
همنشین بهار :
صبح روز ۲۸ آبان ۱۳۷۷ مجید شریف درحالی که با لباس گرمکن برای ورزش از خانه مادرش در یوسفآباد خارج شده بود، به خانه بازنگشت. جسد او در خیابان انداخته شد و نزدیکان وی – شش روز بعد – جسد او را در پزشکی قانونی تهران شناسایی کردند. پزشکی قانونی علت مرگ را «نامعلوم» تشخیص داده بود. قتل مجید شریف بخشی از قتلهای زنجیرهای بودهاست.
پروانه اسکندری – فروهر (۱۳۱۷ – ۱۳۷۷) از رهبران جنبش دانشجویی و سپس حزب ملت ایران و جبهه ملی بود. وی نخستین زنی است که به عضویت شورای مرکزی جبهه ملی ایران درآمد. پروانه فروهر مدیر مسئول نشریه جبهه ملی ایران بود و در سالهای ۱۳۷۰–۱۳۷۷ به همراه همسرش داریوش فروهر، به چهرههای برجسته اپوزیسیون دگرگون خواه درون کشور تبدیل شده بودند. وی به همراه همسرش در شب یکم آذر ۱۳۷۷ به طرزی فجیع در جریان قتلهای زنجیرهای ایران به قتل رسید.
کاردآجینشدن پروانه و داریوش فروهر، به روایت قاتلین
گزارش مهرداد عالیخانی(صادق)
…
فروهر، من و مُسلم و نیز فلاح را به اطاق محل کار خود برد و رفت پشت میز خودش نشست. مُسلم در روی صندلی کنار میز قرار گرفت من مقابل صورت فروهر و فلاح در سمت راست من نشست. خانم فروهر ما را نگاه میکرد. مسلم گفت: با اتومبیل شما سرقتی صورت گرفته است، چه کسانی غیر از شما از ماشین استفاده کردهاند؟ همسر فروهر گفت: این ماشین در اختیار کسی نبوده و من از آن استفاده میکنم. مسلم گفت: کسی بدون اطلاع شما استفاده نکرده؟ آیا در اختیار کسی نبوده یا به تعمیرگاه تحویل ندادهاید؟ پروانه اظهار داشت حدود سه ماه قبل این ماشین در تعمیرگاه بوده و ما از استفاده احتمالی آن بیخبر هستیم. مُسلم اظهار داشت در سرقت صورتگرفته یک شیئی ملی ربوده شده و موضوع بسیار با اهمیت است. بنا به ضرورت باید تحقیقات صورت گیرد به همین جهت حکم بازرسی منزل را صادر کردهاند. در این وقت مُسلم حکم جعلی را از کیف جیبی خود در آورد و در بین صحبتهای من و فروهر ارائه داد که فروهر با دقت آن را مطالعه کرد. به فروهر گفتم: مسلما این شیئی در این منزل نیست و این بازرسی سزاوار شخص شما که از چهرههای ملی ایران هستید نمیباشد اما ضرورت وجود صورت جلسهای از این بازرسی منزل در پرونده (به دلیل این که بهرحال شما صاحب وسیله نقلیه میباشید) هست. فروهر گفت: مانعی ندارد. بازرسی کنید.
…
به فلاح گفتم: با خانم فروهر از بالا شروع کنید. فلاح به اتفاق پروانه از اطاق خارج و به طبقه بالا رفتند. دیگر پرسنل عملیات که به داخل حیاط آمده بودند با رفتن پروانه به طبقه بالا یک به یک وارد ساختمان شدند و به فلاح پیوستند و مُسلم نیز از درب اتاق خارج شد. من، فروهر را به صحبت گرفتم. فلاح بدون اینکه فروهر متوجه شود به من اشاره کرد او را بیاور به اتاق روبرو(پذیرایی). از فروهر خواستم به اتاق روبرو برویم، از جای خود حرکت کرد و به پذیرایی رفتیم. صحبتها ادامه پیدا کرد، فلاح مجددا اشاره کرد برش گردون، به اتاق قبلی. ساعت حدود یازدهونیم شب بود. از فروهر خواستم به اتاق محل کارش بازگردیم. پرسنل عملیات، یک صندلی را در دهانه ورودی اتاق گذاشته بودند. فروهر هدایت به نشستن روی این صندلی شد و روی صندلی نشست و من در مقابل او قرار گرفتم. همه چیز از قبل آماده شده بود ناگهان مصطفی هاشمی (هاشم) از پشت سر مواد آغشته به بیهوشی را جلوی دهان او گرفت. ناگهان عصا از دست فروهر افتاد…
…
محمد اثنیعشر (پرسنل اداره عملیات امنیت) از من خواست از اتاق خارج شوم تا فردی که قرار است فروهر را با کارد از پای در آورد نبینم. من از اتاق بیرون رفته و به طبقه بالا مراجعه کردم دیدم همسر فروهر بیهوش شده… و فلاح (سر تیم این عملیات) دو کارد با خود همراه دارد… محسنی (از پرسنل اداره عملیات) یکی از کاردها را از فلاح گرفت و ضمن قرارگرفتن در کنار پروانه اسکندری شروع به زدن ضربات کارد به قفسه سینه او نمود. به پائین برگشتم دیدم کار فروهر نیز روی همان صندلی یاد شده تمام شده و با ضربات کارد (توسط محمود جعفرزاده یکی از پرسنل اداره عملیات) از پا در آمدهاست. حدود ۲۳:۴۰ تمام کارها تمام و در صدد خروج از منزل برآمدیم…
محمد مختاری (۱۳۲۱ – ۱۳۷۷) شاعر، نویسنده، مترجم ایرانی و از فعالان کانون نویسندگان ایران بود وی ۱۲ آذر ۱۳۷۷ در ماجرای موسوم به قتلهای زنجیرهای کشته شد. محمد مختاری چندین سال در بنیاد شاهنامه، فعالیت داشت. محمد مختاری برای نخستینبار، شعرهای پل سلان، شاعر آلمانی را به فارسی ترجمه کرد. ازجمله آثار او اسطوره زال: تبلور تضاد و وحدت در حماسه ملی است.
مهرداد عالیخانی (صادق)
حدود ساعت ۵ عصر، محمدمختاری با لباس اسپرت از کوچه بیرون آمد و از شمال به جنوب خیابان آفریقا حرکت کرد… محمد مختاری برای خرید در حوالی محل سکونت خود بیرون آمده بود. حدود ۲۰ دقیقه خریدش طول کشید. در حال برگشتن به منزل بود که علی ناظری و رضا روشن رسیدند. از خسرو براتی خواستم که تاکسی را در گوشهای پارک کند، رضا روشن و علی ناظری، پیاده به دنبال مختاری راه افتادند. خسرو براتی پشت فرمان پژو نشست و به سمت شمال خیابان آفریقا حرکت کرد. من در صندلی جلو قرار گرفتم. یک کوچه مانده به منزلش (در سمت راست خیابان) علی ناظری و رضا روشن، جلوی او را گرفتند و تحت پوشش پرسنل دادستانی وی را سوار اتومبیل کردند. علی ناظری در سمت چپ، محمد مختاری وسط و رضا روشن در سمت راست او روی صندلی عقب نشست.
…
علی ناظری با هماهنگی قبلی قرار شد از یکی از محیطهای اداری بهشت زهرا که در اختیار حراست قرار دارد (خودش مسؤول حراست بهشت زهرا بود) استفاده شود. رضا روشن، علی ناظری و سایر دست اندرکاران طرح الغدیر (اعدام منافقین) قبل از شروع عملیات پائیز ۷۷، از این محل مستمرا استفاده میکردند. قرار شد از این محل برای به قتل رساندن محمد مختاری استفاده شود.
…
در همان اتاق، اول از وی خواستند روی زمین بنشیند. کار را رضا روشن و علی ناظری تمام کردند. هر دو بسیار حرفهای و مسلط عمل نمودند. علی ناظری سریعا طناب مربوطه را از کابینت داخل اتاق در آورد، مقادیری پارچه سفید برداشت. چشم و دست مختاری را از پشت سر بست. طناب را به گردن او انداخت به روی شکم خواباند و حدود ۴ یا ۵ دقیقه طناب را تنگ کرد و آنرا محکم کشید در این حالت ناظری دهان سوژه را با یک پارچه سفید گرفته بود تا بدینوسیله از ریختن خون به زمین و ایجاد سر و صدای احتمالی جلوگیری کند. این دو از روی ناخنها تشخیص دادند که کار تمام شده. ماشین پژو را به شکلی قرار دادند تا صندوق عقب آن مقابل درب این محل قرار گیرد. من و خسرو و روشن جنازه را وسط پتو قرار دادیم و در صندوق عقب گذاشتیم. خسرو براتی پشت فرمان نشست. در جاده افسریه یک مسیر فرعی به کارخانه سیمان تهران… ماشین را نگه داشته، جنازه را بیرون انداختیم.
قتل محمدجعفر پوینده به روایت قاتلین
مهرداد عالیخانی (صادق)
…
از شرق به غرب، به سمت میدان انقلاب حرکت کردیم. به طرف راه آهن و اتوبان رفتیم و در پایان خود را به بهشت زهرا رساندیم. همان محلی که قبلاً محمد مختاری را برده بودیم. در بین راه به صحبت با پوینده پرداختم، رغبتی نداشت. وقتی به بهشت زهرا رسیدیم هوا روشن بود. باید منتظر تاریکشدن هوا میشدیم. [کمی بعد] رضا روشن و علی ناظری به همان شکل قبلی (قتل محمد مختاری) کار را تمام کردند. این بار نیز رضا روشن طناب را به گردن پوینده تنگ کرد و خیلی محکم کشید. سر سوژه در دست ناظری قرار داشت. در پایان کار، ناظری پیشنهاد کرد جهت احتیاط خوب است دقایقی او را آویزان کنیم تا از مرگ قطعی وی اطمینان حاصل شود. یک چارچوب فلزی در محوطه سرباز این ساختمان از قبل برای دار آویختن افراد آماده داشتند. ناظری طناب بلندتری به گردن جسد پوینده آویزان کرد و قرار شد من، خسرو و اصغر به رضا روشن کمک کنیم تا جسد دقایقی آویزان باشد که اینکار انجام شد. اصغر سیاح، من، خسرو و روشن جسد را پایین آوردیم و در بین پتویی که ناظری آماده کرده بود گذاشتیم داخل صندوق عقب ماشین. من پیشنهاد کردم جسد او را به حوالی شهریار ببریم. ناظری رانندگی کرد. از کمربندی بهشت زهرا به جاده اصلی شهریار وارد و زیر پل بادامک دست راست داخل جاده فرعی شدیم. اصغر پشت سر ما در پژو حرکت میکرد. حدود صد متر دست راست پل، جسد را سریعاً من، خسرو و روشن پایین پرت کردیم. طوری که هر کسی رد شود ببیند.

دشمن طاووس آمد پر او – ای بسی شه را بکشته فر او
گفت من آن آهوم کز ناف من – ریخت این صیاد خون صاف من

منابع
