نامه ای بی پاسخ،امّا پاسخ زمان ‏(بخش چهارم)‏

م-ت اخلاقی :

خلاصه ای از بخش سوّم: در بخش سوّم به تشکیل ارتش آزادیبخش و زیرپا گذاشتن اصل اساسی آن،مسئله بریده ها وطرح اعدام آنها وسرانجام به انتخاب مریم به عنوان مسئول اوّل وشروع طلاقهای کلیشه ای اشاره شد و موضوع فدا در مبارزه وبی ربط بودن آن به طلاق و ازدواج .

حال به بخش چهارم پرداخته وبا تکرار آخرین جمله در بخش ٣ به خواندن نامه ادامه میدهیم : با جدار سازی زن از شوهر که نمیشود طرفین را رها کرد،مسئله اینست که حرمت خانواده غالب بر حرمت آرمان و عقیده نشود،آره واقعیت دارد که در قرارگاه اشرف براحتی به چشم دیده میشد و ملموس بود که خیلی ها فراموش کرده بودند که برای چی اینجا جمع شده اند،خیلی ها بالاخص متاهلین در قرارگاه به یک تعادل رسیده بودند و داشتند زندگی میکردند،زنگ زده بودند،از فرمانده اش گرفته تا پائین ترینش،خودم توی آشپزخانه کار میکردم،پنجشنبه که میشد چماق یا الله مادرا میخواهند برند خانه[[1]] واویلا میکرد،انگار که پنجشنبه مبارزه تعطیل میشد،خیلی ها هم فشارمی آوردند که بله ما مجرد هستیم،تکلیف ما را روشن کنید،تازه اکثر آنهائی که متاهل بوند از فرمانده گردان تا به بالا بودند،خود شما توی یکی از نشستها با شوخی مطرح کردید که چکار کنیم خواهر کم داریم،خدا کند زودتر بریم ایران تا ما هم از این خجالت در بیائیم،از طرف دیگر شما نگاه کنید مثلا بانو گاندی[[2]] را چطور کشوری به این عظمت را می چرخاند،یا توی جنگ ویتنام یا توی جریان تهاجم فاشیست به شوروی بعد از انقلاب١٩١٧،توی همین سازمان مریم که معرفی شد،کسی مسئله دار شد که چرا یک زن مسئول اول سازمان شده،تازه بحث این نیست که زن تفنگ می گیره،شلیک می کنه یا تانک میرونه،توی همین اروپا راننده لوکوموتیو،راننده ماشینهای سنگین وغیره است که خیلی از تانک و.. پیچیده تر است،جوهر چیز دیگری است،اینکه زن بتونه پیچ بازکند وبقول معروف تضاد مادر ومبنائی حل کند که در اصطلاح سازمان به آن تضاد ایدئولوژیک می گویند،توی فرقه عرفا(اگر کتاب تذکره الاولیاء را دیده باشی)مرشد ومراد یکی از فرقه عرفا زن بود، مسئله دیگری که هست،چرا وقتی که بحث از طلاق میشود با یک عده قرارداد بسته میشود که تا سرنگونی.مریم درست،مگر عاشق شدن مولوی بر شمس جرم وگناه است،اما آنکه بر شمس عاشق نشد”گناهکار” است و انسان نیست ؟

اما چیزی که مسئله را لوث می کند،کلیشه ای حرف زدن و عمل کردن است،خیلی ها زیر چتر این جریان فردیت ها وعقده های چندین ساله خود را دارند مخفی می کنند،اینقدر کلیشه ای حرف زدند و میزنند که آدم از اصل مسئله زده میشود،هرکس عکسی از مریم را داخل کمدش گذاشت،روی تختش زد،روی میز کارش گذاشت ،فیزیکی که نمیشود مسئله را حل کرد،خدا وکیلی خود مریم این پروسه را چند ساله طی کرد ؟

مسئله ای که بین شما ومریم وجود دارد مسئله ای عرفانی است،واینرا حتما خودت خوب میدانی که مشکلات و مسائل ایران فردا و زنان ومردان ایرانی کنونی وفردا را نمیشود با مسئله عرفان حل کرد.

       حلقه گیسوی یار حلقه دام بلاست                        هرکه در این حلقه نیست فارغ از این ماجراست

       انتخاب جانشین مسئول اوّل : خود شما بارها وبارها چه در نشستها وچه در پیام ها اینرا گفته ویا تائید کرده اید که “ما کارها وکادرهامان را با رای ورای کشی انتخاب نمی کنیم” اما یک روز در تمامی محورها طی پیامی که از طرف خواهر مریم بود اعلام شد که هرکس برای جانشین مسئول اول سازمان انتخابش را بکند و رایش را بدهد،جالب این بود که در تمامی  صحبتها بعد از این پیام حتی در نشست محورها و در محور خودمان(محور ٧) روی این مسئله انگشت می گذاشتند که مگر در جریان غدیر خم حضرت محمد(ص) امام علی(ع) را با رأی و رأی کشی معرفی کرد یا یک انتخاب ایدئولوژیک بود،حتی در نشست محور خودمان یکی از بچه های قدیمی بلند شد و از پری فرمانده اسبق محور ٧ اینرا سئوال کرد واو جوابی نداشت جز اینکه بگوید من نمیدانم خود خواهر مریم این پیام را داده و این تصمیم را گرفته.

اما انتخاب : فرد زمانی چیزی یا کسی را انتخاب می کند که اول آنرابالا پائین وسابقه اش را بر رسی کند و…در یک کلام آنرا تحلیل کند،خوب چطور شد توی لشکر یا توی یگان یک گزارش ساده راجع به نفر بغل دستیت می نویسی فوری جلو نفر گرفته می شود که حق تحلیل نفر توی سازمان ممنوع،حالا چی شده که رزمنده ساده بیاید افراد را زیر و رو کند،تحلیل کند وبیاید جانشین مسئول اول را انتخاب کند،آیا مریم که معرفی شد با رأی و رأی کشی بود یا انتخاب اصلح و ایدئولوژیک ؟

اینهمه کراواتی وپیرهن سفید[[3]]،آوردن این همه کلاسور نظرات ودست بالا کردن و پائین بردن آنهم جلو اعضای شورای ملی مقاومت و تعدادی مهمان،آن هم درست در مقطعی که در خارج کشور روی نبود آزادی در سازمان و دیکتاتوری تبلیغات زیادی از طرف دشمن و اضداد شده بود.

چرا حقیقت را فدای مصلحت می کنیم ؟

بگذار هرکسی هرچه میخواهد بگوید،اگر صلاحیت صلاحیت ایدئولوژیک است وحقیقتی در کار است،بگذار هرچه گرد و غبار میخواهد بشود،نباید تحت تاثیر بادهای دشمنان قرار بگیریم و با خودمان هم بازی کنیم(این نظر من است)،آیا این بیانگر این نیست که غلضت سیاسی بر غلضت ایدئولوژیک شده است ؟

مراسم سوگند : از کی سنت بوده که نفری خود جوش ویا به دنبال هدفی مشخص که با تمام وجود آمده یک آرمانی را دنبال بکند،قسم و آیه آنهم با دست گذاشتن روی قرآن که بله”راهم” را تا آخر ادامه میدهم؟[[4]] آیا خود شما زمانی که به سازمان پیوستید وعضوگیری شدید،حنیف بنیانگذار از شما امضاء و تعهد و سوگند روی قرآن خوردن گرفت ؟ بیعت یک چیز درون جوش است نه برونی و با کاغذ بازی.ارتش دولتی هستیم که تعهد خدمت میدهیم و سوگند میخوریم؟ این سنت ارتشهای جدای از خلق و جدای از منابع توده هاست که این تهدید برایشان هست که نیرویش به آن پشت کرده وخیانت کند،این خود جوهره انقلابی هر فرد است که با خودش و آرمانش و امامش پیمان می بندد،آیا مگر میشود با قسم و آیه و اثر انگشت نفر را انقلابی نگه داشت؟ تازه شما در آن نشست مراسم قسم گفتید که حتی مجاهدش آزاد است امضاء نکند،ولی در واقعا اینطور در آمد ؟

از فردای همانروز احضار به دفاتر فرمانده لشکرها و محورها شروع شد که نمونه های زیادی از آنرا در محور و لشکرخودمان دیدم و یک نمونه زنده اش خودم بودم،آره گفته نمیشد که امضاء اجباری است،اما پشت سرهم احضار . توضیح دادن و آخرش هم به عناوین مختلف زیر ذربین گرفتن وتحت فشار و کنترل قرار دادن(که نمونه اش را برایت خواهم نوشت)،ترس از بریدن افراد است؟ اگر نفر ببرد وبخواهند نگرش دارند،اینقدر علم شنگه بازی و سنگ اندازی می کند که اصلا خودتان او را بیرون می کنید،تازه مسئله دیگری که هست بخصوص در جامعه مذهبی ما ایرانیان که وقتی به چیزی جوهره مذهبی و خلاصه پیوند به خدا داده میشود نفر را قفل می کند،چرا به مسئله جوهره مذهبی داده میشود تا نفر در یک تنگنای بین خدا و خودش گیر کند وبا دگماتیزم مطلق….[[5]]که مثلا اگر کوتاهی بکنم ویا ببرم،من روی قرآن دست گذاشته ام،من نمیخواهم توهین ویا مقایسه بکنم،ایا اگر خمینی سال ۵۸ بجای اینکه میگفت من نایب امام زمانم ویا رهبر باصطلاح انقلاب اسلامی هستم،اعلام میکرد که رهبر ملی هستم،می توانست اینهمه جنایت وخیانت بکند؟ تازه  جدای از این آیا تا سال ٦٠ دوام بیاورد ؟مردم کله پاش میکردند همان سال ٦٠،اما چی میگفت،تکلیف شرعی است،حقی است که خدا به گردن ما گذاشته و از اینجور صحبتها که طرف را دستش را می گذاشت توی دست خدا وبه اصطلاح میگفت بمن ربطی ندارد سر و کار همه با کرام الکاتبین است،بله آدمها را باید با خدا پیوند زد،اما پیوند عرفانی و رها کننده ونه قفل کننده.

نایب امام زمان بودن شما : در قرآن آیه ای است که خود شما بهتر از من آنرا میدانید با این مضمون :اطیعوالله و اطیع الرسول و اولامرمنکم،اطیعوالله که معلوم است،اطیعوالرسول هم معلوم،اما آنچه که مورد سئوال است اولامرمنکم می باشد.بعد از غیبت کبری امام دوازدهم، تقریبا همیشه در تمامی دورانها یکی قد علم کرده و خودرا نایب امام زمان دانسته وبا همین کلمه یا نیات پلید خود را پیش برده ویا نیات خیر خود را،باز روی همین مسئله مجددا اشاره می کنم،آیا اگر خمینی سال ۵۸ یا ۵٩ بجای اینکه به مردم اعلام و تلقین کند که نایب امام زمان است،اعلام میکرد یک رهبر ملّی است،می توانست حداکثر تا همان ٦٠،٦١ دوام بیاورد،وبالعکس در یک وجۀ مردمی،اگر برای مردم دوران مصدق اعلام و القاء شده بود که مصدق نایب امام زمان است،آیا به این سادگی می توانستند سرش را زیر آب بکنند ؟ خمینی با دستاویز قرار دادن اولامرمنکم بر احساسات مذهبی مردم سوار شد تا توانست نیات پلید خود را پیش ببرد تا جائی که کاری کرد که مردم او را در ماه دیدند(تنها کسی هم که توانست او را از ماه به منهول بکشاند خود فرد شما بعنوان یک موحد مسلمان انقلابی بود،نمیخواهم از شما الکی تعریف  بکنم،هرکس یا هر جریان دیگری با هر سابقه درخشان و پرباری بجز با تکیه به اسلام نمیتوانست اینکار را بکند)،این سنت غلطی است که نه تنها باعث رشد نمیشود(شاید در مقاطعی دینامیزم داشته باشد،اما بطور استراتژیک جوهر وسر منشاء پویائی افراد معتقد به ایدئولوژی اسلام رامی سوزاند) بلکه باعث جازدن نیروهای معتقد میشود،اولأ تا آنجائی که در تاریخ اسلام خوانده ام امام دوازدهم دارای ٢ غیبت است،یکی غیبت صغرا،که در آن موقع ٤ نماینده(نایب) داشت که از طریق آنها خط و خطوط خود راپیش می برد،دیگری غیبت کبری که در آن هستیم وهیچ حدیثی که منبع درستی داشته باشد وبتوان به آن اکتفا و تکیه کرد وجود ندارد که امام دوازدهم تاکید کرده باشد که بعد از من و در غیبت من نماینده گانی از طرف من قیام خواهند کرد،آری یک حدیث است که میگوید هنگامی که یاران خلص او تعدادشان به ٣١٣ یا ٣١٤ تن در کرۀ زمین رسید او قیام خواهد کرد،آنچه که از متن آیه بر میآید اولامرمنکم بعد ازخدا و رسول، ائمه و دوازده امام می باشند که آخرینش امام مهدی است، آنچه قبل از ظهور امام غایب هست مصلحین و قائمین به قیام برای عدالت هستند،اعم از موحد یا غیر موحد که در قرآن گناه کشتن آنها را در ردیف کشتن پیامبران آورده است،غرض از این صحبتها،سئوال اینست که آیا واقعا شما نایب امام زمان در این مقطع هستید؟

ظاهرا جواب مثبت است،من اینرا خودم نمیگویم،عین جمله ای را که از زبان یکی از اعضاء هیئت اجرائی قبل از عید ٧١ شنیده ام برایت نقل می کنم،رسول فرمانده محور گفت : که خمینی همه چیز را لوث و آلوده کرده،از جمله مرجع تقلید ونایب امام زمان بودن را،ما مسعود را”نایب امام زمان و او را مرجع تقلید میدانیم” بنظرمن در این مقطع از مبارزۀ قبل از حاکمیت چیزخوب و انگیزاننده ای است،اما بطور استراتژیک مطرح کردن این مسئله نفر ونیرو را قفل خواهد کرد و دچار دگماتیزم خواهد نمود،آری در مرجع تقلید بودن شما برای هر مجاهدی که سازمان را ایدئولوژیکأ وتشکیلاتأ پذیرفته باشد هیچ شکی نیست و اگر شما را مرجع تقلید نداند باید به او شک کرد،اما نایب امام زمان بودن چطور ؟

تعقیب وسئوال وجواب کردن : بعد از اتمام نشستهای انقلاب ایدئولوژیک و مراسم سوگند خوردن،مرتب افرادی که سوگند نامه امضاء نکرده بودند به دفتر احضار و مورد سئوال وجواب قرار می گرفتند و مقداری هم کار توضیحی داده میشد،که خود مرا چندین بار محمود قائمشهر [[6]] صدا زد، بعد از جریان حکم اخراج دادن توسط پری به اتهام محفل زدن و جریانات مابقی آن که خودت از آنها مطلع هستی،همیشه تحت کنترل و تعقیب بودم چه از طرف فرمانده یگانمان(جلال هاشمی) و چه از طرف نفرات اطلاعات محورمان،حتی موقع شام وصبحانه و نشستهایی که در سالن داشتیم،اما عریانترین آنها این بود که یکبار در انبار تاسیسات با یکی از مراجعین که برای جنس گرفتن به انبار آمده بود،داشتم صحبت میکردم،او از من سئوال کرده بود که کی ماه رمضان شروع میشود،من به او گفتم فکر کنم ١٩ یا ٢٠ اسفند(٧٠)،حدود ۵ دقیقه بود که آن نفر رفت بیرون،بعد دیدم جواد علیان ومفید[[7]](اطلاعات محور٧) در بیرون تاسیسات ایستاده اند وجواد علیان(عضو شورای مرکزی) مرا صدا زد، فکر کردم جنس میخواهد،بعد گفت:منظورت از ١٩ ام یا ٢٠ ام که با آن نفر داخل انبار میگفتی چی بود ؟ گفتم برید از خودش بپرسید،گفت نه بگو ببینم چی منظورت بود؟ من بخاطر اینکه با او درگیر نشوم گفتم منظورم  رسیدن ماه رمضان بود می توانید از او هم سئوال کنید،دوباره عصر همان روز از سمت سالن به سمت انبار تاسیسات در حال حرکت بودم،یکی از بچه ها داشت با من میآمد تا جنس بگیرد،ونیازهای تاسیاتیش را میگفت،بعد از دادن جنس به آن نفر،باز دیدم جواد علیان آمدوگفت با فلانی که به سمت انبار تاسیسات میرفتی چی می گفتی ؟!! باز خونسردی خود را حفظ کرده به او گفتم جریان چی بوده،بماند تعقیب های دیگر توسط دیگر افراد،خیلی ناراحت بودم،از خودت سئوال می کنم آیا شما با عنصر خمینی هم اینکا را اجازه دادی بکنند،شما اسم این کار را چی می گذارید ؟ آیا جواد علیان که عضو شورای مرکزی است شخصا این کارها را میکرد یا خطی داشت ؟ بماند،من سراغ برادر رسول معاون محور ٧ رفتم و جریان را به او گفتم،میدانی چی جواب داد؟ گفت واقعا انتقاد به جواد وارد است،بله برادر مسعود جواد علیان توی قرارگاه اشرف با نیروی خودی اینکارها را می کند، فردا در ایران چه خواهد کرد ؟ آیا میخواهد گشت های رنگا رنگ راه بیندازد؟

ایا شما اجازه دادید با سرمست اخلاق تابنده[[8]] جنایتکار با این شیوه رفتار شود ؟

آیا جمهوری دمکراتیک اسلامی آینده ایران فردا را جواد علیان و امثال او اینطور میخواهند راه بیندازند وخفظ بکنند ؟

چرا محفل :من هیچگاه تا قبل از نشست های انقلاب ایدئولوژیک ومراسم سوگند با کسی محفل نزده بودم،هر سئوال،ابهام،تناقض وخلاصه هر مشکلی اعم از تشکیلاتی،سیاسی و ایدئولوژیکی که به ذهنم میزد یا از طریق گزارش کتبی ویا شفاهی به مسئولین می رساندم،بالاخص بعد از نشستها و پیمان بر اینکه هیچ تناقضی را با خود حمل نکنم،اما در نشستی که با پری داشتم تمامی ابهامات،سئوالات وخلاصه هر خورده ریزه ای که به ذهنم زده بود غلط یا درست را با او در میان گذاشتم،پری جوابهائی  بجز،حرف دهنت را میفهمی،تو عنصر خمینی هستی وامثالهم را بمن نداد،پری توان جواب گفتن را نداشت،لذا متوسل به توهین و تهدید وتحقیر شد ولابد میخواست از حق رهبری دفاع کند،خیلی عریان بگویم پری چون جوابی نداشت متوسل به سرکوب شد.

شکل گیری محفل : هنگاهی که فضائی برای گفتن مشکلات،سئوالات،انتقادات نباشد،محفل شروع به شکل گیری می کند.

اما ریشه محفل کجاست ؟ : محفل عبارت است از جمعی همفکر(اعم از2 نفر به بالا) که بعلت تضاد با یک حاکمیت(و در سیستم ظالمانه ویا یک جریان محکوم که دور هم جمع شده و نقطه نظرات خود را مطرح می کنند تا راه حل مناسب را پیدا کنند.

تهدید وخطر محفل : الف ، در یک حاکمیت ظالم :محفل ها در یک رژیم ظالمانه نطفه تشکیل حرکتهای ضد حکومتی و ظهور نیروها و سازمانهای انقلابی است.

راه حل از بین بردن محفل : رژیم ظالم حاکمه برای حفظ موجودیت خود وجلوگیری از رشد محفل به یک تشکل انقلابی تنها راهی را که در پیش می گیرد تهدید و سرکوب ونهایتا بندوزنجیر و اعدام است،چرا که محفل خوره آن رژیم است .

ب:در یک جریان انقلابی : محفل در یک جریان انقلابی نطفه انشعابات و یا حرکتهای اپورتونیستی است که بدترین مریضی برای یک جریان انقلابی است،لذا باید آنرا خشکاند:

راه حل اوّل : سرکوب،حذف فیزیکی،اعم از اخراج یا اعدام وترور که نمونه های زیادی از اینگونه برخوردها را چه در تاریخ معاصر و گذشتۀ خودمان دیده و یا در تاریخ دیگر جریان های انقلابی در کشورهای دیگر را خوانده ایم.

راه حل دوّم : باز کردن فضای اعتماد و دادن ظرف مناسب برای مطرح کردن آن هرچه که تلخ باشد که این راه حل دوم ثمره ای بجز نزدیکترشدن قلبها و محکمتر شدن پیوندهای ایدئولوژیکی وتشکیلاتی بدنبال نخواهد داشت که باعث شکوفائی وجهش خواهد شد.

سئول : بعضی از مسئولین به کدام شیوه عمل می کنند ؟

ادامه دارد.

م- ت اخلاقی

٧ مرداد ١٣٩٦       برابر ٢٩ ژوئن ٢٠١٧



[1] – منظور از خانه ،محلّی بود در گوشه ای  از قرارگاه  به اسم “اسکان” که تعدادی خانه مسکونی ساخته شده بود برای افرادی که متاهل بودند.

[2] – بانو گاندی نخست وزیر کشور هندوستان

[3]– عدّه ای از نفرات را از یگانهای مختلف جمع آوری کرده وبجای لباس فرم نظامی ،همه لباس عادی پوشیده بودند که جلو شورائی های از خیلی مسائل  بی  خبر چنیین وانمود کنند که در سازمان همه چیز آزاد و بر مبنای رای نفرات است .

[4] – نفرات قرارگاه را یکی یکی می آوردند که روی قرآن دست بگذارند و بگویند ما تا آخر در ارتش آزادیبخش می مانیم وسپس باید پای آن تعهد اثر اگشت هم می گذاشتند.

[5] – این بخش خوب کپی برداری نشده.

[6] – محمود قائمشهر از فرماندهان بالای سازمان مجاهدین بود که بر اثر سرطان در گذشت.

[7] – مفید نام مستعار این فرد بود که اسم وفامیل واقعی او “جعفر میر محمدی” می باشد

[8] – اخلاق سرمست تابنده(میلاد) یکی از افسران اطلاعاتی رژیم بود که به قصد ترور مسعود رجوی به عنوان هوادار خود را به قرارگاه اشرف رسانده بود،این فرد مدتی تحت مسئول خودم بود.این فرد بنا به اعترافات خودش کلی به خواهرهای اعدامی در استان فارس قبل از اعدام تجاوز کرده و عده ای از اعدامی ها را نیمه جان با لودر زنده به گور کرده بود.در رابطه با این شخص واعترافات جنایتکارانه اش سازمان جزوه ای حاوی اعترافاتش را نیز نشر داده بود.