منیرو روانیپور :
دربارهٔ کتاب لحظهٔ همداستانی: کارگاه داستاننویسی و نقد ادبی
نوشتهٔ شیریندخت دقیقیان
انتشار: زمستان ۲۰۲۴
ناشر: نویسنده https://sites.google.com/view/publicationsdirect/home
شانه به شانهٔ هم از زیر پل گیشا رد میشویم تا برسیم به خانهٔ او. ترجمهٔ او دلبند تازه منتشر شده و من مثل تشنهای در بیابان گیر کرده و به پیالهٔ آبی خنک رسیده؛ کتاب را نوشیدهام.
و امشب دوباره صدایش میزنم.
مدتهاست درگیر پروتوتایپها هستم.
چرا در اهل غرق دشداشه تن پدر بزرگم کردم در حالی که او لباس اروپایی میپوشید؛ کلاه شاپو سرش میگذاشت و با قاشق و چنگال غذا میخورد و ما را وامیداشت که دستمان را پیش از غذاخوردن بشوریم؟
در (کولی کنار آتش) چه طور یک زن گدای کولی (که بچهها صدایش میزدند گنگو) و هر سال از این و آن حامله میشد؛ تبدیل میشود به آینه؟ گنگو چه رابطهای با دانشآموزی داشت که هر روز وقتی از دبیرستان شاهدخت برمیگشت خانه، او را میدید که بچهها دنبالش دم گرفتهاند و برایش میخوانند: کولی گنا – رمش حنا (کولی دیوانه موهای وسط پایش را حنا زده)
مدتهاست دارم فکر میکنم در شبهای شورانگیز چطور من همسر اولم شاپور جورکش را که اصلا سیاسی نبود تبدیل به یک آدم سیاسی کردم؛ اورا به زندان انداختم و بدن شکنجه شدهاش را رو به روی خواننده گذاشتم؟
از کتاب لحظهٔ همداستانی … نوشتهٔ شیریندخت دقیقیان حرف میزنم. خود ترکیب (لحظهٔ همداستانی) – که معنا و زیبایی حیرتانگیزی دارد- کار را در ذهن نویسندهای که من باشم تمام میکند.
مدتهاست متن تئوریک یکدست و روانی به فارسی نخواندهام. مدتهاست که جستاری به فارسی دربارهٔ داستان و داستانگویی نخواندهام که وقت خواندن آرزو کنم تمام نشود و مثل یک غذای خوشمزه دلم بخواهد تا ابد آن را مزه مزه کنم.
کتاب را که باز میکنم از مقدمه میگذرم. یک راست میروم سراغ اصل مطلب و بلافاصله به شیرین تکست میکنم:
– انگاری همهٔ اینها را نوشتهای تا جواب مرا بدهی. جواب این سوال من که چقدر از خاطراتم استفاده کردهام؟ چقدر به زندگی واقعیام دستبرد زدهام؟
واقعیت این است که داشتم از دست خودم دیوانه میشدم. تخیلم با واقعیت چنان قاطی شده بود که دیگر برای خودم هم داستان اصلی گم میشد. برای همین داستانهای توی استخر را که به انگلیسی مینوشتم متوقف کردم. گیج بودم که از کجا میآید و خود من کجا هستم؟ تشخیص واقعیت و تخیل برایم سخت شده بود. نمیدانستم داستانها واقعیترند یا زندگی من. توی شعرها هم همین طور. نکند واقعیت و تخیل با هم جهان سومی میسازند جهان لحظهٔ همداستانی؟
کتاب لحظهٔ همداستانی شیریندخت دقیقیان مجموعهای از جستارها و نوشتههای او است که در زمانهای متفاوتی نوشته.
بخشهای تحلیل ساختاری داستان کاوه آهنگر و مقایسهٔ دن کیشوت با دایی جان ناپلیون بینظیر است. همچنین، درگیری نویسندگان جهان مثل فلوبر و داستایوسکی با پروتوتیپها، نقد نوگرای رولان بارت و بحث لایههای معنایی رمان دلبند که خواننده را با واقعیت تلخ زمانه بیشتر درگیر میکند:
اما یک لایهٔ دیگر هم در دلبند میتوان دید. لایهای که از مجموع لایههای دیگر درست میشود، اما ورای همهٔ آنها قرار میگیرد: یک فهم فلسفی از تفاوت میان رهایی و آزادی؛ از مفهوم خودآگاهی. اگر رهایی اتفاق بیفتد اما آزادی به سطح خودآگاهی ارتقا نیابد، روحِ گذشته و حسِ خودقربانیپنداری، همچنان با انسان همنشین خواهد ماند، مانند ست. روحِ خو قربانیپنداری همواره آزارگر و ویرانگر نیز هست؛ درست مانند روح دلبند. این روح است که امنیت، عشق و شادمانی را از خانه و اهالی آن میگیرد وگرنه، دلبند، موجودی تخیلی بیش نیست. گذشتهی حلنشده و زخم روحی آن، منشاء کینهٔ لانه کرده در خانهٔ شمارهٔ ۱۲۴ بوده، در کار است شیرینیها را از اجاق بیرون بریزد و روی زمین خرد کند، اشیاء را بشكند و خطر برای افراد خانه ایجاد کند.
این روح آزارگر با آنها همنشین است، زیرا رهایی انجام شده، ولی آزادی کامل برای هیچ یک از آنها تحقق نیافته است. آنها هنوز سوژه و فاعل اندیشندهی آزاد زندگی خود نیستند. رنج دههها بردگی و حافظهٔ جمعی ِ نسلهای ِ قربانی شده به شكل اختلال زخم روحی بعد از فاجعه همچنان فعال است.
به جستار داستان موسی در بیابانهای مصر میرسم. حسرت میخورم. برای شیرین مینویسم چرا شیوهای را که در تحلیل داستان کاوهٔ آهنگر و دن کیشوت به کار برده در داستان موسی وانهاده… جوابش قانعم نمیکند و قرار میگذاریم به زودی در کارگاه داستاننویسی روی همهٔ اینها بحث کنیم.
کتاب را که تمام میکنم میروم سراغ مقدمه و میرسم به جایی که نوشته کتاب (نقش پروتوتیپها در آفرینش ادبی) در کلاسهای من تدریس میشده. این بار به او زنگ میزنم تا بگویم:
– تا حالا هیچ کتاب تئوریکی را در گروه داستاننویسی کولیها تدریس نکردهام ولی دلبند تونی موریسون در تمام کلاسها خوانده شد و باز هم خوانده خواهد شد. میگویم احتمالا بقش پروتوتیپها را با دلبند اشتباه گرفتهای. ازش میخواهم که کتاب نقش پروتوتیپها را برای من بفرستد و میگویم کتاب لحظهٔ همداستانی را حتما در کارگاه و اتاق نویسندگان بررسی خواهیم کرد و به تمام بچههای کارگاه توصیه خواهم کرد که این کتاب را بخوانند و به تمام داستان نویسان جوان.
از او به خاطر جستارهای درخشانی که در کتاب هست تشکر میکنم.
و باز مثل آن روزها صدایش میزنم: بلینسکی!