ما و نظریه های رهبری مدرن 

 

شیریندخت دقیقیان :

پیشگفتار

این روزها با برآمد مسیر انقلابی نوین در قالب جنبش زن، زندگی آزادی، مسئله‌ی رهبری اهمیت بسیار پیدا کرده و مورد گفتگو و جدل های بسیار قرار دارد. از این رو تامل و مروری بر نظریه های مدرن پیرامون رهبری اهمیت بسیار دارد. امید است که این نظریه ها به شبکه های گفتگوی مردمی، رسانه ها و کلاب هاوس ها نیز راه پیداکند و در همخوانی با شرایط خاص تاریخ و جامعه‌ی ایران، خودآگاهی علمی مشترکی را هنگام گفتگو و جدل به کار بیندازند. 

از جمله آموزه های مهم در این نظریه های مدرن راهبری/راهگشایی این است که پیچیدگی جوامع امروزی و وجود حیطه های گوناگون سیاسی، مدنی، فکری، صنفی، آموزشی، جنسیتی، هنری، دادخواهی، و غیره که هر یک به تخصص ها و تجربه های بسیطی نیازدارند، تمرکز امر راهبری را در دست یک نفر ناممکن می سازد و در نتیجه رهبری مشورتی و تکثرگرا را در دستور روز قرار می دهد. 

در این نوشته با توجه به بار منفی کلمه‌ی”رهبر” نزد ما ایرانیان در طی چهل و دو سال اخیر از دو واژه‌ی راهبری و راهگشایی که با ژرفای مفهوم لیدرشیپ در دنیای مدرن همخوانی دارند، استفاده خواهم کرد.  معادل راهبر را از شعر حافظ و نیز یک رباعی از مولوی وام گرفته ام:

ای بی‌خبر بکوش که صاحب خبر شوی       تا راهرو نباشی کی راهبر شوی (حافظ)

*

شب رو که شبت راهبر اسرار است             زیرا که نهان ز دیده‌ی اغیار است (مولوی)

تعریف های مدرن راهبر/ راهگشا

راهبر یا  لیدر ِ دمکراتیک  کسی است که گروهی را برای انجام کاری مشخص هماهنگ و توانمند می‌کند. او الزاما این نقش را در سطح کلان و ملی بازی نمی کند، اما در قلمرویی که به او مربوط است به تحول و تغییر کمک می رساند. چنین فردی، نخست باید در کنار تخصص و آشنایی با قلمروی خاص خد، خواستِ خالص راهگشایی داشته باشد و از ویژگی‌هایی چون صداقت، درستکاری، اعتماد به نفس، هوش عاطفی و مجرد، خلاقیت، دورنمای ذهنی، بیان شیوا و نیز دانش کافی برخوردار باشد.  او با خطاهای ذهنی و شناختی، آگاهانه رو به رو می‌شود و از شنیدن و ادراک گزینشی، یا تفسیر نظر دیگران بر اساس انتظاری که پیشاپیش از آنها دارد، پرهیز می‌کند.

واژه‌ی Leadership از واژه‌ی Lithan در زبان انگلیسی قدیمی گرفته شده، یعنی “برو” ریشه‌ی این واژه نشان می‌دهد که مفهوم کلیدی Leadership ، نه قدرت، بلکه راهنمایی دیگران در یک راه و به ویژه پیشاپیش آنها حرکت کردن است.  راهگشا در جوامع و سازمان‌های مدنی، همواره داستانی برای گفتن دارد که حتما باید جوهر این داستان در وجود و زندگی او بازتاب یابد. این داستان‌ها یک دگرگونی را در نظر دار ند. .بر حسب پختگی پیروان، یا “داستان را می‌گویند  (Telling) یا درباره‌ی آن استدلال می‌کنند (Selling) یا داستان را با مشارکت رهروان نقش می‌زند و جلو می‌بر ند (Participating) و در پیشرفته ترین حالت، نقش‌های داستان را به افراد کارآمد و شایسته وامی گذارند .(Delegation)(1990 (Gardner. این تعریف و شرح راهبری بر اساس داستان گویی را در بخش دوم این مجموعه دنبال خواهیم کرد.

طبقه بندی ها در نظریه های راهبری/راهگشایی 

جان.پ.فرنچ و برترام راوِن قدرت را از نوع پیشرفته تا سنتی و ابتدایی آن، در پنج دسته طبقه بندی می‌کنند.  طبقه بندی آنها نشانگر خصلت غیرمتمرکز رهبری در نظریه ها و پراکسیس اجتماعی مدرن است.

قدرت کارشناسی (Expert Power) برخاسته از نفوذ منطق، استدلال و اعتبار، اساس راهگشایی پیشرفته است.  راهبری های جمعی و ساختارهای مدیریت افقی با شرکت متخصصان در سازمان های مردم نهادی که در زمینه های کاری خود خبره و باتجربه هستند، از نوع قدرت کارشناسی هستند.

قدرت ارجاعی(Referent Power)  زمانی شکل می‌گیرد که پیروان به دلیل هویت یا هدف مشترک با یک راهبر همراه می‌شوند. این گونه از قدرت تا زمانی دوام می‌یابد که پیروان، حضور راهبر را در کنار خود حس کنند؛ مانند وابستگی به گروه، حزب و یا افرادی که منافع آنها را نمایندگی می کنند. افراد با پیوستن به این گروه‌ها، احساس هویت، احترام و حس امنیت می‌کنند.

قدرت مشروع (Legitimate Power)در فرهنگ‌های سنتی که در آنها، هوش، سن، طبقه‌ی اجتماعی و هیبت ظاهری می‌تواند به یک فرد، اقتداری مشروع برای تسلط به پیروان خود ببخشد. آنان که ساختار اجتماعی و سنت را پذیرفته‌اند، به این قدرت مشروع تن در می‌دهند. این رهبران، بیشترین استفاده را از این ویژگی پیروان خود می‌برند.

قدرت اجبارگر (Coercive Power)بر اساس مجازات شکل می‌گیرد و هرچه قدرت اجباری بیشتر باشد، شدت مجازات بیشتر است (مانند مجازات‌های وحشیانه در حکومت‌های بنیادگرای دینی)

قدرت پاداش دهنده ((Reward Power در میان ساختارهای اجتماعی شکل می‌گیرد که در آنها مستبدان، هیچ احترامی به اندیشه و اراده‌ی فردی نمی‌گذارد و فرد پیرو منکوب و مطیع، تنها در جستجوی پاداش است؛ مانند فرقه های میلیشیایی و گروه‌های گانگستر.

( Hesselbein; Goldsmith; Beckhard.1996 )

رژیم های استوار بر رانت های حکومتی مانند رژیم کنونی ایران انواع مزدور و پاداش بگیر را در ازای وفاداری به حکومت و شراکت در جنایت ها پرورش می دهند.

توانمندسازی شهروندی به معنای افزودن به توان مستقل جامعه مدنی در سامان دهی به صفوف و مطالبات خود، در مدل قدرت مشروع، ناچیز است و در مدل های قدرت اجبارگر و پاداش دهنده متوقف می شود.

گروهی دیگر از نظریه پردازان، از جمله کوین دابس، گوردون جک، کریس دیویس و دیوید ستمپ رویکردهای گوناگون به قدرت، راهبری و پیروی را طبقه بندی می‌کنند:

دیدگاه اصالت زیست حیوانی بقای انسان را تابع همان قوانینی می‌داند که بر زندگی وحش حکمفرماست. این دیدگاه، قدرت را به مردان وامی گذارد که مهاجم و تصاحبگرند. دیدگاه برتری قوی بر ضعیف، حق حاکمیت را به قوی‌تر می‌دهد و برای قدرت، ساختاری هرمی قائل است؛ مانند پدرسالاری.

سرمشق گرایی (Paternalism) قدرت را به داناتر و با فضیلت‌ترین فرد می‌سپارد.

فرصت جویی (Contingency)انگاره‌ای از قدرت است از جمله در آراء نیکولو ماکیاولی که هدف را توجیه کننده‌ی وسیله می‌داند و همه چیز را وابسته به موقعیت و نه به اصول. شیوه‌های مدرنِ این نوع از قدرت، در بهترین حالت پراگماتیزم[عمل گرایی محض] و در بدترین حالت، نان به نرخ روز خوری سیاسی یا Realpolitik  نام دارند.

کاریزما گونه‌ای دیگر از قدرت است که فرض را بر وجود نیرویی مافوق طبیعی در وجود یک رهبر می‌گذارد و در بخشی مجزا به آن خواهیم پرداخت.

قدرت بده و بستانی  (Transactional-Base) پیروان را تنها تا زمانی که رهبر در رسیدن به هدف یاری شان دهند، به دنبال می‌کشد. این نوع از قدرت، گونه‌ای معامله میان پیروان و رهبران است.

قدرت استدلال گر(Reason-Based)، در رهبرانِ دارای اندیشه‌های بکر و قدرت متقاعد کردن مردم دیده می‌شود. آنها داستان گویان چیره دستی هستند.

قدرت توافق مدار(Consensus-Based)  با شریک کردن پیروان در روند تصمیم گیری‌ها، میان آنها توافق همگانی ایجاد کند؛ مانند روش مدیریت ژاپنی.

قدرت ارزش مدار Value-Based)  راهبران را حافظ ارزش‌های جوامع و یا سازمان‌ها می‌داند. در این شیوه، وظیفه‌ی فرد راهبر، راهگشایی، شرکت در فرایندهای توانمند سازی شهروندی و کمک به مردم در حل مشکلات خود است. (Dobbs, Gordon, Stamp.1999  )

راهبری در خدمت توانمندسازی شهروندی و مدنی در سه مقوله‌ی آخر یعنی قدرت استدلال گرا، قدرت توافق مدار و قدرت ارزش مدار ممکن می شود.

شیوه‌های دمکراتیک مدیریت، چه در سطح خُرد (نهادها و سازمان‌ها) و چه در سطح کلان (جوامع و کشورها)، تعادلی ظریف میان هوش عاطفی و هوش عقلانی پدید می‌آورند تا مهاری باشد بر گرایش هوش مُجرد به فریفتن و آلت دست قرار دادن دیگران. این اصول، به زبان، آسان می‌نمایند، اما پی‌ریزی آنها در جوامع، نیاز به پیگیری نهادینه شده‌ی آنها و دگرگونی ذهنیت همگانی نسبت به مفاهیم مدیریت و راهگشایی دارد. راهبری/راهگشایی، در مفهوم پیشرو آن، بیش از پیش از مقوله‌ی قدرت فاصله می‌گیرد و به مقوله‌ی نمایندگی و خدمت نزدیک می‌شود. پویش مندی میان “راهبر” و “راه رو”، جایگزین رابطه‌ی سنتّی رهبر و پیرو می شود.

در بخش بعدی به دیدگاه های هاوارد گاردنر در زمینه‌ی راهبری و رهبران مدرن دمکراتیک خواهیم پرداخت.

 

منابع

Hesselbein, Frances; Goldsmith, Marshall; Beckhard, Richard. The Leader of the Future: San Fran Cisco: Jossey Bass Publishers. 1996.

 

 Dobbs:. Kevin, Gordon:. Jack, Stamp:. David. Leadership Theories. Minneapolis. 1999

 

 Gardner:. Howard E. Laskin:. Ema.  Leading Minds, an Anatomy of Leadership. Basic Books, 1995

 منبع : رادیو زمانه