شیعه گری طرفدار مازوخیسم، سادیسم و سقوط انسان

 

جلال ایجادی جامعه شناس دانشگاه پاریس :

جایگاه دین در ذهن و جامعه چیست؟ جامعه شناسی دین از نقش دین در روان و ناخودآگاه فرد، از نقش دین در رفتار اجتماعی انسانها و نیز از نقش دین در نظام اجتماعی و سیاسی صحبت میکند. در جامعه بشری دین یک پدیده بسیار پیچیده بوده و در حرکت تاریخ گاه نقش تعیین کننده ایفا نموده است و بنابراین شناخت دین در درک تغییرات اجتماعی بسیار مهم است. جامعه شناسی اسلام شیعه چگونه میسر است؟ برآمد شیعه در مقابله با اسلام خلفای بنی امیه مستلزم یک تحلیل تاریخی و سیاسی است. درک تاریخ شیعه در اسلام، در راستای رقابت های جامعه عربی و قریش و ابعاد سیاسی و قدرت طلبی میان آنها قابل بررسی است. تاثیر ایرانیان در ساختار سازی شیعه، پرداخت شیعه توسط رژیم های سیاسی و تولید شیعه گری توسط سلسله مراتب حوزوی بعد دیگری مذهب سازی توسط شیعیان است. نه تنها تاریخ شیعه، بلکه همچنین همه ویژگی های این مذهب بیگانه با فرهنگ ایرانی قابل بررسی هستند. در این زمینه، فقه شیعه و تئوزوفی شیعه، شهیدگرایی و مسیانیسم یا موعودگرایی شیعه، تقابل شیعه با عقلگرایی، دلباختگی و مسخ زدگی، انحلال تفکر انتقادی در شیعه، تاثیر گذاری شیعه بر تمام نخبگان ایران، سادیسم و مازوخیسم در شیعه گری، سقوط انسان در مراسم عاشورا و محرم، و مسائل دیگر باید به بررسی انتفادی درآیند. این مطالب از جمله مباحث جدی در جامعه شناسی دین میباشد. یکی از مباحث اساسی رابطه دین با روان انسانها و چیرگی دین بر عملکرد مغز است.

محرکه دین در شخصیت فردی و اجتماعی چگونه عمل میکند و چرا فرد برای بقای خود و تنظیم مناسبات خود در اجتماع به دین چنگ میزند؟ چگونه دین بر روان ناخودآگاه انسان نقش می بندد؟ ویژگی رابطه شیعه گری با روان ایرانی را چگونه دریابیم؟ چگونه آسیب شیعه گری در روان ایرانی را تحلیل کنیم؟ چگونه اثرات پنهان و آشکار ایدئولوژی شیعه را در توسعه خشونت و سادیسم و مازوخیسم نزد افراد توضیح دهیم؟ دراینجا به یکی از پرسش های بالا کی پردازیم. رابطه شیعه گری با سادیسم و مازوخیسم و سقوط انسان در شیعیگری، چگونه در چالش فکری و روشنفکری ایرانیان قابل درک است؟

خشونت دینی و ساختار سازی روان

جامعه شناسی می طلبد تا پژوهش های میدانی وسیعی درباره تاثیر دین اسلام بر روان و چگونگی عملکرد خرافات دینی در ایران صورت گیرد. متاسفانه کار تحقیق باحضور استبداد دینی و نبود گروه پژوهشی متخصص آسان نیست. بعلاوه این پرسش مطرح است که تسخیر جامعه توسط فضای دینی و خرافات انبوه، انگیزه پژوهش در این زمینه را تقویت نموده است یا خیر؟ در جامعه ما دین بمفهوم علمی به یک پدیده و «اوبژه» آزمایشی و تحقیقاتی تبدیل نشده است و فضای تقدسگرایانه مانع پیشرفت کار علمی است. بهرحال اینچنین بنظر میاید که اسلام در تخریب روند منطقی جامعه و کندکردن سکولاریزاسیون پیوندهای اجتماعی و نیز جلوگیری از رشد خردگرائی نقش قاطع داشته است. امروز مشاهدات، تجربه ها، نمایش ها، گفتارها، رفتارها و تصویرها، براین تخریب تاکید میکنند. آسیب ها و دردهای اختلالی و پاتولوژیکی زیادند و معضلات رفتاری ناشی از عملکرد خرافات جامعه بیشمارند و بطور مسلم یکی از مسائل درایران، همین پدیده رشد خرافات دینی اسلامی و قرآنی در برابر منطق و خردگرائی و دانش آموزی است. در جامعه ما نقد منظم و متدیک قرآن و اسلام و خرافات دینی بطور وسیع صورت نگرفته است و روان فرد و رفتار اجتماعی و گرایش روشنفکری پیوسته مورد تعرض فلج کننده این دین قرارگرفته است. بطور مسلم این پدیده دینی خرافی یک امر تاریخی و اجتماعی و سیاسی بوده است، ولی اندیشه آزاد نقاد تا امروز بسیار ناتوان بوده و جامعه کنونی ما در هذیان وخرافه گرائی و شیفتگی دینی غوطه ور است. البته تحولات فکری و روانی در سالهای تازه اتفاق افتاده است و روح انقلاب «زن زندگی آزادی» بیانگر یگ روند گسست فرهنگی است.جامعه باستانی تاریخی با دین خوئی همراه بوده ولی این روحیه با هجوم اسلام و تسلط شیعه گری و حکومت شیعه ولایت فقیهی ضربات سنگینی متحمل شد. در طول تاریخ صفویه و قاجار قدرتهای سیاسی و آخوندها و نخبگان سیاسی و روشنفکری برای تحکیم دین در ذهن ایرانی تلاش کردند. جنبش مشروطه و نقش منقدان دین فضای جدیدی بوجود آورد که از ویژگی های آن مبارزه علیه خرافه دینی و تمایل به قانونگرایی و مدرنسازی جامعه بود. رضا شاه اسلام شیعه را به عقب راند. در دوران پهلوی دوم و تمام دوران جمهوری اسلامی، نه تنها دستگاههای حکومتی، بلکه بسیاری از دانشگاهیان و روزنامه نگاران و جریانات چپ و ملی گرا و روشنفکران و هنرمندان بیشماری مبارزه علیه خرافات و اسلام را ممنوع کردند. حاکمان و نخبگان اعلام کردند که دین مقدس است و در این شرایط، ذهنیت جامعه در باور خراقی محکم تر شد. تمام نواندیشان دینی مانند شریعتی و بازرگان و سروش و شبستری و اشکوری و کدیور جامعه را به سکوت و کرنش در برابر ایدئولوژی انحطاط شیعه فعالانه دعوت کردند. این دسته از ایدئولوگهای دینی با قدرت و حمایت رسانه های دیپلوماسی غرب، به میدان آمدند تا گنداب اسلام و اعتقادات ارتجاعی آنرا به «عطر» دلپذیری تبدیل کنند.از نظر برخی جامعه شناسان، دین انسان را در برابر هراس قوت قلب میدهد و در دینداران احساس جمعی و همبستگی تولید میکند. این «قوت قلب» ناشی از باور دینی، در واقع بمعنای نفی انرژی انسانی در زندگی است. همزمان با این احساس جمعی، دین انسان را از جامعه و دشواری آن جدا میکند و او را در یک روند شوریدگی و هیجانی به دنیای توهم و فضای رازآمیز می سپارد. دین درد انسانی را برطرف نمی کند ولی این احساس لذت آور را می آفریند که نیرویی سحرآمیز فرد را درآغوش میگیرد و او را تسلی میدهد. این نیروی سحرآمیز فرد را از تشویش و ریشه های اضطراب آور دور نمیکند ولی این احساس و توهم را دامن میزند که سرآغار رستگاری رسیده است. در این حالت فرد در خنثی نمودن نیروی خود و نفی قدرت عقلانی خود به پیش می رود و تسلط اوهام را آسایش و آزادی خود تصور میکند. فرد تسلیم شده احساس آرامش میکند.از نظر جامعه شناسی و روانکاوی، اسلام خواهان امت سازی و وحدت پیروان خود است. روش اسلام برای تحقق این هدف نفی خودمختاری انسان و تسلیم به الله است. اسلام تسلیم انسان را منشا آرامش او میداند و رهایی روانی و فکری فرد را نکوهش کرده و حتا ممنوع میکند. افراد باید منفرد باقی بمانند و تنها راه وصلت آنها، نفی خود و قربانی نمودن در برابر الله است. قرآن فرد را در اطاعت خود میخواهد. در زندگی اجتماعی و شخصی، مسلمان باید از الله و پیامبر تبعیت کند و روشن است که در سنت اسلامی شیعه این تبعیت از رسول به تبعیت از امام و ولایت فقیه تبدیل میشود. تمامى احكام ولايتى كه پيغمبر در اداره امور «امت» و «اصلاح امور» دارد، مانند فرامين جنگى و احكام قضائى و اجراى حدود و امثال آن در يك جمله کوتاه «اطاعت از رسول» جمع شده است و زندگی خصوصی و عمومی فرد تابع الله و نمایندگان او میگردد.

به آیات قرآنی توجه کنید:
قُلْ أَطِيعُواْ اللّهَ وَالرَّسُولَ فإِن تَوَلَّوْاْ فَإِنَّ اللّهَ لاَ يُحِبُّ الْكَافِرِينَ ﴿۳۲﴾، بگو خدا و پيامبر [او] را اطاعت كنيد پس اگر رويگردان شدند قطعا خداوند كافران را دوست ندارد.
وَمَن يَعْصِ اللّهَ وَرَسُولَهُ وَيَتَعَدَّ حُدُودَهُ يُدْخِلْهُ نَارًا خَالِدًا فِيهَا وَلَهُ عَذَابٌ مُّهِينٌ ﴿۱۴﴾، و هر كس از خدا و پيامبر او نافرمانى كند و از حدود مقرر او تجاوز نمايد وى را در آتشى درآورد كه همواره در آن خواهد بود و براى او عذابى خفت‏ آور است.
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوَاْ إِن تُطِيعُواْ الَّذِينَ كَفَرُواْ يَرُدُّوكُمْ عَلَى أَعْقَابِكُمْ فَتَنقَلِبُواْ خَاسِرِينَ ﴿آل عمران۱۴۹﴾، اى كسانى كه ايمان آورده ‏ايد اگر از كسانى كه كفر ورزيده ‏اند اطاعت كنيد شما را از عقيده‏ تان بازمى ‏گردانند و زيانكار خواهيد گشت.
وَلاَ تَتَّبِعْ أَهْوَاء الَّذِينَ كَذَّبُواْ بِآيَاتِنَا وَالَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ بِالآخِرَةِ وَهُم بِرَبِّهِمْ يَعْدِلُونَ ﴿ سوره انعام ۱۵۰﴾، و از هوی و هوس كسانی كه آيات ما را تكذيب كردند و كسانی كه به آخرت ايمان ندارند و برای خدا شريك قائلند پيروی مكن.
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ قَاتِلُواْ الَّذِينَ يَلُونَكُم مِّنَ الْكُفَّارِ وَلِيَجِدُواْ فِيكُمْ غِلْظَةً وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ مَعَ الْمُتَّقِينَ،(سوره توبه آیه 123)، ای کسانیکه ایمان آورده اید، کافرانی که نزد شمایند را بکشید تا در شما درشتی و شدت را بیابند. و بدانید که خداوند با پرهیزکاران است.اسلام از هرگونه ارتباط مکالماتی با دیگران هراس دارد زیرا شک و تردید در ذهن امت ویرانگر است. برای قرآن رابطه با کافران سرآغاز تردید و شورش است. بنابراین دفع و کشتار کافران مطمئن ترین راه برای حفظ افراد بنده است. بینش قرآن وابستگی و اطاعت از الله را می طلبد و این بیانگر انحصار بر ذهنیت و نفی هرگونه آزاد کرداری و آزاداندیشی است. همانگونه که می بینیم اگر فرد تبعیت نکند و در اطاعت نماند، در کفر فرو میرود. قرآن همه ارتباط ها و پیوندها را قطع میکند تا کسی از امت بسوی دیگری، بسوی رئیس دیگر، بسوی قدرت دیگر، بسوی افکار دیگر جلب نشود. دین اسلام روابط را با دیگران قطع میکند تا خود کنترل انحصاری مغز و رفتار را در دست داشته باشد. اسلام یک نظام کنترل و تنبیه است. بقول میشل فوکو چنین نظامی هنجار ساز است و الگوی رفتاری را تعیین میکند. قرآن میگوید از الله و رسول او پیروی کنید و بر خلاف کلام او سخن نگوئید، قرآن می گوید با کفار سخن نگوئید و رابطه ای نداشته باشید، قرآن میگوید از کسانی که ناباور هستند و در وجود الله شک میکنند دوری جوئید. به این ترتیب احکام قرآن، هنجار ساز میشود و خشونت و تنبیه اللهی برای تحکیم این هنجار در روان فرد تاثیر گذار است. مجاز و غیر مجاز، گناه و صواب، حرام و حلال، هنجارها و معیارهایی هستند که روان شخص را هدف گرفته اند. بقول میشل فوکو نظام مراقبت و تنبیه در پی ساختن «بدنهای رام» است. (میشل فوکو «مراقبت و تنبیه»، نشر نی).


اسلام خواهان کنترل، تنبیه و خواری روان

ماکس وبر، جامعه شناسی را علم کنش اجتماعی مینامد و از دیدگاه وی کنش ها، آن دسته از رفتارهای انسانی هستند، که دارای معنی و مقصود می باشند و کنش ها هنگامی اجتماعی می گردند که در ارتباط با دیگران قرار می گیرند. ماکس وبر معتقد است رفتار انسان ها در چارچوب کلی، از هستی، نمودها و جنبه های آن قابل درک است. بدین خاطر، در جامعه شناسی دینی، اصول دینی جزو نگرش انسان بر هستی و نمودهای آن است و باید تاثیرات آن را در رفتار اجتماعی مورد تحلیل قرار داد.انسان‌ها به لحاظ روانی مطابق انگيزش‌ها، میل ها، كشش‌ها، خواسته‌ها و گرايش‌های درونی رفتار می‌كنند. این عوامل درونی و روانکاوانه با عوامل تاریخی و اجتماعی درهم آمیخته و واکنش های انسان را تنظیم میکند. البته این واکنش ها میتوانند در تضاد با ارزشهای حاکم در جامعه باشند. در چنین حالتی، قانون رسمی و حکم و خشونت به رفتار انسانی سمت و سوی جدیدی می بخشد و شرایط رشد یا محدودیت آن را تولید میکند. گفتیم قرآن انسان مطیع می طلبد زیرا قرآن انسان را «طغیانگر» و «گناهکار» میداند. بنابراین قرآن در پی مهار «هوس نفسانی» است. بمعنای دیگر نفس همان روان انسان و آزادی عمل روانی است و قرآن در جستجوی کنترل روان است و کنترل روان با خشونت و تهدید و ارعاب همراه است. قرآن با تکرار در تبلیغ، تعبد انسان را خواستار است و با کلامی خشونت بار انسان را به آتش دوزخ تهدید میکند. انسان خوب فقط انسان مطیع در برابر الله و رسول است و خشونت پاسخ الله در برابر مقاومت و نافرمانی است. تهدید مکرر قرآن به قتل و دوزخ، آهسته آهسته و گام به گام، ذهن را متاثر ساخته و اطاعت را درونی خود میکند. انسان مسلمان در عبودیت هویتی قرار میگیرد.
از نگاه جامعه شناسی اسلام خواهان اعمال کنترل همه جانبه جامعه و تسلط بر آن است. در میدان عملکرد آن، شخصیت افراد و آزادی و خودمختاری فردی نمی تواند جایگاهی داشته باشد و فرد باید خود را به الله تسلیم کند. این دین با هنجارهای مقدس خود تمامی جامعه و رفتار فردی را به مجاز و غیر مجاز تبدیل نموده و با آداب و رسوم، رفتار مجاز را تقویت نموده و بازتولید میکند. رفتار مجاز آنست که قرآن و پیامبر تائید نموده است و خواهان ادامه نظم اعتقادی اسلامی است. برای آنکه این اعتقاد پابرجا باشد و در روح افراد ریشه بدواند و فرد مطیع باقی بماند، مراسم دائمی و فردی و جمعی شورانگیز و هیجان آور، سازماندهی میشود. این آداب جمعی با هزینه های هنکفت، تدارک دیده میشود تا دین توجیه گر نظام در روان انسانها ادامه یابد. مداخله دادن فرد در زندگی گروهی دینی و غرق کردن او در مراسم و فضای روانی دین و تکرار و تکرار این سنت ریشه دینی را در تربیت مذهبی تقویت میکند و این امر یکی از رازهای ادامه کاری دین در زندگی انسانهاست.به مراسم دین داری مانند عاشورا توجه کنید. فضا سازی آئینی با هدف تاثیر بر ذهن تدارک دیده میشود. تمام ماه محرم و بویژه عاشورا صحنه سازی و نمایش برای اسطوره امام حسین صورت میگیرد. تمام عناصر این صحنه سازی فراهم است: عَلم یا جریده یکی از وسیله‌های نمادین است که دارای یک تا یازده تیغه و زبانه است، پرچمهای رنگارنگ و کتل و نخل گردانی فضای نمایشی را آماده کرده است، طبل و شیپور و سنج و صدای مداحان و گریه و ناله تماشاگران فضای کوچه و خیابان و بازار را پرکرده است، دسته های عزاداران در گروههای مردانه به زنجیر زنی و سینه زنی و قمه زنی مشغول میشوند، غش کردن و سیاه پوشیدن و بوی مرگ همه جا حاضر است، نامهای عربی مانند حسین، علی، زینب، قمربنی هاشم، ابوالفضل، صاحب زمان، طفلان مسلم، معاویه، شمر، صحرای محشر، کربلا و کوفه در همه جا به گوش میرسد و وفاداری و سرسپردگی نسبت به خانواده بنی هاشم حس میشود. این ماه، ماه خوارنمودن شخصیت انسان ایرانی برای امامان بت شده عرب میباشد. در یک خودنمایی نارسیسیک و پریشانحالی و مسخزدگی، سینه زن و زنجیر زن و قمه زن و گریه کن، خود را فدای خانواده بنی هاشم میکند تا سرسپردگی و وابستگی خود را نشان دهند. فرد گل و لجن بر سر می مالد تا شاهدت دهد که هیچ است و «سگ» درگاه حسین است. این انسان گم گشته همه هستی انسانی خود را فراموش کرده و ازخودبیگانه شده است. آزار خود و آزار دیگری یک فضیلیت مقدس می شود. بیماری سادیسم و مازوخیسم تقوا گشته و خفت و خواری انسان به اوج می رسد. سادیسم و مازوخیسم همه دسته های عزاداری گاه ابعاد بسیار تراژیک بخود گرفته و پدر خانواده نه تنها خود را زخمی میکند بلکه با لبه قمه و شمشیر سر فرزند خرد سال را میشکافد و خون را جاری میسازد. مازوخیسم و سادیسم یکی به دیگری تبدیل میشود. حکومت اسلامی این مراسم را تشویق می کند، همه آخوندها این تخریب را ستایش می کنند و افراد بیشماری در جامعه این مراسم را مورد تائید قرار داده یا همبستگی خود را با این بیماران دینی اعلام می کنند. نخبگان سیاسی اپوزیسیون و روشنفکران بسیاری مشاهده کنند این فاجعه هولناک هستند.مراسم ماه رمضان الگوی دیگری برای تولید وابستگی عرضه میکند. تمام رسانه ها و منبرها و خانواده ها در فضا سازی شرکت میکنند. صدای اذان و ربنا و تبلیغات دینی در باره رمضان با قصد مسخ روان افراد جامعه آغاز میشود. ماه رمضان با عوامفریبی همگانی ماه رحمت و همدردی با گرسنگان معرفی میشود. دینداران فعال به مبلغان این رسوم خودآزاری تبدیل میشوند و آنهایی که تمایل ندارند به تزویر پرداخته واعلام میدارند که روزه گیری یک شایستگی است و برای سلامت انسان مفید است. این ایدئولوژی خودفریبی و دغلکاری سراسر ماه رمضان ادامه دارد. آنهایی که روزه میگیرند از سحر تا افطاری منتظر میشوند تا شکم های خود را بطور غیر عادی پرکنند. ماه رمضان در کشورهای مسلمان به ماه کنترل رفتار شهروندان تبدیل میشود. پلیس و نیروهای جاسوسی و دینداران متعصت به لشگری برای سرکوب تبدیل میشوند. بعلاوه افراد وسیعی با تهدید و نصیحت، «روزه خواران» را به رعایت اعتقاد دینی و احکام مقدس تشویق و تهدید میکنند. در این میان، اشخاصی که نمی خواهند و یا نمی توانند روزه بگیرند، به عذاب وجدان دچار شده و با دروغ و خودفریبی عدم انطباق خود را توجیه میکنند. رشد ریاکاری و نمایش دوگانگی شخصیتی یکی از مشخصات این ماه است. بر خلاف تبلیغات دینی و دولتی، هدف این ماه پایمال کردن شخصیت انسانی، زیان رساندن به سلامتی، شکم خوارگی، آزار دسته جمعی و تخریب تعادل افراد در جامعه است. در واقع این ماه یک ماه تنبیه جمعی است تا افراد وابستگی دینی را دورنی نموده و از آزادی و خودمختاری و خردگرایی دور شوند.در سنت شیعه گری موارد بسیار متعدد سادیسم و مازوخیسم وجود دارد که جنبه تقدس بخود گرفته و جراحت و خواری و خودآزاری یک فضیلت بشمار میاید. زیارت در حرم امامان و امامزاده ها صحنه ای همراه با توهم و خرافه و پستی انسانی است. ناله کردن و گریه کردن و بر سینه و سر خود زدن و دخیل بستن و پول ریختن در ضریح امامان و نذر کردن و سفره انداختن و قرآن بر سرگذاشتن، تبدیل به یک پاتولوژی روانی شده که گاه انسانها را مات و پریشان کرده و هرگونه هوشیاری خردمندانه را از دینداران می رباید. این مراسم، پراز حکایت رازدارانه هستند، پراز معنای روانی و تاریخی میباشند و در ضمن دردناک و پاتولوژیک اند. مضمون این آداب پر از موهومات و باورهای خرافی است و کنش افراد سرشار از ابهام و راز و مسخ زدگی بوده و میتوان این رفتارها را از نگاه روانکاوانه و روانشناسی از نوع پاتولوژیهای «سادیسم»، «سادومازوخیسم» و «مازوخیسم» تشخیص داد. بنابراین انسان مطیع با تکرار آیات قرآنی و با تقدس گرایی ناشی از آن، و نیز با اجرای آداب دینی مسخ کننده، خود را قربانی دین میسازد. تمام رسوم دینی در شیعه گری برای نفی انسان مستقل خردمند است. این نفی تا حدی جلو میرود که در انسان تمایل «سادیستی»، «مازوخیسم» و «سادومازوخیسم» را رشد داده و نزد انسان، خودآزاری و دیگر آزاری را به مزیت و شایستگی تبدیل میکند.

پدیده سادیسم چیست؟

سادیسم چیست؟ از نظر زیگموند فروید تمایل جنسی نزد بخش مهمی از مردان با هجوم و تجاوز همراهی دارد. این امر ناشی از یک خواست بیولوژیکی است که غلبه بر مقاومت ابژه جنسی را دنبال میکند. سادیسم یک عنصر تجاوز در پولسیون جنسی است که خود را مستقل کرده و موضع برتر و مسلط پیدا میکند. سادیسم حالت یا پدیده ای است که میان سکس و خشونت نوسان کرده و در حرکت خود به انحصار در لذت جوئی رشد کرده تا انقیاد و بدرفتاری نسبت به فرد دیگر پیش میرود. آزار جسمی و روحی دیگری به لذت جویی می انجامد. (رجوع شود به فروید «تئوری سه گانه در باره سکس» انتشار پوف 2010 پاریس). فروید می افزاید در تاریخ بشری وحشیگری و پولسیون جنسی همیشه یک رابطه تنگاتنگ داشته اند. این تجاوزکاری که با پولسیون جنسی پیوند خورده از بقایای «میل آدمخورانه» انسان است. برای فروید از نظر بیولوژی هستی شناسانه، درد در سرشت خود دارای احساس لذت است. درد و لذت در همدیگر آمیخته هستند. بر پایه نگاه فروید سادیسم یک پاتولوژی، نوعی روانشناسی شخصیتی است که در مناسبات جنسی خود را نشان می دهد. ولی فرای نظریه فروید باید توجه داشت همین ویژگی شخصیتی فقط در عرصه جنسی نیست. از نظر روانکاوان سادیسم جنایی یکی دیگر از اشکال این پاتولوژی است. در زندگی عادی و زندگی سیاسی و زندگی حکومتی، افرادی هستند که در شرایط روانی خاص به اقدام های جنایتکارانه دست می زنند. فیلم معروف «اورانژ مکانیک» یا «پرتقال کوکی» از استنلی کوبریک حکایت همین گونه انسانهای سادیستی و بیمار است که برای آنها اعمال خشونت به فرد دیگر یک بازی، یک سرگرمی، یک لذت است. از آزار و شکنجه حیوان تا شکنجه فرد قربانی تا شکنجه زندانی سیاسی، همه نمونه هایی از این سادیسم جنایی هستند.متخصصان از «سادیسم روانی» نیز صحبت میکنند. فرد سادیستی از شکنجه «روحی» دیگری لذت می برد. از نظر «آنژلو هسنارد» روانکاو فرانسوی میتوان از سادیسم سه گانه صحبت کرد: سادیسم جنایتکاران بزرگ، سادیسم افراد منحرف و سادیسم روانی. اینگونه سادیسم روحی بسیار گسترده است و بصورت آگاهانه و ناخودآگانه به اجرا درمیاید. (رجوع شود به «روانشناسی جنایت»، هسنارد، پایو، پاریس). کسانی که تمایل به فریب دادن دارند، کسانی که دیگران را تحقیر می کنند، کسانی که در پی مانیپولاسیون دیگران هستند، کسانی که سنگ یا آرامگاه مردگان را تخریب می کنند، کودکانی که کودکان دیگر زیر فشار بیرحمانه قرار می دهند، کسانی که آدم ربایی نموده و باج خواهی میکنند، در سطوح گوناگون مبتلا به سادیسم میباشند. شکنجه گران و آدمکشان نازیسم و خمینیسم و اعتراف گیران گولاک های استالینی و تجاوزکاران و اعتراف گیرندگان در زندانهای حکومت اسلامی ولایت فقیهی مانند فرج الله صداقت، احمدقدیریان، اسدالله لاجوردی، همه از شکنجه و آزار دیگران لذت می برند و آنرا مشروع و مقدس می دانند. اینان نمایندگان سادیسم جنایتکاران بزرگ هستند.
در قرآن بر شکنجه و قتل دیگران مانند کفار و مشرکین تاکید میشود. البته دینداران میگویند فرمان قتل در اسلام ناشی از مواضع تدافعی اسلام است. کلام قرآن متکی بر سلطه طلبی و اقتدارگرایی پیامبر اسلام و خلافت اسلام است به این ترتیب زخم به دیگران، قتل مخالفان، شکنجه سادیستی در جهنم، یک امر رایج است.

قرآن زبان صلح نمی شناسد بلکه زبان تسلیم و عبودیت دیگران را هدف قرارداده است.
إِنَّمَا جَزَاء الَّذِينَ يُحَارِبُونَ اللّهَ وَرَسُولَهُ وَيَسْعَوْنَ فِي الأَرْضِ فَسَادًا أَن يُقَتَّلُواْ أَوْ يُصَلَّبُواْ أَوْ تُقَطَّعَ أَيْدِيهِمْ وَأَرْجُلُهُم مِّنْ خِلافٍ أَوْ يُنفَوْاْ مِنَ الأَرْضِ ذَلِكَ لَهُمْ خِزْيٌ فِي الدُّنْيَا وَلَهُمْ فِي الآخِرَةِ عَذَابٌ عَظِيمٌ.(سوره المائده)، سزاى كسانى كه با [دوستداران] خدا و پيامبر او مى‏جنگند و در زمين به فساد مى‏كوشند جز اين نيست كه كشته شوند يا بر دار آويخته گردند يا دست و پايشان در خلاف جهت‏ يكديگر بريده شود يا از آن سرزمين تبعيد گردند اين رسوايى آنان در دنياست و در آخرت عذابى بزرگ خواهند داشت.
فَإِذَا انسَلَخَ الأَشْهُرُ الْحُرُمُ فَاقْتُلُواْ الْمُشْرِكِينَ حَيْثُ وَجَدتُّمُوهُمْ وَخُذُوهُمْ وَاحْصُرُوهُمْ وَاقْعُدُواْ لَهُمْ كُلَّ مَرْصَدٍ فَإِن تَابُواْ وَأَقَامُواْ الصَّلاَةَ وَآتَوُاْ الزَّكَاةَ فَخَلُّواْ سَبِيلَهُمْ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ،(سوره التوبه)، پس چون ماههای حرام به سر آمد آنگاه مشركان را هر جا يافتيد به قتل رسانيد. و آنها را دستگير و محاصره كنيد. و هر سو در كمين آنها باشيد. چنانچه توبه كردند و نماز به پای داشتند و زكات دادند پس از آنها دست بداريد كه خدا آمرزنده و مهربان است.قران برای اجرای خشونت و دارآویختن و سادیسم دستورعمل صادر میکند و مخالفان خود را مجبور به پرداخت جزیه و مالیات نموده و در صورت نافرمانی آنها را وعده عذاب میدهد. بی سبب نیست که در طول تاریخ اسلام سادیسم خشونت بار یک شاخص مهم این دین است. با دستور پیامبر اسلام اسیران یهودی محکوم میشوند و اعدام هفتصد نفر تا نهصد نفر از يهوديان «بنی قريظه» توسط علی ابن ابیطالب، تحقق می پذیرد. در تاریخ معاصر همین واقعه تراژیک بمثابه خط مشی توسط آیت الله خمینی تائید میشود و تمام نواندیشان دینی در باره این جنایت سکوت میکند. شکنجه و کشتار زندانیان سیاسی در حکومت اسلامی و قتل های سیاسی در این حکومت، نشانه ادامه همان سنت سادیستی و جنایتکارانه رسول الله است.


تعریف مازوخیسم


بیماری مازوخیسم یا شهوت خودآزاری نقطه مقابل بیماری سادیسم است. فرد با آزار خود به لذت جنسی می‌رسد. ژان پل سارتر در کتاب خود «هستی و نیستی» برآنست مازوخیسم یک نوع کوشش و تلاش خستگی ناپذیر و همیشگی است که سعی می‌کند خود را در برابر دیگری در حقیرترین وضع قرار دهد و از آن لذت ببرد. یک فرد سادیستی از آزار و اذیت کردن دیگران لذت جنسی می‌برد، اما یک فرد مبتلا به مازوخیسم از عذاب و شکنجه‌‌ای که خودش متحمل می‌شود لذت جنسی کسب می‌کند. از نقطه نظر روانکاوی، پاتولوژی مازوخیسم نوعی بیماری روانی است که در آن انسان علاقه شدیدی به تحقیر شدن توسط جنس مخالف را دارد. این بیماری در زن و مرد وجود دارد ولی از نظر متخصصان در مردان به مراتب بیشتر از بانوان یافت می‌شود. افرادی که به این انحراف مبتلا هستند بشدت تمایل دارند که توسط خود و یا توسط دیگران، آزار ببینند یا حتا شکنجه شوند. لذت جوئی و کامیابی روانی این بیماران، جز با زجر و آزار دیدن حاصل نمی‌شود. طبق نظر فروید مازوخيسم در زمینه پزشكی، تباهی و فروافتادن و فساد بهنگام اجرای عمل جنسی است زیرا این رفتار با شكنجه و زخم و ضرب و شتم و آزارهای ديگر همراه است. نمونه ای از مازوخیسم را میتوان در فیلم «زیبای روز» از لوئی بونوئل با شرکت کاترین دونو و میشل پیکولی مشاهده کرد.آزارطلبی جنسی یعنی از رنج خود لذت بردن است. درحالت شدید این فعالیت پاتولوژیکی، قربانی ممکن است متحمل زخم و جراحت جدی شده یا جان خود را از دست بدهد. برخی روانکاوان ریشه مازوخیسم را در کودکی میدانند و برخی دیگر منشا آنرا در تربیت تحقیرگرایانه و شرایط زیستی میدانند. تجاوز جنسی، شکنجه، خیالپردازی از جمله عللی هستند که در بوجود آمدن این پاتولوژی نقش دارند. افزون برآن، اریش فروم معتقد بود که در افراد مازوخیست هراسی بزرگ از تنهایی و ناتوانی موج می‌زند. آنها به دلیل ناتوانی برای رهایی از قید مسئولیت و تصمیم‌گیری می‌کوشند جزیی از یک گروه شوند، تا عضوی کوچک از کل نیرومندتری که بیرون از آن‌ها میباشد بشمار آیند. این کل نیرومند ممکن است یک شخص دیگر یا یک گروه، یک مؤسسه، خدا، ملت، باشد. (رجوع شود به «فراسوی زنجیرهای پندار» و «بحران روانکاوی»، اریک فروم).فروید در «بحران در تمدن» یا «تمدن و ملالت های آن» می گوید مازوخیسم آن روی سکه سادیسم است. مازوخیسم محصول ملاقات بین لیبیدو (انرژی روانی/جنسی) و پولسیون مرگ است. لیبیدو بسوی درون انسان تمایل دارد ولی مرگ بسوی دنیای بیرون جهت دارد، در این حالت بخشی از تمایل به مرگ بطرف خود انسان نشانه گرفته است. لیبیدو با مرگ درهم آمیخته است. (عصب، روانپریشی پسیکوز و پرورسیون ، انتشارات پوف 1999). در سادیسم رنج دیگران و مرگ دیگران مطرح است حال آنکه در مازوخیسم خودآزاری و مرگ خود مورد نظر است.در کتاب مقدس مسلمانان سادیسم و خشونت نسبت به دیگران موج میزند. در طول تاریخ زندگی پیامبر و خلفای عرب و تمام جریانهای تروریستی مانند القاعده و داعش و دستگاه شکنجه جمهوری اسلامی بروشنی سیاست سادیستی و جنایتکارانه اجرا نموده اند ولی علیرغم این تاریخ و آموزش خشونت بار نخبگان ایدئولوگ و مسلمانان بیشماری این موارد را مقدس دانسته، توجیه نموده و آنها را نفی حقوق بشر نمیدانند. آنها از رنج دیگران آزرده نیستند. به این ترتیب این افراد زمینه پذیرش جنایت را فراهم میکنند و آنها حتا عدم احترام به جسم و روان خود را نیز موکول به اراده الهی دانسته و مازوخیسم را در خود می پرورانند. تمام اقدامات مسلمانان در ماه محرم و ماه رمضان با طبیعتی مازوخیستی است. ضربه زدن به بدن، خوارنمودن خود، زخمی نمودن سر و سینه، زیان رساندن به سلامتی، ستایش مشتاقانه ایدئولوژیک «شهادت حسین»، ایدئولوژی شهادت در شیعه و در نظریه علی شریعتی، خودسوزی افراد مجاهد برای رهبر ایدئولوژیک، جلوه هایی از خودآزاری مازوخیستی در شیعه گری است.

«سادومازوخیسم» را تعریف کنیم

فرانتس کافکا در نامه ای به میلنا میگفت: «آی عشق، تو برای من همچون چاقویی هستی که در درون من کاشته شده ای». این دوگانگی، این دو شخصیتی، این دو فونکسیون منجر به فهم ساختار شخصیتی «سادومازوخیست» میگردد. فروید می گوید اغلب فرد سادیست در ضمن مازوخیست میباشد. این پاتولوژی بمعنای آزار دادن، تحقیر دیگران، بی‌احترامی به افراد دیگر، و نیز آزار دیدن و مورد بی‌احترامی و تحقیر دیگران قرار گرفتن میباشد که موجب خشنودی و ارضای روحی دو طرفه میگردد. در این عمل پاتولوژیک، یک شخص با آزار دادن فرد دیگری که از درد کشیدن لذت می‌برد ارضا می‌شود. آزار دهنده و آزار شونده به لذت میرسند. سادیسم یا دیگرآزاری همیشه نیرومند عمل نمی کند. این سادیسم گاه با نرمش و انعطاف است زیرا طرف دیگر خود پذیرفته است و عمل را مشروع میداند ولی در بسیاری موارد در تاریخ و اجتماع سادیسم ویرانگر و خشونت بار است و در ضمن موجب لذت افراد شکنجه گر و بدجنس است.

در عرصه جنسی فرد سادیست با فرد مازوخیست در مناسبات مورد قبول دو طرف قرار میگیرند و لذت جنسی و آزار جوئی در کنارهم جمع میشوند. از نگاه روانکاوی اختلال سادیسم علاقه به آزار عمدی جسمی، روانی و جنسی دیگران با احساس رضایت و لذت از انجام این عمل است. این اختلال بطرزی عمل میکند که آرامش فرد آزاردهنده را در پی دارد. همچنین رفتار خشن و تحقیرآمیز و بیرحمانه از دیگر ویژگی‌های بارز افراد مبتلا به سادیسم است. این افراد در مناسبات با دیگری، فرد دیگر را بطرز شدید زیر کنترل می‌گیرند و با آزار دهی و ضرب و شتم و شکنجه هدف خود را که تخریب روانی مخاطب است پیش برده و از مشاهده درد و رنج قربانی برانگیخته می شوند و لذت می بینند. سقراط می گفت لذت جوئی و درد دو قطب یک پدیده هستند. در اینجا سادیسم و مازوخیسم با یکدیگر جمع میشوند. وقتی که فروید از مازوخیسم میگوید منظور بهره گیری از ادامه آزارخود، برای دستبابی به بهشت است. فرد تحقیر را می پذیرد تا به لذت دسترسی پیدا کند. در موارد متعددی انحراف سادیسم و مازوخیسم در فرد منشا رضایت بخشی میگردد.کشف فروید در عرصه جنسی این امکان را فراهم میسازد تا ما با بهره گیری از این الگوی فرویدی، شخصیت هایی در زمینه های دیگر نیز شناسایی کنیم. کشف فروید تاکید در لذت گیری از خشونت و آزار است. لذت جنسی یکی از شکلهای لذت است. نزد انسان دسترسی به اشتیاق و میل گیری و کامیابی و «ژوئیسانس»، به شیوه های گوناگون امکانپذیر است. سال ۱۹۱۱ زیگموند فروید در مقاله «تعریف دو اصل عملکرد روانی» مرحله ای را در نظر می گیرد که در آن، فعالیت روانی «اگو» یا «من»، به تنهایی «اصل لذت» را هدایت می کند. فروید برآنست فرد پیش از هر چیز نیاز دارد در این دنیا زنده بماند. برای این هدف، فرد بایستی به قوانین حاکم بر جهان تمکین کند و آنها را بناگزیر در نظر بگیرد حتا اگر این قوانین برایش ناخوشایند باشند. ژاک لکان از رضایت مندی در ناخودآگاه میگوید:«هنگامیکه تو رنج می بری شاید همان زمانی است که تو بیش از همه لذت می بری.» از نظر او ژوئیسانس و لذت جوئی یک یقین است ولی نمی توان آن را براحتی تعریف کرد. سوژه در تمایل به ژوئیسانس، ناگزیر به رویارویی با درد میرسد و این همان چیزی است که موجب واپس زنی می شود و ارضا و کامیابی میسر نمی شود. بنابراین در چنین لحظه ای سوژه از هدف کامیابی چشم پوشی میکند و تاریخچه و انباشته ای از واپس زده ها میسازد. اما همانگونه که زیگموند فروید و ژاک لکان می گویند: واپس زده ها همیشه باز می گردند. واپس زده در پی فرصت هستند و در پی ارضای خود هستند. برای فروید فرهنگ و تمدن بزرگترین مانع بر سر راه لذت بی پایان است.حال چگونه سادومازوخیسم در عرصه اجتماعی و دینی ظاهر میشود؟ در جامعه ایران دستگاه آخوندیسم یکپارچه مبلغ سادیسم و مازوخیسم و در نتیجه در رفتار سادومازوخیسم قرار دارد. تمام آخوندهایی که در راس دستگاههای دینی و فقهی، تمام روزنامه نگارانی و مبلغان دینی که در رسانه ها در مزیت ماه رمضان و محرم مینویسند، تمام مسئولان دسته های سینه زنی و زنجیر زنی، تمام معلمان دینی، تمام مداحان و قاریان، تمام توده متعصب که به عشق الله و حسین و امام زمان در آداب دینی شرکت میکنند و تشویق میکنند، دستخوش پاتولوژی سادومازوخیسم هستند زیرا در خودآزاری و دیگرآزاری به «ژوئیسانس» و لذت و اشتیاق و رضایت روانی می رسند. این افراد در یک ازخودبیگانگی دینی غرق شده و درد و رنج بدن و روان را نمی فهمند و از درد و نمایش درد، لذت میبرند. دینداران شیعه سرشار از محرومیت ها و عقده های درونی هستند که تاریخ و دین شیعه گری بصورت پیچیده و ناخودآگاهانه و با آموزشهای دینی، در آنها فراهم آورده است. شدت علاقه شیعیان به ایدئولوژی امامان و دروغ های اسطوره ای ناشی از پاتولوژی سادومازوخیسم آنهاست.

الله برای لذت خود قربانی میگیرد

چرا در افسانه ادیان ابراهیمی، ابراهیم قصد نمود تا پسرش اسماعیل یا یعقوب را بکشد و او را قربانی خدا کند؟ این باور ناشی از آنست که انسان برای رضایت خدا میتواند انسان دیگر را به قتل برساند و قربانی کردن حیوان برای خدا جنبه تقدس بخود می گیرد. خدایان خون می طلبند و باید قربانی کرد و خون ریخت. به گفته ماریلین پاتوماتیس آنتروپولوگ فرانسوی: «اگر مراسم سنتی وسیله برای حفظ نظم اجتماعی واژگون شده است، رسم تطهیر و روانپاکسازی، در قلب رسوم قربانی کردن و پایه عمل خشونت است که انسان را از اختیار محروم میکند و گشایش و همسوئی طبیعی نسبت به دیگری را منحل میسازد.»(«پیش تاریخ خشونت و جنگ»، انتشار اودیل پاریس). در واقع این مراسم قربانی، ارتباط دنیای مقدس و دنیای زمینی را از طریق یک قربانی و خون ریزی برقرار میکند. برای آرامش و ادامه نظم، دنیای مقدس می طلبد تا خون ریخته شود و این خون ریزی مقدس است. اسلام در طول تاریخ اش خون ریخته و بنابر آیه های قرآن کشتن و قربانی کردن انسان ها برای الله لازم است. شیعه گری هم در ماه محرم خود عطش خون ریزی دارد، قمه و زنجیر و سینه زنی در خدمت قربانی گرفتن است. ایدئولوژی مرگ با افسانه دروغین حسین آبیاری می شود و این ایدئولوژی مرگبار شیعی به انسانها می گوید: خود را زخمی کنید و بمیرید تا الله خشنود شود و امامانش آسوده خاطر شوند.

در زمانه ای دور و آرکائیک، قربانی کردن از آنجا که بیان «اراده مقدس» است، هماهنگی و آرامش را به جمع برمیگرداند، محصول کشاورزی را ممکن میکند، سلامتی گله را میسر میکند، آبیاری را آسان میسازد و برکت زمین و فایده آدمی را رونق می بخشد، به عنوان یک رسوم و سنت می ماند. این مراسم قربانی، خدا را آرام میکند و روح انسانی را تسلی میدهد. از نظر زیگموند فروید و امیل دورکیم قربانی کردن دارای منشا دینی و امر مقدس و نهاد «توتمیک» میباشد. برای «رونه ژیرار» برقراری و وجود مراسم قربانی کردن دارای منشا دینی آرکائیک بوده و قربانی دادن و قربانی گرفتن جهت حل مسائل و چاره سازی در برابر بحران، بطرز میمیک و غیرارادی در جامعه عمل میکند. از نظر او خشونت ذاتی هر فرد عضو گروه انسانی با قربانی حیوانی و انسانی مرتبط است. قربانی کردن باید به کمک جامعه بحرانی بیاید و بعلاوه خشونت نتیجه رقابت جوئی است و نتیجه واکنش میل انسان برای چیزهایی که قابل تقسیم نیستند میباشد. («چیزهای پنهان از زمان تشکیل دنیا»،1978 پاریس). بوریس سیرولنیک، روانکاو، از نوعی سرمستی «اروتیک» نام می برد که مرگ را مقدس نشان میدهد. حال در اسلام و شیعه گری قربانی نمودن دیگران و خود، با خواست الله و نمایندگان مقدس او، همسوئی دارد. امروز مراسم دینی شیعه با ماهیتی سادیستی و مازوخیستی، به مرگ مقدس و خون ریزی مقدس تمایل دارد. الله باید منکوب کند تا بقای خود را تضمین کند. انسانهای ازخودبیگانه شده بطرز «میمیک» و در فضای آلوده به جنایتکاری عادی شده، خود را تخریب میکنند تا حکومت الله تامین گردد.


————————————————-

منابع برای این نوشته:


René Girard, « Des choses cachées depuis la fondation du monde », 1978 Paris
René Girard, « De la violence à la divinité », 2007 Paris
Marylène Patou-Mathis, « Préhistoire de la violence et de la guerre », 2013 Paris
Sigmund Freud, « La première théorie des névroses », 1995 Paris
Sigmund Freud, « Trois essais sur la théorie sexuelle », 2010 Paris
Sigmund Freud, « Le Malaise dans la civilisation », 1930
Boris Cyrulnik, « Psychothérapie de Dieu », 2017 Paris
Jaque Lacan, « Les écrits », 1966 Paris
Angelo Louis Marie Hesnard, « Psychologie du crime », Payot, 1963
Erich Fromm, « La Crise de la psychanalyse », 1971
Paul-Michel Foucault, « Surveiller et punir », 1975