صفرخان، آن سرو بلند که ایستادگی برازنده‌اش بود

 

همنشین بهار :

این بحث مربوط به زنده یاد صفر قهرمانیان(صفرخان)، مردی از تبار ستارخان قره داغی است که «مانند او از اعماق حماسه‌ها آمد و همچون او در غبار افسانه‌ها گم شد.»
هر وقت خستگی و آزردگی، خستگی ار شدت کار، و آزردگی از داوری‌های آلوده، مرا دچار مکث می‌کند و خودم را زیر سؤال می‌بَرم که چرا اصلاً این یا آن مطلب را نوشتم و چرا وارد مقولاتی شدم که ده‌ها نفر بیش از من می‌دانستند واقعی است اما رندانه گوشه عافیت گزیدند و دم نزدند، در اینگونه شرایط، که پاک در خود فرو می‌روم، یاد بعضی نفرات روشنَم می‌دارد…
در چنین شرایطی یاد قاچاق نبی، صوراسرافیل، دکتر تقی ارانی، آیت‌الله طالقانی، دکتر شریعتی، محمد حنیف نژاد، امیر پرویز پویان، شکرالله پاکنژاد، شاهرخ مسکوب، هوشنگ عیسی بیگلو… و بویژه صفرخان، مرا به خود می‌آورَد و به قول نیما، قوّتم می‌بخشد…
انگار من و او ساقه یک ریشه، نهال یک بیشه و شکسته از دم یک تیشه هستیم و با هم خویشاوند(خویش+آوند).
وقتی با خودم کلنجار می‌روم صدای امثال او در درونم می‌پیچد:

ادامه مطلب