م-ت اخلاقی
نکته : اخیرا مطلب یا نامه سرگشاده ای از طرف محمّد نوریزاد یکی از (من به او می گویم یکی از رهبران پیشگامان مبارزه در داخل میهن) خطاب به خامنه ای نشر داده شده ،که من آنرا بدون اجازه ایشان کپی( رونویسی) کرده و تغییرات کوچکی در آن داده و آنرا خطاب به شخص مسعود رجوی نوشته ام.از خوانندگان این نوشته درخواست دارم ابتدا به نوشتار محمد نوریزاد که نوشتار او به شکل فایل صوتی نیز موجود است مراجعه کرده و سپس نگارش اینجانب را مشاهده کنید.متن نوشتاری و صوتی آقای نوریزاد در آدرس زیر قابل دستر س است :
یک : همه ما دوست داریم که دوست داشته شویم،محبوب باشیم، و در چشم محبوبیت متاعی است دو جوره،یا نرم به نرم بر قامت شعور و هنر و دارائی های انسانی ما بر می افزاید،یا ناگهان به جرقه ای و تپشی و و موجی و هیجانی بلندا می گیرد و کمی بعد به خاموشی می گراید. مستقیم می روم سرِ اصل مطلب. که چه؟
این که بیش از همه جریانهای سیاسی ایرانی چه در داخل و بویژه چه در خارج کشور، این ذوج رجوی و بویژه شخص سید مسعود است که به محبوبیت و دوست داشته شدن محتاج است. محبوبیت مسعود و مریم از نوع دوم است. که ناگهان با تپشی و هیجانی و موجی بلندا گرفت و کم کم فرو شد و همچنان می شود.
این روزها طرفداران که هیچ، حتی خانواده های شهدا از فرزندان گرفته تا همسر و غیره دست پری از این خانم و آقا ندارند که در میان مردم بایستند و از مسعود و مریم و کارهای کرده و نکرده اشان دفاع کنند. همان مسعود رجویی که یک روز مردم از خودِ بنیانگذاران بیشتر دوستش می داشتند و او را معلم خویش می پنداشتند و برایش هزار هزار جان می دادند و با تماشای چهره ی آراسته به یک سبیل چپ خلقی برای او پر می کشیدند و در امجدیه و در دانشگاه تهران به عشق او سینه سپر گلوله ها می کردند.
دو: آقا مسعود برای این که تنهاترین محبوب ایران باشد، و همه ی محبوب های در چشم را به حاشیه براند،با دریایی از خون فرزندان ملّت ایران که برای خود سرمایه اندوخته بود، با مارک زدن به هر فرد یا جریانی که کوچکترین زاویه ای با خط و خطوط سازمانش داشت یا خط خود را از شورایش جدا کرد، او رایا اسیر و خانه نشین غربت کرد و با با در دست داشتن همه امکانات مالی و صوتی و تصویری بر علیه او و آنها نوشت و شعر و ترانه چندش آور بر پا ساخت و یا همه محبوب های در چشم را به حاشیه راند یا فراری داد یا به خاک مذلت افکند یا از هستی ساقطشان کرد یا درختِ محبوبیت شان را بیخ بُر کرد یا به لجن فضاحتشان آلود.و در درون روابط یا با گرفتن اعترافات صادقانه آنها تحت عنوان “انقلاب ایدئولوژیک” آنها را در تشکیلات اسیر کرده و یا در گوشه ای در غربت غرب به خاک مذلت افکند یا از هستی ساقطشان کرد تا در گوشه ای در تنهائی قاطی کنند و یا خفه خون بگیرند. سید مسعود برای این که تنها محبوبِ بی رقیب بویژه در خارج کشور باشد، بسیاری را از بلندای شهرت و وجاهت به زیر کشید و نابودشان کرد تا تنها خودش بر تارکِ تاریخ و جغرافیای این مرز و بوم بدرخشد و نه دیگری. رازِ این که بسیاری از شخصیت های محبوب سیاسی ایرانی، چه هنرمند چه دانشمند چه پزشک چه ادیب چه نویسنده چه سرمایه دار و چه کارآفرین از ایران رانده شدند و در غربت فرسودند و آنانی که مانده اند،و دارای سرمایه و تلویزیون و بلند گوئی ندارند در همین است.
که چه؟
که در تاریخ مبارزات کشور بر علیه دیکتاتوری هار اسلامی در ایران، تنها و تنها این سید مسعود است که باید محبوبِ برتر باشد.
سه: در یک مثال دمِ دست، شما اندازه ی محبوبیتِ هنرمندانی چون گوگوش و داریوش و ابی را مقایسه کنید با اندازه محبوبیت مسعود رجوی و در کنار ایشان بانوی بیرق سید الشهداء بدست را. که اگر رجوی پنج در صد محبوبیت داشته باشد، اینان حتما بیش از شصت درصد در خارج و داخل ایران محبوبیت دارند. در هرکجای دنیا، این دو جور محبوبیت، هیچ مزاحمتی برای همدیگر ندارند. حتی سیاستمداران نام آور، با خانواده های خویش در کنسرت های چند صد هزار نفری شرکت می کنند و لذت می برند. در اینجا، یک کنسرت اینجوری از یک خواننده ی محبوب مثل ابی، تیرهایی زهر آگینی به سمت بیت رهبری ایشان پرتاب می کند و چشم حضرت رهبر را می آزارد. نخیر، در خارج کشور( داخل که هیچ) مردم در اطراف یک نفر باید مجتمع شوند و تنها یک نفر باید محبوب باشد و آن یک نفر سیدمسعود رجوی ا ست.
چهار: سیدمسعود در این چهل سال، تا توانست از کیسه ی مردم ایران پول برداشت و به این و آن( از شورائی گرفته تا کلان کلان به وزرا و نمایندگان تاریخ در رفته و غیره) بخشید تا ساختمان محبوبیتش بالاتر و بالاتر برود. وی به آسمانخراشی از محبوبیت می اندیشید که چون خورشید بدرخشد و چشم مخالفان و دیگر دشمنان رژیم منفور اسلامی اشغال کننده میهن را کور کند و تا ساختمان محبوبیتش بالاتر و بالاتر برود. وی به آسمانخراشی از محبوبیت می اندیشید که چون خورشید بدرخشد و چشم منتقدان و مخالفان و نابکاران مزاحم سیاستهای خود محور(توتالیتر) خود را کور کند و برای جهان تنها”مقاومت خود خوانده” غرور بیافریند. به همین خاطر است که – همینجوری – اسم خودش را نهاد: تنها رهبر مقاومت ایران و بانو را تنها رئیس جمهور برگزیده مقاومت ایران وچه بسا خاورمیانه. و به همین خاطر است که – همینجوری – به همه مارک مزدور و اطلاعاتی و خائن و غیره و غیره می چسباند و مرتب دست به جیب مردم ایران که به اعتبار مبارزات بچه های مردم ایران در سالهای دهه ٦۰ شمسی در زندانها حماسه آفریدند می بَرَد و پول های مردم ایران را بر سر هر مجیز گوئی از خود و بانو و باند می افشاند که زیر بارانِ محبوبیت سید مسعود بد مستی کند.. به همین خاطر است که – همینجوری – اسم خودش را نهاد: تنها مقاومت مردم ایران و بانو را تنها رئیس جمهور مقاومت. و به همین خاطر است که – همینجوری – غصه ی به اصطلاح غصه همه را به طعنه می خورَد که حیف مغضوب روزگار شدند
پنج: چرا نگویم: ذاتِ الم شنگه ها و شلتاق ها و میتینگهای آنچنانی مدعوین کرایه ای اسلام دمکراتیک سید مسعود، جز برای محبوبیت در چشم مردم ایران و مردم جهان نبوده و نیست. سیدمسعود، آنچنان محبوبیت را دوست دارد که با گام های برون مرزی اش، به سمتِ جهانی شدن نیز خیز برداشته. تا نامش در سینه ی تاریخ به شهرت و شجاعت و قاطعیت و رهبریت جهان اسلام دمکراتیک ثبت شود، و اعجاب همگان را برانگیزد، و سیخ گداخته ای به چشم مخالفین و منتقدین به قول خودش بریده از مبارزه فرو کند .
شش: شوربختانه که سید مسعود در معرکه ی تنها آلترناتیو دمکرات شدنش چندان موفق نبود و با همه ی پولی که از جیب مردم ایران به اعتبار مقاومت و فرزندان ملّت ایران و بویژه در دهه ٦۰ به جیب ایشان ریخته شد و در این راه خرج کرد، و با همه ی بلندای دروغینی که بر آن ایستاده بود و است، ناگهان با ریختنِ بتن بر قلب شورای ملی مقاومت اولیه و پس از آن به جبهه دروغین ” همبستگی ملّی” در جوهر همه با من، با سر بر زمین نشست. امروز سید مسعود رجوی، طبق شواهد وبویژه شعارهای خیزشها و اعتراضات و اعتصابات داخلی و بویژه خارج کشوری و آمارهای جهانی، نامحبوب ترین، شخص نخست در میان شخصیت های برترِ کل اپوزیسیون است. سید مسعود برای محبوب شدن خودش، بسیار هزینه کرد. با کمال پر روئی البته از کیسه ی مردم. تنها جایی که پولِ کیسه ی مردم به محبوبیت سیدمسعود انجامیده، استخدام بسیجیان کراواتی وطنی و غیر وطنی بویژه نمایندگان و وزرای تاریخ در رفته است و یا نانخوران شرکت کننده در میتینگها و تظاهرات های سفارشی است،که با اطمینان می گویم: اگر پول کیسه ی مردم ایران نبود، بسیاری بسیاری بسیاری از همین بسیجیان و طلاب و حواریونِ سینه چاک سیدمسعود، از طواف وی خروج می کردند و او را با آرزوهای خاکمالی شده “اسلام دمکراتیک و مدره اش” تنها می نهادند.
هفت: یکی که پول ندارد، اگر شعوری و معرفتی و دانشی و ادبی و هنری نداشته باشد، نابود است. سید مسعود در این چهل سال، بضرب پول ، هم همه ی شعورش را و هم همه ی معرفتش را و هم همه ی دانشش را و هم همه ی ادبش را و هم همه ی هنرش را بکار انداخته و تلاش کرده نامی از خود بدرخشاند اما بجایی نیز نرسیده. سیدمسعود، بدون این همه پول که همه اش ناشی از مشروعیت اوّلیه و بویژه دهه ٦۰ مردم ایران است نابود بود. این نگارنده این چندسطر ،روزهای افولِ دم و دستگاه پوشالین سیدمسعود را اگر نجنبد و فکری به حال خود و جریانش نکند،همزمان با سقوط و کلّه پا شدن رژیم جنایتکار اسلامی حاکم بر میهن بسیار دمِ دست می بینم.
هشت: یک روز، در یکی از خیابانهای سرد یخ زده غرب با لباس دست دوّمی که از فروشگاه صلیب سرخ خریده و بر تن داشتم،یکی از اعضای سازمان سید مسعود را دیدم،او مودبانه به سراغم آمد و با شناخت قبلی که از من داشت و در جریان نبود که مورد غضب قرار گرفته و به تبعید انقلابی در غربت غرب پرتاپ شده ام،گفت :
در این قبرستان چکار می کنی ؟
و من در پاسخ به گفتم :
بعد از سالها زندان و شکنجه و دربدری و نبرد ، توسط مسعود در این قبرستان محکوم به” زنده به گور شدن” گشته ام .
او آهی کشید و با حسرت گفت : نه آقای این حرف را نزن و رفت .
راستی مسعود رجوی پس از اینهمه سال در کجای کشور ایران ایستاده است؟ در کجای تاریخ؟ در کجای زندگی مردم؟ در کجای بهروزی ایرانیان؟ در کجای آینده؟ همه ی این “کجا”ها ما را به سمتِ یک “نکبتِ” بزرگِ آماری اشارت می دهند.
راستی چرا در جنبش ها ،اعتراضات، اعتصابات و بطور کلی ظهور نفرتها بر علیه رژیم اسلامی ضد بشری خمینی و خامنه ای در حالی که ترسها از بند و زندان و شکنجه ریخته شده است، اسمی ،حتی عکس ٦ X۴ از شما یا بانو بر سر دستی بالا نمی رود و یا اسمی از شما انعکاس نمی شود ؟
براستی رجوی در کجای کشور ایران ایستاده است؟
در کجای تاریخ؟ در کجای زندگی مردم؟ در کجای بهروزی ایرانیان؟ در کجای آینده؟
همه ی این “کجا”ها ما را به سمتِ یک “نکبتِ” بزرگِ آماری اشارت می دهند.
راستی چرا اگر تنها مقاومت مشروع ملّت ایران هستی،چرا نه تنها محبوبترین نیستی،بلکه فراموش شده ترین بویژه در جنبشها و خیزشهای در درون خاک وطنی ؟
راز این درد واقعی چیست ؟
رازش در این است که مردم، دروغگویان،آمارسازان دروغی و مفتخواران و بی هنران و ریا کاران و در یک قلم: از ملّت جداشدگان را دوست ندارند.
رها قیریان(م- ت اخلاقی)
٣ بهمن ١٣٩٧
۲٣ ژانویه ۲۰١٩