مهدی اصلانی :
این متن درست پس از توئیت مشترک نیمهشب تحویل سال نو میلادی نوشته شد. تأخیر در انتشار متن نه از باب خودخوری و خودسانسوری بود نه از سر مصلحت. تأخیر در انتشار به دو علت بود. نخست نگاه من به فرجامِ همصدایی (ائتلاف) از این دست و فیل هواکردنی تاریخ مصرفدار و در نهایت آرشیو شدن. دوم و مهمتر همزمانیی توئیت مشترک و برگزاریی مراسم سالگرد شلیک به هواپیمای اوکراینی و ستاندن جان ۱۷۶ انسان و پرپر شدنشان.
هم از اینرو انتشار این مختصر پیش از برگزاریی مراسم سالگرد شلیک به هواپیمای اوکراینی میتوانست ناخواسته برای کسانی موجب بدفهمی و کژفهمی شود.
گروکشی در کار نبود. میخواستم در مراسم پاسداشت آنهمه جان که از ایران ستانده شد شرکت کنم (که شرکت کردم) و این هیچ ربطی به نگاه من و تفاوت آن در حوزهی سیاست با شماری کارورزان سیاسی نداشته و ندارد. همشانهگی با زخم بازماندهگان و پاسداشت چنین حرمتهایی یعنی فهم درد دیگری و حرمت به درد اجتماعی.
نیتخوانی نمیکنم. درگیریی چهلوچند سالهام با سیاست به من میگوید که انتشار بیرونیی توئیتِ مشترک مستلزم همآهنگیهایی از پیشتعیین شده است. نمیتوان ساعاتی پیش از تحویل سال میلادی خوابنما شد و گفت خب بیایید دورهمی یک توئیت مشترک را در یک ساعت مشخص عمومی کنیم!
این توئیت مشترک مبتکری داشته و فکر پشت آن بوده. دورخیزی برای آینده که البته هیچ اشکالی بر این عمل وارد نیست. آنچه در نگاه نخست شگرف مینماید میزان و غلظت بالای محافظهکاری و محاسبهگری و غیرشفاف بودن است. آنهم متنی که قرار است موجب همگرایی و ائتلاف و اتحاد و «سازماندهی و همبستگی» شود!
تا آنجا که بر من دانسته است این توئیت ششنفرهی اولیه یک غایب داشته و قرار اولیه بر اشتراکی هفتگانه استوار بوده. شماری از توئیتکنندهگان از جمله رضا پهلوی، حامد اسماعیلیون، مسیح علینژاد، نازنین بنیادی مدتها پیش از انتشار توئیت مشترک در موضعگیریهای خود به امر ائتلاف و اتحاد نیروهای دموکراسیخواه و راهکارهای آن پرداخته بودند. از جمله مسیح علینژاد از اصلیترین مهرههای توئیت مشترک پس از دیدار با مکرون و «شرمآور» خواندن آن از جانب مقامات حکومت اسلامی گفت: «دیدار بعدی با مکرون را با هیئتی از ائتلاف اپوزیسیون بهصورت جدیتر پیگیری میکنم»
همچنین نازنین بنیادی در گفتوگو با ایران اینترناشنال «بر تلاشها و همآهنگی با گروههای اپوزیسیون برای تشکیل ائتلاف» تأکید کرد. این معنا در سخنان حامد اسماعیلیون و رضا پهلوی مکرر شده بود. دو رکن و عضو اصلی از شش تن یعنی مسیح علینژاد و حامد اسماعیلیون پیشتر همراه با نازنین افشینجم در نشست مجمع امنیت بینالمللی هالیفکس در آبان ماه که «نخستین گامها در راه اتحاد» خوانده شد شرکت داشتند.
در خوانش هر متن سیاسی (اینجا توئیتِ مشترک) جدا از خواندن سطرها و میانخطها ما چیزهایی را نمیخوانیم. چه چیزهایی در متن هست و چه چیزهایی نیست. شاید گزینشِ آگاهانهی فورم توئیت از جانب مبتکر نه مثلاً متنی مشترک، به همین علت بوده که خب! نمیتوان در یک توئیت بهجهت محدودیت همهچیز را گفت. این همصدایی مجازی از یک فوتبالیست و دو هنرپیشه با کمترین درگیری با سیاست یک ولیعهد سابق، یک فعال مدنی (حامد اسماعیلیون) و یک فعال حقوق زنان و خبرنگار و مجری تلویزیون و فعال مدنی و … (مسیح علینژاد) و شماری دیگر که متن پس از به صدا در آمدن زنگها دیر به دستشان رسیده (شیرین عبادی و عبدالله مهتدی) منتشر شد. جانمایهی چیدمانی اینگونهِ فکرشده دست کم در مورد سلبریتیهای توئیت مشترک کلیکمحوری و فالوورمحوریشان بوده تا تأثیرگذاری در عرصهی سیاسیاجتماعی. بهعنوان نمونه نگاهی به قافیهسازیها و استوریهای علی کریمی شهادت به غیرجدی بودن بیشترینهی آنها میدهد. از جمله پس از اعدام محمدمهدی کرمی و محمد حسینی آمده:«ای وطن، بیکس وطن. تا بیدار نشیمَ بیدار نمیشیم.»
گزینشهای نخستین بهگونهای بوده که کسی به پیشنهاد توئیت مشترک «نه» نگوید. این فرم از کار ارنج کردن تیم فوتبالی را میماند که پیش از تشکیل و آغاز مسابقه شکست خورده است. این تیم در طول مسابقه صاحب ده پنالتی هم که بشود بازیگراناش با دمپایی دوانگشتیی ابری قادر نخواهند بود تا توپ را به تور بچسبانند. اسم این اقدام هرچه باشد حرکت در جهت همگرایی و همصدایی نام ندارد. نمیتوان یک فوتبالیست سابق و دو هنرپیشه را با یکی از رهبران سازمانهای سیاسی و یک وکیل برندهی جایزهی صلح نوبل با یک فعال مدنی و فعال حوزهی زنان ترکیب کرد و شماری را هم روی نیمکت نشاند و ناماش را گذاشت همگرایی و همصدایی. این ترکیب، مخلوط کردنِ شیشه و شکر را میماند که نه میتوان با آن چای شیرین کرد و نه با آن منفذ پنجره گرفت.
نخست به سراغ گلدرشتترین و مشهورترین و سیاسیترین نام در میان شش تن، آقای رضا پهلوی میرویم. ایشان فارغ از هر موضعگیری و ادعای جمهوریخواهی چه بخواهند چه نخواهند نماد و برند پادشاهی هستند. انگار تمام صداها داخل صدایی ریخته میشود که از جایگاه و اشتهار بیشتری برخوردار است. بگذارید حرفام را با ذکر مثالی بیان کنم. وقتی شماری از فعالان مدنی و حقوق زنان با مکرون دیدار میکنند در متن خبر میآید: مکرون شماری از فعالان حقوق مدنی را بهحضور پذیرفت. یا دیدار نمادین علی کریمی با رئیسجمهور (بیشتر فرمایشیی آلمان) آقای اشتاینمایر در حمایت معنوی از خیزش اخیر.
این دو نمونه زان رو آوردم تا گفته باشم در یک همصدایی (ائتلاف) و دورخیز برای یک اتحاد سیاسی بهویژه برای کسانی که مدام مرتکب عمل و درخواستهای سیاسی میشوند اما با اصراری شگرف میگویند سیاسی نیستند و فعال مدنی هستند، جایگاه و وزن سیاسیی هر فرد از چه اهمیتی برخوردار است. انگار در اشتراک اخیر تمام صداها داخل صدای بلندتر ریخته شده. سلبریتیها و فعالان مدنی که صدایشان در محدودهی عملیی مشخصی شنیده میشد و تأثیرگذار بود، به صدایی میپیوندند که صدایشان خورده میشود. این نوع پیوستنها نمیتواند به همافزایی منجر شود. چرا که با این عمل نخست صدا به زمزمه بدل شده و زانپس آنرا با پچپچه تاخت میزنیم. صدایی که فریاد نیست و تنها حنجره زخمی میکند. این ساز بدآهنگ و ناکوک هیچ یاری را کنار پنجره نمیکشاند و تنها مستی از سر میپراند. فریاد در تونلی است که پژواک آن برگشته و به صورت خود برخورد میکند.
نخستین و شاید پراهمیتترین پرسش آن باشد که چرا ائتلافهای سیاسی از این دست نمیگیرد و بعد از مدتی آرشیو شده و خاک میخورد، آنگونه که برخی ائتلافها نامشان نیز از یاد میرود. پاسخ بیش از هرچیز در سنگ قلاب نشدن و گرهنخوردهگی با ایران و داخل کشور است. مسیح علینژاد در یکی از گفتوگوهای مکررش میگوید که این قدم اول است باید بیایند نقد کنند تا ما قویتر شویم. حامد اسماعیلیون نیز از نقد بیرحمانه میگوید: «باید نقد بیرحمانه شود.» وقتی شما زمین بازی و مقررات آنرا از پیش تعیین کردهاید چرا باید دیگرانی بهعنوان هوراکش وارد این زمین و این بازی شوند و مقررات بازی بپذیرند؟
چشم میگردانیم به شماری از ائتلافها و اتحادهای چندسالهی اخیر مشهورترین شش تن که رضا پهلویمحور بوده و بهتمامی آرشیو شده و پارهای از آنها به کار خود پایان داده. آقای رضا پهلوی را شاید بتوان رکوردار ائتلاف و اتحادهایی دانست که زمینگیر شده است. مرادم آسیبشناسیی اتحادهایی که آقای رضا پهلوی در آن گلدرشت بوده نیست. بهتقریب هر اتحادی که آقای رضا پهلوی در آن حضور محوری و نقش داشته زمین خورده و به شکست منجر شده. شورای ملی ایرانیان، ققنوس، فرشگرد، پیمان نوین. آخرین از این دست تبدیل و ارتقاء فرشگرد به حزب «ایران نوین» است.
من بهویژه شما آقای حامد اسماعیلیون را که دردمند و داغدار هستید و من داغ را میفهمم مقابل حکم قرار نمیدهم و حکم نمیکنم، که مطلقاً در این موقعیت نیستم. من اما حق پرسش بیانتها دارم. من شما را مقابل پرسش قرار میدهم. شما از تجمع موفق برلین با شیبی ملایم در سراشیبیی سرخوردن قرار گرفتید و زاویهی این شیب مدام بیشتر شد. آقای اسماعیلیون بازندهی اصلیی توئیت مشترک کیست؟
نمیتوان در درازمدت خود را یک فعال مدنی معرفی کرد و با کارت «سخنگوی انجمن خانوادّههای جانباختهگان هواپیمای اوکراینی» سیاسیترین درخواستها طرح کرد! اشکال در درخواستهای (حتا برحق) شما نیست. سیاسی بودن پشتقبالهی هیچکس نبوده و برای کسی امتیاز تلقی نمیشود. اشکال در دوگانهگی در رفتار و نجس تمیز کردن ماجرا از جانب شما است. انگار سیاست عرصهای یکسر ناپاک است و نباید خود را بدان آغشته کرد. راست آن است که در طی سه سال فعالیتهای مؤثر «انجمن خانوادههای هواپیمای اوکراینی» از جمله با تلاشهای بیوقفه و جانسختانهی شما به موفقیتهای فراوان رسیده و باید در چهارچوب خودش عمل کند. شما با گزینش نخستین حتا اگر نخواهید کسی را حذف کنید نمیتوانید سراغ همهگان بروید! تصور کنم چرایی آن بر شما دانسته باشد! بعد شما صاحب رادیویی تکموج خواهید شد که صدایش رله نخواهد شد.
آقای اسماعیلیون! توئیت مشترک حل شدن در یک صدا بود تا همافزایی و ایجاد همصدایی و در کنار هم قرار گرفتن. اقدام شما در خوانش عمومی پیوستن به یک صدا معنا میشود. همصدایی (ائتلافی) که به هیچ تمامیتی تعلق ندارد. صدایی که حرکت ایجاد نکرده آرشیو میشود و از یاد زدوده. چند روزی گلدرشتشدن متن در رسانه، ایجاد جنجال و زدوخوردِ نظری و بعد تمام!
در ساعت ۱۲ نیمهشب زنگها به صدا درمیآیند. در جستوجوی لنگهکفش شیشهای سیندرلا با شش توئیت یکسان مواجهه میشویم. این لنگه کفش شیشهای اما اندازهی پای هیچکس نیست.
سیندرلای قصه با چشم گریان تنها با یک لنگه کفش به خانه باز میگردد.