بهرام رحمانی
همه مذاهب خرافهاند و در این میان مذهب شیعی از همه مرتجعتر و خرافیتر و جانیتر است. حتی افسانهها و تئوریهایی که روحانیون و دست بهقلمهای مذهبی ریز و درشت بافتهاند یک مشت خرافات و داستانسازیهایی هستند که امروزه نمونه مدرن آنها را در فیلمهای هالیوودی ترسناک، تخیلی و پلیسی مشاهده میکنیم. بنابراین، مذهب خرافه و ابزاری در دست سیستم سرمایهداری جهانی است! و در ظول تاریخ بشر، هر جای جهان مذهب بهقدرت رسیده فجایع بیشمار انسانی آفریده است و کابوس بزرگی برای زنان و دختربچهها است.
اکنون در ایران، ماه هولناک محرم و عاشورا و تاسوعا در جریان است. محرم یکی از ماههای پررونق و پردرآمد و پرجنب و جوش بازار مکاره تبلیغ و ترویج و درآمد آخوندها و دار و دستههای مذهبی است. حکومت اسلامی ایران، سعی دارد بهمناسبتهای مختلف از جمله ماه محرم، ایدئولوژی ارتجاعی مذهبی خود را هر چه بیشتر تبلیغ و ترویج کند و با بهرهبرداری سیاسی و اجتماعی و فرهنگی از ناآگاهی و شعور پایین بخشی از شهروندان جامعه، احساسات آنها را تحریک کند تا همه مسایل جامعه، از مسابقات فوتبال و کنسرت گرفته تا تشدید و سانسور و اختناق و بیحقوقی در جامعه، تشدید سرکوب زنان، کارگران، دانشجویان، جوانان، هنرمندان، نویسندگان، روزنامهنگاران و فعالین عرصههای مختلف سیاسی، اجتماعی و انسانی را تحت تاثیر این روزهای مذهبی قرار دهد و موقعیت ارتجاعی خود را باز هم تحکیم بخشد.
در چنین شرایطی، برخیهای با ظاهری بسیار مدرن و سیمایی جوان «سوپر ایرانی-اروپایی»، اما با کلهای پر از خرافات ملی و مذهبی، که اکنون در فیسبوک و غیره فیلمها و برنامههای محرم و تاسوعا ئ عاشورا را پخش میکنند و بهحسین مدال رزمنده و انقلابی در برابر ظلم میدهند، و بهاصطلاح خاطرات کودکی و جوانیشان را زنده میکنند، من نه تنها اکنون، بلکه از دوران کودکیام از این روزها و حرکتهای مذهبی وحشت داشتم. چرا که قمهزنی و زنجیرزنی و فوران کردن خون از کله و شانههای آدمها، کاری وحشیانه و ترسناک، بهخصوص مضر برای کودکان و نوجوانان است. من در عمر خودم هرگز وارد صفهای دستههای سینهزنی و زنجیرزنی و قمهزنی نرفتهام. اما از روزی که خودم شناختم و وقایع پیرامونم را درک کردم، همواره روزهای سوگواری و محرم، بهویژه قمهزنی را ترسناک و هولناک دیدم. اما من هم مانند همه تماشاگران بهتماشای این صحنههای خودزنی و وحشیانه و از خودبیگانگی مطلق انسان میایستادم. بهخصوص در صف نخست قمهزنها، کسانی را میدیدم که بهلاتها و چماقدارها و قدارهبندهای و دعواکنهای شهرمان مشهور بودند. آنها قمههای بزرگ در دست داشتند و آنچنان با فریاد «یا حسین» آن را در هوا می چرخاندند و لبه تیغ قمه را بر سرشان فرود میآورند که در یک چشم بههم زدن، کفن سفیدشان رنگ گلگون و قرمز، یعنی رنگ خون بهخود میگرفت. گاهی کسانی مداخله میکردند تا قمه از دست آنها را بگیرند که بیشتر بهخود آسیب نرسانند. برخی مواقع دیده میشد که کسی از بین آنها، چند نفری هم در خون خود طوری میغلطیدند که با آمبولانس بهبیمارستان میرساندند. کسانی هم عبادتشان این بود که در بیمارستانها بهآنها خون خود را اهدا کنند.
اما جالب است که من شخصا در همه دورانی که در ایران زندگی کردم و گاهی تماشاگر صحنههای تاسوعا و عاشورا هم بودم کمتر دیدهام که آخوندها و یا فرزندانشان در این مراسمهای قمهزنی و زنجیرزنی شرکت کنند. اما آنها مردم مذهبی هوادار خود را، همواره در مساجد و غیره تشویق و تحریک میکنند تا در این روزها و در چنین مراسمهایی فعالانه شرکت کنند. البته ناگفته نماند که این مشاهدات عینی من، بهسالها قبل از انفاتب 1357 مردم ایران برمیگردد. و در نزدیک به چهار دهه گذشته، مستقیما شاهد چنین صحنههای وحشیانهای نبودم. از اینرو، امروز نمیدانم آخوندها و فرزندان و نزدیکان آنها در چه سطحی در چنین صفهایی حضور پیدا میکنند. در عین حال برخی آخوندها با قمهزنی موافق نیستند.
در هر صورت در داستانهای مذهبی آمده است که تاسوعا، روز نهم ماه محرم است. تاسوعای سال 61 هجری قمری «امام حسين» و يارانش در محاصره جدی نيروی عمر سعد قرار گرفتند. در اين روز، عمر بهحسین و یارانش امان نامه فرستاد. ولی آنان نپذيرفتند و جواب منفی وسربالایی نیز دادند.
تا این که عصر روز تاسوعا، عمر سعد اعلام جنگ كرد، ولی با درخواست حسین تا روز عاشوا مهلت دادند.
عاشورا روز دهم محرم، در حال جنگ حسين و فرزندان و برادران و یارانش در كربلا کشته شدند. گفته میشود حسين كه از مكه عازم کوفه بود تا بهشيعيان جنگطلب بپيوندد و فرماندهی آنان را بهعهده گيرد، پيش از رسيدن بهكوفه، در كربلا بهمحاصره نيروهای ابن زياد درآمد و چون حاظر بهصلح نشد بالاخره در روز عاشورا سپاه كوفه با او جنگيدند و آنها را مغلوب کرده و کشتند. گفته میشود در این روز، حسين با هفتاد و دو تن از يارانش جان خود را از دست دادند. از آن تاریخ تاکنون، دستاندرکارن و مبلغان و حامیان شیعهمذهب، در راستای اهداف سیاسی و ایدئولوژیکی خود، با اتکا بهسنت حسین، گاهی افراد خود را آگاهانه بهکشتن میدهند تا با سر دادن «شهید شهید» نگذارند فرهنگ «شهیدپروری»شان از رونق بیافتد. بنابراین، بیش از 1400 سال است که سران و مبلغان شيعه، عظيمترين مراسم سوگواری را در كشورهای و شهرها و روستای مختلف بهياد تاسوعا، عاشورا و اربعين حسينی با قمهزنی، زنجیرزنی، تئاترگونه و.. بر پا میكنند؛ مراسمهایی که با اهداف سیاسی و اقتصادی برگزار میگردند.
برای این که بهگوشهای از خرافات اسلامی پی ببریم معتبرتر از همه روایات و کتابهای شیعی و غیره، مرجعه مستقیم بهخود قرآن است؛ در سوره صافات بهمسئله اشاره شده است:
إِنَّا زَيَّنَّا السَّمَاء الدُّنْيَا بِزِينَةٍ الْكَوَاكِبِ(صافات/7) ما آسمان دنيا را با ستارگان زینت دادیم وَحِفْظًا مِّن كُلِّ شَيْطَانٍ مَّارِدٍ(صافات/8) و از هر شيطان سركشى محفوظ داشتهايم لَا يَسَّمَّعُونَ إِلَى الْمَلَإِ الْأَعْلَى وَيُقْذَفُونَ مِن كُلِّ جَانِبٍ(صافات/9) به [اسرار] ملأاعلى گوش نتوانند داد و از هر طرف به سویشان(با شهاب سنگ) پرتاب میشود دُحُورًا وَلَهُمْ عَذَابٌ وَاصِبٌ(صافات/10) به راندنى سخت، و عذابى پاينده [در پيش] دارند إِلَّا مَنْ خَطِفَ الْخَطْفَةَ فَأَتْبَعَهُ شِهَابٌ ثَاقِبٌ(صافات/11) مگر كسى كه ربايشى بربايد(اطلاعاتی بهدست آورد و فرار کند) که در این صورت شهاب سنگی درخشان بهسویش پرتاب میگردد!
اگر در قرن بیست و یکم کسی چنین خزعبلاتی را بپذیرد واقعا کاهش پس هواست. آیا این خرافه نیست که بپذیریم، الله شهاب سنگ را بهقصد زدن بهجنها پرتاب میکند؟ شاید باورش سخت باشد اما، واقعیت دارد و در کتاب «کویر» دکتر علی شریعتی، بهاین موضوع اشاره شده و همچنین کویر نشینان بهاین خرافه کاملا معتقد بودهاند. دلیل معتقد بودن آنها، مشاهده کردن این مسئله با چشم خودشان بوده است. چرا که آسمان کویر صاف است و شهاب سنگها کاملا قابل رویتاند آنها بعد از هر شهاب سنگی که بهجو برخورد میکرده فریاد اللهاکبر سر میدادند و شادی میکردند که الله یک جن دیگر را هم زد!
شاید محمد پیامبر مسلمانان که این کتاب بهنام و خدایش معروف شده در کویر عربستان میزیسته، این داستان سروهم کرده است؟!
همه ستارگان مشغول سجده کردن الله هستند:
أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يَسْجُدُ لَهُ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَمَن فِي الْأَرْضِ وَالشَّمْسُ وَالْقَمَرُ وَالنُّجُومُ وَالْجِبَالُ وَالشَّجَرُ وَالدَّوَابُّ وَكَثِيرٌ مِّنَ النَّاسِ وَكَثِيرٌ حَقَّ عَلَيْهِ الْعَذَابُ وَمَن يُهِنِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِن مُّكْرِمٍ إِنَّ اللَّهَ يَفْعَلُ مَا يَشَاءُ حج/18 آيا نديدی كه سجده میكنند برای الله تمام كسانی كه در آسمانها و زمين هستند و همچنين خورشيد و ماه و ستارگان و كوهها و درختان و جنبندگان، و بسياری از مردم، اما بسياری ابا دارند و فرمان عذاب در باره آنها حتمی است، و هر كسی را الله خوار كند كسی او را گرامی نخواهد داشت، خداوند هر كار را بخواهد انجام میدهد!
لازم بهذکر است که سجده ماه، خورشید و ستارگان، هنگامی است که در مسیر گردششان بهدور زمین، بهپایینترین جایی که خورشید در هنگام گرش بهدور زمین، بهآن نقطه میرسد و زمین بر روی آن قرار دارد میرسند. قرآن با اصرار اعتقاد دارد زمین بر روی پدیدهای موهوم بهنام «ثری» ثری کجاست.
قرآن در طه/6، بهاین نقطه اشاره کرده است:
لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَا وَمَا تَحْتَ الثَّرَى برای اوست(الله) آنچه را که در آسمانها و زمین و آنچه که بین این دو است و آنچه که پائین ثری است.
آسمان طبق قرآن، دارای جرمی است که هر آنگاه ممکن است تکهای از آن بهزمین بیفتد خرافه بیشتر از این؟ حالا چرا قرآن این قضه را مطرح میشود جوابش را از زبان محمد بشنوید: زمانیکه پیامبر اسلام، شروع بهدعوت مردم بهاسلام نمود؛ دگراندیشان(کفار) میگفتند که اگر شما راست میگوئید؛ از الله بخواه تا تکهای از آسمان را پائین بیندازد. قرآن در پاسخ آنها گفت که اگر من این کار را انجام دهم، شما هنگامیکه این تکه از آسمان را مشاهده نمودید، خواهی گفت که ابری است متراکم:
وَإِن يَرَوْا كِسْفًا مِّنَ السَّمَاءِ سَاقِطًا يَقُولُوا سَحَابٌ مَّرْكُومٌ و اگر ببینند که تکهای از آسمان در حال سقوط است مىگويند ابرى متراكم است!
خرافههای جهان، همچنان در قرآن ردیف شدهاند: ابتدا آسمانها بهزمین چسبیده بودند! از نظر قرآن، ابتدا زمین را آفریده شد و سپس الله بر روی زمین قرار گرفت و آسمان را خلق نمود، در این هنگام بود که این دو بههم چسبیده بودند، سپس آنرا(آسمان) بالا برد در سوره نازعات/30 و آیات قبل از آن(ءانتم اشد خلقا ام السماء بناها / رفع سمکها و سواها) این موضوع را قرآن آشکارا در انبیاء/30 میگوید:
أَوَلَمْ يَرَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ كَانَتَا رَتْقًا فَفَتَقْنَاهُمَا وَجَعَلْنَا مِنَ الْمَاء كُلَّ شَيْءٍ حَيٍّ أَفَلَا يُؤْمِنُونَ آیا کفار ندیدند(نمیدانند) که آسمان و زمین(نه زمین ها) (در ابتدا) بههم چسبیده بودند، پس ما آنها را از هم جدا کردیم و هر چيز زندهاى را از آب پديد آورديم آيا ايمان نمىآورند!
البته در آن زمان، طبق بعضی از اسطورههای یونانی، بر این تصور بودند که آسمان و زمین در ابتدا بههم چسبیده بودند و سپس یکی از اللههای آنها، آن دو را از هم جدا کرد.
ابر از دریای آسمان(معصرات) میروید. این هم یکی دیگر از خرافات اسلامی. الله آب باران را مسقیما از دریای آسمان (معصرات) نازل میکند:
وَأَنزَلْنَا مِنَ الْمُعْصِرَاتِ مَاء ثَجَّاجًا(عم/14) اگر قرآن را بخوانیم متوجه خواهیم شد که در دنیا دو دریا وجود دارد؛ یکی دریای زمینی و دیگری دریای آسمان؛ دریای زمینی برای صید و کشتیرانی است و دریای آسمان برای بارش باران آفریده شده است: همچنین یکی از این دریاها شیرین و یکی دیگر شور میباشد: وَهُوَ الَّذِي مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ هَذَا عَذْبٌ فُرَاتٌ وَهَذَا مِلْحٌ أُجَاجٌ وَجَعَلَ بَيْنَهُمَا بَرْزَخًا وَحِجْرًا مَّحْجُورًا فرقان/53 اوست كسى كه دو دريا را بهسوى هم روان كرد اين يكى شيرين و گوارا(دریای آسمان که آب باران از اوست) و آن يكى شور و (دریای زمینی) است و ميان آن دو مانع و حريمى استوار قرار داد.
بر طبق همین آیه، الله معتقد است آب باران از دریای آسمان سرازیر میگردد منشا این داستان را نیز بهراحتی میتوانید در اساطیر یونانی قبل از اسلام و داستانهای فارسی بعد ار اسلام بیابید.
در داستان طوفان نوح نیز اشاره شده که ما در آن هنگام، در آسمان را باز کردیم و آب با شدت تمام بر زمین ریخت:
فَفَتَحْنَا أَبْوَابَ السَّمَاء بِمَاء مُّنْهَمِرٍ(قمر/11) آنگاه درهاى آسمان را بهآبى سيلآسا گشوديم.
بسیاری از مفسرین «دانشمند!» اسلامی، از جمله علامه طباطباعی این «دانشمند و فیلسوف بزرگ» برای رفع این تناقض که چرا سلیمان که تنها زبان ماکیان میدانسته است، زبانه مورچه را نیز فهمیده است، اشاره کردهاند که آن مورچه که حضرت سلیمان با وی صحبت کرده است احتمالا مورچه بالدار بوده است، و مورچههای بالدار نیز جزو پرندگان بهحساب میآیند پس حضرت سلیمان زبان آنها را نیز درک میکرده است، علامه بعدا در «المیزان» اشاره میکند که گویا جانورشناسان معتقدند مغز پرندگان و جانوران آنقدر پیشرفته نیست که بتوانند با یکدیگر صحبت بکنند و یا اینقدر پیچیده فکر بکنند، لذا احتمالا خداوند متعال بهپرندگان در دوران سلیمان این قدرت فکر کردن را داده بود است و بعدا از آنها گرفته است. البته علامه هیچ کدام از اینها را از خود در نیاورده، بلکه از دیگر بزرگان دینی قبل از خود، نقل قول میکند. ماجرای صحبت کردن هدهد و خبرچینی او نیز همانند خبرچینی شیلا، کلاغ سندباد در کارتون زیبای «سندباد و علی بابا» است.
جن یکی از خرافات شاخص قرآن است چرا که در قرآن سورهای بهنام جن نیز وجود دارد، مردمان باستانی چون علت بسیاری از چیزها را نمیدانستند، همواره خود را محصور بین موجودات ناپیدا و گم میدیدند و گمان میکردند اتفاقهایی که دوروبرشان روی میدهند معلول فعالیتهای این موجودات نامرئی است. جن از موجودات خرافی محلی جامعه محمد بوده است. واژه جن بهمعنی مخفی است، مشتقات و کلمات همخانواده جن نیز در عربی بههمین معنی دلالت دارند، مثلا جنان و جنین هردو در بدن پنهان هستند.
همانطور که در قرآن آمده است پیامبران برای اجنه نیز ارسال شدهاند، اما شیعیان معتقدند تمامی اجنه مسلمان شیعه هستند! چون در ماجرای غدیر خم در محل حضور داشتهاند. اما روایاتی نیز آمده است مبنی بر اینکه امام علی با لشکر جنیان جنگیده است! همچنین ماجرای بسیار مضحکی در مورد جعفر جنی، شخصی که در روز عاشورا با لشکر جنیان بهکمک امام حسین آمد تا بهاو کمک کند و بهامام حسین گفت اجازه بده تا با لشکر جنیان در لحظهای تمام یزیدیان را نابود سازم، و امام حسین این را قبول نمیکند. در کتابها مذهبی، چنین تناقضاتی به وفور دیده میشود.
در سوره نمل آیه 82، به یک جانور اشاره شده است:
وَإِذَا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِمْ أَخْرَجْنَا لَهُمْ دَابَّةً مِّنَ الْأَرْضِ تُكَلِّمُهُمْ أَنَّ النَّاسَ كَانُوا بِآيَاتِنَا لَا يُوقِنُونَ
چون فرمان قيامت مقرر گردد، برايشان جنبندهای از زمين بيرون میآوريم که با آنان سخن بگويد که اين مردم بهآيات ما يقين نمیآوردند.
این جانور افسانه ای نیز از حکایات هیجانانگیز قرآن است؛ الهی قمشهای بر این عقیده است که این جانور همان حضرت امیر(ع) است که در زمان ظهور حضرت قائم یا خود ولی عصر عجلالله تعالی فرجه تفسیر شده است».
زیستن در شکم ماهی؛ سوره صافات آیه 139 تا 145:
وَإِنَّ يُونُسَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ؛ فَالْتَقَمَهُ الْحُوتُ وَهُوَ مُلِيمٌ؛فَسَاهَمَ فَكَانَ مِنْ الْمُدْحَضِينَ؛ إِذْ أَبَقَ إِلَى الْفُلْكِ الْمَشْحُونِ ؛ فَلَوْلَا أَنَّهُ كَانَ مِنْ الْمُسَبِّحِينَ؛ لَلَبِثَ فِي بَطْنِهِ إِلَى يَوْمِ يُبْعَثُونَ؛ فَنَبَذْنَاهُ بِالْعَرَاء وَهُوَ سَقِيمٌ.
و يونس از پيامبران بود؛ ماهی ببلعيدش و او در خور سرزنش بود؛ قرعه زدند و او در قرعه مغلوب شد؛ چون بهآن کشتی پر از مردم گريخت، پس اگر نه از تسبيح گويان میبود، تا روز قيامت در شکم ماهی میماند، پس او را که بيمار بود بهخشکی افکنديم.
واقعا حیرتانگیز است که یونس چگونه از آروارههای قدرتمند ماهی یا نهنگ و اسید معده آن گذشت و مهمتر از همه، چگونه زیر آب تنفس میکرده است.
گوساله طلایی که صدای گاو میداد؛ سوره طاها آیه 88:
فَأَخْرَجَ لَهُمْ عِجْلاً جَسَداً لَهُ خُوارٌ فَقالُوا هذا إِلهُكُمْ وَ إِلهُ مُوسى فَنَسِيَ.
و برايشان تنديس گوسالهای که نعره گاوان را داشت بساخت و گفتند: اين، خدای شما و خدای موسی است و موسی فراموش کرده بود.
سوره اعراف آیه 148:
وَاتَّخَذَ قَوْمُ مُوسَى مِن بَعْدِهِ مِنْ حُلِيِّهِمْ عِجْلاً جَسَدًا لَّهُ خُوَارٌ أَلَمْ يَرَوْاْ أَنَّهُ لاَ يُكَلِّمُهُمْ وَلاَ يَهْدِيهِمْ سَبِيلاً اتَّخَذُوهُ وَكَانُواْ ظَالِمِينَ.
قوم موسی بعد از او از زيورهايشان تنديس گوسالهای ساختند که بانگ میکرد آيا نمیبينند که آن گوساله با آنها سخن نمیگويد و ايشان را بههيچ راهی هدايت نمیکند؟ آن را بهخدايی گرفتند و بر خود ستم کردند.
در اینجا الله میگوید گوسالهای که بنی اسرائیل از طلا و جواهرات ساخته بود، صدای گاو از خود در میآورد؟! عجب گوساله طلایی نعره گاو داشت و بانگ میکرد؟
آسمانها زمین و کوه احساس میکنند و حرف میزنند؛ سوره احزاب آیه 72:
إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَن يَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنسَانُ إِنَّهُ كَانَ ظَلُومًا جَهُولًا.
ما اين امانت را بر آسمانها و زمين و کوهها عرضه داشتيم، از تحمل آن سرباز زدند و از آن ترسيدند انسان آن امانت بر دوش گرفت، که او ستمکار و نادان بود.
سوره الزلزال آیه 4:
يَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبَارَهَا.
در اين روز زمين خبرهای خويش را حکايت میکند.
صحبت کردن مورچهها و هدهد؛ سوره نمل آیات 18 تا 23:
وَحُشِرَ لِسُلَيْمَانَ جُنُودُهُ مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنسِ وَالطَّيْرِ فَهُمْ يُوزَعُونَ ؛ حَتَّى إِذَا أَتَوْا عَلَى وَادِي النَّمْلِ قَالَتْ نَمْلَةٌ يَا أَيُّهَا النَّمْلُ ادْخُلُوا مَسَاكِنَكُمْ لَا يَحْطِمَنَّكُمْ سُلَيْمَانُ وَجُنُودُهُ وَهُمْ لَا يَشْعُرُونَ؛ فَتَبَسَّمَ ضَاحِكًا مِّن قَوْلِهَا وَقَالَ رَبِّ أَوْزِعْنِي أَنْ أَشْكُرَ نِعْمَتَكَ الَّتِي أَنْعَمْتَ عَلَيَّ وَعَلَى وَالِدَيَّ وَأَنْ أَعْمَلَ صَالِحًا تَرْضَاهُ وَأَدْخِلْنِي بِرَحْمَتِكَ فِي عِبَادِكَ الصَّالِحِينَ؛ وَتَفَقَّدَ الطَّيْرَ فَقَالَ مَا لِيَ لَا أَرَى الْهُدْهُدَ أَمْ كَانَ مِنَ الْغَائِبِينَ؛ لَأُعَذِّبَنَّهُ عَذَابًا شَدِيدًا أَوْ لَأَذْبَحَنَّهُ أَوْ لَيَأْتِيَنِّي بِسُلْطَانٍ مُّبِينٍ؛ فَمَكَثَ غَيْرَ بَعِيدٍ فَقَالَ أَحَطتُ بِمَا لَمْ تُحِطْ بِهِ وَجِئْتُكَ مِن سَبَإٍ بِنَبَإٍ يَقِينٍ؛ إِنِّي وَجَدتُّ امْرَأَةً تَمْلِكُهُمْ وَأُوتِيَتْ مِن كُلِّ شَيْءٍ وَلَهَا عَرْشٌ عَظِيمٌ.
سپاهيان سليمان از جن و آدمی و پرنده گرد آمدند و آنها بهصف میرفتند؛ تا بهوادی مورچگان رسيدند مورچهای گفت: ای مورچگان، بهلانههای خود برويد تا سليمان و لشکريانش شما را بیخبر در هم نکوبند؛ سليمان از سخن او لبخند زد و گفت: ای پروردگار من، مرا وادار تا سپاس، نعمت تو را که بر من و پدر و مادر من ارزانی داشتهای بهجای آورم و کارهای شايستهای کنم که تو خشنود شوی، و مرا بهرحمت خود در شمار بندگان شايستهات در آور؛ در ميان مرغان جستوجو کرد و گفت: چرا هدهد را نمیبينم، آيا از غايب شدگان است؟؛ بهسختترين وجهی عذابش میکنم يا سرش را میبرم ، مگر آنکه برای من دليلی روشن بياورد؛ درنگش بهدرازا نکشيد بيامد و گفت: بهچيزی دست يافتهام که تو دست نيافته بودی و از سبا برايت خبری درست آوردهام؛ زنی را يافتهام که بر آنها پادشاهی میکند از هر نعمتی برخوردار است و، تختی بزرگ دارد.
بیتردید این آیات خندهآور و مضحک، شاید شما را بهیاد کارتون معروف «سیندرلا» میاندازد که در آن موشها و گنجشکها و سگ و گربه با یکدیگر حرف میزنند و بهخانم سیندرلا کمک میکنند و برایش لباس میدوزند و اورا یاری میدهند. البته حتی در این داستان موشها نمیتوانند با سیندرلا گفتگو کنند، بلکه با ایما و اشاره منظور خودشان را بهسیندرلا میفهمانند.
مهمتر از همه در این داستان قرآنی نیز که مثل سایر داستانهای سامی در آن توحش و بربریت موج میزند و پیامبر خدا بهدلیل غیبت هدهد میخواهد سر او را ببرد و…
یا بهیاد رمان «قلعه حیوانات»(یا مزرعه حیوانات – بهقلم جورج اورول) میافتید که رمان کوتاهی تمثیلی درباره گروهی از حیوانات است که انسانها را از مزرعهای که در آن زندگی میکنند بیرون میکنند و خود اداره مزرعه را بهدست میگیرند، ولی پس از مدتی این حکومت بهحکومتی خودکامه با شرایط مشابه قبل تبدیل میشود. این رمان در طول جنگ جهانی دوم نوشته شد و در سال 1945 میلادی منتشر شد، ولی در اواخر دهه 1950 میلادی محبوب شد. معروفترین جمله این کتاب «همه حیوانات باهم مساویند، اما برخی مساویترند» است در زبان انگلیسی بهصورت یک ضربالمثل و جمله کنایهآمیز وارد شده است.
در این کتاب هر گروه از حیوانات نقش گروهی از اجتماع را بازی میکنند که دست بهانقلابی برای بهبود زندگی خود میزنند اما حاکمانی که اختیار میکنند همانهایی میشوند که زندگی آنها را بهفنا میکشند. قوانین اورول در قلعه حیوانات و 1984 مثل همه برابرند اما برخی برابرترند آنقدر عمیق و گسترده است که در همه دیکتاتوریها مصداق دارد.
برخیها از اسلام میگریزند اما بهمذاهب دیگری همچون مسیحیت، یهودیت، زرتشت و غیره روی میآورند بهنوعی تکرار همین ماجراهاست! یعنی از چاله درنیامده بهچاه دیگری سقوط میکنند. یا روحانی و خامنهای و خمینی مسلمانند اما اردوغان، شیوخ عربستان، ملاعمر و بنلادن و خلیفه داعش مسلمان نیستند! در حالی که همه اینها در جهت پیادهکردن شبهحکومت مذهبی و فاشیستی محمد میکوشند و همه جنایاتی که محمد، علی، عمر، ابوبکر، عثمان و امامان شیعه در دوران جاهلیت بشر انجام دادهاند اکنون در قرن بیست و یکم تکرار میکنند نه تنها بهلحاظ ایدئولوژیکی و پرستش خدا و غیره تفاوت چندانی با همدیگر ندارند، بلکه در دشمنی و خصومیت بر جهان آزاد و برابر و بدون جنگ و خشونت با همکاری حاکمان جهان سرمایهداری بهاصلاح متمدن و سکولار خود، با همدیگر مسابقه خشونتطلبی و جنگی میدهند. بنابراین اختلافات آنها، نه بر سر منافع مردم و آزادیهایش، بلکه بر سر تقسیم ثروت و قدرت و حاکمیت است!
محمد و علی، حداقل صدها بار با شمشیرهایشان و با دستهای مبارکشان، سرهای انسانهای کافر بیشماری را از تنشان جدا کردهاند؛ قربانیان خود را بهدو یا چند قطعه تقسیم کردهاند و… بنابراین، ترور و تکهتکه کردن مخالفین توسط سربازان گمنام امام زمان حکومت اسلامی ایران، بریدن سر روزنامهنگار، کارگران و…، توسط داعش و گردن زدن توسط حکومت عربساتان و…، ادامه همین وحشیگریهای محمد و علی است.
البته این نمونهها تنها اندکی از خرافات قرآنی است و قرآن سراسر پر از اینگونه ادعاهای تخیلی و خرافی است. اما همین چند نمونه بهخوبی نشان میدهند که قرآن این کتاب زمینی و دست ساخته و پرداخته ذهن بشر، کتابیست خرافی و تخیلی افسانهای همانند صدها داستان تاریخی دیگر در سراسر جهان. البته در داستانهای دیگر هدف نویسنده این نبوده است که مخاطبانش را شستشوی مغزی دهد و آنها در جهت اهداف ارتجاعی رهنمون سازد. اما نویسندگان قرآن، مانیفست حکومت محمد و فتواهای او را بهعنوان برنامه حکومت مذهبی تدوین کردهاند و قصد تحمیق و تداوم استثمار مردم و حاکمیت مذهبی سرمایهداری را دارند. بنابراین، واقعیت این است که قرآن چیزی نیست جز مشتی افسانه و داستان تخیلی و قرون وسطایی و. اما این کتاب کهنه و پوسیده، بهشدت برای انسان، بهویژه برای نوجوانان و جوانان بسیار مضر است و آنها را خشونتطلب و جنگطلب و مردسالار و خرافی بار میآورد.
بدین ترتیب، بزرگترین دشمن انسانهای آزاده و نیازها و آزادیهایش در تاریخ بشر، مذاهب انبیاء و امامان و روحانیون و دربارها و در جامعه مدرن نیز مذاهب و سرمایهداری بودهاند و افراد و سیستمهاییکه از خرافات ملی و مذهبی، در راستای منافع اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و بقای حاکمیت خود بهره میجویند.
شاید بتوان سه دلیل عمده را برای گرایش انسانها بهمذهب و خرافات در طول تاریخ عنوان کرد:
1- ترس از طبیعت
انسان، همواره در برابر حوادث طبیعی از قبیل طوفان، زلزله، سیل، ساعقه و غیره خود را بیدفاع و ضعیف دیده است. از اینرو برای خود نیرویی فراتر از طبیعت متخیل شده است تا بهآن پناه ببرد. حال آنکه این نیروی خیالی هیچ تاثیری بر روند کار طبیعت ندارد و تمام قوانین فیزیکی و طبیعی دنیا بر انسان و تخیلات او حاکم است. برای مثال قانون گردش زمین که بدون توجه بهنوع اعتقادات انسانها، توجه آنها را بهسمت خود جلب میکند.
اما در همه این حوادث، مذهب وارد عمل شده و از آن نیروی خیالی مافوق طبیعت میسازد که مثلا خداوند خشمگین شده است و اینگونه خشم خود را بروز داده است و…
قدر مسلم انسانها با دانش و تکنیک و آگاهی و شناخت در تلاش میکنند تا از گزند بلاهای طبیعی ایمن بمانند.
2- ترس از مرگ
مرگ مسئلهایست که همواره ذهن انسانها را در طول تاریخ بهخود مشغول کرده است. عموم انسانها این را نمیپذیرند که بخشی از طبیعت هستند و مرگ مانند هر موجود زنده دیگر، پایان کار آنان نیز است. اما مذهب این وعده را داده که پس از مرگ، حیات در دنیایی دیگر ادامه پیدا خواهد کرد و برای این دنیای فرضی، بهصورت مدون اطلاعاتی را در اختیار انسانها قرار میدهد. این اطلاعات شامل تصویرگری از آن دنیا! از اینرو، انسانهای نااگاه مذهبی، بهراحتی جذب این اطلاعات ساختگی میشوند. یکی از ویژهگیها مهم این دنیا، تقسیم انسانها بهسیاه و سفید، بهاروپایی و آسیایی و…، بهستمگران و ستمدیدگان، سرمایهداران و مزدبگیران و یا استثمارگران و استثمارشدگان است. بهاین دلیل است که عموما انسانهای تحت ستم و استثمارشده تلاش میکنند خود را از این وضعیت رها سازند. باز در اینجا نیز مذهب در دفاع از سرمایه، بهطور فعالانه و با تمام قدرت وارد صحنه میشود و بهانسانها می گوید اگر در این دنیا بهشما ظلم شده نگران و ناراحت نباشید، بلکه منتظر بمانید تا در آن دنیا، اجر و پاداش خود را با رفتن به «بهشت موعود!» از خداوند بگیرید؟ البته تصاویری هم که از زندگی در بهشت میدهند بسیار فریبنده است.
بهقول ریچارد داوکنیز، بزرگترین خیانت ادیان بهانسان، این است که بهآنها آموخته مرگ پایان زندگی نیست…
اگر عموم انسانها میدانستند که تنها یکبار و آن هم در این دنیا، فرصت زندگی دارند شاید فلسفه زندگی خود را بر مبنای آزادی، شادی و برابری بنا میکردند و زندگی و سرنوشت خود را بهدست قضا و قدر چیز موهومی بهنام «الله» و دینهایش نمیدادند. در این نوع زندگی، جایی برای تبعیض، نابرابری، خشونت، جنگ و تباهی و نابودی زندگی دیگر انسانها باقی نمیماند.
3- فقدان امنیت رفاهی و اقتصادی
عمیقشدن دایمی فاصله طبقاتی در همه جوامع بشری، فقر، بیکاری، و درماندگی و ناچاری با اعتقاد بهخرافات و باورهای مذهبی رابطه تنگاتنگی دارد. هر چه افراد از امنیت رفاه و همچنین آگاهی کمتری برخوردار باشند اعتقاد آنها بهیک نیروی برتر و مافوق بشر، که میتواند زندگی آنان را متحول کند، بیشتر است. البته ناگفته نمی ند که این درماندگی با تفکرات مذهبی بین پولداران متفاوت است. بهبیان دیگر، یا «الله»، یا «ابوالفضل» و یا «دست علی بههمراهت» و…، بر روی دیوارهای درونی مغازهها، ادارات، در شیشه خودروهای لوکسی همچون پورشه، مرسدس بنز، فراری، لامبورگینی و ماشینهایی در این سطح از جمله در جامعه ما، ایران نیز دیده میشود و یا بر روی ماشینهای باری، وانتبار، پیکان، پراید و ماشینهایی از این دست که معمولا طبقه متوسط و ضعیف جامعه خریدار آنها هستند را نیز میتوان دید. بنابراین، تبلیغ خرافات مذهبی، تنها بهمساجد، امامزادهها و دیگر اماکن مذهبی محدود نبوده و بهعناوین مختلف در کل جامعه صورت میگیرد.
راسل در کتاب جهانی که من میشناسم، چنین نوشته است: اعتقاد و ایمان نسبت بهلطف پروردگار؛ با شواهد و آثاری که از آن مشاهده میشود، نسبت معکوس دارد!
همانطور که راسل نوشته، این در واقع فقدان امنیت اقتصادی و رفاه است که از دلایل عمده گرایش انسانها بهمذهب و خرافات است. اگر مشکلات اقتصادی رفع شود و امنیت رفاهی برای انسانها فراهم شود، بسیاری از انسانها از پرستیدن نیروی خیالی مافوق طبیعت که گاه خود را در غالبی نامریی ارایه میدهد و در جایی دیگر در غالب سنگ و چوب و فلز و گاو و الت و غیره دست خواهند کشید و ظرفیت خود را مصروف کارهای مفیدتری خواهند کرد. در این حالت دنیای بهتری در انتظار تمام انسانها خواهد بود تا در کنار یکدیگر بدون جنگ و نفاق و خونریزی زندگی کنند و دنیای سعادتمندی را برای خود و انسانهای پس از خود خلق کنند.
امروز متاسفانه اگر در بسیار از کشورها آسیایی و آفریقایی، اگر کسی بگوید من هیچ مذهبی را قبول ندارم و آتهئیست و کمونیست هستم اگر ترور نشوید اما عمدتا بهعنوان «مرتد» و «کافر» تحت آزار مسلمانان قرار میگیرید. بنابراین، مطلقا مذهب دشمن آزادی و اگاهی و برابری بهویژه مخالف سرسخت برابری زن و مرد است!
در حالی که دقیقا قوت و کمال انسانی در رفتار، اخلاق، همبستگی، همزیستی مسالمتآمیز و مبرازه با هرگونه عقبماندگی و تبعیض و ظلم و ستم است نه در باورهای مذهبی آن. چرا که مذهب امر خصوصی است و نباید در زندگی عمومی انسان دخالتی داشته باشد. بهخصوص انسان باید بدون حد و حصر از آزادی بیان و اندیشه و فعالیتهای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی برخوردار گردد. بهعبارت دیگر، هیچکس و هیچ حزب و حکومتی حق ندارد این آزادیها، یعین این حق مسلم شهروندان را محدود و یا ممنوع کند.
مطلب فوق را با نقل قولی زیبا و با تحلیلی عمیق از کارل مارکس بهپایان میبرم:
اين انسان است که مذهب را میآفريند و مذهب نيست که انسان را میآفريند. و در واقع مذهب خود آگاهی و عاطفه انسانی است که يا هنوز خود را نيافته و يا آنکه تاکنون خود را دوباره گم کرده است. البته انسان، موجودی انتزاعی نيست که خارج از جهان لميده باشد. بلکه انسان در رابطه با جهان بشر، حکومت و جامعه است. اين حکومت و اين جامعه است که مذهب(يعنی) جهان آگاهی وارونه را میسازد. زيرا که جهان وارونه است و مذهب، تئوری عمومی اين جهانست، خلاصهای از دائره المعارف آنست، شکل عامهپسند منطق آنست، جوهر شرف معنوی آنست، شور و حرارت آنست، تائيد اخلاقی آنست، مکمل تشريفاتی آنست، بنيان کلی تسلی و توجيه آنست. مذهب تحقق افسانهای ذات انسانی است زيرا سرشت بشری دارای واقعيت حقيقی نيست. بنابراين مبارزه عليه مذهب، مبارزه مستقيم عليه آن جهانی است که عطر معنوی آن، مذهب میباشد. فقر مذهب ضمن آنکه بيان فقر واقعی است، در عين حال اعتراض عليه فقر واقعی نيز میباشد. مذهب آه و فغان مخلوق در تنگنا افناده است، احساس بهيک جهان بیاحساس است، همانطور که روح يک کيفيت بیروح است. مذهب ترياک مردم است.
مذهب بهمثابه خوشبختی تخيلی مردم است و از بين بردنش بهمثابه مطالبه خوشبختی واقعی آنهاست. مطالبه کنار گذاشتن خيالپردازیها در مورد کيفيت آنست، مطالبه کنار گذاشتن کيفيتی است که بهخيالبافیها احتياج دارد. بنابراين نقد بر مذهب، نطفه نقد برزخی است که جلوه قدس آن، مذهب است.
نقد، گلهای سيالی زنجيرها را پر پر کرده است، نه بهخاطر آنکه انسان زنجير خشک و کسل کنندهای را حمل کند بلکه بهخاطر آنکه زنجير را بهدور افکند و گلهای زنده را بچيند. نقد بر مذهب، انسان را از اشتباه بيرون میآورد تا بهاين ترتيب فکر کند، عمل نمايد، واقعيت خود را همچون انسان از اشتباه بيرون آمده و بر سر عقل آمدهای، ترسيم نمايد و بهاين ترتيب بگرد خود و بگرد خورشيد واقعی خويش بچرخد. تا زمانیکه انسان بگرد خود بچرخد، مذهب فقط خورشيد تخيلی ايست که بگرد انسان میچرخد. بنابراين وظيفه تاريخ است که بعد از آنکه حقيقت آخرت از ميان رفت، حقيقت دنيا را مطرح سازد. وظيفه فلسفه – که در خدمت تاريخ قرار دارد – اينست که بعد از بر ملا شدن اشکال مقدس از خودبيگانگی انسان، در وهله اول از خود بيگانگی را در اشکال نا مقدس آن افشا نمايد. بهاين ترتيب نقد بهآسمان مبدل بهنقد زمين، نقد مذهب تبديل بهنقد بر حقوق و نقد الهيات مبدل بهنقد بر سياست میگردد.(برگرفته از: از مقدمه نقد بر فلسفه حقوق هگل).
سهشنبه بیستم مهر 1395 – یازدهم اکتبر 2016