طبقه کارگر در امریکا و پدیده ترامپ‎

رضا رخشان

جامعه آمریکا مدتهاست که در تب وتاب ایجاد تغییر ودگرگونی بسر می برد. وخامت وضع اقتصادی اکثریت مردم آمریکا در نتیجه بحرانهای اقتصادی در یکی دو دهه اخیر ، موجب شده است که اکثریت مردم از طبقات گوناگون خواهان این تغییر باشند. تغییری برخلاف نظم موجود از والستریت گرفته تا جهانی شدن. همانطور که شعار اصلی اوباما در دوران انتخاباتیش در سال 2008چینچ ،یعنی تغییر بود. و با همین شعارهم به پیروزی رسید . نشان داد که در جامعه سرمایه زده امریکا ،هر نوای تغییری خوشایند میلیونها نفر از قشر پایین دست و حتا طبقه متوسط وجوانان است.

چند سال پیش جنبش والستریت هم بعنوان منتقد وضعیت موجود ،پا به عرصه وجود گذاشت .جنبشی که معتقد بود که نودونه درصد ثروت آمریکا در اختیار یک درصد قرار دارد.مابقی هم از فشار روزافزون زندگی رنج میبرند.بطوریکه طبقه متوسط هم بسیار کوچک شده و روبه پایین سقوط کرده است.اما در مقابل ،ثروت مندان آمریکایی روزگار خوشی می گذرانند و بر دارایی هایشان هر ساله افزوده میشود. اما با این حال ،مشکل اصلی اعتراضات در امریکا این بود که نه رهبری منسجمی داشت و نه نظام و ایدئولوژی خاصی را بعنوان افق مبارزاتی خود تعیین کرده بودند. و شعارهایی هم که می دادند معمولا نا پخته و مبهم بود. از قبیل ، پول از سیستم اقتصادی باید خارج شود.

بنگاه ها و شرکت های چند ملیتی باید جمع شوند و مردم به جای این شرکت ها قرار بگیرند. گرفتن مالیات یک درصدی از کلیه معاملاتی که در بورس و فرابورس انجام می گیرد و غیره. کلا در مورد جنبش والستریت می توان گفت که یک سری مردم عادی بعنوان معترض وضعیت موجود دست به اعتراض زده بودند که در نهایت از جنبه عملی ونتائج ره به جایی نبرد و از بین رفت.با این حال ، خواسته های اجتماعی و طبقه کارگر امریکا همچنان حل نشده باقی ماند تا اینکه در همین انتخابات ریاست جمهوری ودر مرحله مقدماتی با نامزد شدن سناتور برنی سندرز که خود را سوسیالیست میخواند جنبش عدالت خواهی عظیمی در پشت وی به وجود آمد.جنبشی که خواهان افزایش مالیات از ثروتمندان و کاهش مالیات طبقات پایین دست و همچنین ایجاد اصلاحات عمیق ساختاری در اقتصاد آمریکا بود. او به سیاست‌های اقتصادی واجتماعی کشورهای اسکاندیناوی مانند بیمه‌ درمانی همگانی و مرخصی باحقوق برای کسانی که تازه صاحب فرزند شده‌اند علاقه‌مند بود و از مجانی شدن موسسات آموزش عالی‌ حمایت می کرد.او منتقد انباشت ثروت در دست عده قلیلی و نابرابری درآمد در آمریکاست. در کل ،برنی ساندر خواهان برقراری دولت رفاه در امریکا بود.

شکست او در مقابل هیلاری کلینتون که با کارشکنی ریاست حزب دموکرات و تقلب در تعداد آرا خانم کلینتون صورت گرفت ضربه سنگینی به موج عدالت خواهی گسترده ای که در آمریکا وزیدن گرفته بود وارد آمد.متاسفانه سندرز هم با چسبیدن به نظام سنتی موجود در امریکا وعلیرغم توصیه برخی از دوستان ویارانش در مورد ایجاد جریان سوم ، در کنوانسیون حزب دموکرات از خانم هیلاری کلینتون حمایت کرد.این حمایت موجب شد که شاخه های رادیکال طبقه کارگر در جنبشی که ایجاد شده بود زیر باز خانم کلینتون بعنوان نماد نظام سرمایه داری موجود در امریکا نروند و با چرخش به راست ،به سمت ترامپ تغییر جهت دادند.چرا که ترامپ هم در موقعیت راست ،منتقد وضعیت اسفبار موجود در امریکا بود.

از جنبه برنامه های اقتصادی هم شباهتهایی بین سندرز وترامپ وجود دارد.هم برنی سندرز وهم ترامپ مخالف تغییر مکان شرکتهای امریکایی در چین واسیای جنوب شرقی هستند.در زمان تبلیغات انتخابات ،ترامپ با حضور در شرکت اتوموبیل سازی فورد به آنها می گوید که اگر کارخانه را به خارج از خاک امریکا منتقل کنید 35درصد تعرفه گمرکی بر محصولاتتان وضع میکنم.ترامپ خواهان افزایش تعرفه 45درصدی بر کالای های چینی است وسندرز هم می گفت تلاش می کند تا کالاهای بیشتری در امریکا تولید شود.که این خود موجب اشتغال بیشتر میگردد.از دیگر برنامه های ترامپ ،کاهش مالیاتها،بر طرف کردن قوانین ومقررات دست وپا گیر در اقتصاد وافزایش تعرفه های گمرکی بر واردات و خروج آمریکا از فرآیند جهانی شدن تجارت و اقتصاد است.ترامپ معتقد است که فرایند جهانی شدن برای آمریکا هیچ دستاوردی نداشته است و موجب ازبین رفتن کار و ثروت در این کشور شده است. او همچنین مخالف پیمانهای اقتصادی نفتا و پیمان همکاری های اقتصادی اقیانوس کبیر و پیمان اقتصادی جنوب شرق اسیاست.طبقات متوسط به پایین آمریکا که در سالیان اخیر در وضعیت بغرنجی قرار گرفته و اینده خوبی در مقابل خود نمی بیند درین انتخابات به اقای دونالد ترامپ اقبال ورزید.از جنبش واستریت تا سندرز وترامپ وجه مشترک همه آنها ،مخالفت با فرایند جهانی شدن میباشد. همه اینها نشان میدهد که جوامع غربی دلشان برای دولتهای رفاه لک زده است.

از مردم بریتانیا در تصمیم به خروج از اتحادیه اروپا تا مردم امریکا ورای اعتراضی به ترامپ .همه اینها نشان میدهد که جامعه غرب با انتقاد از فرایند جهانی شدن در اقتصاد ، خواهان بازگشت به دوران دولتهای رفاه است. ولی نکته ای که نباید از ذهن دور داشت اینست که دولتهای رفاه در زمانی به وقوع پیوستند که شبح سرخ بر فراز اسمان غرب حضور داشت. سرمایه داری هم بخاطر وحشت از کمونیست،زیر بار ان رفت و دست ودلبازی پیشه کرد. ولی اکنون که با تضعیف جنبش چپ در جهان و ازبین رفتن آن شبح،ایا سرمایه داری خود را ملزم به دادن امتیازی مانند دولت رفاه و برنامه های کینز می بیند؟گمان نمی کنم