مجید معروف خانی، طوقی سربدار۶۷ گوهردشت

سیامک نادری

من اولین نفری بودم که درروز۸مرداد درزندان گوهردشت خبراعدامها راشنیدم. بازدرکنار همان پنجره ایی که شاهد شکستن پره های سلول بند مقابل وواقعه ناصرمنصوری که فلج شده بود… ایستاده بودم. یکباره صدای مجید معروف خانی را که چهارسال همبند ما بود واینک ما رادرسه فرعی پراکنده کرده بودند شنیدم که باصدای بلند ازسلول بندی که مقابل فرعی ما بود فریاد می زد:«‌ من مجید معروف خانی هستم. به بچّه ها بگویید حکم اعدام ما را داده اند وقرار است اعداممان کنند، بچه ها خداحافظ.» سریع همان لحظه رفتم به حسین محمد خواه که مسئول تشکیلات ما بود پیام را گفتم. فضای تب کرده ایی دربین ما وجود داشت هیچ یک ازما باورمان نمی شد که چنین موضوعی حقیقت دارد و چنین خبری را ناشی ازفضای ذهنی که برای مجید معروف خانی ساخته بودند تحلیل می کردیم. ما می دانستیم که مجید اطلاع دارد که ما درفرعی مقابل ۸هستیم وصدای اورا می شنویم.

آنروز من ازکنار همان پنجره تکان نمی خوردم تااگرخبردیگری است بگیرم…
طنین صدایش هنوزهم درگوشم می پیچد:««‌ من مجید معروف خانی هستم. به بچّه ها بگویید حکم اعدام ما را داده اند وقرار است اعداممان کنند، بچه ها خداحافظ.» چه شجاعتی داشت، ازروزی که پس ازدو نیم سال سلول انفرادی به بند ۱۷آمد جوانی کمی سبزه با ابروان کشیده اش دوست داشتنی بود.چهره ونگاهش هوشیارو تیزهوش وگوش بزنگ هرحوادثی بود…رئیسی جلاد آنها راخوب می شناخت وبچّه های کرج دراولین سری اعدامها قرارگرفتند.
خیلی دنبال عکس مجید عزیزم بودم. عکس دیروزبدستم رسید اما اینترنت ضعیف کمپ بازقطع شد…
قدرشناسی عزیزانی هستم که عکسهای طوقیان برای من می فرستند. زیرا می بایست برای حقایق زندان دهه ۶۰ وقتل عام ۶۷ هرچه مستندترنوشت.

نمای پنجره فرعی ما با فلش آبی وبندی که مجید معروف خانی ازپشت پنجره فریاد زد با فلش قرمزمشخص شده است. این عکس مربوط به خاطره مورس زدن با زهرا خسروی فرشته سربدارگوهردشت است …

Image may contain: 1 person, closeup
Image may contain: sky and outdoor