حسین ملکی :
متن کامل مصاحبه را می توانید در این لینک بخوانید.
http://www.ensafnews.com/361
توجیهات موسوی تبریزی در باره آن کشتار بزرگ چیزی نبود جز تکرار دلائل پوچ و بیمعنی دیگر دستاندرکاران آن جنایت بزرگ. قتلعام تابستان ۶۷ محصول تفاهم و توافق تمام مقامات عالیرتبه رژیم بود که خمینی تنها کسی بود که میتوانست این توافق را عملی سازد. برخلاف نظر موسوی تبریزی کشتار تابستان ۶۷ تنها خواست ریشهری نبود بلکه همه حاکمیت خواهان پاک کردن صورت مساله زندانیان سیاسی شده بود. دلائل دروغینی همچون این ادعا که این زندانیان در محاکمه اول حکم اعدام گرفته بودند و بعد با تخفیف حکمشان به زندان تغییر پیدا کرده بود و در سال ۶۷ بدلیل عدم توبه حکم قبلی آنها به اجرا گذاشته شده بود،
دیگر بیش از بیش نخنما شده و دادستان جنایتکار سالهای ۶۰-۶۲ تلاش میکند که با این استدلال وانمود کند که در سال های صدرات او بر جان مردم ایران اعدام های زیادی صورت نگرفته است و دوران صدرات خودش بر دادستانی کل انقلاب را پاکیزه جلوه دهد، هم او که خواهان تمام کش کردن زخمیها بود. از طرف دیگر موسوی تبریزی در این مصاحبه تلاش میکند که نقش اصلی خمینی را در این جنایت بزرگ در حد موافقت با خواست ریشهری تقلیل دهد. پر واضح هست که بدون موافقت خمینی هیچ مقامی در رژیم قادر نبود سیاست کشتار زندانیان محکوم شده به حبس را به اجرا دراورد. زندانیانی که بعضا حتی حکم آنان به پایان رسیده بود و یا در آستانه اتمام بود. نکته طنزآمیز اظهارات موسوی تبریزی در این مصاحبه طرح شکایت خانوادههای جانباختگان است. یعنی خانواده جانباختگان از قاتلین فرزندانشان نزد خود قاتلین شکایت کنند!!! اما چرا موسوی تبریزی تلاش میکند که نقش خمینی را در این جنایت تنزل دهد و همه کاسه کوزه را برسر وزیر جنایتکار اطلاعات وقت ریشهری بشکند که دیگر زنده نیست؟ ترسیم چهره قدسی از خمینی در واقع پاک جلوه دادن جنایتکاران دهه ۶۰ هست که امروز با رانده شدن از دایره قدرت تبدیل به اصلاحطلب شدهاند از جمله خود موسوی تبریزی.
آمران و عاملان جنایتهای خونبار دهه اول حکومت و بخصوص کشتار تابستان ۶۷ در پی دادگاه نوری یکی یکی به صحنه میایند تا سیاست انکار را که دیگر پاسخگو نیست تبدیل به سیاست توجیه و تقلیل کنند. خیزش های عمومی جامعه همچون جنبش سال ۸۸ و دیماه ۹۶ و آبان ۹۸، تسلیم نشدن زنان جامعه در برابر تحمیل نوع پوشش که همان حجاب اجباری است و تلاش برای دستیابی به دیگر حقوق خود، نشان از این است که خدایان دهه ۶۰ دوباره ظاهر شده اند تا سیاست شکست خورده ایجاد رعب و وحشت را در اذهان عمومی زنده کنند.
اما محکومیت نوری و یا به عبارت درستتر محکومیت نظام جمهوری اسلامی که همانا شکست “ سیاست انکار” بود، خدایان دهه ۶۰ را هم وادار کرد تا به جنایت اعتراف کنند و تلاش کنند تا دامن خود را از آن جنایت مبرا کنند. امروز به مدد دادگاه نوری وقوع آن جنایات بلحاظ حقوقی در یک دادگاه بینالمللی برسمیت شناخته شده و نام تمام جنایتکاران آن دوره به ثبت رسیده است. ما از این به بعد شاهد سیاست دیگری از طرف دستاندرکاران وقایع خونبار دهه ۶۰ خواهیم بود و آن سیاست فرار از مسيولیت است. بر جنبش دادخواهی است که بتواند از این فرصت بزرگ سود ببرد و از قوانین بینالمللی حقوقی استفاده کند تا عرصه تاخت و تاز مقامات رژیم را محدود کند و چه بسا بتواند آنها را به پای میز محاکمه بکشاند. به امید پیروزی جنبش دادخواهی مردم ایران.