولا یک بیت یا دو بیت شعر را به صورت کامل و دقیق اجرا می کرد و سپس از زینت های آوازی مانند تحریرها وغلت های مناسب با کلام ملودیک در آوازهایش استفاده می کرد. درعین حال سرعت اجرای آوازی ذبیحی نیزاز حد متوسط اجرای آوازی خوانندگان آواز کلاسیک ایرانی اندکی پایین تر بوده است و این ویژگی هم به خاطر سابقه مداحی و مناجات خوانی وی و هم به خاطر تلاش هر چه بیشتر او برای انتقال درست واژگان و معانی شعری بوده است .2)ذبیحی در راستای انتقال بهتر کلام،خود را درگیر اجرای مو به مو و به ترتیب خواندن گوشه های مختلف دستگاه مورد نظر نمی کرد به طور مثال وقتی اثری را در دستگاه همایون می خواند حتما به این روال نبود که تمامی گوشه های این دستگاه را تک تک بخواند و چه بسا که در جهت انتقال بهتر مضامین و مفاهیم کلام، به سه گاه و چهارگاه و بیات اصفهان هم وارد می شد.3)آوازهای ذبیحی درمجموع ساختار ساده ای دارند؛ترکیب جملاتش خیلی پیچیده وشگفت انگیز نیستند و می شود گفت که دارای ساختاری سهل و ممتنع هستند.تنوع تحریرهایی که به کار می برد و طول مدت اجراهای تحریرهایش و نفس او مسلما مانند آوازخوانان قدری چون ایرج،گلپا،دردشتی،محمد منتشری و دیگران نبود اما در برخی مواقع از مترها و وزن های بسیار مهجوری(بخصوص ریتم های لنگ) در آوازهایش بهره می برد که واقعا تقلید از آنها دشوار است و نشانه تکنیک بالای برخی کارهای اوست.4) از منظرتاثیر پذیری و وابستگی به مکاتب آوازی ایران شاید بتوان گفت که در مجموع گویش و لحن آوازی مرحوم ذبیحی تا اندازه زیادی به گویش و لحن آواز خوانان وابسته به مکتب بیات تهران نزدیک است و فراموش نباید کرد که آموزه های استاد مهرتاش در این زمینه بی تاثیر نبوده است و البته او در برخی اجراهای خود به شدت تحت تاثیرمکتب اصفهان به ویژه شیوه بیانی تاج اصفهان بوده است و درعین حال ذبیحی در برخی اجراهای خود از شگردها و شیوه های اجرایی موسیقی عربی(برخی تحریرها و غلت های خاص آوازعربی) نیز بهره می برد.اصولا در برخی مواقع ما لحن عربی و قرآنی را در صدای ذبیحی به خوبی حس می کنیم واین به خاطر گوش دادن زیاد او به مناجات خوانی های عربی است هرچند که این قضیه در خواندن ادعیه و آوازهای مذهبی او بیشتر شنیده می شود.در عین حال فراموش هم نباید کرد که از میان کلیه مناجات خوانان ایرانی صدای سید جواد ذبیحی تنها صدایی بود که از برخی رادیوهای کشورهای عربی مانند مصر و لبنان پخش می شد از جمله این ها می توان به خوانش او از دعای ابوحمزه ثمالی اشاره کرد و همچنین قرائت آیاتی از قرآن با صدای او.5)دینامیسم(شدت صوتی) ذبیحی در حد بالایی قرار داشت و محدوده صوتی او در اوج خوانی و بم خوانی اش دارای یک وحدت تنالیته خوبی بود.6)از جمله ویژگی های مهم دیگر آوازخوانی ذبیحی استفاده او از تحریرهای غنه در برخی از اجراهایش است.تحریرهای غنه به تحریرهایی اطلاق می شود که با دهان بسته و درواقع با بینی اجرا می شوند ودراین حالت،شفافیت صدا به وسیله بینی،خفه یا کدر می شود به عنوان مثال تحریری که بر روی حرف «ای» شکل می گیرد از نوع تحریرغنه است.اصولا بیشتر خوانندگانی که به اجرای آوازهای عرفانی و مذهبی تمایل دارند یا برخی از موذن ها و حتی برخی از خوانندگان موسیقی نواحی جنوب ایران در مقام هایی مثل یامَه،حسینی یا بحرینی از تحریرهایی بهره می برند که حالت غنه دار هستند.صرف نظرازجواد ذبیحی می توان به خوانندگان مطرح دیگری چون:عبدالوهاب شهیدی،محمودی خوانساری،موذن زاده اردبیلی و تا اندازه ای منوچهر همایون پور اشاره کرد که در بسیاری از اجراهای خود از تحریرهای غنه استفاده می کردند.7)شاید بتوان گفت که ازمیان آوازهای مختلفی که سید جواد ذبیحی دردستگاه های مختلف موسیقی ایرانی اجرا کرده است آوازخوانی او درنغمه یا آوازبیات ترک از بقیه اجراهایش مناسب تر بوده است مانند اجرایی که اودربرگ سبز شماره چهار داشته است.اصولا با توجه به سابقه اصلی جواد ذبیحی درزمینه آوازهای مذهبی وقرائت قرآن معمولا افرادی مانند او آواز خوانی درچارچوب دستگاه شور و ملحقات آن(مانند ابوعطا،بیات ترک و افشاری) را بهتر و مناسب تر از بقیه دستگاه ها اجرا می کنند.البته اجراهای او از سه گاه و همایون هم قابل توجه هستند.درعین حال طبیعی است که اجراهای او مثلا در دستگاه ماهور آنچنان برجسته و جذاب نباشد.8)ذبیحی در زمره نخستین خوانندگان آواز ایرانی بود که بر روی اشعاری از مولوی آوازهایی خواند که انعکاس آن را مثلا می توان در اجراهای آوازی او دربرگ سبزهای شماره 1و4 و14،24،38..ملاحظه می کنیم.مثلا آوازذبیحی در گلهای رنگارنگ 24 در مایه بیات اصفهان بر روی این غزل مولاناست:«ای عاشقان،ای عاشقان من عاشق فرزانه ام با شمع وصلش در جهان،پروانه ام پروانه ام» یا آواز دیگر سید جواد ذبیحی در برگ سبز شماره 38 در مایه دشتی بر روی این شعر مولوی است:«بپوشان رخ و دلربایی مکن دگر با کسان آشنایی مکن» بنابراین اگر کسانی تحت تاثیر جو به وجود آمده پس از انقلاب تصور می کنند که شهرام ناظری نخستین مجری آوازی بر روی اشعاری از مولوی است سخت در اشتباه هستند.چون صرف نظر از ذبیحی ما در دوران پیش از انقلاب چه در عرصه آواز و چه در عرصه تصنیف خوانی آثاری با صدای خوانندگانی چون عبدالعلی وزیری و بنان سروکار داریم که بر روی اشعاری از مولوی آواز خوانده اند مانند اجرای آواز وزیری بر روی این شعر مولوی با مطلع:«وقت آن شد که به زنجیر تو دیوانه شویم بند را برگسلیم از همه بیگانه شویم» در مایه دشتی در گلهای جاویدان شماره 96 و اجرای تصنیف بشنو از نی ساخته کلنل وزیری با صدای عبدالعلی که درگلهای رنگارنگ در مایه بیات اصفهان که در گلهای رنگارنگ 238 اجرا شده است و یا اجرای آواز بنان در گلهای جاویدان 137 در مایه چهارگاه بر روی شعری از مولوی با مطلع:«عاشق روی جان فزای توایم رحمتی کن که در وفای توایم» یا می توان به اجرای تصنیف غم جهان بر روی شعر مولوی ساخته حسین علی ملاح با صدای بنان در مایه ماهور اشاره کرد با این مطلع: «زتو سرمست و خمارم خبر از خویش ندارم سرخود نیز ندانم که تقاضای تو دارم».9) بخش عمده اشعاری که ذبیحی برای اجرا انتخاب می کرد اشعاری با مایه های عرفانی و مذهبی بودند و او به خاطر سابقه مناجات خوانی و لحن و شیوه بیانی خاص آوازی اش چندان خوش نداشت که اشعاری با مضامین عاشقانه و غنایی و لیریک بخواند بنابراین در بیشتر اشعار اجرا شده توسط او مخاطب خداست نه انسان.گفتنی است که شاید بتوان گفت که از میان خوانندگان مختلف عرصه آوازکلاسیک ایرانی که متعلق به نسل های پس از ذبیحی هستند جمال وفایی و محمد رضا شجریان بیش از همه از سید جواد ذبیحی در برخی کارهای خود الهام گرفته اند.امروزه نیز اتفاقا فایلی صوتی از آقای وفایی در یک برنامه قدیمی رادیویی با مجری گری منوچهر نوذری موجود است که درآن ضمن تقلید صدای بسیاری از خوانندگان صدای جواد ذبیحی را هم تقلید کرده است. همچنان که گفته شد ذبیحی علاوه بر شرکت در سلسله برنامه های برگ سبز در چندین برنامه از سلسله برنامه های گلهای جاویدان،گلهای رنگارنگ و یک شاخه گل هم شرکت کرد که از جمله آنها می توان به گلهای جاویدان شماره 119،گلهای رنگارنگ شماره های سوم ،117،150 و204 و یک شاخه گل شماره 46،229 اشاره کرد.در کل شهرت اصلی سید جواد ذبیحی میان عموم مردم بیشتر به خاطر اجراهای چندین مناجات نامه؛آوازهای مذهبی و دعاهایی بود که وی درایام خاص مذهبی مانند ماه رمضان و محرم و کلا به مناسب های مختلف می خواند و صدایش ازهمان دهه سی خورشیدی به صورت مداوم و مرتب از رادیو پخش می شد.از جمله مناجات خوانی های مشهور وی می توان به این آوازها اشاره کرد:مناجات خوانی در مایه آواز دشتی بر روی شعری از خواجه عبدالله انصاری با مطلع:«سینه ها بینم ز سوز هجر تو بریان شده دیده ها بینم ز درد عشق گریان آمده»،مناجات خوانی در مایه شور،ابوعطا و دشتی بر روی شعری با مطلع:«ای ذات یگانه حی بی چون العفو ای وصف تو از مقال بیرون العفو»،مناجات خوانی بر اساس نثری از خواجه عبدالله انصاری در چارچوب دستگاه شور:«الهی…همه نادانیم،همه ناتوانیم اگر بخوانی درآرزوی آنیم و اگر برانی در طاعت و فرمانیم و…،مناجات خوانی بر روی شعری از خواجه عبدالله انصاری درمایه تلفیقی دستگاه های همایون و سه گاه بر روی شعری با مطلع:«به مردان راهت تو راهی بده / وزین دشمنانت پناهی بده»،مناجات خوانی بر روی شعری برگرفته از مناجات خوانی منتسب به امام اول شیعیان در مایه دشتی(که با گوشه حاجیانی آغاز می شود) با این مطلع:«یارب بر خلق ناتوانم نکنی/در وادی صبر،امتحانم نکنی،آواز ذبیحی در مایه دشتی در وصف امام اول شیعیان با مطلع:«بر همه خوبان عالم،قبله گاه رحمت اوست/جمله پاکان جهان را سرور و مولا علی اوست»،آواز ذبیحی در مایه شور در مدح امام اول شیعیان(که از درآمد شور آغاز شده و به گوشه های رضوی و شهناز و قرچه و دوباره شهناز و قرچه ورضوی و در نهایت درآمد گریز می زند) بر روی شعری با مطلع:« از بارگناه است که پشتم چو هلال است دستم تهی از طاعت و جانم به ملال است»،آواز و مناجات خوانی در مایه دشتی بر روی شعر با مطلع:«ای آنکه به هر خطر،پناهی تو مرا/ در ظلمت شب،چراغ راهی تو مرا»(در این اجرا در دقیقه بیست و سه و بیست و سه ثانیه،ذبیحی از گوشه عشاق بدون فاصله به گوشه غم انگیز می رود که کمترمرسوم بوده است)،آواز سحرگاهی در مایه دشتی در گوشه حاجیانی بر روی شعر:«سحر بردار دستی و دعا کن/ از این در،حاجت خود را روا کن،آوازی مذهبی در رثای امام سوم شیعیان بر روی ترجیع بند محتشم کاشانی با این مطلع:«چون خون زحلق تشنه او بر زمین رسید/جوش از زمین به ذروره عرش برین رسید،آواز مذهبی در دستگاه شوربر روی شعر:«یارب دل ما را تو به رحمت جان ده درد همه را به صابری درمان ده» و در ادامه جملاتی از مناجات نامه شیخ عبدالله انصاری:«الهی اگر نفسی به تو پردازم،به حور و قصور کی نازم؟ وسپس مثنوی ای از شهریار با مطلع:«علی آن شیرخدا شاه عرب/الفتی داشته با نیمه شب،آواز و مناجات ذبیحی در مایه افشاری بر روی شعر:«یارب من اگر گناه بی حد کردم غفران تو را به روی خود سد کردم»که در اینجا ضمن اجرای گوشه هایی چون رهاب و عراق به دشتی هم گریزی زده می شود،مناجات خوانی در مایه ابوعطا بر روی شعری با مطلع:«یارب زگناه خویش شرمنده منم وز هرچه عقوبت است زیبنده منم»،مناجات خوانی در ماه رمضان بر مایه های شور،ابوعطا و دشتی بر روی شعری با مطلع:«ای بار خدا مرا به قرآنت بخش بر ختم رسل،به اهل ایمانت بخش»،مناجات خوانی در مایه سه گاه برروی شعری با مطلع:«یارب تو کریمی و کریمی،کرم است عاصی زچه رو برون زباغ ارم است»،مناجات خوانی درمایه شور بر روی شعر با مطلع:«الهی رحمتی کن دردمندم بدین بی ساز و بی برگ و نوایی»،آوازی مذهبی در ستایش امام اول شیعیان در مایه شور با مطلع:«علی مهر جهان آرا علی ماه فلک پیما علی بدر و علی بیضا علی نجم و علی اختر و…»،آواز مذهبی در مایه شور در ستایش امام اول شیعیان بر روی شعر معروف مولوی:«از علی آموز اخلاص عمل شیر حق را دان منزه از دغل» و البته ازجمله تاثیر گذارترین اجراهای مرتبط با دعاهای مذهبی ذبیحی او در این زمینه که یکی از مشهورترین اجراهای او در دوران پیش از انقلاب محسوب می شود، خواندن دعای معروف ربنا بود که هنگام افطار در ماه رمضان از رادیو پخش می شد.اجرای این آواز مذهبی حدودا از سال سی و هشت خورشیدی آغاز شد و مبتکر و طراح آن هم مرحوم آیت الله دکتر محسن بهبهانی بود و همیشه پیش از اجرای این دعا توسط ذبیحی اعلام برنامه با جمله:«ربنا،همه با هم به سوی خدا برویم»شروع می شد که توسط شادروان ایرج گرگین خوانده می شد. دراین مناجات نامه،ذبیحی با بهره گیری از آیه 193 سوره آل عمران قرآن به همراه دعای شانزدهم صحیفه سجادیه و دکلمه ای از مثنوی مولوی آوازی به غایت دلنشین و تاثیر گذار درمایه سه گاه اجرا کرده است و درجه تاثیر گذاری خوانش ذبیحی از این دعا در میان بدنه مذهبی جامعه آن زمان تا اندازه ای بود که یکی از نخستین کارهایی که کارگزاران فرهنگی-مذهبی انقلاب اسلامی بلافاصله پس از استقرار خود در رادیو و تلویزیون انجام دادند حذف دعای ربنا با صدای ذبیحی بود.البته پروژه اصلی این کارگزاران، حذف و سانسور تمام چیزهایی بود که مردم را به یاد دوران خوش پهلوی می انداخت. بنابراین آنها ماموریت داشتند که بخش عمده ای از آثار و نشانه های مرتبط با آن دوران را از فضای ذهنی و عینی جامعه بزدایند و به اصطلاح در راستای حافظه زدایی تاریخی مردم فعالیت کنند.به همین دلیل مثلا با ورود مدیران جدید ارزشی انقلابی به ساختمان رادیو تلویزیون ملی، صداهای بسیاری از مجریان،برنامه سازان و خوانندگانی که بخش مهمی ازهویت فرهنگی هنری دوره پهلوی را نمایندگی می کردند به صورت کامل مورد حذف و سانسور قرار گرفت و یکی از صداهایی که باید حذف می شد صدای ذبیحی و بخصوص اجرای او از دعای ربنا بود.همچنان که حتی سخنرانی های حسین علی راشد که ازخوش نام ترین واعظان آن زمان بود و در میان قشرهای سنتی مذهبی آن زمان بسیار هواخواه داشت از برنامه های رادیویی به صورت کامل حذف شد. درواقع می توان گفت که یکی از کارهای غیر اخلاقی محمد رضا شجریان از همان ابتدای انقلاب پنجاه و هفت،اجرای تازه ای از دعای ربنا بود(البته در مایه ای متفاوت از اجرای ذبیحی و با الهام گرفتن از آوازی با صدای ام کلثوم) با هدایت حسین صبحدل مداح و برنامه ریز اصلی گروه معارف در اوایل انقلاب- که نامبرده از دوران پیش از انقلاب ارتباط گسترده ای با برخی سران آخوندی طرفدار خمینی و محافل روشنفکری مذهبی از جمله شخص علی شریعتی داشت-.کارغیراخلاقی و بدون پرنسیپ شجریان از آنجا ناشی می شد که همچنان که اشاره شد در زمان ضبط دعای ربنا با صدای شجریان در نیمه دوم سال پنجاه و هشت چندین ماه بود که پخش صدای ذبیحی از رادیو تلویزیون(صدا و سیما) ممنوع شده بود ودرست هفت ماه بعد توسط یک گروه تروریستی وابسته به جمهوری اسلامی دراطراف تهران کشته شد.شجریان در مصاحبه های مختلف بارها اشاره کرده بود که دین زیادی به سید جواد ذبیحی دارد و تاکید کرده بود از هنگامی که در رادیو مشهد دعاها و مناجات نامه های مذهبی اجرا می کرد مهمترین الگوی آوازخوانی اش شخص ذبیحی بود اما در نهایت شجریان مانند بخش زیادی از هنرمندانی که تمام زمینه های آموزشی و رشد و شهرت خود را در دوران پهلوی به دست آورده بودند؛سربزنگاه تاریخی برای از میان بردن نظام پادشاهی با ارتجاع سرخ و سیاه همراه شد.او با آغاز جریان منحط پنجاه وهفت با موج تخریب گرایانه وعقب مانده انقلابی گری هم سو شد ومدت کوتاهی پیش از پیروزی فتنه گران پنجاه و هفتی سرود شب نورد(با مطلع شب است و چهره میهن سیاهه با شعری ازاصلان اصلانیان توده ای و ملودی محمد رضا لطفی) را خواند؛ این سرود مدتی بعد به همراه سرود آزادی ساخته لطفی و با صدای شهرام ناظری در چارچوب آلبوم چاووش یک منتشر شد. درسرود شب نورد،شاعر ضمن تمرکز بر سیاه نمایی های بر ساخته چپ گرایان در دوران پهلوی از اندیشه های پاک امیر پرویز پویان یاد کرده است.بنابراین شجریان نیز با سوار شدن بر این موج و برای تثبیت موقعیت خود در شرایط جدید فرصت طلبی پیشه کرد و همراه با گروه منحط چاووش(به سرکردگی ابتهاج و محمد رضا لطفی توده ای) با کارگزاران جهل و جور و فساد وآدم کشی همراه شد شاهرخ نادری از برنامه سازان پرکار و موفق رادیو در دوران پیش از انقلاب در قسمتی از کتاب خاطرات خود موسوم به شما و رادیو فصلی را به سید جواد ذبیحی و خاطراتش با او اختصاص داده است و از جمله می گوید:
«در ایام ماه رمضان وقتی سید جواد ساعت ده و یازده شب به رادیو می آمد یک چمدان کوچک داشت که یک اجاق برقی و یک کتری برای چای داشت و مقداری هم تخمه آفتاب گردان و گلپر می آورد که سرش گرم باشد.چون آن موقع هوا گرم بود،وقتی برق تهویه را خاموش می کردیم که به برق فرستنده کمک کنیم،می آمدیم در حیاط کوچک رادیو که یک حوض کوچک و باغچه و چند گلدان داشت می ماندیم تا برنامه مذهبی سحر او شروع شود.او به قدری مردم داربود که از مصاحبت با او لذت می بردیم.در یکی از شبها نوبت به سید رسید.در آن شب ها تلفنی به شماره 27000 داشتیم که برای ارتباط ما با مردم بود.طبق دستوردولت به کلانتری ها گفته بودند باید رادیوی شما روشن باشد که اگر پیامی دریافت کردید عمل کنید.تمام کلانتری ها به خاطر صدا و برنامه سید جواد ذبیحی بیدار بودند.در یکی از شب های تابستان که نوبت به سید رسید؛ساعت نزدیک به سحر بود.دیدم سید شعرهایی می خواند که تاکنون نشنیده بودم و قافیه ومفهوم نداشت و با شعرهای قبلی اش فرق داشت.مرحوم رضوی صدابردار برنامه سحر سید جواد بود.وظیفه او بستن درهای استودیو بود که آن شب خوابش برده بود ودرها را نبسته بود.وقتی سید شروع به خواندن می کند می بیند صداهای بیرون هم می آید و لذا سید جواد با ابتکاری که از خود نشان می دهد با صدای زیبایش می گوید رضوی جان در را ببند و… و من که بیرون رادیو بودم فهمیدم دربازمانده و آمدم و درها را بستم.سید جواد ذبیحی در مراسم تشییع مرحوم مهندس عاطفی نیزاز مسجد سجاد تا گورستان ظهیرالدوله مشغول خواندن بود و در این مسیر مردم فقط از صدای او لذت می بردند.»(برگرفته از کتاب شما و رادیو صفحه 179) شاهرخ نادری در قسمتی دیگراز خاطرات خود به صورت کوتاه به برنامه دیگری در رادیوی آن زمان موسوم به آدینه های رمضان اشاره می کند که جواد ذبیحی در آن نیز حضور داشت:«من برنامه ای داشتم به نام آدینه های ماه رمضان که یکی از ارکان آن سید جواد ذبیحی و آیت الله دکترسید محسن بهبهانی بود.من دور ایران می گشتم،خیرین را پیدا می کردم تا بیایند و کمک به ساختمان بیمارستان،درمانگاه و مدرسه و هزاران مشکل مردم در ماه رمضان بکنند.یاد کنم از علی بهاری و محمد احمدیان مداح،خانم هایده و آقای قوامی که اشعار مذهبی بدون موزیک می خواندند» گفتنی است که از میان خوانندگان مختلف آواز مذهبی درایران پیش از انقلاب صداهای آقایان احمد مراتب و علی بهاری بیش از همه به صدای ذبیحی شباهت داشتند و از میان مداحان پس از انقلاب صدای قاسم موسوی قهار بسیار الهام گرفته از صدای ذبیحی بود.همچنین در یکی دو مناجات خوانی هایی که محمد معتمدی اجرا کرده است تاثیر پذیری صدای وی از ذبیحی بسیار مشهود است که خود وی نیز به آن صریحا اشاره کرده است.در عین حال گفتنی است که مجموعه ای از اشعار منتخب مذهبی که توسط شخص ذبیحی در رادیو ایران به اجرا درآورده بود در سال 1347 با عنوان نغمه های آسمانی توسط انتشارات عطایی منتشر شد که مقدمه آن را محمد محیط طباطبایی نوشته بود.
از جمله فعالیت های غیرمتعارف وخرق عادت سید جواد ذبیحی دردهه سی خورشیدی شرکت او در فیلم بهلول(دیوانه عاقل)در مقام بازیگر و خواننده بود.بنابراین در تاریخ معاصر ایران ذبیحی نخستین فردی بود که به عنوان یک منبری یا مناجات خوان که برای بسیاری از عامه مردم در آن زمان هاله ای از قداست را با خود یدک می کشید به عرصه سینما وارد شد.در این فیلم که سرهنگ محمد شب پره نویسندگی و تهیه کنندگی آن را بر عهده داشت و صادق بهرامی کارگردان آن بود علاوه بر شخص بهرامی بازیگران دیگری چون:هوشنگ سارنگ،رضا رخشانی،احمد قدکچیان،تقی ظهوری و فخری خوروش نیزحضور داشتند و سید جواد ذبیحی نیز ضمن ایفای نقشی کوتاه با همان لباس مخصوص و کلاه فینه ای خود یک آواز مذهبی را هم اجرا کرد. درواقع مطابق آنچه که در کتاب تاریخ سینمای ایران تالیف جمال امید آمده است دراین فیلم حدود هجده ترانه اجرا شد که یکی از آنها مناجاتی با صدای ذبیحی بود.این فیلم درسال 1337 در چند سینمای آن زمان به اکران درآمد و درهمان سال مجله فردوسی به بهانه حضور ذبیحی دراین فیلم گزارشی بر اساس مصاحبه ای با او تهیه کرد درباره شرکت ذبیحی در این فیلم و مروری بر زندگی شخصی و اجتماعی وی و برای جلب توجه بیشتر خواننگان تیتر این گزارش این گونه تنظیم شد:«خواننده مذهبی،رقیب کلارک گیبل شد»در ابتدای این گزارش ذکر شده که ذبیحی نخستین آخوند یا نوچه آخوندی است که در یک فیلم بازی کرده است چون تا پیش از فیلم بهلول هرگاه در فیلم ها به این نوع پرسوناژها احتیاج پیدا می کردند،برخی از هنرپیشگان را با لباس و وجنات آخوندی گریم می کردند و روی صحنه می آوردند.اما ذبیحی نخستین آخوند یا پامنبری ای بود که با همان لباس متعارف مذهبی در یک فیلم تفریحی و تا اندازه ای کمدی شرکت کرد.دراین گزارش توضیح داده می شود که شخص ذبیحی گرچه درمحافل عمومی به عنوان یک شخصیت مذهبی و با یک لباس مخصوص انجام وظیفه می کند اما زندگی شخصی اش از نوعی دیگر است و حتی در بسیاری از مواقع در مجالس عیش و نوش هم شرکت می کند.در قسمت دیگری از این گزارش حتی ذکرشده است که در همان سالها(یعنی دهه سی خورشیدی) یک بار درهتل پالاس یک مجلس میهمانی خاصی برگزار شده بود و در آن مجلس سید جواد حضور داشت و در یک لحظه شروع به رقصیدن می کند و درهمان حال ظاهرا یک عکاسی که در آنجا حضور داشت از این فرصت استفاده کرد وعکسی از رقص سید جواد ذبیحی می گیرد و قطعا قصد داشت که آن را در مجله یا روزنامه ای منتشر کند اما سید جواد که متوجه این قضیه شده بود پیش از ترک کردن مجلس نزد آن عکاس می رود و با ترفندهای مختلف دوربین آن شخص را می گیرد و مانع انتشار آن عکس ها می شود و همین قضیه نشان می دهد که ذبیحی فردی به غایت هوشیار و حرفه ای در کار خود بوده و برای حیثیت و اعتبار کار خود حواسش بسیار جمع بوده است. در قسمت دیگری از این گزارش از قول خود ذبیحی گفته شده است که در اوایل فعالیت هایش از او خواسته شده بود که برای پیشرفت کاری اش و در واقع کسب شهرت بیشترش در مسیر دیگری مانند خوانندگی تصنیف های مختلف قدم بردارد که او حاضر به چنین کاری نشد و درعین حال در همین گزارش از قول او این گونه بیان شد که زمانی برخی مسئولین رادیو شیراز با پیشنهاد دست مزدی زیاد از او خواستند که در یک مناسبت مهم مذهبی او به جای اجرا در رادیو ایران(یعنی استودیوی اصلی رادیو در پایتخت)این باردر رادیو شیراز برنامه اجرا کند که او این درخواست را قبول نکرد و در واقع حاضر نشد که حتی برای یک بار موقعیتش دررادیو ایران متزلزل شود.بهرحال از این ها که بگذریم باید به این نکته نیز اشاره کنیم که ذبیحی اصولا فرد پرکاری محسوب می شد و البته اوج فعالیت های او درسالهای مختلف مسلما مربوط می شد به ایام ماه رمضان،ماه محرم و مناسب های مختلف مذهبی که در این زمان ها علاوه بر رادیو در برخی مساجد مهم تهران مانند مسجد سپهسالار و حتی برخی اوقات بر صحن آرامگاه امام هشتم شیعیان و شاه عبدالعظیم و.. نیز حاضر می شد و برنامه های مذهبی متنوعی اجرا می کرد اما طی زمان های دیگر نیز بنا به دعوت محافل و هیات های مختلف مذهبی در شهرهای مختلف ایران نیز حاضر می شد(به عنوان مثال بنا به گفته آقای احمد مراتب یکی از پاتوق های همیشگی سید جواد ذبیحی در شهر کاشان تکیه علی اکبری ها بود) و ازهمه مهمتراین که وی بسیار موردعلاقه و احترام شخص محمد رضا شاه پهلوی بود ودر بسیاری ازمواقع نیز در مراسم خاص مذهبی که از طرف شاهنشاه آریامهر درکاخ گلستان یا مسجد سپهسالار برگزار می شد یا درمراسم مذهبی خانم تاج الملوک درمنزلشان،ذبیحی به عنوان پای ثابت حضور داشت.از جمله عادت های تکرار شونده ذبیحی یکی این بود که همیشه در پایان مناجات خوانی و مدیحه خوانی و آوازهای مذهبی اش به جان شاهنشاه وخاندانش دعا می کرد و به قول خودش امیدوار بود که هرگز خداوند این فرصت دعا کردن به جان شاه را از او نگیرد.این ویژگی ذبیحی باعث شده بود که ازهمان دوران پیش از انقلاب بخش عمده مخالفان حکومت پهلوی با نگاهی از سرکینه توزی با ذبیحی برخورد کنند.بخصوص این مساله در مورد جریان های مرتبط با اسلام گرایی سیاسی غلیظ تر بود به همین دلیل روشنفکران مذهبی به سرکردگی امثال بازرگان و شریعتی و مطهری و بنیادگران مذهبی مانند امثال فداییان اسلام و هیات موتلفه وحزب ملل اسلامی به صورت قاطع با امثال سید جواد ذبیحی مخالف بودند و او را به زعم خود یک سرسپرده به حکومت وابسته پهلوی می دانستند که با حربه مذهب گرایی باعث تحکیم مشروعیت نظام پهلوی می شود و بی جهت نبود که پس ازفتنه پنجاه و هفت که این دسته از افراد و جریانات،قدرت گرفتند پس از قتل وحشیانه سید جواد ذبیحی سکوت کامل پیشه کرده و کوچک ترین اعتراضی به این حرکت وحشیانه نکردند.ذبیحی در اوایل دهه پنجاه خورشیدی دریک گفت و گوی کوتاه با مجله اطلاعات هفتگی مهرماه 1353 ضمن اشاره به سوابق آموزشی و برخی جنبه های زندگی اش درباره بعضی مسایل دیگر مانند چگونگی اجرای برنامه های سحری و شیوه های تقویت صدا و چگونگی انتخاب اشعار مذهبی مطالبی را بیان کرد.او در این مصاحبه درپاسخ به این پرسش که برنامه سحری او چگونه اجرا می شود این گونه پاسخ داد:«من همیشه میکروفن آزاد داشته ام و همیشه برنامه من مثل اخبارکه زنده اجرا می شود به طور مستقیم از رادیو پخش می گردد.البته خاطر نشان کنم که آن قسمت از برنامه سحری که مناجات عربی است،نوارمی گذارم تا به خوردن سحری بپردازم و بعد از آن به خواندن مناجات فارسی می پردازم.امسال بنا به پیشنهاد خودم،دعای فرج امام زمان را به دعای سحر اضافه کرده ام.یکی از مشخصات برنامه من این است که در فواصل اشعار،ساعت را اعلام می کنم تا مردمی که دیر از خواب بیدار شده اند،زمان را بدانند و در انجام فرایض دینی عجله کنند.آخرین برنامه من اذان است که به صورت نوار پخش می شود.» اما ذبیحی در پاسخ به این سوال که صدای او چرا امسال صیقل داده شده است؟ می گوید:« من دو دکتر دارم.یکی متخصص حنجره است و دیگری متخصص کبد.مدتها بود که از معالجه غافل مانده بودم و امسال تحت نظر آنها هستم.اگر کبد تنبل باشد،صدا در نمی آید.من برای تارهای صوتی،آمپول تقویتی می زنم و از نظر سالم ماندن کبد،رژیم غذایی خاصی دارم و همیشه مراقب هستم.خودم هم متوجه شده ام با مداوایی که کرده ام،صدایم ده سال جوانتر شده است» و در نهایت در پاسخ به این پرسش که اشعار مذهبی چگونه انتخاب می شود؟ این گونه پاسخ داد که:«کلیه اشعار مذهبی را خودم انتخاب می کنم و درتمام طول زندگی ام،هرروز خوانده ام.اگر رادیو نبوده در مجالس مذهبی خوانده ام و هرگز از این فریضه دینی که برای من به صورت زندگی درآمده و من در لحظه های آن واقعا زندگی می کنم،غفلت نکرده ام،مگر روزهایی که برای چند روز استراحت کرده باشم.» ذبیحی همچنان که درآن گزارش مجله فردوسی نوشته شده بود زیست دوگانه ای داشت در خلوت و درمیان دوستان نزدیک و صمیمی فردی خوش گذران و اهل عیش و نوش بود اما در جلوت فردی به غایت مذهبی و شریعت گرا وحتی افراطی به نظر می رسید والبته به شدت مراقب بود که این صورت ظاهری مومن و متشرع بودنش آسیب نبیند.اما جنبه افراطی بودنش از آنجا ناشی می شد که هیچ گاه حاضر نشد که همراه با ساز آواز بخواند حتی در برنامه های مختلف گلها(اعم از گلهای رنگارنگ،یک شاخه گل و برگ سبز) و این امری خرق عادت محسوب می شد.گرچه شرکت او در مقام بازیگر با همان لباس متعارف مداحی اش(همراه با فینه و شال و عبا)نیز خودش نوعی هنجارشکنی و خرق عادت بود.البته شواهد دیگر هم نشان می دهد که او از عملکرد خود در این زمینه کاملا رضایت نداشت.آقای احمد مراتب در یک برنامه لایو اینستاگرامی ابراز داشت که وقتی برای نخستین بار ذبیحی را در تهران می بیند وی به مراتب می گوید:تو سعی کن که همراه ساز،آواز بخوانی و مانند من نشوی.ذبیحی با وجود درآمد خوبی که داشت و دستمزد بالایی که دریافت می کرد،اهل سرمایه گذاری و جمع کردن مال نبود و بیشتر اهل خرج کردن و مهمانی دادن و مصرف کردن روزانه بود البته بنا به قول برخی ازدوستانش از جمله احمد مراتب،فردی به غایت خیرهم محسوب می شد و بخشی از درآمد و دستمزدهایی که دریافت می کرد به فقیران و مستحقان وبنیادهای خیریه می داد.ذبیحی ابتدا بیشتر درخانه ای درخیابان ایران پشت مدرسه سپهسالار زندگی می کرد که بیشتر ویژگی یک حسینیه را داشت که توسط یک فرد زرتشتی وقف شده بود اما از یک زمانی به بعد در خانه ای در منطقه تهران پارس زندگی می کرد و یکی از تفریحاتش این بود که برخی شب ها به دکه معروفی موسوم به شاه بهرام درهمین منطقه تهران پارس، اول جاده دماوند می رفت و از آنجا عرق می خرید(به نقل از جناب آقای سعید بهبهانی مدیر و برنامه ساز تلویزیون میهن).اتومبیل شخصی او یک فولکس واگن سبزرنگی بود که به آن خیلی علاقه داشت و مسیرهای مختلف را با آن طی می کرد.ذبیحی از جنبه ای دیگر نیز زندگی غیر متعارف و متفاوتی داشت و آن هم این که وی صاحب دو زن بود که با هم در یک خانه زندگی می کردند.او همچنان که گفته شد هرچند وقت یک بار در خانه اش مهمانی برگزار می کرد با شرکت عده ای ازدوستان،آشنایان و برخی از رجال سیاسی و فرهنگی.از جمله افرادی از رجال فرهنگی و سیاسی که با سید جواد ذبیحی درارتباط نزدیک بودند می توان به کسانی چون امیری فیروزکوهی شاعر، جعفر شریف امامی و محمد باهری اشاره کرد.ظاهرا فردی هم به نام آقا شاه بود که به گونه ای سمت پیشکسوتی ذبیحی را داشت و مانند او فینه ای بر سر می گذاشت و در بسیاری از اوقات این دو همراه یکدیگر به مجالس گوناگون می رفتند. امروزه دو سند تاریخی از سید جواد ذبیحی که برگرفته از اسناد طبقه بندی شده ساواک هستند در دسترس عموم قرار گرفته است که هر دو مربوط می شوند به سفر پنج شش روزه ذبیحی به شهر یزد در شهریورماه 1349 که در اینجا آنها را عینا می آورم.متن سند اول نوشته شده در تاریخ بیست و دوم شهریور 1349:«اخیرا آقای سید جواد ذبیحی بنا به دعوت حاج علی مودت که از درویشان طریقت نعمت اللهی است به یزد دعوت شده است و در خانقاه نعمت اللهی،شب ها اشعارمذهبی می خواند و عصر جمعه بیست شهریور در حدود ساعت نه شب،ذبیحی در خاتمه اشعارش اظهار داشت که سالهاست که دعاگوی شاه و ملت است» و در ادامه توضیح داده شده است که سید جواد ذبیحی از تاریخ بیستم شهریور به مدت پنج شب درخانقاه مزبوراشعار مذهبی می خواند و قراراست علاوه برهزینه سفر مبلغ پنجاه هزار ریال هم به او پرداخت شود.اما سند بعدی درتاریخ بیست و ششم شهریور 1349 نوشته شده است ودرباره بخشی از سخنرانی سید جواد ذبیحی در تاریخ بیست و سوم شهریورماه گزارش می دهد.دراینجا ذکر شده است که:«ازساعت هفت و نیم شب روز بیست و سوم شهریورماه آقای سید جواد ذبیحی پس از این که چند بیت با صدای بلند درمنقبت حضرت امیر(ع) خواند.در پایان درباره عمل زشت حکومت بعثی عراق که می خواهند جواهرات حضرت امیر را از نجف ببرند به بغداد و آنها را بخورند شرح مفصلی بیان داشت و در خاتمه برای سلامت وجود شاهنشاه آریامهر و خاندان جلیل سلطنت دعای مفصلی کرد» و درتوضیح این سند ذکر شده است که:« این اظهارات در پی بخش نامه ای از ساواک اصفهان به شماره … که به شرح زیر می باشد ایراد گردیده است:«دولت بعثی عراق به دنبال اقدامات ناصواب خود در زمینه محو آثار سلاطین ایران از اعتاب مقدسه اخیرا تصمیم گرفته با تهدید کلید دار و تطمیع برخی ازروحانی نماهای عراقی،جواهرات حضرت علی را که اغلب منحصر به فرد است ظاهرا به عنوان نگهداری در موزه بغداد و باطنا به قصد سوء استفاده از حرم خارج کند.دستور دهید از طریق منابع و وعاظ،مراتب فوق در مجالس و منابر مطرح و به اطلاع همگان رسیده و نتایج را اعلام دارند»ذبیحی دردهه پنجاه شمسی به اوج موقعیت کاری و حرفه ای خود دست یافت و در این دهه علاوه بر ادامه روند فعالیت های قبلی خود،عملا سرپرست برنامه های مذهبی رادیو شد و واقعا به ندرت وقت آزاد داشت.درباره ویژگی های اخلاقی و حرفه ای او بحث های بیشتری باید انجام شود با توجه به روایت های مختلف و منابع متعدد که متاسفانه به دلیل سانسور شدید و سیستماتیک پس از انقلاب،خودسانسوری بخش زیادی از دوستان،همکاران و هم نسلان وی و سکوت معنادار بسیاری از افراد در سالهای گذشته و بخصوص فاصله گرفتن جدی نسل های بعدی از هرگونه اسلام گرایی و تبلیغات مذهبی که عملا انگیزه لازم برای روشنگری و تجزیه و تحلیل بیشتر درباره شخصیت های مذهبی نظیر ذبیحی را از بین می برد و مسایل دیگر همه و همه باعث شده اند که اطلاعات و بحث و گفت و گو درباره جنبه های گوناگون مرتبط با زندگی،شخصیت اجتماعی-هنری و آثار سید جواد ذبیحی از یک حدی فراتر نرود.اما یکی از قابل توجه ترین خاطراتی که در ارتباط با سید جواد ذبیحی تاکنون منتشر شده است.مقاله ای خاطره گونه نوشته آقای فرامرز دادرس افسر سابق گارد شاهنشاهی است که در سال 2020 درسایت خبرنامه ملی ایرانیان منتشر شد.آقای دادرس در این مقاله دیدار خود با شادروانان ذبیحی و موذن زاده اردبیلی را در جریان برگزاری جشن های پنجاهمین سالگرد شاهنشاهی دودمان پهلوی که در نوروز سال 1355 در جوارآرامگاه رضا شاه برگزارشد به صورت کامل و جامع شرح می دهد.در این مراسم مهم حدود دوازده هزار نفر از مقامات مهم داخل و خارج اعم از امرای ارتش شاهنشاهی ،وزیران و مسئولین دولت ودربار،سفرای کشورهای خارجی و ده هزار ایرانی از اقشار گوناگون جامعه از اقصی نقاط کشور انتخاب و به مراسم دعوت شده بودند. فرامرز دادرس در آن تاریخ بیست و چهار ساله بود و چند روز پیش از برگزاری مراسم،مسئولیت تامین حفاظت مرقد شاه عبدالعظیم و باغ طوطی در جوار آن وخانه های همسایگان مشرف به آرامگاه رضا شاه به وی محول شد به همین دلیل برای انجام آن ماموریت دویست و پنجاه تن از درجه داران پادگان گارد شاهنشاهی درسلطنت آباد را با لباس شخصی در اختیار وی قرار دادند.فرامرز دادرس در ادامه شرح می دهد که آنها از ساعت دو صبح به سمت شهر ری حرکت کردند و پس از پشت سرگذاشتن تشریفات و قرار گرفتن نیروها و… در ساعت هشت بامداد در حیاط روبروی حرم ایستادند.در این زمان،تیمسار سرتیپ علی نشاط فرمانده گارد جاویدان به سمت آقای دادرس می رود و ضمن آشنایی با او وانجام هماهنگی های لازم دادرس را به سید جواد ذبیحی و موذن زاده اردبیلی معرفی می کند و به دادرس می گوید که این دو نفر قرار است که در پایان مراسم جشن به سلامتی شاهنشاه یک مراسم مذهبی برگزار کنند و به این ترتیب به او می گوید که ضمن انجام کارهای دیگر باید امکانات لازم برای این دو نفر وهمچنین هماهنگی های لازم با تلویزیون ملی برای پخش نیایش و اذان فرآهم کند.در ادامه فرامرز دادرس شرح رویدادهای بعدی را این گونه توضیح می دهد:«به اتفاق آقایان ذبیحی و موذن زاده اردبیلی به راه افتادیم من از آنان پرسیدم که چه برنامه و چه نیازی دارند؟ آقای ذبیحی توضیح داد که قصد دارند از گلدسته مشرف به مراسم جشن بالا بروند و تلویزیون ملی مراسم نیایش وسپس اذان پخش کند و آنان لب بزنند.اما پیش از بالا رفتن از گلدسته همین کنار صحن برای چند دقیقه ای قصد دارند از چند روحانی دیدن کنند.به اتفاق رفتیم به آن محل، کمی شیب داشت و شبیه به زیرزمین بود.وارد اتاق کوچکی شدیم.چند روحانی مسن با عمامه های سفید وسیاه دور منقلی نشسته بودند که قوری های چای روی آن قرار داشت.وارد شدیم و پس از سلام و تعارف نشستیم و یک چای هم برای من ریختند و آقای ذبیحی مرا معرفی کرد که از افسران گارد می باشم ولی از نگاه آقایان روحانیون دریافتم که باور نکردند و با دیدن جوانی با کت،شلوار و کراوات به نظر آمد که تصور می کنند من ازمامورین ساواک هستم.صحبت آقایان گرم شد و من متوجه شدم که آن چند معمم به راحتی صحبت نمی کنند و به قول معروف به زبان رمز و کنایه حرف می زنند.پس از چند دقیقه به آقای ذبیحی گفتم که من با اجازه می روم بیرون یک سری به افرادم بزنم و شما هم پس از پایان ملاقات بیایید بالا.حدود نیم ساعت بعد آقای ذبیحی وآقای موذن زاده اردبیلی آمدند وبه اتفاق رفتیم بالای بام و کنار گنبد طلایی شاه عبدالعظیم نشستیم.من به آقای ذبیحی گفتم شما اینجا بمانید تا من بروم و پله های گلدسته را از نزدیک ببینم درچه وضعیتی هستند.قبلا دو نفر از درجه داران از پله های گلدسته ها بالا رفته وهردو گلدسته را کنترل کرده بودند تا کسی آنجا پنهان نشده باشد.این بار خودم رفتم و مقداری هم بالا رفتم،راه پله بسیار باریک بود و پیچ اندر پیچ و هردو این آقایان مسن بودند و به ویژه آقای موذن زاده اردبیلی کمی چاق بود و بیمار به نظر می رسید.بازگشتم وبه آقای ذبیحی گفتم فکرنکنم بتوانید به بالای گلدسته بروید و بهتراست از این فکر منصرف شوید.آقای ذبیحی قبول نکرد وگفت حتما باید برویم.گفتم آزمایش کنید ولی اجازه بدهید من دو نفر درجه دار همراهتان کنم تا برای بالا رفتن به شما کمک کنند و آقای ذبیحی پذیرفت.از دو نفر درجه دار ورزیده که دوره های چتربازی و رنجر را گذرانده بودند خواستم که به آقایان در بالا رفتن از پله ها کمک کنند و این چهارنفر رفتند.حدود بیست دقیقه بعد هر چهارنفر برگشتند ویکی از درجه داران گفت امکان ندارد چون آقای موذن زاده درهمان چند پله اول،نفسش گرفت و امکان دارد برایش حادثه ناگواری رخ دهد و آقای ذبیحی چند پله بالا رفت و خسته شد.بنابراین تصمیم گرفتیم همان کنار گنبد و لب بام که به مراسم جشن مشرف بود بنشینیم و با تلویزیون ملی هم هماهنگ کردیم که این دو نفر آقایان را در کنار گنبد طلایی بگیرد و ازهمین جا این آقایان لب بزنند وآنها از این زاویه فیلمبرداری کنند.مراسم به طور زنده از تلویزیون ملی پخش می شد.همه این ماجراها تا ساعت نه صبح رخ داد و یک ساعت وقت داشتیم تا مراسم آغاز شود.در این مدت آقای موذن زاده اردبیلی به جزچند جمله کوتاه و با لهجه بسیار غلیظ ترکی حرفی نزد در عوض آقای سید جواد ذبیحی که مرد بسیار خوش صحبت و اجتماعی بود این مجلس سه نفره را گرم می کرد.آقای ذبیحی به دولت و دربار نزدیک بود و با خلق و خوی اجتماعی و گرمی که داشت با بسیاری از متنفذین در حکومت شاه آشنایی و دوستی داشت.آقای ذبیحی صدای صاف و رسایی داشت و ردیف های موسیقی را می شناخت.او تنها مداحی بود که به عنوان خواننده دربرنامه گلهای رادیو شرکت کرده و در مایه بیات ترک در دستگاه شورهنرنمایی کرده بود.آقای موذن زاده اردبیلی هم با اذان معروف و بی مانندش بسیار سرشناس بود ولی مردم با چهره او آشنا نبودند.بهرحال آقای ذبیحی سر شوخی را با آقای موذن زاده اردبیلی باز کرد و از حال واحوالش جویا شد.من هم شنونده بودم و گهگاه درجه داران رابط مراجعه می کردند و اخبار و اطلاعاتی درباره اوضاع و نیروی مستقر ما در منطقه می دادند و دستوراتی می گرفتند.همه چیز به خوبی می گذشت و به یاد دارم یکی از مامورین به دلیل مسمومیت غذایی حالش بهم خورد و او را به بیمارستان اعزام کردیم.البته تحقیق شد،خوراک مسموم را شب عید درخانه خودش صرف کرده بود.من که از آغاز علاقه ای به بحث این دو نفر نداشتم،سرم به کار خود مشغول بود و از بالای گنبد مشغول نگاه کردن به محل مراسم جشن و اطراف بودم چون بهترین چشم انداز همان کنار گنبد طلایی بود.دیدم چند عدد از برگه های روکش طلای گنبد را بچه های رند شاه عبدالعظیم به غارت برده بودند و جای طلاها خالی بودند.البته وقتی دقت کردم طلاکاری گنبد از طلاهای هجده عیار نبود وعیار آن پایین بود.ضمن گفت و گوی آقای ذبیحی و موذن زاده متوجه شدم که اذان گوی سرشناس کشور بیمار است و مشغول معالجه می باشد و از دارودرمان خود گفت واز دردهایش می نالید.سپس آقای ذبیحی به آقای موذن زاده گفت:«حاج آقا دوای درد شما یک دختر چهارده ساله است» و رو کرد به من و گفت درست می گویم جناب سروان؟ من که گمان کردم شوخی می کند در جواب گفتم چه عرض کنم حاج آقا و در همین اثنا آقای موذن زاده اردبیلی با همان لهجه شیرینش گفت:«آن را هم امتحان کردیم ولی افاقه نکرده است.»من حیرت زده به این ها نگاه کردم و آقای ذبیحی متوجه حیرت من شد و برایم توضیح داد که نفس دختر جوان،پیر را جوان و بیمار را شفا می دهد اما با نگاه ناباور من روبرو شد و از من پرسید ازدواج کرده ام یا هنوز مجرد هستم؟من هم گفتم آقای ذبیحی در این دوره و زمانه کسی دم به تله نمی دهد.خلاصه کاشکی به دروغ می گفتم بله ازدواج کرده ام و شر را از سر خود کم می کردم.آقای ذبیحی شروع کرد به نصیحت و موعظه درمزیت ازدواج و تشکیل خانواده دادن وبسیار سخن گفت و در پایان گفت من خودم با اجازه والدین ات ترتیب کار را می دهم و برایت زن خوبی پیدا می کنم.حیف نیست که تو افسر جوان به این خوبی و با موقعیت مهمی که داری ازدواج نکرده باشی.من دیدم آقای ذبیحی در راه زن گرفتن برای من خیلی جدی است از او تشکر کردم وخواهش کردم که فعلا اقدامی نکند.در همین هنگام باران بهاری شروع به باریدن کرد و ما فکر چتر نکرده بودیم.بعد از چند دقیقه آقای ذبیحی به من گفت جناب سروان اون پایین دارند چتر توزیع می کنند.من هم از یکی از درجه داران خواستم برود و برای ما سه نفر چتر بیاورد او هم رفت و چند دقیقه بعد با حدود هفت یا هشت چتر زیر بغل آمد و من گفتم سه تا کافی بود ولی آقای ذبیحی گفت:چترهای خوبی هستند و بقیه را برداشت.باران بند آمد و آقای ذبیحی که پایین را به خوبی نظاره می کرد با چشمان تیزبینش دید که با میوه وشیرینی از شرکت کنندگان پذیرایی می شود و رو به من کرد و گفت شانس نیاوردیم،این بالا چیزی گیرمان نمی آید.گفتم نگران نباشید الان ترتیبش را می دهم و از یکی از درجه داران در پایین خواستم مقداری میوه و شیرینی برایمان به بالا بیاورد و این هم انجام شد. ساعت ده صبح،شاه،شهبانو و ولیعهد با هلیکوپتر درصحن آرامگاه رضاشاه فرود آمدند و سوار کالسکه سلطنتی شدند و از میان مدعوین گذشتند و فریادهای جاوید شاه،گوش ها را کر می کرد.به نظرم آمد که هرچه ژنرال در ارتش ایران بود آن روز درآنجا صف کشیده بودند.سپس خانواده سلطنتی برای ادای احترام به مقبره رضا شاه به داخل آرامگاه رفتند.من و آقایان ذبیحی و موذن زاده اردبیلی از بالای مرقد شاه عبدالعظیم مراسم را نظاره می کردیم.خاندان سلطنتی از آرامگاه رضاشاه بیرون آمدند و پس از سخنرانی محمد رضا شاه نوبت به سخنرانی مسئولین رسید.در آغاز،آقای هویدا نخست وزیر و سپس روسای مجلسین شورا وسنا آقای عبدالله ریاضی و جعفرشریف امامی و رییس ستاد بزرگ ارتشتاران ارتشبد ازهاری نطق کردند و نوبت به سفیر اتحاد جماهیر شوروی رسید که مقدم السفراء بود و نوعی انیفورم مخصوصی به تن داشت. آقای ذبیجی در کنار من نشسته بود و درباره هریک از سخنرانان اطلاعاتی می داد و از خاطرات خود با آنان گفت و گو می کرد و من دریافتم که نظر ایشان درباره این اشخاص چه می باشد.آقای ذبیحی هنگام سخنرانی شاه گفت: هنگامی که جسد اعلیحضرت فقید را به ایران آوردند درمراسم انتقال جسد به شهر ری،آن را روی یک عراده توپ گذاشتند و اعلیحضرت همایونی به دنبال پیکررضا شاه می رفت و لباس تشریفات بر تن داشت و عینک دودی بر چشم و من هم با فاصله کمی با سوز و گداز می خواندم و اعلیحضرت هم آرام اشک می ریخت ولی عینک مانع شد تا اشک های اعلیحضرت دیده شوند.آقای ذبیحی ازهویدا نخست وزیر یک تعریف آبکی کرد که متوجه شدم رعایت ظاهر می کند ولی از آقای جعفر شریف امامی رییس مجلس سنا بی اندازه تعریف و تمجید کرد.آنگاه که نوبت به آقای عبدالله ریاضی رییس مجلس شورای ملی رسید،آقای ذبیحی درپوشش ادب از او بسیار بد گفت و دریافتم که اصلا ازآقای ریاضی خوشش نمی آید.درباره ارتشبد ازهاری رییس ستاد بزرگ ارتشتاران نظر خاصی نداد و اما درباره سفیر اتحاد جماهیر شوروی کمونیستی یک پدرسوخته حواله اش کرد.به هرحال هنگامی که ظهر فرا رسید نوبت به آقایان سید جواد ذبیحی و موذن زاده اردبیلی رسید و من از صحنه کنار رفتم و دوربین های تلویزیون ملی،مراسم مذهبی پایان جشن را نمایش دادند»
ذبیحی پس از پیروزی انقلاب به همراه سی و دو نفر دیگر از فعالان سیاسی فرهنگی دوره پهلوی از جمله محمد رضا عاملی تهرانی (وزیراطلاعات و جهانگردی کابینه شریف امامی و وزیر آموزش و پرورش کابینه ازهاری)،سرهنگ علی رنجبر(رییس کلانتری سابق تهران نو)،سرهنگ پرویز غفاری(رییس گارد دانشگاه تهران)،علی پورفلاحی(سرگرد ارتش در فرمانداری نظامی تهران) و سید ناصر پناهی(سرهنگ شهربانی در ارتباط با ساواک )و.. بازداشت شد.روزنامه اطلاعات درتاریخ پانزدهم فروردین پنجاه و هشت خبر بازداشت وی را چنین گزارش کرده است:«سید جواد ذبیحی خواننده اشعار مذهبی به اتهام خیانت به جامعه روحانیت ورابطه با دربار پهلوی و ساواک بازداشت شد.سید جواد ذبیحی سالهای متمادی یکی ازمعروف ترین مداحان بود که در برنامه های مذهبی رادیو وتلویزیون فعالیت داشت و در برنامه های خود برای پایداری رژیم سلطنتی پهلوی وسلامت خاندان پهلوی دعا می کرد.در پرونده اتهامی ذبیحی آمده است که هرسال همراه با کاروان ویژه درباریان برای عوام فریبی به مکه معظمه می رفت.سید جواد ذبیحی در حالی که لباس مذهبی به تن داشت در مجالس عیش و عشرت شرکت می کرد و با استفاده از صدای خوشی که داشت،تصنیف می خواند و جامعه روحانیت را به مسخره می گرفت.» حبیب الله بوربور دبیرکل جمعیت وفاداران انقلاب اسلامی که هدایت فراکسیون اصول گرایان خانه احزاب ایران را نیز بر عهده دارد در گفت و گوی نسبتا بلندی که چندی پیش با سایت «دیده بان ایران» داشت ابراز کرد که جواد ذبیحی را ماموران کمیته بازداشت کردند و بعد از حدود دوهفته به همراه چهارده متهم دیگر به زندان قصر تحویل دادند.در ابتدای انقلاب،جلسات دادگاه انقلاب در زندان قصر برگزارمی شد وصادق خلخالی اولین حاکم شرع آن بود.خلخالی در کتاب خاطراتش به این نکته اشاره می کند که او ازهمان ابتدا به همراه احمد جنتی،انواری و ربانی شیرازی جزو معدود آخوندهایی بودند که به صورت مستقیم از طرف خمینی حکم شرعی گرفته بودند تا طبق ظوابط شرعی،مجرمین را محاکمه و به جزای اعمالشان برسانند(صفحه 351 کتاب) خلخالی درعین حال در صفحه سیصد و پنجاه وهفت کتاب می نویسد که سید جواد ذبیحی و تقی روحانی (گوینده با سابقه رادیو) جزو پنجاه و شش نفری بودند که وی حکم اعدام آنها را صادر کرد و به مرحله اجرا درآورد؛در حالی که می دانیم این دو نفر در نهایت اعدام نشدند.تقی روحانی به صورت معجزه آسایی نجات پیدا کرد اما تا آخر عمر به خاطرعوارض ناشی ازشکنجه های جسمی واصابت گلوله ازچند ناحیه بدن دچار نقص عضو شد واز جمله توانایی سخن گفتن طبیعی را به طور کلی از دست داد و سید جواد ذبیحی نیز در مرحله نخست و پس از حکم اولیه صادق خلخالی ظاهرا از طرف خمینی مشمول عفو شد و پس از چندماه زندانی شدن در زندان قصر به صورت موقت آزاد شد و در بهمن ماه 58 دادگاه دیگری این بار به ریاست محمدی گیلانی برای رسیدگی به پرونده او تشکیل شد که در این دادگاه هم در نهایت حکم اعدام برای او صادر نشد اما درتیرماه 59 این بار گروهی از پیشگامان بنیادگرای «آتش به اختیار» دست به کار شده و با ربودن او از خانه اش در نهایت این خواننده مذهبی توانا را به قتل رساندند که جزییات این رویدادها را در ادامه بیان خواهم کرد.اشاره شد که دومین دادگاه برای رسیدگی به اتهامات واهی سید جواد ذبیحی دربهمن ماه پنجاه وهشت تشکیل شد.روزنامه اطلاعات مورخ بیست وهفتم بهمن سال 1358 گزارشی از این دادگاه منتشر کرد که در اینجا برایتان نقل می کنم:«شعبه چهارم دادگاه انقلاب اسلامی مرکز به منظور رسیدگی به اتهامات سید جواد ذبیحی مداح مخصوص خاندان پهلوی روز پنج شنبه تشکیل جلسه داد.در ابتدای تشکیل جلسه دادگاه،حاکم شرع خطاب به متهم و حاضرین در دادگاه گفت: درقرآن کریم برای منافقان یا دو چهرگان حدود چهارده آیه آمده است در حالی که برای مومنین دو آیه نازل شده است.آنگاه نماینده دادستان به دفاع از کیفرخواست علیه ذبیحی این گونه پرداخت:1)تحکیم مبانی رژیم منفورپهلوی از طریق استخراف افکار عمومی در لباس روحانیت و استثمار مردم و مداحی و ثنا گویی خاندان پهلوی عموما و شخص محمد رضا خصوصا 2) استفاده از رادیو وتلویزیون برای دعاگویی در جهت بقای عمر و طول سلطنت کسی که جابرترین فرد روی زمین بود و برابر مدارک و مستندات به ویژه عکس های مضبوط در پرونده با کلیه وابستگان و سردمداران دربار فرعونی پهلوی مراوده داشته و درمجالس عیش و نوش آنها شرکت می کرده است.ارتکاب این گونه اعمال از ناحیه کسی که ملبس به نوعی لباس روحانیت بوده توهین به مقام شامخ روحانیت است.سپس نمایده دادسرای انقلاب گفت:آقای ذبیحی به جای این که راه خیر را انتخاب کند راه شر را انتخاب کرده و اصرار داشته است که جنایات دربار را توجیه اسلامی کند.وی در بازجویی های خود گفته است که اشتباه کردم و پشیمانم.آیا گفتن پشیمانم واشتباه کردم دلیل قانع کننده ای است برای دادگاه؟ کسی که محاربه با خدا و رسول خدا را انتخاب می کند می تواند با یک عذرخواهی مساله را تمام کند؟ و در مورد این که گفته است جوان بودم و ناآگاه اینها دفاع موجه و مستدلی برای دادگاه نیست.آنگاه نماینده دادسرای انقلاب،تعدادی از عکس های ذبیحی را که با درباریان و رحیمی معدوم و همچنین دکتر باهری و چند نفردیگر گرفته بود به تماشاچیان حاضر دردادگاه نشان داد.وی همچنین گفت متهم حاضر در دادگاه روی کارت ویزیت خود نوشته سید جواد ذبیحی دعاگوی مخصوص شاهنشاه آریامهر،سپس تعدادی از نامه های تشویقی که امرا و مقامات پیشین مملکتی برای متهم فرستاده بودند و به این وسیله او را مورد لطف قرار داده بودند قرائت شد.نماینده دادسرای انقلاب در جای دیگری از مطالب خود گفت یک نامه جالبی از طرف طلاب حوزه علمیه قم برای سید جواد ذبیحی فرستاده شد.در این نامه طلاب نوشته اند آقای سیدجواد ذبیحی خواننده رادیو ایران امیدواریم که خداوند زبانت را لال کند! پس از دفاعیات نماینده دادسرای انقلاب از کیفرخواست پرونده،سید جواد ذبیحی آغاز سخن کرد و گفت من دفاعی به آن صورت ندارم فقط چند بیت شعر می خوانم که در حقیقت آن اشعار دفاعیات من است.ذبیحی پس از قرائت شعر گفت من تا هفده ماه قبل سخت در اشتباه بودم و از آن تاریخ به بعد متوجه شدم که در منجلاب فساد غوطه ورم.کسی نبود که مرا راهنمایی کند تا از منجلاب فساد خارج شوم.من سواد درست و حسابی نداشتم.نمی دانستم همکاران من ساواکی هستند.من واقعا آدم بدبختی هستم.من ازموقعی که امام را در خواب دیدم و از ایشان عذرخواهی کردم دیگر به رادیو نرفتم.ظاهرا بهانه ام کمی حقوق و مریضی بود ولی در اصل به خاطر آن خواب بود.بهرحال من باید برای هزینه زندگی همسر و فرزندانم کار می کردم و پول در می آوردم.گذشته ها گذشته من نادان بودم و حالا توبه کردم و از حضرت امام تقاضای عفو دارم.پس از دفاعیات سید جواد ذبیحی یکی از شاکی ها به نام شریفی واعظ گفت:چند سال قبل روزی همراه سید جواد ذبیحی از ختم رهی معیری شاعر باز می گشتیم.من به ایشان گفتم آقای ذبیحی این قدر به جان شاهنشاه آریامهر دعا نکن.او با صدای بلند گفت:شاهنشاه پدر ملت است و من به جان ایشان دعا می کنم.پس از اظهارات آقای شریفی،عزت الله رشیدی خرسند اپراتور فرستنده رادیو ایران به عنوان شاکی گفت: آقای ذبیحی در حین کار،موقع سحر مشروب می خورد که یک بار مهندس متقال چی یکی از کارکنان رادیو،لیوان های مشروب ایشان را از پنجره به بیرون انداخت.شاکی سپس گفت:ذبیحی همیشه به من امر و نهی می کرد و می گفت ده کیلو وات را صد کیلو وات کن..بهرحال به عناوین مختلف مرا اذیت می کرد و همیشه می گفت من دعاگوی مخصوص شاهنشاه آریامهرم.پس از اظهارات این شاکی،دادگاه ختم جلسه را اعلام کرد و قضات برای صدور رای،وارد شور شدند» گفتنی است که پس از برگزاری دومین جلسه دادگاه به ریاست محمدی گیلانی،ذبیحی بار دیگر به زندان برده شد.این بار به زندان اوین منتقل شد و پس از مدت کوتاهی بار دیگر از زندان آزاد شد و ظاهرا این بار بنا به گفته شاهرخ نادری به چند سال تبعید به شهر خاش محکوم شده بود که متاسفانه مدت کوتاهی پس از آزادی موقت از زندان،آن اتفاق شوم رقم خورد.از جمله معدود اطلاعاتی که ما از برخی وقایع مربوط به دوره زندانی شدن ذبیحی در زندان اوین داریم به روایت مرحوم دکتر احسان نراقی جامعه شناس مرتبط با شهبانو فرح و رییس سابق موسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی مربوط می شود که در همان زمان در زندان اوین زندانی بود و ذبیحی را در آن هنگام،ملاقات کرد.احسان نراقی در بخشی از کتاب از کاخ شاه تا زندان اوین در این باره چنین می گوید:«درزمان شاه،ذبیحی با صدای خوشی که داشت در مراسم مرتبط با جماعت سطح بالای کشور و رادیو،سرود مذهبی می خواند.با توجه به این که بنیادگرایان اسلامی،وی را خائنی فاقد اخلاقیات لازم می دانستند لذا جای تعجب نبود که در همان روزهای اول انقلاب،او را دستگیر کنند.چند ماه بعد که تنش ها قدری فروکش کردند،او به وسیله دادگاه انقلاب به سه سال زندان محکوم شد که در پی بخشودگی،این محکومیت به یک سال تبدیل گردید.بالاخره روزآزادی اش فرا رسید وبا در دست داشتن مجوز خروج از طرف دادستان،ذبیحی به درب زندان اوین مراجعه نمود.آنجا متوجه شد محمد کچویی(اولین رییس زندان اوین پس از انقلاب که از اعضای موتلفه اسلامی بود و در نهایت توسط کاظم افجه ای از اعضای وابسته به مجاهدین خلق در هشتم تیرماه سال شصت ترور شد) بدون هیچ توضیحی از آزادی وی جلوگیری کرده است.ذبیحی پس از آن که نتوانست از زندان خارج شود به من رجوع کرد و خواهش نمود تا شفاعت اورا نزد کسی که حکم دادگاه را اجرا نمی کند،بنمایم.من این کار را کردم طی این ملاقات،رییس زندان با لحنی صریح گفت: زمانی که شما سفارش آزادی وی را می کنید در واقع او را به سمت مرگ می رانید.به ایشان تفهیم کنید که امنیتش در داخل زندان خیلی بیشتر از خارج از آن حفظ می گردد.بهتر است ایشان قدری حوصله کند.حرف های رییس زندان مرا قانع کرد.من هم به نوبه خود سعی نمودم تا ذبیحی را نسبت به خطراتی که تهدیدش می کرد،مطلع سازم.به هرحال او صبر کرد. من دو ماه بعد یعنی در فروردین 59،از زندان آزاد شدم و بعدا آگاهی یافتم ذبیحی با اصرار زیاد از زندان بیرون آمده است.چند روز پس از این آزادی بود که افراد مسلح به خانه اش داخل شدند و او را با خود از شهر خارج ساخته و به قتلش رسانیدند.»(از کاخ شاه تا زندان اوین صفحه 171) برخی روایت ها حاکی ازاین است که ذبیحی این بار درنهایت با وساطت مهدوی کنی از زندان آزاد شد. جالب است که تقریبا همزمان با محاکمه دوم ذبیحی،برادر او موسوم به مرتضی که قبلا در رادیو مشهد نوحه خوانی و مناجات خوانی می کرد نیز در مشهد توسط شیخ علی تهرانی محاکمه شد و برای او نیز ابتدا حکم اعدام صادر شد اما در عمل اجرا نشد.محمد علی ابطحی که در آن زمان سرپرست رادیو مشهد بود در خاطرات خود در این باره چنین می گوید:«من روزهای اولی بود که به رادیو مشهد رفته بودم.درسالن بزرگ کمیته انقلاب اسلامی دراول خیابان جم دادگاه علنی برای برادر سید جواد ذبیحی تشکیل شده بود.شاید حدود هزار نفری از نیروهای مذهبی آمده بودند فقط با این حساسیت که نیروهای مذهبی انقلابی او را می شناختند و از او متنفر بودند.من هم رفته بودم.آقای شیخ علی تهرانی که بعدها از رادیو بغداد سر درآورد،قاضی دادگاه بود.وقتی وارد شد به طرفش هجوم بردند که حفظش کنند.محاکمه کوتاهی بود.شیخ علی تهرانی دستور داد که بلندگوی سالن،صدای مجرمانه او را پخش کنند.از بلندگو با آواز پخش شد که خدایا اعلیحضرت شاهنشاه آریامهر و شهبانو فرح و ولیعهد را حفظ کن.سالن سکوت عجیبی گرفته بود.فضای انقلابی بعد انقلاب آن قدر تند بود که شیخ علی تهرانی به راحتی فهمید که این دیگر نمی تواند در دفاع از خودش حرفی بزند و حکم اعدامش را صادر کرد که خوشبختانه اعدام نشد.چند ماه بعد از آن محاکمه جلو در رادیو تلویزیون مشهد ایستاده بودم،ذبیحی داشت پیاده از جلو آنجا رد می شد.داخل رادیو را نگاه می کرد.خیلی در آن ایام جرات می خواست.از در بیرون رفتم و سلام و علیک کردم…»(برگرفته از سایت خاطره نگاری) همچنان که در گزارش منتشر شده از دادگاه دوم سید جواد ذبیحی ملاحظه کردید در آن شرایط بسیار سخت و تحت کنترل نیروهای امنیتی و حکومتی،مرحوم ذبیحی در جهت تلاش برای نجات جان خویش و رهایی از بند به ناچار به یک سری روایت های واژگون متوسل شد مانند این که وی از زمانی که خمینی را در خواب دید و متوجه شد که بسیاری از همکارانش ساواکی هستند دیگر تصمیم گرفت در رادیو برنامه اجرا نکند و…و در همان جلسه دادگاه عده ای از شاکیان با عناوین مختلف از سر تعصب و کج فهمی یا حساب شده و یا به خاطر یک سری منافع،اتهاماتی را علیه ذبیحی مطرح کردند تا مجازات او سنگین تر شود.مانند این که ذبیحی هنگام سحر در ایام ماه رمضان در استودیوی رادیو با خود مشروب می آورد و می خورد و…پس از قتل فجیع او نیز برخی از بنیادگرایان حکومتی و آخوندهای شرور بنا به شرایط و در سالهای مختلف کماکان به جعل حقایق و ابداع روایت های واژگون ادامه دادند.یکی از این قبیل آخوندهای دروغ زن و شارلاتان شیخ حسین انصاریان است که از ابتدای فتنه پنجاه و هفت در ساماندهی تظاهرات بنیادگرایان و مغزشویی عوام کج فهم و تهییج آنها برای شورش علیه نظام ایران ساز پهلوی نقش مهمی داشت و تا همین سالهای اخیر همچنان از منبری های فعال در عرصه یاوه سرایی های تکراری جمهوری توتالیتر ولایت وقیح بوده است.او در قسمتی از کتاب خاطرات خود که در سال نود و نه توسط انتشارات سوره مهر منتشر شده است درباره سید جواد ذبیحی و مثلا سوابقی که با او داشته است و سرانجام او چنین می نویسد:«جواد ذبیحی پیش از پیروزی انقلاب در شب های احیا ماه رمضان،پای منبر او در خیابان آبشار و حسینیه طریقت حاضر می شده است( توضیح:این گونه ادعا رویه تکراری و لورفته بسیاری از آخوندهای دوزاری مثلا انقلابی و در واقع امنیتی نظام بوده است که پس ازمرگ یک نفر یا پس از به قتل رساندن افراد ادعا می کنند که شخص مورد نظر از طرفداران و مریدان و پامنبری آنها بوده است) البته حضور ذبیحی نه برای خواندن و مداحی بلکه صرفا برای استفاده از منبر بوده است.اصولا چون من از مداحی های او در جلسات درباریان مطلع بودم تمایل نداشتم که ذبیحی پای منبر من بخواند اما بهرحال نفس حضورش مغتنم بود.بهرحال چندین مرتبه ذبیحی را نصیحت کردم و به او تاکید کردم که تلاش کند کارهایش خلاف دستورات مراجع تقلید نباشد.ذبیحی نیز ظاهرا با پذیرش این نصیحت ها به من پاسخ می داد که چشم ولی از دوکلمه دعا کردن به شاه چاره ای ندارم که اگر دعا نکنم اخراج می شوم و حقوقم را قطع می کنند…در یکی از ایام پیش از پیروزی انقلاب،شبی ذبیحی پس از منبر من در یک گفت و گوی خصوصی ضمن بدگویی از شاه و حکومت پهلوی ابراز کرد که این حکومت،حکومت بهایی هاست و اصلا آن را قبول ندارد.او می گفت که سران حکومت دین ندارند و زمام همه امور دست بهایی هاست و اوهم برای مقابله با آنها دعای فرج را خوانده است والبته فعلا مسئولان بهایی کشور هنوز متوجه اهمیت این مساله نشده اند»(به نقل از گزارش صادق وفایی از کتاب خاطرات انصاریان منتشر شده در خبرگزاری مهر) انصاریان در ادامه این نوشتار درباره ذبیحی در نهایت می گوید:«پس از انقلاب زمانی که ذبیحی دستگیر شد،آیت الله محمدی گیلانی رییس دادگاه انقلاب به او دوماه حکم زندان داد و پس از این بازه زمانی،هنگام آزادی ذبیحی از اوخواست برای جمع حاضر مقداری روضه ومرثیه خوانی کند وهنگامی که ذبیحی چنین کرد شخص آیت الله گیلانی بسیار تحت تاثیر قرار گرفت و شروع به گریه کرد و به ذبیحی گفت: شما آزاد هستی برو وقضایای بعدی…» اما بالاخره آن روز شوم فرا رسید؛بیست و سوم تیرماه هزار و سیصد و پنجاه و نه.روزی که دو روزنامه مهم عصر تهران خبر کشف جسد سید جواد ذبیحی را درجنگل های نارمک در نزدیکی های پاسگاه ژاندارمری اعلام می کنند و درهمان روز گروهی موسوم به شاهین که شاخه نظامی گروه توحیدی پیام مستضعفین بود مسئولیت ترور سید جواد ذبیحی را بر عهده گرفت.این گروه چند ماه قبل اعلام موجودیت کرده بود و مطابق گزارش برخی جراید دردی ماه سال پنجاه وهشت دو زن و دو مرد(به نام های حسین و عیسی تبرک) را درمناطق پارک وی وعباس آباد به قتل رسانده بودند و درهمان زمان یکی از افرادی که خود را وابسته به گروه شاهین معرفی کرده بود در تماسی تلفنی با روزنامه اطلاعات در مورد آن جنایت ها توضیح داده بود:«این چهار زن و مرد که اعدام شده اند ازعاملین فساد روی زمین بودند که به جرم روسپیگری و اقدام به قاچاق مواد مخدرغیابا در دادگاه شاهین انقلاب اسلامی به اعدام محکوم شدند و حکم صادره ازطرف این دادگاه به مورد اجرا درآمد» و در ادامه گفت:« ما درباره عیسی و حسین تبرک به آنها اعتراض و اخطار کرده بودیم که مواظب اعمال و رفتار خود باشند ولی آنها و همچنین آن دو زن به اخطار ما توجه نکردند و عاقبت پس از دستگیری آنان را کشتیم»(روزنامه اطلاعات مورخ چهاردهم دی ماه پنجاه و هشت) اما در مورد سید جواد ذبیحی مجموعه شواهد نشان می دهد که در روز بیست و دوم تیرماه پنجاه و نه وی که مدت کوتاهی بود از زندان آزاد شده بود و طبق روایتی (از جمله روایت شاهرخ نادری) قراربود که به تبعید چهار ساله به خاش برود، تصمیم گرفت که برای خداحافظی با همسران و فرزندانش به منزلشان در منطقه تهران پارس برود.یکی از دختران سید جواد ذبیحی دراین باره در تاریخ بیست و چهارم تیرماه به گزارش گر روزنامه کیهان چنین می گوید:«ساعت یک و نیم بعد از ظهر با شنیدن صدای زنگ خانه،در را باز کردم به محض باز شدن در دیدم مرد جوانی پشت درایستاده.او گفت با پدرم کار دارد.من خواستم در را ببندم که او پایش را لای در گذاشت و با فشار در را باز کرد و داخل خانه شد.به محض این که پدرم را دید ابتدا چیزی در گوش پدرم گفت که پدرم رنگش پرید و سپس با صدای بلند گفت:من ازدایره مبارزه با منکرات آمده ام و هرطورشده باید خودت را آماده کنی و آنجا بیایی.ظاهرا پدرم چاره ای جز تسلیم نداشت و لباسش را پوشید و در همان حال جوان دیگری که پشت سر او وارد منزل ما شد پس از این که پدرم لباسش را پوشید به او اجازه نداد که پدر حتی کفش پایش کند و با دم پایی او را از خانه بیرون بردند و گفت ما تا نیم ساعت دیگر بر می گردیم…پدر را در یک اتومبیل رنو که کمی پایین تر از خانه مان پارک شده بود- و پشت رل هم فرد دیگری نشسته بود-سوار کردند و سریع از محل دور شدند.بهرحال ساعتی پس از غیبت پدرم به دایره مبارزه با منکرات رفتیم وسراغ پدررا گرفتیم ولی با کمال تعجب آنها اظهار بی اطلاعی کردند بعد به کمیته مرکزی رفتیم یکی از مسئولان کمیته گفت حتما کسی می خواسته با او تصفیه حساب کند تا اینکه دیروز فهمیدیم پدرم کشته شده است.» پس از کشته شدن سید جواد ذبیحی- که مطابق برخی روایت ها این کشته شدن به صورت فجیعی رخ داد و همراه با مثله شدن بود؛ همین گروه منحط اعلامیه ای منتشر کرد که در تاریخ بیست و چهارم تیرماه در روزنامه اطلاعات به چاپ رسید.در این اعلامیه این گونه نوشته شده بود که:«بسم الله قاسم الجبارین.به عنوان اخطار وهشدار به دادستان و دادگاه های انقلاب که متاسفانه سازشکاری پیش گرفته اند و امثال مهدیون ها و مهاجرانی ها و وابستگان رژیم سابق و سراکیپ های ساواکی ها و سرمایه داران کثیف را یکی پس از دیگری آزاد می کند اعلام می دارد که سید جواد ذبیحی در نیمه شب بیست و یک تیرماه پنجاه و نه در دادگاه انقلاب اسلامی محاکمه و به اعدام محکوم و حکم صادره به مورد اجرا گذاشته شد تا شاید مسئولین دادستانی و دادگاه های انقلاب از مسامحه و سازشکاری دست کشیده بیش از این خون هفتاد هزار شهید و زحمات یکصد هزار معلول را پایمال نکنند و در صورت عدم توجه به اخطار فوق،ملت شهید داده برای حفظ دستاوردهای انقلاب اسلامی خود دست به کار خواهد شد »بهرحال روزنامه اطلاعات پس از انتشار این اعلامیه گروه منحط آتش به اختیاربنیادگرای مذهبی این گونه گزارش می دهد که:« مامورین ژاندارمری ازگل روز بیست و دوم تیرماه پنجاه و دو درجنگل های حوالی پاسگاه،جسد مرد ناشناسی را پیدا می کنند که از دو ناحیه صورت و شکم مورد اصابت گلوله قرار گرفته است.ماموران در کنار جسد چند پوکه فشنگ و یک نقاب و یک عینک دودی که بر صورت و چشم مقتول بسته شده بود پیدا کردند.ماموران پاسگاه ژاندارمری ازگل جسد را به عنوان ناشناس تحویل پزشکی قانونی دادند که امروز صبح توسط اقوام وی شناسایی شد.» اما درباره این که هویت واقعی این گروه مثلا خودسر و در واقع آتش به اختیار حکومتی به نام شاهین انقلاب اسلامی و پیام مستضعفین چه بوده است هنوز با دقت و صراحت نمی توان اظهار نظر کرد اما برخی روایت ها و شواهد حاکی از این است که گرداننگان اصلی این گروه خطرناک تروریستی عده ای ازاصلاح طلبان بعدی بودند و شاید علت اصلی این که هنوز پس از چهل و پنج سال که از این واقعه شوم گذشته به صورت رسمی و شفاف درباره آمران و عاملان این جنایت هولناک صحبت نمی شود و برای باز شدن حقیقت این ماجرا و برخی رویدادهای مشابه پرده پوشی صورت می گیرد در همین نکته نهفته باشد که پشت پرده این جنایت و جنایت های مشابه افراد و جریان هایی قرار دارند که درسالهای اخیر از آنها به عنوان گروه های حامی صلح و ضد خشونت، حامی رواداری ،آزادی سیاسی و آزادی بیان و اعتلای جامعه مدنی یاد می شود و درواقع صنعت پروپاگاندای حکومتی که در این سالها درراستای مصلحت نظام و بقای آن بسیار حرفه ای عمل کرده است و نفوذ گسترده ای هم در بسیاری از محافل و رسانه های داخل و خارج از ایران دارد همچنان صلاح می داند که بسیاری از جریان های به اصطلاح اصلاح طلب را به عنوان ویترین نظام معرفی کند و آنها را قهرمانان توسعه و آزادی و مدافع منافع ملی بنمایاند. بنابراین هرگونه کاوش و بررسی درباره پیشینه این دسته از افراد با مقاومت حرفه ای و سانسور و حتی بعضا تهدید این رسانه ها و محافل مرتبط با اصلاح طلبان قرارمی گیرد اما بهرحال حقیقت پشت ابر نمی ماند. یکی از معدود اظهارات و ادعاهای شفاف در این باره مربوط می شود به اظهارات عبدالرضا داوری از افراد وابسته به جریان به اصطلاح اصول گرای حاکمیت که در دوره احمدی نژاد پست هایی مانند قائم مقام مدیرعامل و معاون خبر ایرنا و سپس مشاور وزارت کشور و رییس مرکز مطالعات راهبردی و آموزش این وزارت خانه را با خود یدک می کشید.او در توییتی که حدود یک سال و نیم پیش منتشر کرد به صورت صریح اعلام کرد که شاخه نظامی گروه توحیدی پیام مستضعفین که همان گروه ضربت شاهین انقلاب اسلامی بود و با هدف پاکسازی جامعه از مفسدین اجتماعی وفرهنگی شروع به کار کرد توسط محسن مخملباف،فیض الله عرب سرخی و ح.م اداره می شد که اگر این روایت درست باشد نشان می دهد که گروه توحیدی پیام مستضعفین در واقع شاخه مهمی از گروه امت واحده(از جریان های اصلی مجاهدین انقلاب اسلامی) بودند که به گونه ای توسط باند بهزاد نبوی هدایت می شد.در واقع این گروه چریکی امت واحده در سال 1355 با حضور افرادی چون:بهزاد نبوی،مهدی نیکدل و صادق نوروزی با هدف مبارزه مسلحانه با نظام پهلوی تشکیل شد؛با شعارهایی چون:اعتقاد به اسلام اصیل و خالص که از هرگونه التقاط با مکاتب غیرتوحیدی به دور باشد،اعتقاد مشترک به مبارزه بی امان با رژیم طاغوتی بدون هرگونه تسامح،نفی هرگونه اتحاد،دوستی با کفار درداخل و خارج از زندان و لزوم مبارزه با مسلمانان قشری.در هر صورت در این شکی نیست که بخصوص در دهه اول استقرار جمهوری ولایت فقیه جناحی که بعدها به اصلاح طلب موسوم شدند در ترویج خشونت و خرابکاری ها و سرکوب و قلع و قمع مخالفین نقش اساسی تر و مهم تری را ایفا کردند.