
تیمور خجسته :
) از خودگذشتگی کند و بهصراحت پذیرش پادشاهی را وعده دهد؛ چرا که اکثریت فزاینده ای از ایرانیان این را بزودی با صدایی هرچه بلند تر از او خواهند خواست
۲) ایستادگی کرده و طور دیگری در خدمت مردم باشد. به آنها درس بزرگی را که باید بیاموزند آموزش دهد. درس اهمیت دادن به فردیت انسان را. زیرا رضا پهلوی در پی شاهی نیست؛ او مانند یک ایرانی مدرن، درستتر میداند که بهدنبال «سیستمسازی» و نهادسازی باشد.
او نباید هم به زندگیای شبیه پادشاهان فعلی اروپا علاقهای داشته باشد. همین اواخر در تلویزیون دولتی سوئد بحث افزایش بودجه آشپزخانهٔ سلطنتی مطرح بود که حتی توان پذیرایی از مهمانان خارجی را ندارد! این «قدرت و شوکت» پادشاهان ایران و فتوحات آنها بوده که نام پادشاهی ایران را در جهان پراکنده است. یک شاهِ بیقدرت نمیتواند ادامهدهندهٔ آن روایتها باشد؛ ایرانیها شاهِ ذلیل را شاه نمیدانند. رضا پهلوی این را میداند و نیز میبیند که جهان با چه سرعتی و در چه جهتی در حرکت است. سقف پرواز او بسیار بالاتر از شاهان اروپایی است؛ اجبار او به خلافِ خواستش، ظلم است.
حال اگر رضا پهلوی شاه باشد و نخواهد مانند شاهان اروپا باشد، باید چهجور شاهی باشد؟ پادشاهیطلبان پاسخ دهند! آیا به خواست شخصِ رضا پهلوی هم اهمیتی میدهید؟ آیا حاضراید، اگر شاهی نیافتید، شاهی را از کشورهای همسایه «وارد» کنید؟ آنطور که در اروپا معمول بوده؟
البته یک «مشکل جزئی» هم سر راه است: جمهوری اسلامی! در اینجا پادشاهیخواهی—بخوانید «رضا پهلویخواهی»—نهتنها لازم که ضروری است. اما مدتی پس از گذار، پادشاهی نه ضروری خواهد بود و نه احتمالا حتی لازم. باید دید و از مردم پرسید. این یعنی رضا پهلوی هر دو انتخاب را—بهتوالی— برگزیند و هر دو راه را برود.






