جواد مفرد کهلان :
نام اسب رستم یعنی رخش به معنی دفاع کننده و نجات دهنده بوده و به این معنی در خوان اول و سوم هفتخوان رستم در مازندران اشاره رفته است:
रक्षा f. rakshA defence
रक्षति{रक्ष्} verb rakshati[raksh] rescue
रक्षति{रक्ष्} rakshati[raksh] save
आरक्ष m. Araksha protection
ولی هیئت اوستایی نام آرش یعنی اِرِخش به معنی کمانگیر به نظر می رسد:
वृक्ष m. vRksha staff of a bow
“خوان اول: نبرد رخش با شیر:
رستم راه دو روزه را یک روزه پیمود؛ به همین دلیل گرسنه شد و تا خواست استراحت کند. ناگهان دشتی پر از گورخر پدیدار شد. رستم با رخش به سمت آنها رفت و کمند انداخت و گوری را شکار کرد. آتشی برافروخت و گور را بریان کرد و خورد. آنگاه افسار رخش را باز کرد و او را برای چرا رها کرد و خود در نیستانی بستر خواب ساخت به خواب رفت.
اما آن نیستان بیشهٔ شیری بود که در نیمههای شب به لانهاش بازمیگشت. هنگامی که رستم در خواب عمیق فرورفته بود شیر به رخش حمله کرد، رخش خروشید سُمهایش را بر سر شیر کوبید و دندان بر پشت شیر فرو برد و آنقدر شیر را به زمین زد تا جان بداد. وقتی رستم از خواب بیدار شد، دید شیر از پای درآمده گفت:
« ای رخش ناهوشیار! که گفت که تو با شیر کارزار کنی؟ اگر بهدست شیر کشته میشدی من این خود (کلاه خود) و کمند و کمان و گرز و تیغ و ببر بیان را چگونه پیاده به مازندران میکشیدم؟ «
خوان سوم: نبرد با اژدها
رخش تا گرگ و میش هوا به چرا مشغول بود. اما مکانی که رستم در آنجا خوابیده بود لانه اژدهایی بود که از ترس آن هیچ جنبندهای یارای گذشتن از آن دشت را نداشت. وقتی اژدها به خانهٔ خود بازگشت، رستم را در خواب و رخش را در چرا دید و به سوی رخش حملهور شد.
رخش بیدرنگ به بالین رستم شتافت و سم خود را بر زمین کوبید شیهه کشید. رستم از خواب گران بیدار شد آماده نبرد شد امّا چیزی نیافت کمی از رفتار رخش آزرده گشت. اژدها ناگهان ناپدید شده بود رستم به بیابان نظر کرد و چیزی ندید. به رخش خروشید که چرا بیهوده او را از خواب بیدار کردهاست و دوباره سر بر بالین گذاشت و خوابید. اژدها دوباره از تاریکی بیرون جهید. رخش باز به سوی رستم تاخت و سم خود را بر خاک کوبید و گرد و خاک کرد. رستم بیدار شد و بر بیابان نگاه کرد و باز چیزی ندید. دژم شد و به رخش گفت: اگر دوباره بیخود بیدارم کنی سرت را می برم و پیاده به مازندران می روم.
سومین بار اژدها پدیدار شد که از نفسش آتش فرو میریخت. رخش از چراگاه بیرون دوید امّا نمیدانست چهکار کند چون اژدها زورمند بود و رستم خشمگین. چارهای نداشت به بالین رستم دوید و خروشید و جوشید و زمین را به سم چاک کرد. رستم از خواب گران برجست و با رخش برآشفت. امّا این بار اژدها نتوانست ناپدید گردد و رستم در تاریکی شب او را دید. تیغ از نیام کشید به سوی اژدها آمد و گفت: «نامت چیست که اکنون زندگانی بر تو سر آمد. میخواهم که بینام بهدست من کشته نگردی.«
اژدها غرید و گفت: عقاب را یارای پریدن بر این دشت نیست و ستاره این زمین را به خواب نمیبیند. تو جان به دست مرگ سپردی که پا در این دشت گذاشتی. نامت چیست؟ جای آن است که مادر بر تو بگرید.
رستم گفت: من رستمدستان از خاندان نیرم هستم و به تنهایی لشکری را حریفم. باش تا دستبرد مردان را ببینی. این را گفت و به اژدها حمله کرد. اژدها زورمند بود و چنان با رستم گلاویز شد که گویی پیروز خواهد شد. رخش چون چنین دید ناگاه برجست و دندان در تن اژدها فرو برد و پوست او را چون شیر از هم بدرید. رستم از کار رخش خیره ماند. تیغ برکشید و سر از تن اژدها جدا کرد. رودی از خون بر زمین جاری شد و تن اژدها چون لخت کوهی بیجان بر زمین ماند. رستم خدا را یاد کرد و سپاس گفت. در آب سر و تن را بشست، سوار رخش شد و به راه افتاد.”
عنوان چوبین، بهرام سردار ساسانی را که با صفت شیواتیر آرش کمانگیر سنجیده اند، در سنسکریت می توان به معانی تنومند و منضبط گرفت. از این میان معنی دوم به خصال مثبت او نزدیکتر است:
सुपीन adj. supina very fat or big
सुविनय adj. suvinaya (chi-vin) well educated or disciplined
«بهرام چوبینه تنها سردار دورهٔ ساسانی است که بر پادشاه خود قیام میکند و تنها مردی است که حکومت چهارصد سالهٔ ساسانیان را به لرزه میافکند و یکی از کسانی است که با جمع کردن صفات گوناگونی چون مردانگی و مکّاری، دلیری و بلند پروازی و عدالتخواهی و خونریزی، برای فرمان راندن خلق شدهاند. مردی که کارآمدتر از همهٔ مردان زمان خود است و سرانجام در نیمهٔ راه از پای درمیافتد.» (اسلامی ندوشن،1348 :390)
۱- او [در شاهنامهٔ فردوسی و برخی منابع دیگر] انسانی است که از ماوراء الطبیعه مدد میگیرد و گاهی فرّه ایزدی دارد.
٢- اهداف او شخصی نیست و در صدد رستگاری جامعه و ملّت خویش است.
٣- از لحاظ قدرت و نیروی و وضعیت جسمانی، از دیگران به نحوی چشمگیر، متمایز است.
۴- از ثبات اندیشه و عزم پایدار برخوردار است.
۵- مدبّر است و از هوش و فراست بسیار برخوردار است.
۶- در برابر حوادث سهمگین، تاب و تحمّل فوقالعادهای دارد.
٧- هماورد او (ضد قهرمان) نیز کمابیش همین صفات را (در ابعاد منفی) دارد.
٨- معمولاً قهرمانی ملّی است و سرنوشت او با سرنوشت یک ملّت و گاهی بشریت یکی است.
با بررسی دقیق داستان بهرام چوبینه، تمامی مشخصات فوق را کمابیش در شخصیت بهرام مشاهده میکنیم. « پیکر بهرام آنگونه که وصف شده مبیّن استحکام است. بلندبالا قوی استخوان و لاغر، سیاهچرده و با موهای مجعّد، هیأتش اطاعت و احترام و اطمینان را در زیردستانش برمیانگیخته. از نظر روحی نیز یک سردار بزرگ است. دارای ارادهای قوی، قوهٔ تخیّل و ابتکار و تدبیر، دلاوری و گستاخی» (اسلامی ندوشن:1348: 397)