عوامل اصلی سقوط ۵۷

 

نوشتۀ : پرویز معتمد مسئول تیمهای تعقیب و مراقبت و شنود کمیتۀ مشترک

وقتی بنایی به نام ایران شروع به ریزش نمود که معمارش بیمار شد و این آغاز ریزش نظام بود. من با ۲۰ سال خدمتم شاهد بسیاری از مسائل پشت پردۀ کشورم بودم. صدای هزاران نفر از سوژه های ساواک خادم و خائن را شنیده و گزارش آن را به اطلاع مسئولین رسانده ام. ۱۳ سال در صحنۀ عملیات و ۷ سال در گروه اطلاعات کمیتۀ مشترک برای حفظ امنیت و خنثی نمودن توطئه های غرب و شرق در کنار دیگر همکارانم در ساواک با زبده ترین افسران اداره اطلاعات شهربانی توطئه ها را خنثی می کردیم.

به قول سعید شاهسوندی که در مصاحبه با آقای محمد جعفری (همنشین بهار) گفته بود: «در سالهای ۵۴ و ۵۵ ساواک جنازہ جمع کن شده بود».

شاهسوندی واقعیت را گفته است. آنها بمب گذاری می کردند، ترور می کردند و از صحنه می گریختند. اکیپ های عملیاتی کمیته مشترک هم که در سطح شهر مستقر بودند بلافاصله در محل حاضر و جنازه ها را به بهشت زهرا و زخمی ها را در نزدیک ترین مرکز پزشکی بستری می کردند. خاتمه این گرفتاری ها ۲۳ آذر ۱۳۵۵ بود. ما چند ماهی در آرامش کامل بودیم. اوائل خرداد ۱۳۵۶ جمشید آموزگار پس از بازگشت از سفر آمریکا با شعار «فضای باز سیاسی» به کاخ نخست وزیری وارد شد. در اولین روز ورود جمشید آموزگار به کاخ نخست وزیری مدیریت اداره کل سوم به کمیتۀ مشترک ابلاغ فرمودند کلیه افراد مورد تماس نخست وزیر توسط منابع شناسایی شوند. این روال کار ساواک بود. بخصوص در اوضاع آشفته ی سالهای ۵۶- ۵۷.

مهره های اصلی با شعار «فضای باز سیاسی» وظیفه شان هموار کردن جاده برای ابراهیم یزدی شد. در رأس کارهای این گروه که علیاحضرت را هم فریب داده بودند خنثی نمودن ساواک در ماههای بحرانی کشور بود. مهره ها به راستی دقیق انتخاب شده بودند. جمشید آموزگار در یک مکالمۀ تلفنی چهار روز قبل از انتخاب سپهبد ناصر مقدم به عنوان مسئول ساواک گفته بود: «ما که حریف این آقا (منظورش آقای پرویز ثابتی است) نشدیم شما که به زودی مسئولیت این سازمان را به عهده می گیرید این وظیفه را فراموش نفرمایید». نمی دانم چندم خرداد بود که مقدم توسط جمشید آموزگار به پادشاہ بیمار معرفی شد. یک روز قبل از این شرفیابی به حضور پادشاه ابلاغ پست ریاست ساواک به قائم مقام ساواک سپهبد معتضد، منتفی شد. این هم یکی از شاهکارهای مثلث شومی بود که اقداماتشان کشور را در بحران برد.

تصفیۀ ستادی مورد دوم بود که آغاز شد. فلج شدن ساواک یکی از هدف های منابع غرب بود. کمیتۀ مشترک روی امنیت داخلی کار می کرد و مقدم جرأت دخالت در امور ادارات تابع اداره کل سوم از جمله کمیتۀ مشترک را نداشت. از طرفی مدیریت اداره کل سوم و مدیران ادارات کل هشتم، دوم و هفتم عملیاتی مورد تأیید کلیه کارمندان سازمان اطلاعات و امنیت کشور بودند.

در ۳۹ سال گذشته شاهد بودیم که مردم کوچه و بازار، روشنفکران غیروابسته، استادان اکثر دانشگاه های کشور در رژیم گذشته و رژیم فعلی، کسبه بازار حتی قسمتی از بدنه سپاه و عده ای از وزارت اطلاعات با مأمورین ساواک اظهار همدردی کرده اند. من نماینده کسی نیستم و به خدمت ۲۰ ساله ام در ساواک افتخار می کنم و از تمام کسانی که با کارمندان دردمند این سازمان در خارج از کشور اظهار همدردی نموده اند سپاسگزاری می کنم.

مقدم به خوبی از محبوبیت مدیریت اداره کل سوم در میان مأموران ساواک آگاه بود. از نظر ما کارمندان عملیاتی و اطلاعاتی ساواک، محرز بود که هدف آنها سربه نیست کردن مدیریت اداره کل سوم پرویز ثابتی بود. مسئولین این طرح سه نفر از افرادی بودند که پرونده پر بار دو جلدی و چهارجلدی در آرشیو ساواک داشتند.

سیدحسین نصر یکی از اضلاع این مثلث بود. از سال ۵۴ که من مسئول شنود بودم فعالیت های او در داخل و خارج از کشور توسط منابع رهبران عملیاتی بخش های مربوطه در ستاد و کمیته مشترک پیگیری می شد.

جمشید آموزگار که مقام امنیتی در کتابشان اشاره فرموده بودند مقداری از زمین های جمشید جوانشیر در متل قو را که در دو کیلومتری اردوگاه نظامی مربوط به ساواک قرار داشت در قطعات ۴۰۰ و ۶۰۰ متری تفکیک کرده و به فروش رساند و پولش را هم از کشور خارج کرد.

نفر سوم این طرح رئیس رادیو تلویزیون ایران رضا قطبی بود که حتی علیاحضرت را هم که به او اعتماد کرده بود فریب داد.

خوب است در همین نوشته نظرم را در مورد این افراد وابسته که از طریق شنود کمیته مشترک گزارش شده بود بگویم. من به عنوان یک عضو ساواک به مدت چهار سال به اتفاق چند نفر از همکارانم که همگی اعدام شدند ( دو افسر شهربانی منتقل به ساواک مأمور در کمیته مشترک و دو کارمند اداره کل سوم مأمور در کمیته مشترک) صحبت های افراد مورد نظر کمیتۀ مشترک را اعم از فدایی، مجاهد، سران نهضت آزادی، جبهه ملی، افراد مرتبط با ابراهیم یزدی، مهدی بازرگان، علی اصغر حاج سیدجوادی که در روزهای بحرانی کشور روبروی  منزلش سرهنگ ستاد علی وجدانی افسر فرمانداری نظامی مستقر در میدان کندی که به خواست جریانی توسط افراد فرقۀ رجوی قطعه قطعه شده بود، شنود می کردیم.

کریم لاهیجی از کانون وکلا چه هزینۀ سنگینی برای حفظ جان او ساواک پرداخت. در مجلس ختم احمد صدر حاج سیدجوادی در پاریس به ایشان (به دکتر کریم لاهیجی) گفتنم به چه دلیل فردی با سلاح گرم قصد جان او را داشت. ما مکالمات ایشان را از مخفیگاهش شنود می کردیم. آن فرد در پارک وی دستگیر و سلاحش ضبط و روانه بازداشتگاه شد. همه چیز به خیر گذشت ولی اگر در آن شرایط بحرانی کشور دکتر لاهیجی کشته می شد خمینی به دستور یزدی و مأمور اجرائی او هاشم صباغیان چه ها می کردند و چه داستان ها برای ساواک درست می کردند و می گفتند جنایت ساواک بود.

من با توجه به تجربۀ ۵۹ ساله ام در همین مسائلی که کوتاه به دو سه مورد آن اشاره کردم شاید صلاحیت آن را داشته باشم که بگویم و بنویسم. به نظر من دو موضوع باعث نابودی کشور شد:

  • بیماری پادشاه فقید ایران.
  • نبود افراد دلسوز در کنار علیاحضرت و سوء استفاده افرادی ناصالح که خود علیا حضرت را هم فریب داده بودند.

سیدحسین نصر مغز متفکر گروه و بعدها هوشنگ نهاوندی، سپهبد ناصر مقدم و ارتشبد قره باغی، مهندس جفرودی و رضا قطبی دستۀ وابسته به جناح غالب قدرت بودند. اما در آن سو از مخالفان پادشاه سه نفر چوب حراج (فروپاشی رژیم) را به صدا در آوردند: علی اصغر حاج سیدجوادی، مهدی بازرگان و ابراهیم یزدی. در مورد این دو گروه در فرصت مناسبتری خواهم نوشت.

در سال های ۵۶-۵۷ صدها گزارش شرف عرضی در رابطه با این افراد که نام بردم از طریق دفتر ویژه توسط کمیته مشترک به عرض پادشاه بیمار رسانده شد ولی متأسفانه هیچ دستوری در رابطه با ناامنی در کشور به ساواک ابلاغ نشد. اطلاعات ما در آرشیو آقای حسین نصر نگهداری می شد و این را ما اطلاع داشتیم ولی دستوری برای خنثی کردن این توطئه به ساواک ابلاغ نشده بود. فقط در آخرین مأموریت ما و آخرین برنامه حسین نصر و رضا قطبی دستور عبارت بود از دستگیری ۸۷ نفر از مسئولین کشوری و لشکری. این برنامه در زمان جعفر شریف امامی که به عنوان نخست وزیر انتخاب شده بود اتفاق افتاد. او تروریست ها و زندانیان سیاسی را آزاد کرد و چند روز بعد به خواست حسین نصر لیستی در اختیار نخست وزیر قرار داده شد که در اجرای دستور، این افراد «ناصالح» بازداشت شوند.

کمیته مشترک اجازۀ دستگیری افراد مورد نظر شریف امامی را نداشت. اگر ما قدرت گذشته را داشتیم اولین نفری که بازداشت می شد حسین نصر و یاران او بودند. من دوستدار خانواده پادشاه فقید هستم. در روز عروسی زنده یاد رامین فرزند مرحوم ارتشبد خاتم که آقای حسین لاجوردی هم حضور داشتند فرصت کوتاهی پیش آمد که علیاحضرت در مورد شغلم سؤال فرمودند. به عرض رساندم که در ساواک کار می کردم. سوال فرمودند از اوضاع چه خبر؟ با اجازه  ایشان در مورد دخالت اطرافیان علیاحضرت به صورت کوتاه مواردی را به عرضشان رساندم.

در مورد دخالت آقای گرگین و خانم لیلی امیر ارجمند در رابطه با استخدام فردی که از نزدیکان آقای گرگین بود من در آن شب توضیح دادم. اما به مصلحت نبود در مورد دخالت های آقای رضا قطبی در رابطه با ساواک توضیح بدهم. ولی امروز بایستی بگویم که آقای ایرج گرگین و خانم لیلی امیر ارجمند افراد وابسته به رضا قطبی بودند و دادگاه خسرو گلسرخی را آقای قطبی طراحی و دستور پخش آن را صادر کردند البته با تلاش آقای ایرج گرگین و یکی از یاران قطبی که مهندس مکانیک و یکی از مدیران جام جم و از افراد حزب توده بود.

از سوی دیگر، این حزب توده بود که با کمک خانم عاطفه گرگین همسر خسرو گلسرخی از گلسرخی بت سازی کردند. این خانم و برادرشان وابسته به قدرت بودند. از طرفی علیا حضرت در جریان دخالت های آقای رضا قطبی در امور امنیتی قرارداشتند و آقای پرویز ثابتی بارها این مطالب را به عرض ایشان رسانده بود و علیاحضرت به این دو مسئول کشوری دستور فرموده بودند برای رفع مشکلات، آقای رضا قطبی با آقای ثابتی هر دو هفته یک بار دیدار کنند.

امروز پرسش من به عنوان یک سرباز در این شرایط سنی که نگهدار و نگهبان همسر و دو فرزند بیمارم هم هستم این است که آیا علیاحضرت از فعالیت های حسین نصر در رابطه با وقايع چندین سال قبل از این «انقلاب شکوهمند»! مطلع بودند؟. آیا علیاحضرت از نقش رضا قطبی و هوشنگ نهاوندی و حسین نصر در رابطه با دستگیری ۸۷ نفر از مسئولین کشوری و لشکری که دهها نفر از آنها به دستور روح الله خمینی اعدام شدند مطلع بودند؟ علیا حضرت به خوبی اطلاع داشتند که آقای پرویز ثابتی به عنوان مسئول امنیت داخلی کشور در آن کمیسیون کتبا به چهره های شناخته شده در جلسه اعلام فرمودند: «در این شرایط بحرانی کشور بازداشت این افراد به مصلحت نیست»؛ چرا کسی به این هشدار ساواک توجه نکرد؟.

شنود مکالمات سیدحسین نصر و افراد مورد تماس وی در پرونده اش ثبت شده بود. به نظر من به عنوان مسئول شنود و تیمهای تعقیب و مراقبت کمیته مشترک که آگاهی کاملی از وی دارم، معتقدم أو مأموری بود که در رابطه با نابودی کشور چند قدمی جلوتر از ابراهیم یزدی حرکت می کرد.

جعفر شریف امامی و ارتشبد ازهاری دو نخست وزیر مسئول پیاده کردن طرح این مثلث شوم بودند. سیدحسین نصر، رضا قطبی و هوشنگ نهاوندی و سپهبد ناصر مقدم رئیس ساواک هم با سیدحسین نصر به خواست یک جریان، مورد را پیگیری می کردند.

عصر روز چهاردهم آبان سال ۵۷ از طریق مسئولین اداره کل سوم به کمیته مشترک ابلاغ شد که به دستور نخست وزیر ارتشبد ازهاری افراد لیست پیوست با کمک افسران دادرسی ارتش به عنوان ناظر و در صورت لزوم افراد فرمانداری نظامی، بازداشت و افراد دستگیر شده در بازداشتگاه های باغشاه، حشمتیه و کمیتۀ مشترک تحویل گرفته شوند.

سریعا سوابق بررسی، آدرس ها شناسایی و دستگیری ها از ساعت ۶ صبح روز ۱۶ آبان شروع شد. اکیپ های عملیاتی کمتیه مشترک با حضور تعدادی از افسران دادرسی ارتش عازم محل های مورد نظر خود شدند. یکی از افرادی که بایستی به بازداشتگاه باغشاه تحویل می شد سپهبد علی محمد خادمی رئیس هواپیمایی کشوری ایران ایر (هما) بود. مأمورینی که عازم منزل تیمسار خادمی شدند ۲ اکیپ عملیاتی به اتفاق سرکار سرهنگ جواهر کلام افسر دادرسی ارتش بودند. مأموران کمیته مشترک ۲ سرگرد دایرۀ چهارم ادارۀ اطلاعات شهربانی مأمور در کمیته مشترک و ۲ سروان دایرۀ چهارم ادارۀ اطلاعات شهربانی مأمور در کمیته مشترک و ۲ کارمند عملیاتی ساواک مأمور در کمیتۀ مشترک درب منزل تیمسار را به صدا در آوردند. سرگرد سرپرست دو اکیپ اعزامی در گزارشش نوشته است: «سرهنگ جواهر کلام که افسر ارشد اکیپ بود زنگ در را به صدا در آورد و دقیقه ای بعد تیمسار خودشان درب را گشودند. جناب سرهنگ جواهرکلام خود را معرفی کردند و تیمسار در نهایت ادب اجازه ورود به منزل را دادند. ما به سالن پذیرایی وارد شدیم. پس از تعارفات معمول سرهنگ جواهر کلام ضمن تشکر از تیمسار خواست که چند دقیقه ای در خدمتشان باشیم. تیمسارهم ضمن تشکر فرمودند: من برای آقایان چایی بیاورم. از سالن خارج شدند. دقیقه ای بعد با سینی چایی وارد شدند و در کنار من قرار گرفتند. سرهنگ جواهر کلام در نهایت ادب و ضمن عذرخواهی مجدد پس از یک مقدمه طولانی با شرح اوضاع کشور، ادامه دادند: “ارتشبد ازهاری نخست وزیر دستور فرمودند تعدادی از مسئولین کشوری احضار و به سؤالات آقای نخست وزیر در رابطه با مشکلات کشور پاسخ بفرمایند”. تیمسار بعد از چند لحظه سکوت ضمن جمع آوری استکان های خالی فرمودند: من متوجه صحبت های شما شدم، شما یک چای دیگر هم میل کنید من لباس بپوشم با شما می روم. در حالیکه سرگرد همچنان حرف می زد تیمسار از سالن خارج شدند. شاید بعد از کمتر از 1 دقیقه صدای تیری شنیدیم. همگی به طرف دربی که تیمسار خارج شده بودند هجوم بردیم. داخل آشپزخانه تیمسار در حالی که تیری مغز ایشان را متلاشی کرده بود به زندگی خود خاتمه داده بودند».

روز ۱۶ آبانماه سال ۱۳۵۷ امیر ارتش خودکشی کرد. روحش شاد. امروز ۳۹ سال از آن ماجرای دردناک گذشته است. من به خانواده محترم زنده یاد سپهبد علی محمد خادمی از صمیم قلب تسلیت می گویم. چهار دهه بعد آقای بیژن فرهودی خبرنگار کیهان لندن مصاحبه ای در این مورد با آقای پژوهشگری به نام سیروس علائی انجام دادند که در یوتیوب در لینگ زیر قابل رؤیت است.

https://www.youtube.com/watch?v=XqBwsWn0eCA

 

صحبت های این پژوهشگر گرامی شنیدنی است. اندیشمندمان که هوشنگ نهاوندی باشد، روشنفکرمان که علی اصغر حاج سیدجوادی و یاران او باشند، چریک فدائیمان که فرخ نگهدار و یاران اکثریتی اش باشند و«رهبر مقاومت»مان جنایتکاری مثل مسعود رجوی باشد فقط این پژوهشگر محترم را کم داشتیم.

بینندۀ گرامی پاسخهای آقای پژوهشگر محترم به آقای فرهودی را گوش کنید. در دقیقه ۲۲ ایشان می گوید: «یک کمیته ای تشکیل شده بود به نام کمیته ضد خرابکاری. این کمیته ضد خرابکاری با سازمان امنیت منطبق نبود ولی سازمان امنیت در این کمیته نمایندگانی داشت. ولی می دانم که این کمیته از سازمان امنیت جدا بود. این کمیته فکر کرده بود اگر اینها را دستگیر کند سر و صدا ها می خوابد. فکر کرده بودند اگر خادمی را بگیرند چون سپهبد است و به دستگاه نزدیک است آخوندها راضی می شوند. سرهنگ نجيب از دوستان ما رفته بود بیمارستان و مقتول را دیده بود و به من گفت تیمسار را با گلوله از پشت زده اند. من در اینجا بیش از صد سند دارم. این اسناد نشان می دهد که تیمسار خودکشی نکرد، این قتل بوده که کمیتۀ ضدخرابکاری به ابتکار خودش انجام داده است. شاہ مملکت اطلاع نداشته از این موضوع، دولت اطلاع نداشته از این موضوع. دولت ازهاری بود آن موقع. وقتی این سه نفر تیمسار را می زنند فرماندار نظامی این سه نفر را دستگیر می کند».

اینجا آقای فرهودی سؤال می کنند چگونه این اسناد به دست شما افتاد؟

پاسخ علائی: بنده با پسر ایشان در تماس بودم. این اسناد در تهران بود و ایشان در سال 2013 موفق می شود  با مقداری هزینه این اسناد را به دست بیاورد. این اسناد ۱۰۰ صفحه است.

آقای سیروس علائی! من دفاع از خانواده هایی می کنم که نان آورانشان را اعدام کردند. به یاد ندارم طی ۲۰ سال خدمتم در ساواک و در سه کمیته قزل قلعه، اوین و کمیتۀ مشترک برخوردی با اقلیت های مذهبی در ایران داشته باشیم. شما به خانواده های دردمند اسیر در چنگال جنایتکاران جمهوری اسلامی خیانت کرده اید. من فکر نمی کنم صحبت های شما مورد تأیید بزرگواران جامعه بهائیت قرار گرفته باشد. به خوبی آگاهم اقلیت های مذهبی زرتشتی، بهایی، یهودی و مسیحی پست های کلیدی اقتصادی وابسته به نظام را در اختیار داشتند و ما هم در چهارچوب مقررات اداری حافظ جان و مال و ناموس ملت ایران بودیم. مسئلۀ اقلیت و اکثریت دینی مطرح نبود. آقای سیروس علائی به نظر من شما نه شعور سیاسی دارید و نه درک اجتماعی.

من ۲۵ صفحه از سناریویی که جمهوری اسلامی در اختیار شما قرار داده را بررسی کردم. اینها اسناد جعلی است. این اسناد قلابی انشای مسئولین پرونده تیمسار خادمی نیست. در خاتمۀ عرایضم نظرم را می گویم که شما مطلع بوده اید مورد تیمسار خادمی چه بوده و مراجعۀ شما به دشمنان انسانیت خیانت است.

چند نفری که در جریان بازداشت ۸۷ نفر مسئولین کشوری و لشکری در آن روز بوده اند برخلاف گفته های شما همگی در سلامتی کامل هستند. بازجو، دو نفر از رهبران عملیاتی ساواک مأمور در کمیته مشترک ، 3 افسر پلیس مأمور در کمیته مشترک همگی زنده هستند. از سرهنگ جواهر کلام افسر ناظر دادرسی ارتش که در روز حادثه در منزل تیمسار خادمی حضور داشته اطلاع ندارم.

آقای علائی! جهت اطلاع بیشتر شما پادشاه قبل از توطئۀ سیدحسین نصر و رضا قطبی در جریان پرونده تیمسار خادمی قرار گرفته بودند. در همین رابطه بود که سه هفته قبل از روز حادثه مقرر فرموده بودند به تیمسار سرلشکر امیر فضلی که آن موقع در لندن بود ابلاغ کنند که شرکت هواپیمایی کشوری ایران ایر را سرپرستی کند.

تیمسار خادمی از مرداد ۵۷ خانه نشین بود. ۴۲ روز بازداشت خانم تیمسار هم در رابطه با مخفی نمودن اسلحه بلژیکی کالیبر 35/6 متعلق به تیمسار خادمی بوده که خانم تیمسار از دید مأمورین اعزامی دور کرده بود. با چند جمله مذاکره مهندس روحانی وزیر آبادانی و مسکن با حضور بازجوی پرونده سلاح گمشده در اختیار بازجو قرار گرفت و خانم تیمسار از زندان کمیته مرخص شدند.

آقای سیروس علائی! قرار نیست ما اسرار سوژه هایمان را فاش کنیم مگر مجبور شویم. در خاتمه، شما فراموش کردید که گزارش سروان رضویانی افسر کلانتری دربند را به دقت ملاحظه کنید. او نوشته است یک گلوله از بدن تیمسار خارج شده که با نظریه دکتر گرمان به پیوست می باشد.

آقا دکتر علائی، دکتر گرمان مسئول سالن تشریح بیمارستان در نامۀ پیوست که در اختیار کلانتری دربند قرار داده نوشته است که فقط یک گلوله از کدام قسمت بدن تیمسار وارد شده. آقای دکتر علائی خواهش می کنم آن برگه از سند پیوست را منتشر نمایید، مردم را فریب ندهید.