ما و نظریه های راهبری مدرن بخش دوم

 

شیریندخت دقیقیان :

بخش دوم: راهبری که مردم با داستان او ارتباط می گیرند

فشرده بخش اول: این روزها با برآمد مسیر انقلابی نوین در قالب جنبش زن، زندگی آزادی، مسئله‌ی رهبری اهمیت بسیار پیدا کرده و مورد گفتگو و جدل های بسیار قرار دارد. از این رو تامل و مروری بر نظریه های مدرن پیرامون رهبری اهمیت بسیار دارد. امید است که این نظریه ها به شبکه های گفتگوی مردمی، رسانه ها و کلاب هاوس ها نیز راه پیداکند و در همخوانی با شرایط خاص تاریخ و جامعه‌ی ایران، خودآگاهی علمی مشترکی را هنگام گفتگو و جدل به کار بیندازند. 

از جمله آموزه های مهم در این نظریه های مدرن راهبری/راهگشایی این است که پیچیدگی جوامع امروزی و وجود حیطه های گوناگون سیاسی، مدنی، فکری، صنفی، آموزشی، جنسیتی، هنری، دادخواهی، و غیره که هر یک به تخصص ها و تجربه های بسیطی نیازدارند، تمرکز امر راهبری را در دست یک نفر ناممکن می سازد و در نتیجه رهبری مشورتی و تکثرگرا را در دستور روز قرار می دهد. 

در این نوشته با توجه به بار منفی کلمه‌ی”رهبر” نزد ما ایرانیان در طی چهل و دو سال اخیر از دو واژه‌ی راهبری و راهگشایی که با ژرفای مفهوم لیدرشیپ در دنیای مدرن همخوانی دارند، استفاده خواهم کرد.  معادل راهبر را از شعر حافظ و نیز یک رباعی از مولوی وام گرفته ام:

ای بی‌خبر بکوش که صاحب خبر شوی       تا راهرو نباشی کی راهبر شوی (حافظ)

*

شب رو که شبت راهبر اسرار است             زیرا که نهان ز دیده‌ی اغیار است (مولوی)

در بخش اول این مجموعه به انگاره های رهبری و دینامیزم های گوناگون میان راهبر و پیرو پرداختیم. در این بخش به آراء هاوارد گاردنر متفکر آمریکایی قرن بیستم در زمینه‌ی داستان گویی در جنبش ها و رهبرانی که در چنین پیش زمینه ای برآمد می کنند، می پردازیم.

راهبری که مردم با داستان او ارتباط می گیرند

در میان جوامع هنگام تحولات و انقلاب ها چهره هایی سربر می آورند و محبوب مردم می شوند. آنها بیشک سابقه ای دارند و تاریخی. اما بسیاری دیگر نیز ممکن است همان سابقه را حتی پررنگتر داشته باشند، پس چرا فقط افراد خاصی برآمد می کنند؟ 

هاوارد گاردنر، متفکر، روانشناس و متخصص تعلیم و تربیت معاصر آمریکایی با نظریه‌ی “هوش های چندگانه” شناخته شده است که بر اساس آن یک عامل را نمی توان به نام هوش اندازه گیری کرد. او استدلال کرد که چندین نوع هوش وجود دارد.   گاردنر پس از آن در سال ۱۹۹۵ با مشارکت اما لاسکین کتاب Leading Minds   ذهن های راهبری کننده را منتشر کرد.  عنوان دوم این کتاب An Anatomy of Leadership یا کالبد شناسی راهبری بود؛ تحقیقی پیرامون خلاقیت و تاثیر گذاری در مدرسه‌ی تعلیم و تربیت هاروارد.  او در این نظریه

برخی از شارحان گاردنر از جمله وارن بنیس برآنند که کشف او در زمینه‌ی ارتباط میان داستان خوب با بازدهی بالا در تدریس و راهبری، بازتابی است از هنر تدریس خود او.  گاردنر نظریه‌ی راهبری خود را نه در قالب متن های پر از حروف ایتالیک، گیومه و اصطلاح های دشوار، بلکه در یازده زندگینامه‌ی کوتاه از رهبران قرن بیستم ارایه می کند: از مارگارت مید تا مهاتما گاندی.  بنیس پیرامون اهمیت نظریه‌ی راهبری گاردنر می نویسد:

بشریت امروز در دنیا سه تهدید مهیب پیشارو دارد: خطر ویرانی در اثر یک اتفاق یا جنگ هسته ای؛ تهدید مصیبتی فراگیر یا فاجعه ای زیست بومی؛ و بحران تشدید شونده‌ی راهبری در بیشتر نهادهای ما.  بحران راهبری، برخلاف امکان یک مصیبت یا نابودی سراسری نمی تواند موضوع فیلمی پرفروش باشد، بلکه به دلایل بسیار، فوری ترین و خطرناک ترین تهدید امروز ما است، فقط چون به اندازه‌ی کافی شناخته نشده و درک اندکی از آن وجود دارد. [۱۵]

نظریه‌ی گاردنر در مورد راهبری ِ کارآمد، نه فقط سیاست، بلکه تجارت و صنعت، دولت و فضای مدنی را دربر می گیرید.  راهبر ِ کارآمد “با سخنان یا نمونه‌ی فردی زندگی خود بر روی رفتارها، افکار و احساسات شمار چشمگیری از انسان های مخاطب او به جا می گذارد گاردنر برای پس زدن مفاهیم زیانبار در دوگانه‌ی بدنام ِ رهبری/پیروی، به جای پیروان یا followers استفاده از مخاطبان یا audience را پیشنهاد می کند.  از دید او طیفی وجود دارد از راهبران غیرمستقیم -که کار تحقیقی، هنری و ارتباطی ارایه می دهند- تا راهبران مستقیم که از طریق سخنرانی و کنش اجتماعی و سیاسی با مردم ارتباط می گیرند.  راهبران مدرن و دمکراتیک پیرو ندارند، بلکه مخاطبانی دارند که تا زمانی که آنها سخن دل و مطالبات آنها را نمایندگی می کنند مخاطب او می مانند.

گاردنر، راهبران را از نظر دامنه‌ی تاثیر نیز طیف بندی می کند: تاثیر در محافل محدود، مانند محافل آکادمیک و روشنفکری و تاثیر بر جمعیت های بزرگ چون پاپ ِ کلیسای کاتولیک. او راهبران را از نظر خلاقیت نیز درجه بندی می کند. گاردنر این چهار ویژگی در یک راهبر را ضروری می داند که آگاهی نسبت به آنها می تواند از فضای عوامفریبی و شهرت های حباب وار جلوگیری کرده، توهم های خودرهبربینی را مهارسازد:

۱- فرد باید با یک جامعه یا دسته ای از مخاطبان، پیوند تنگاتنگ داشته باشد.

۲- ریتم زندگی او ترکیبی از زندگی شخصی و حضور در میان مردم باشد.

۳- میان داستانی که فرد راهبر برای مخاطبان خود می گوید با زندگی و خطوط شخصیتی خود او باید همخوانی وجود داشته باشد.

۴- با گزینش مردم به قدرت رسیده باشد و نه با استفاده از زد و بند و خشونت.

گاردنر بر آن است که هر داستان،‌ حامل پیام برای ایجاد یک دگرگونی است. راهبران، بسته به پختگی مخاطبان، یا “داستان را می‌گویند (Telling)یا آنرا تبلیغ کرده، به اصطلاح می فروشند (Selling)یا داستان را با مشارکت راهروان جلو می‌برند .(Participating) آنها در پیشرفته ترین حالت، نقش‌های داستان را به افراد کارآمد و شایسته وامی گذارند .(Delegation) 

بسط نظریه‌ی هوش های متفاوت گاردنر به شیوه های راهبری

هوارد گاردنر در کتاب Frames Of Mind ، چارچوب های ذهن، هفت گونه هوش انسانی را بر می شمرد.  یکی از شارحان گاردنر به نام  دیوید مکیستیون  [1]شرح می دهد که چهار نوع هوش قطعا برای موفقیت یک راهبر امروزی ضروری هستند:

Physical (PQ); Intellectual (IQ); Emotional (EQ); and Spiritual (SQ)

ضریب جسمانی، ضریب عقلانی، ضریب عاطفی و ضریب روحیه‌ی معنوی.  این ضریب در جریان تجربه های معمول زندگی، تحصیل و تخصص یابی شکل می گیرد.

QP هوش جسمانی: گاردنر در طبقه بندی هوش ها به هوش حرکت جسمانی پرداخت و شارح او مکوستیون هوش جسمانی لازم راهبری را با آن مرتبط می داند. داشتن جسمی قوی و مقاوم و کنترل فرد بر زبان جسمانی خود در کیفیت راهبری تاثیر می گذرد.

نمودهای هوش جسمانی:

  • توانایی گوش سپردن و پاسخگویی مناسب به شرایط جسمانی خود از جمله درد، گرسنگی، افسردگی، خستگی، فرسودگی و غیره.
  • خودآگاهی از ارتباط جسم و ذهن و تسلط بر آنها، از جمله تشخیص زمان فعالیت شدید یا استراحت، خوردن یا نخوردن و رفتار بر اساس آنچه نیاز داریم و نه آنچه می خواهیم.
  • حفظ جسم خود در بهترین فرم و سلامتی ممکن.

  IQ هوش عقلانی: گونه‌ی دیگر هوش لازم برای راهبری هوش عقلانی است. هانری برگسون در کتاب تکامل خلاق [2] در این ابره می نویسد: “وجود داشتن، یعنی تغییر کردن؛ تغییر کردن یعنی به پختگی رسیدن؛ به پختگی رسیدن یعنی تا بینهایت در صدد بازآفرینی خود برآمدن”.  از این رو راهبران موفق کسانی هستند که به گونه ای مداوم در حال آموزش و بازآفرینی دیدگاه های خود هستند. ما در فضای ایرانی به تجربه‌ی عینی دیده ایم کسانی که این فرایندها را نگذرانده اند به ندرت مخاطبان بسیار پیدا می کنند و حتی آنهایی که زمانی در راهبری جنبش ها شرکت داشته اند، ولی از بازآفرینی دیدگاه ها و شخصیت خود غافل مانده اند، چه بسا در گستره‌ی همگانی فراموش می شوند و به جای آنها چهره هایی تازه نفس به میدان می آیند. اغلب راهبران گذشته که از بازآفرینی خود غافل مانده اند با حسادت، انکار و حتی نفرت با چهره های تازه به میدان آمده برخورد می کنند.

نمودهای هوش عقلانی

  • ثبت نام در کلاس های آموزش عالی، گرفتن یک مدرک تحصیلی دوم، کسب مهارت های تکنولوژیک.
  • تحقیق در زمینه های فلسفه، دین، روانشناسی، نظریه های راهبری و غیره.
  • همنشینی با افراد و سازمان هایی که دارای تجربه های طولانی هستند.

EQ هوش عاطفی: داشتن هوش عاطفی برای راهبری مدرن موفق یکی از ضرورت ها است. زنان در کنار انواع هوش های دیگر در این زمینه برجستگی های بسیاری نشان داده اند.  داشتن هوش عاطفی سبب می شود که راهبر با اعماق روحیه و خواسته های مخاطبان خود ارتباط بگیرد و به موقع رفتارهای خود را اصلاح و به روز کند. هوش عاطفی همچنین تضمینی است که راهبر مخاطبان خود را فریب ندهد و با ارتباطی حقیقی و شفاف با آنها کار کند. در کنشگری اجتماعی و سیاسی چنین راهبرانی دستاوردهای پایدار و موثری به ارمغان می آورند.  هوش عاطفی میدان را برای استفاده‌ی ابزاری که در قلمروهای سیاست بسیار رایج است، تنگ می کند.

نمودهای هوش عاطفی

  • یادگیری اصول و رفتارهایی جهت برای بهبود خودآگاهی و مدیریت خود در زمینه های اعتماد به نفس؛ کنترل خود، سازگاری، توانایی آغاز کردن.
  • افزایش میزان همدردی اجتماعی در وجود خود، گرایش به خدمتگزاری به افراد و سازمان ها.
  • اداره‌ی روابط خود شامل رفتارهای راهبری الهام بخش، مدیریت تغییر، مهارت های حل اختلاف، کار گروهی و کاربرد تکنیک های گوناگون.

 SQ هوش معنوی: هوش معنوی به معنای هوش دینی نیست، هرچند دینداران صادق و غیرریاکار در جریان مراقبه ها و با کمک آموزه های معنوی می توانند به آن دست یابند، اما هوش معنوی فقط مختص خداباوران نیست. محققی که به این نوع هوش ضروری برای رهبری اشاره کرده Cindy Wigglesworth  است در کتاب The Twenty-One Skills of Spiritual Intelligence.  او هوش معنوی را چنین تعریف می کند: “توانایی رفتار خردمندانه در عین حفظ صلح درونی و بیرونی صرفنظر از شرایط”.

همدردی یکی از کیفیت های معنوی مهمی است که بدون آن راهبری منحرف می شود.  کنش اجتماعی و سیاسی دمکراتیک به راهبرانی نیاز ندارد که با رگ های گردن جهیده و خشم و نفرت و تکبر و تحکم می خواهند خود را برجسته سازند. بلکه رهبران حساس و همدرد با مردم می توانند سامان دهنده‌ی تغییرهای مثبت باشند.

نمودهای هوش معنوی

  • شناخت از جهان بینی و هدف زندگی و الویت های ارزشی خود و مهار ایگو و خودپرستی برای دستیابی به نسخه ای معنوی تر از خود.
  • برنامه ریزی برای رشد معنوی خود و زندگی کردن در همخوانی با هدف، ارزش ها و دورنمایی که ادعا می کنیم.
  • آشنایی با جهان بینی های دیگران و شناخت محدودیت ها و قدرت های ادراک انسانی، آگاهی به قواعد معنوی زندگی و وحدت ترافرازنده با جهان هستی.
  • توانایی انتقال اصول معنوی به دیگران، کنشگر تغییر بودن، تصمیم های خردمندانه گرفتن و همجهت با جریان زندگی پیش رفتن.

گاردنر و بیوگرافی های راهبران دمکراتیک

آیا راهبران، ساخته‌ی روح زمانه‌ی خود هستند یا با ویژگی های فردی خاصی به موقعیت خود در تاریخ دست می یابند؛ ژن موثر است یا محیط زیست؟ آیا راهبران خوب فقط فرصت را در هوا می قاپند یا دارای ایده ال هستند؟ گاردنر از گزینش یکی از این دوتایی ها سرباز می زند و حتی آنها را با هم آشتی می دهد.  او طرز فکر “یا این یا آن” را متعلق به توانایی ِ ذهنی ِ کودک ِ پنج ساله می داند.

گاردنر در بیوگرافی های کوتاه راهبران موفق، این راهنشان ها را می یابد: آنها شنوندگان توانایی بوده اند؛ دامنه‌ی تمرکز بالا داشته اند؛ سخنرانانی خوش بیان و توانا بوده، با داستانی گیرا با مخاطبان ارتباط گرفته اند؛ اعتمادبرانگیز بوده اند؛ در زندگی آنها سفر، مهاجرت و تبعید و زندان نقش مهمتری داشته تا تحصیلات آکادمیک، مانند نمونه های گاندی و رونکالی و ماندلا؛ آنها قادر به برانگیختن امید و حرکت در جوامع ناامید و خاموش بوده اند.  راهبرانی که اقتدارگرا نبوده اند، سفرهای بیشتری داشته، سلوک های درونی و تحول های وجدانی/روحی بیشتری را تجربه کرده اند تا رهبران اقتدارگرا.  النور روزولت که مدافع جنبش برابری حقوق زنان با مردان در آمریکا بود، همدم ِ مهربان ِ شوهری فلج بود که عشق زن دیگری را در دل داشت.

بررسی های گاردنر از بیوگرافی های راهبران موفق، می تواند راهنمایی برای کنش اجتماعی ما ایرانیان باشد و نیز بازبینی ما از زندگینامه های افراد دلیر، دانا و فداکاری که در تاریخ معاصر ایران تغییرهای مثبت را کلید زده اند. در بحران های راهبری جنبش ها و انقلاب ها شفافیت چهره ها و برنامه های آنها حرف اول را می زند و تضمینی است برای فریب نخوردن مردم از “رهبران” ریاکار و آسیب رسان.  جلسات گفتگو، مصاحبه ها و مناظره ها بهترین فرصت هستند که می توان چگونگی رفتار یک مدعی راهبری با دیگران هنگام گفتگو و تعامل و میزان شفافیت در زمینه‌ی عملکردهای گذشته و برنامه های آینده‌ی او را مشاهده  تحلیل نمود. پیام ها و مونولوگ ها این امکان ها را فراهم نمی سازند.

بخش آینده به رهبری کاریزماتیک و جلوه های مثبت و منفی آن  اختصاص خواهد داشت.

منابع

 Bennis, Warren.: 1996. The Leader as Storyteller. Leadership Magazine, issue of Harvard Business Review.

Gardner, Howard; E. Laskin:. Ema. 1995.  Leading Minds, an Anatomy of Leadership. Basic Books.

Gardner, Howard.: 1983. Frames Of Mind. The Theory of Multiple Intelligence. Basic Books.

McCuistion, David.: 2022. Leadership Intelligences – A Holistic Approach. About Leaders

MacIntyre, Alasdair.: 1981. After Virtue. University of Notre Dame Press.

Wigglesworth, Cindy.: 2012. The Twenty-One Skills of Spiritual Intelligence Kindle Edition. Select Books, Inc.

 

[1] DAVID MCCUISTION

[2] Creative Evolution

منبع : رادیو زمانه