فرار از آزادی در شخصیت اقتدار گر

دکتر محمود مسائلی :

 

طرح موضوع

تلاش برای نشان دادن ویژگی های خود به عنوان فردی مقتدر که با تعصبات کور، جزمی اندیشی آیینی، و انکار همپرسگی (دیالوگ) می شود، نه تنها نشانگر توانایی فرد با ویژگی های اقتدارگرایی نیست، بلکه این واقعیت را نمایان می سازد که وی برای پوشاندن ضعف های هویتی و شخصیتی خود و ناتوانی برای تحمل هر نوع نقدی به ویژگی های اقتدار گرایی روی می آورد[1].  بنابراین اقتدارگرایی ضرورتا نه به عنوان پدیده ای سیاسی بلکه نوعی تمایل فردی است که باید با نگاه روانشناسانه سیاسی مورد توجه قرار گیرد. ولی یک چنین تمایلی در عمل سیاسی جامه فاشیست به خود می پوشد و به پدیده ای سرکوبگر، تمامیت خواه، و تهاجمی تبدیل می شود. همین ویژگی سرکوب گرایانه است که اقتدارگرایی را به دشمن اصلی اندیشه های آزادی خواهانه و اصول دمکراتیک تبدیل می  کند. از اینروی اقتدارگرایی از ملغمه ای از تمایلات روانشناسانه در وجود فرد، تلاش برای سلطه سیاسی سرکوبگر، و نوعی آیین جزمی سرچشمه می گیرد که با خود رعب و وحشت برای سرکوب آزادی خواهان را به دنبال می آورد. از آنجاییکه شخصیت اقتدارگرا خود را از دیگران برتر می داند، می کوشد قواعد و باورهای اخلاقی خاصی مانند شکوه ملی، عظمت دینی، و یا ماموریت خود-خوانده برای سعادت دیگران را تبیین کرده و ضرورت احترام به آنها را توجیه نماید.

اقتدارگرایی با حذف دیگران، یعنی آنانی که به لحاظ نژادی، قومی، و یا آیینی متفاوت می باشند، سیاستهای پاکسازی مانند حذف یهودیان، مارکسیست ها، و یا سیاه پوستان را دنبال کند. بطور طبیعی اینگونه نگرش ها در درون خود باور به رهبری توانا و مقتدری را ایجاب می کنند

[1] به نظرم بهترین اثری که می تواند تصویر روشنی از روانشناسی سیاسی شخصیت اقتدارگرا ارایه می دهد، اثر تئودور آدرنو، از متفکران نسل اول مکتب انتقادی فرانکفورت، با عنوان شخصیت اقتدارگرا می باشد.

ادامه مطلب