دکتر محمود مسائلی :
پرسش ها: لابی گری چیست و چه اهدافی را دنبال می کند؟ آیا این اهداف ماهیتی انسان دوستانه دارند یا اینکه به عنوان حرفه ای سودآور برای لابی گران می باشد؟ رابطه لابی گری با حقوق و منافع مردم و کشور چگونه تعریف می شود؟
طرح موضوع
در خبرهایی که در باره ایران و روابط آن با دنیای خارج انتشار می یابند، اغلب موضوع لابی گران مقیم خارج کشور که زیر عناوین فریبنده ای مانند دوستی، دیالوگ، و صلح، سعی در منافع رژیم اسلامی دارند، به چشم می خورد. همراه با آنچه این لابی گران انجام می دهند، نقش همراهی کننده پاره ای از روزنامه نگاران نیز برای پیشبرد منافع رژیم اسلامی مشاهده می شود. حکایت هنرمندانی، مانند پرویز پرستویی که اخیرا برای نمایش فیلم داستانهای هزار و یک شب ساخته حبیب احمدزاده و به دعوت یک نهاد امریکایی به آن کشور رفته بود، و حواشی همراه با آن، بار دیگر موضوع لابی گری را به افکار عمومی کشاند. در درون اخبار لابی گری، نام شورای ملی ایرانیان امریکا بیشتر از هر سازمان و گروه دیگری به چشم می خورد. یک جستجوی ساده در فضای مجازی نشان می دهد که این شورا مورد انتقادات زیادی هم از سوی ایرانیان، و هم غیر ایرانیان شامل پاره ای از سناتورهای امریکایی نیز بوده است. تارنمای رسمی این شورا در معرفی ارزشهای مورد نظر خود، چهار مورد را معرفی کرده است:
- تعامل برای مشارکت قوی جامعه و گفتمان مدنی معنادار
- تعهد به پیشبرد فراگیری، عدالت و برابری لازم برای اصلاح عدم تعادل قدرت و اطمینان از حضور ایرانیان آمریکایی در تمام سطوح زندگی مدنی
- احترام برای پرورش زندگی مدنی، گفتمان معنادار و همکاری در میان جامعه
- شفافیت به عنوان سنگ بنای اعتماد سازی
البته شورای مذکور اینگونه ارزشها را درجهت بلندتر ساختن صدای جامعه ایرانی-آمریکایی معرفی کرده و تاکید می کند که “ایرانیان آمریکایی بهعنوان یکی از تحصیلکردهترین گروههای اقلیت در ایالات متحده، در سطوح مختلف – تکنولوژی، علمی، دانشگاهی و اقتصادی – به موفقیت دست یافتهاند، اما مشارکت جامعه ما در زندگی مدنی آمریکا محدود بوده است.” البته در تئوری این ماموریت درخشانی است، و به نظرم شایسته تقدیر می باشد. اما رویکرد شورا در مواردی نشان می دهد که این ماموریت به اتحاذ مواضعی منجر شده است که احساس جانبداری آنان از جمهوری اسلامی ایران را نشان می دهد. عکس ها و نوشتارهایی که از سوی مدیران این شورا در فضای مجازی انتشار یافته بر این احساس قوت بیشتری می دهد. اما صرفنظر از همه این موضوعات و حساسیت ها که از سوی ایرانیان آزادیخواه نسبت به شورای مذکور وجود دارد، اهداف تعریف شده در ماموریت و بینش شورا، آنگونه که مسئولان آن توضیح داده و یا انجام می دهند نیست. اینگونه مفاهیم که در چهار مورد بالا معرفی شده اند، بی تردید دارای ارزش والایی در نگرش های انساندوستانه در علم سیاست هستند. اما مشکل این است که به نظر این نویسنده جنین مفاهیمی در سیاستگذاری از معنای حقیقی خود فاصله زیادی گرفته و با چهره ای فریبنده به حقوق ذاتی مردم ستم دیده ایران و منافع ملی کشور آسیب وارد می سازند.
هدف این نوشتار این است که پاره ای از این مفاهیم را به اختصار توضیح داده و قضاوت را در اختیار خوانندگان بگذارد، تا روشن شود که آیا به درستی شورای مذکور آنگونه که در تارنمای خود توضیح داده است ” یک سازمان غیرحزبی و غیرانتفاعی است”؟
لابی گری و شفافیت
دانشنامه کانادایی، لابی گری را اینگونه تعریف می کند: “لابی گری فرآیندی است که از طریق آن افراد و گروه ها منافع خود را به صاحبان مناصب دولتی بیان می کنند تا بر سیاست های عمومی تأثیر بگذارند.” برای دستیابی به این اهداف است که در دنیای مدرن، لابیگری به عنوان یک حرفه و شغل سعی می کند دیدگاه ها و نگرانی هایی را به سیاست سازان و تصمیم گیرندگان انتقال داده، و در ازای این کار دستمزدهایی از سوی آنانی که متقاضی لابی گری هستند، را دریافت نمایند. در جوامع آزاد و دمکراتیک، لابی گری تحت کنترل قانون قرار گرفته است. مثلا در کانادا قانون لابی فدرال[1] لابی گری را تعریف و قواعد ناظر بر آنرا تعریف کرده است. در ایالات متحده امریکا نیز قانون لابی گری مصوب کنگره نیز تعریفی مشابه را ارائه داده است. تحت کنترل قانون قرار دادن لابی گری این حقیقت را آشکار می سازد که لابی گری در ذات خود با روابط بین گروهها و افراد خصوصی و مقامات دولتی همراه است. یعنی افرادی که انتخاب یا مثلا به مجلس قانونگذاری منصوب میشوند، در مرکز لابی گری قرار دارند. مشکل در این است که این روابط ممکن است به شرایط منجر شود که به موجب آن منافع فردی بر خیر عمومی پیشی گیرد. به عبارت بهتر، لابی گری مورد سوء استفاده کسانی قرار می گیرد که از طریق نفوذ فوق العاده بر فرآیند های تصمیم سازی سیاسی، می خواهد بهره و منافع فردی کسب نمایند. به همین دلیل است که افکار عمومی نسبت به لابی گری حساس بوده و اغلب نگرشی بدبینانه نسبت به آن دارد. و به همین دلیل، در دمکراسی ها لابی گری تحت نظارت شدید بوده و فرآیندهای خاصی برای ایجاد شفافیت بر آن تاسیس شده است.
لابی گری ریشه های دیرین دارد، و اساسا می توان گفت که همراه با سیاست پا به عرصه حیات گذاشته است. اما ممکن است بتوان ریشه های ظهور رسمی آنرا به قانون اصلاحی ماگنا کارتا در سال ١٢١۵ جستجو کرد؛ زمانی که فشار سازمان یافته گروه های ذینفع موجبات اصلاحاتی را در انگلستان در زمان پادشاه جان باعث شد.[2] در دوران معاصر، در قرن ١۶ لابی گری شکل سازمان یافته تری به خود گرفت. و این زمانی بود که آن افرادی که در سیاست فعال و درگیر بودند، در سالن ها و راهروهای مجالس قانونگذاری منتظر می ماندند تا بتوانند حقایق پشت پرده سیاستگذاری ها را افشا نمایند. به همین دلیل هم واژه لابی گری از کلمه لابی یعنی راهرو و مکانهای منجر با سالن های ملاقات و یا مراسم سرچشمه می گیرد.[1] اما بطور روشن اولین بار در پایان قرن نوزدهم، زمانی که روزنامه نگاران و اصلاح طلبان سوء استفاده گسترده و کاربرد فاسد آن را در سیاست آمریکا افشا کردند، توجه و نگرانی عمومی گسترده ای را به خود جلب کرد.
با توجه به توسعه و گسترش لابی گری تئوری هایی برای توضیح منافع و مضرات آن بوجود آمده اند. اصلی ترین گروها تئوری های لابی گری آنهایی هستند که معتقد هستند لابی گری بخشی جدایی ناپذیر از فرآیند سیاستگذاری و رابطه آن با جامعه و خیر عمومی می باشد، بگونه ای که امروز لابی گری بخشی ار دمکراسی های مدرن می باشد. هواداران این نظریه معتقد هستند که رشد و توسعه لابی گری به دلیل نارسایی هایی است که در سیاستگذاری وجود دارد. این نارسایی را جان استوارت میل زیر عنوان استبداد اکثریت توضیح داده بود.[3] برای غلبه بر نارسایی های دمکراسی که باعث جدایی حکومت از مردم می شود، به بدیلی نیاز است نا مواضع و نقطه نظرات حکومت و مردم را به یکدیگر نزدیک سازد. هرچند که نهادهای جامعه مدنی در انجام این نقش فعال می باشند، این واقعیت را می بایست خاطر نشان ساخت که لابی گران نقش موثرتری می توانند در سیاست گذاری و تصمیم سازی داشته باشند. بنابراین، فلسفه وجودی لابی گری در دمکراسی های می تواند در موارد زیر خلاصه شود:
- نگرانی ها و انتظارات مردم را به دستگاه حکومت داری منتقل نموده و آن صدا ها و نگرانی ها را رسا می سازند، در عین حال برای نمایندگان منتخب مردم نیز اطلاعات و دانش لازم را در متن واقعیت های جامعه فراهم آورند.
- به دلیل اهمیت شفافیت در دموکراسی ها، گروههای لابیگر می بایستی حتما تحت کنترل و نظارت قرار گیرند. یعنی اینکه آنها باید گزارشات منظم و روشنی به دستگاه نظارت کننده خود ارائه نمایند.
- دولت را یاری رسانند تا بتواند اعتماد مردم را به به دست آورد.
- سوم اینکه سیاست گذاری ها بر اساس اطلاعات صحیح اتخاذ شود، و شهروندان نیز اعتقاد پیدا کنند که دولت در مسیر درست و در جهت منافع عمومی قرار گرفته است.
- دستگاه حکومت داری و منافع عمومی از عقلانیت و خرد جمعی یک جامعه بهره گیرد.[4]
یک چنین نگرشی نسبت به لابیگری براساس پیش فرض های تفکر فلسفی لیبرال بنیاد نهاده شده است که تاکید زیادی بر آزادی های انفرادی دارد. نظریه پردازان لیبرال عموماً برخورداری مردم از آزادی و برابری، را پیش شرط های مشروعیت نظام سیاسی می دانند. مهمترین این نظریه پردازان آن شامل جان لاک و روسو همواره تاکید کرده اند که نظام سیاسی لیبرال آنی است که در آن مشروعیت حکومت از حاکمیت فرد سرچشمه می گیرد. به همین دلیل، نمایندگان منتخب مردم بر اساس قرارداد اجتماعی می بایستی همه امکانات لازم را برای انجام وظیفه نمایندگی خود به کار گیرند. به طور طبیعی در یک جامعه آزاد این سازوکارها از طریق رابطه که با شهروندان برقرار می شود تعریف شده و به اجرا در می آیند. لابی گران می توانند این رابطه را به شکلی موثر برقرار سازد. هرگاه به این کارکرد جوامع دمکراتیک دقت بیشتری به عمل آید، این واقعیت آشکار می گردد که لابی گری نه فقط با فضای سیاسی تصمیم گیری، بلکه با حیطه اقتصادی نیز پیوندی عمیق برقرار می کند. در این آمیختگی است که لابی گری سیاسی با فعالیت های گروههای ذینفع اقتصادی و گروههای فشار همراه و هماهنگی می شود. این نگرش به لابی گری در چارچوب اتحادیه اروپا به بهترین شکل ممکن توضیح داده شده است:
نهادها باید با ابزارهای مناسب به شهروندان و انجمنهای نمایندگی این فرصت را بدهند تا نظرات خود را در همه زمینههای عملکرد اتحادیه اعلام و آشکارا امکان تبادل نظر داشته باشند. علاوه براین، امکان گفتگوی باز، شفاف و منظم با نهادهای نمایندگی و جامعه مدنی باید وجود داشته باشند.[5]
پارلمان اروپا توضیح می دهد که “نهادهای اتحادیه اروپا با طیف وسیعی از گروهها و سازمانهایی که منافع خاصی را نمایندگی میکنند و فعالیتهای لابیگری را انجام میدهند، تعامل دارند. این بخشی مشروع و ضروری از فرآیند تصمیم گیری است تا اطمینان حاصل شود که سیاست های اتحادیه اروپا منعکس کننده نیازهای واقعی مردم است.” ضرورت برقراری رابطه ای منسجم و شفاف میان مردم و نهادهای تصمیمی گیری باید بگونه ای سامان یافته باشد تا “همه انواع نمایندگان ذینفع بتوانند دانش و تخصص خاصی را در زمینه های متعدد اقتصادی، اجتماعی، زیست محیطی و علمی به مجلس ارائه دهند. آنها می توانند نقشی کلیدی در گفتگوی باز و کثرت گرایانه ای داشته باشند که یک نظام دموکراتیک بر آن استوار است.” اما برای جلوگیری از تباهی در امر لابی گری، پارلمان اروپا، شورای اتحادیه اروپا و کمیسیون اروپا تعهد خود را به باز بودن و شفاف بودن لابی گری نشان داده اند. شفافیت به افراد امکان می دهد اطلاعات مربوط به فعالیت های نمایندگی منافع را که در مقابل موسسات اتحادیه اروپا انجام می شود و همچنین داده های آماری مربوط به همه احزاب ثبت شده را آسان تر به دست آورند.[6]
تعریف روشن مفاهیم
اگر نظریه دمکراتیک لابی گری به عنوان راهنمای عمل گروه های لابی گر مانند شورای ملی ایرانیان امریکا در نظر گرفته شود، مفاهیمی و ارزشهایی که آن شورا فلسفه وجودی خود را براساس آنها قرار داده است، باید به درستی تعریف شوند تا برای افکار عمومی روشن شود که آیا شورا به درستی به آن ارزشها پایبند می باشد یا نه. برای این منظور، و با موضعی بیطرفانه نسبت به فعالیتهای شورا، پاره ای از مفاهیم و ارزشهای به اختصار توضیح داده می شوند. قضاوت در اختیار خوانندگان محترم و وجدان تاریخ می باشد.
دیپلماسی چیست؟
از آنجاییکه لابی گری با دیپلماسی مردمی بیگانه و نیست، مناسب است این واژه توضیح داده شود. به زبانی ساده و از نگاه جریان اصلی و مسلط سیاست در جهان، دیپلماسی به معنی هنر و نیز مهارتهای لازم برای تنظیم و توسعه روابط مسالمت آمیز میان دولتها می باشد. بطور طبیعی لابی گرانی که از سوی کشوری نزد کشوری دیگر لابی گری می کنند، مهارتهای خود را بکار می گیرند تا مواضع آن دولتها را به یکدیگر نزدیک سازند.[7] ولی از نقطه نظر اصول اخلاقی این تعریف با چالشهایی مواجه می باشد. اولین چالش این است که باید دید منظور از دولت چیست و دولت کدام است؟ آیا دولتهای تمامیت خواه که کوچکترین و ساده ترین پرسش های طبیعی از سوی شهروندان خود را بی رحمانه سرکوب می کنند و منافع ملی را صرف مداخلات غیرقابل توجیه و جنگ طلبانه خود در دیگر نقاط جهان می نمایند، هنوز مشمول تعریف دولت برای توضیح دیپلماسی می باشند؟ جان راولز برجسته ترین متفکر لیبرال معاصر جهان در کتاب قانون مردمان، اینگونه دولتها را قانون شکن (منظور از قوانین حقوق بین الملل جاری است) می داند که باید برای احترام به آزادی های اساسی و حقوق بشر مردمان خود (یعنی تامین خیر عمومی)، تحت فشار قرار گیرند.
کانت در یکی از فکورانه ترین مقالات خود با عنوان ” درباره گفتارهای متداول: این ممکن است در تئوری درست باشد ، اما در عمل کاربرد ندارد”[2]، آموزه اخلاقی ارزشمندی برای جهان امروز فراهم می آورد، آموزه ای که برای لابی گران حکومت اسلامی می تواند مفید باشد. او در این نوشتار، کسانی که سیاست را به معنی پیشبرد منافع طبقه خاصی تلقی می کنند، و از دیپلماسی هم به عنوان هنر پیشبرد گفتگو میان دولتها (صرفنظر از اینکه مشروعیت دارند یا نه) به طریقی موفقیت آمیز می دانند، و خود را صلح طلب معرفی می کنند، بی فرهنگ و بی معرفت ( و به تعبیر کانت هرزگی اخلاقی)[3] خطاب می کند چرا که اینان اخلاق و وجدان انسانی را قربانی سیاست، دیپلماسی و موفقیت در آن می کنند. این دولتها، و حامیان لابی گر آنها، اساسا هیچ درک صحیحی از مسئولیت پذیری و بهبود در نظم جهانی را ندارند و به دلیل ماهیت تمامیت خواهی خود هرگز نمی توانند آنرا تحمل نمایند. دولتی که منافع شهروندان خود و منافع ملی را قربانی اهداف سلطه گرایانه خارجی ساخته، و در داخل نیز ساده ترین حقوق مردمان را نادیده انگارد، بی تردید مشروعیت خود را از دست می دهد. اینگونه دولتها نمی توانند مشمول دیپلماسی برای توسعه روابط مسالمت آمیز در جامعه بین المللی باشند، و به همین سان مدافعان ریز و درشت و لابی گران آنها نیز نمی توانند درک صحیحی از مفهوم مسالمت آمیز بودن روابط بین الملل داشته باشند. البته مجال این بحث در اینجا نیست. اما نگاهی ساده به حقوق بین الملل معاصر شامل حقوق بشر بین المللی نشان می دهد هر نوع مفهوم روابط صلح آمیز، باید ضرورتا با احترام به حقوق ذاتی مردم همراه باشد. این پیش فرض را اعلامیه جهانی حقوق بشر در بند اول مقدمه به روشنی توضیح داده است: “شناسائی حیثیت ذاتی کلیه اعضای خانواده بشری و حقوق یکسان و انتقال ناپذیر آنان اساس آزادی و عدالت و صلح را در جهان است.” آیا لابی گران به این حقایق مورد انتظار خانواده بشری وقوف دارند؟ اگر پاسخ مثبت است، پس چرا حقوق حق و ذاتی هموطنان ستم دیده خود را نادیده انگاشته و لابی گری را از مجرای حقیقی آن منحرف می سازند؟ اگر آگاهی و وقوف ندارند، پس چرا یک چنین مفاهیمی را به عنوان راهنمای عمل لابی گری برگزیده اند؟
صلح و امنیت چیست؟
به زبانی ساده امنیت ضرورتا نمی تواند با زندگی در شرایط صلح (یعنی فقدان جنگ) معادل باشد. بلکه امنیت به معنی امنیت انسانی است[4]. هیچ صلحی بدون امنیت انسان (یعنی صلحی عادلانه و مطابق با اراده آزاد مردم) نمی تواند پایدار باشد. دانش آموخته گان علم سیاست، باید با وجدان آگاه و مسئولیت پذیری دقت داشته باشند که بدون احترام به حقوق و آزادی های اساسی مردم امنیت هیچ معنی و مفهومی نمی تواند داشته باشد. آنهایی که الفبای علم سیاست را خوانده اند به خوبی می دانند که مقدمه منشور ملل متحد (که در حکم قانون اساسی جهان است) در ابتدا بر احترام به حقوق بشر و آزادی های اساسی تاکید می کند، سپس آنرا بنای نظم و امنیت صلح آمیز جهانی معرفی می نماید. یعنی اول حقوق انسان، دوم امنیت. بنابراین باید سه پرسش اساسی را باید در برابر آنهایی که شعار صلح جویی و امنیت سر می دهند، قرار داد: اول، امنیت برای چه کسی؟ دوم، امنیت از سوی چه تهدیدی؟ و سوم، امنیت با چه ابزاری؟ پاسخ خیلی ساده است. سازمان ملل متحد دکترین امنیت انسانی را اینگونه تعریف می کند:
الف: امنیت یعنی تامین حقوق ذاتی و غیر قابل تردید مردم برای برخورداری از آزادی، کرامت و حرمت انسانی، و رها بودن از فقر و نا امیدی
ب: همه مردم، بویژه افراد آسیب پذیر، باید از هرنوع ترس آزاد باشند، باید بتوانند از فقر رهایی یابند، و فرصت برابر برای استفاده از تمام حقوق انسانی و توسعه توانایی های خود را داشته باشند..
بنابراین صلح و امنیت ضرورتا معادل با فقدان جنگ نیست. این خطای بزرگ لابی گران خارج نشین است که مفهوم صلح را به فقدان تقلیل داده و چشم بر عدالت فرو می بندند. آنها، دانسته و یا نادانسته، فراموش می کنند که امنیت یعنی رها بودن مردم از ترس دستگیری، زندان و شکنجه، یعنی رها بودن از فقر و گرسنگی، رها بودن از نا امیدی و ناتوان بودن، رها بودن از تخریب محیط زیست. آیا لابی گران پاسخی به چرایی کارهای خود در قبال غفلت از معنای حقیقی صلح و امنیت دارند؟ آیا می توان باور داشت که کسانی با داشتن بالاترین درجات دانشگاهی در علوم سیاسی و روابط بین الملل از دانشگاه های امریکایی و یا اروپایی، نسبت به معنای صحیح صلح و امنیت، و وابستگی غیرقابل آن به احترام به حقوق انسان، نا آگاه باشند؟ به سختی می توان پاسخ مثبتی به این پرسش ها داد. باز هم باید قضاوت را به وجدان تاریخ، و و آگاهی مردم بیدار و هشیار واگذار کرد.
امنیت ملی و بین المللی نمی تواند بدون امنیت انسانی معنی داشته باشد. حال چگونه است که کسانی زیر عنوان علم سیاست و روابط بین الملل، امنیت انسانی را نادیده انگاشته و فقط آنرا در پناه موفقیت در گفتگوهای دیپلماتیک توضیح می دهند، و حقوق مردمان مظلوم، ستم دیده، و به حاشیه رانده شده را نادیده می انگارند؟ آیا اینان دانش خود را در خدمت توجیهات غیر انسانی نظام های تمامیت خواه قرار نمی دهند؟
دیالوگ (همپرسگی) روشنفکرانه چیست؟
یادآور همان مفهوم کانتی بی فرهنگ و بی معرفت بودن اخلاقی، خطاست که دیالوگ را به گفتگوهای دیپلماتیک و یا چانه زنی های تجاری و اقتصادی تقلیل داد. همچنین خطاست که مشارکت مدنی معنا دار، و یا عدالت و پرورش و شکوفایی انسانی، را به پشت پرده زدوبندهای لابی گری کشاند، بویژه وقتی که یک گروه لابی گر شفافیت را به عنوان سنگ بنای اعتمادسازی معرفی می نماید.
آکادمیک ها و به اصطلاح روشنفکر هایی که همپرسگی را فقط در قالب گفتگوهایی برای پیشبرد صلح دوستی تقلیل داده، و یا در پشت درهای بسته و از زاویه دید خود آنرا جستجو می کنند، معنای واقعی دیالوگ (همپرسگی) فدای تامین منافع فردی و گروهی خود می سازند. اینان دیالوگ را به گفتگوها یا چانه زنی های تجاری و اقتصادی، و بدون شفافیت، تقلیل می دهند. این در حالی است که دیالوگ (همپرسگی) یعنی بودن با دیگران برای درکی عمیق از معنای زندگی؛ یعنی با هم بودن برای رهایی بخشی آنهایی که از رنج های تاریخی در عذاب هستند، دیالوگ یعنی تلاش جمعی برای خیر عمومی در برابر همه اشکال تمامیت خواهی و استبداد. دیالوگ یعنی گام نهادن در فرآیندی برای یادگیری متقابل با هدف پیشبرد منافع جامعه بشری؛ یعنی خود را در دیگران یافتن؛ یعنی شکل بخشیدن به یک “ما”ی متعهد به آزادی خواهی و حقوق بنیادین انسانها؛ یعنی دست یابی و استقرار عدالت اجتماعی؛ یعنی دیالوگ برای احیا و پیشبرد منافع آنهایی که به فقر کشیده شده اند و عزت و کرامت انسانی آنها پایمال شده است… از همه عزیزان تقاضا دارم نگاهی به آثار چارلز تیلور، مارتین بوبر، هربرت مید و دیگر متفکران برجسته فلسفه همپرسگی داشته باشند.
آیا دست اندرکاران شورای ملی ایرانیان امریکا، هواداران آنها، و سازمانهای موازی که در کانادا تشکیل شده اند، و یا آنهایی که ممکن است ساده انگارانه از صلح سخن می گویند، درک صحیح از مفاهیم مسئولیت، بهبودی در شرایط زندگی انسانی، ضرورت باز تعریف نظم جهانی بر اساس احترام به حقوق ذاتی انسانها و ارزشهای دمکراتیک دارند؟ آیا واقعاً معیارها و اهداف دیالوگ سازنده و معطوف به رهایی مظلومان و ستم دیدگاه حکمت استبدادی دینی را در نظر می گیرند؟ آیا صلح مورد نظر آنان همراه با عدالت جویی و دفاع از سرکوب شدگان است؟ چه کسی از بهبودی روابط میان نظام های استبدادی و سرکوبگر با دمکراسی ها سود می برد؟ نظام های تمامیت خواه و سرکوبگر؟ لابی گران آنها؟
ما باید با دقت به بازی های زبانی و عناوین آکادمیک، روشنفکر، صلح دوست، دیالوگ، دیپلماسی، و واژه های مشابهی که بکار گرفته می شوند تا به استحکام منافع و روابط قدرت منجر شوند، دقت کافی داشته باشیم. کوتاهی و قصور به لحاظ اخلاقی خطا و خیانت به مفهوم متعالی انسانیت و حقوق ذاتی انسانهاست. ما باید خود را به یک تعهد عمیق اخلاقی و سیاسی برای دفاع از حقوق مظلومان و ستم دیدگان و بر ملا ساختن طرح های فریبکارانه ستمگران و لابی گرهای آنان متعهد سازیم. امید به آن روزی که لابی گران به خود آیند و وجدان خویش را بیش از از این به این زندگی کوتاه دنیایی نفروشند. و بازهم به امید روزی که آنان به آغوش ملت بازگشته و در نزد مردم ستم دیده سربلند و سرافراز بشوند.
[1] Etymology of loddying: https://www.merriam-webster.com/words-at-play/the-origins-of-lobbyist
[2] Immanuel Kant (1793). On the Common Saying: That May be True in Theory, but It does not Apply in Practice
[3] Moral Philistine
[4] https://www.un.org/humansecurity/what-is-human-security/
[1] Lobbying Act (R.S.C., 1985, c. 44 (4th Supp.). Government of Canada: Justice Laws Website: https://laws-lois.justice.gc.ca/eng/acts/l-12.4/
[2] Lobbying Disclosure Act of 1993. (1994). United States, Congress. House. Committee on the Judiciary. Subcommittee on Administrative Law and Governmental Relations.
[3] Mill, J.S. (1859/2001). On Liberty. Kitchener, Canada: Batoche Books.
[4] Laboutková, S., Šimral, V. and Vymětal, P. (2020).Transparent Lobbying and Democracy. Springer.
[5] Lobbying Groups and Transparency. At Your Service: European Parliament. https://www.europarl.europa.eu/at-your-service/en/transparency/lobby-groups
[6] همان منبع بالا
[7] آقای دکتر هوشنگ امیر احمدی , و آقای تریتا پارسی دو تن از چهره های شناخته شده این جریان می باشند.