نظریه های روابط بین الملل(۳): سازه انگاری(Constructivism)

 

ابوالفضل پازوکی :

  در مقاله پیشین مکتب فکری لیبرالیسم مورد تجزیه و تحلیل  مختصر قرار گرفت. اما نوبتی هم اگر باشد، نوبت نظریه سازه انگاری به عنوان  یکی ازجوان ترین  نظریه های علم روابط بین الملل است. در این مقاله خواهم کوشید تا اصول و بنیان های فکری این مکتب را به طور اجمالی برشمارم.

مبانی و هستی شناسی سازه انگاری

  سازه انگاری به نسبت دو نظریه واقع گرایی و لیبرالیسم بسی جوان  و تازه قدم ترست. اول بار دانشمند محقق آمریکایی الکساندر وندت(Alexander Wendt) در سال  ۱۹۹۲، یعنی کوتاه زمانی  پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی ، با انتشار مقاله ای تحت عنوان” Anarchy is what states make  of it: social construction of power politics اولین خشت های فکری سازه انگاری را بنا نهاد و خبر از پدید آمدن مکتبی نوین در علم روابط بین الملل داد. با ظهور این نظریه در اوایل دهه ۹۰میلادی دو گفتمان مسلط آنروزگاران یعنی واقع گرایی و لیبرالیسم که در تحلیل چرایی فروپاشی جماهیر شوروی ناتوان و علیل بودند،  جای خود را به آن دادند که در نتیجه آن مباحث سیاست بین الملل دستخوش یک انقلاب فکری شد. به داوری کثیری از پژوهشگران، سازه انگاری جایی در بین واقع گرایی و لیبرالیسم دارد که هم از اولی و هم دومی بهره می جوید اما مبانی و وهستی شناسی و معرفت شناسی خاص خود را دارد.

  در سازه انگاری خبری از طبیعت و یا ساختار سیاست بین الملل به عنوان حقیقتی که قواعدش را بر بازیگران تحمیل کند و جود ندارد.به بیان دیگر، ساختار بین الملل نه امری از پیش داده شده که امری برآمده از دیالکتیک دائمی ساختارها و بازیگرانیست که بر اساس معانی ذهن خود دست به کنش می زنند و در نهایت در یک ذهنیت مشترک واقعیت را می سازند.

  تئوریسین های سازه انگار معمولا به دو اصل  معتقدند:۱.ساختار جوامع انسانی غالبا به واسطه ایده ها و هنجارها شکل می گیرد و نه نیروهای مادی. ۲.هویت و منافع بازیگران بر اساس باورهای مشترک شکل می گیرد و نه طبیعت.این اعتقاد به ایده ها و هنجارها در به جود آمدن ساختارها و خط بطلان کشیدن بر عوامل مادی گواه رویکرد به شدت سابجکتیوگرا سازه انگاریست درست در مقابل واقع گرایی و لیبرالیسم که  واقیعت مادی را به عنوان فاکتور مهم و اساسی مناسبات روابط بین الملل می دانند و برای ذهن و ایده تقریبا جای باقی نمی گذارند.نکته حائز اهمیت دیگر در اینجا تاکید بر رابطه  بین هویت و منافع است. طبق این نظر این هویت و ایدها هستن که منافع و دوست  و دشمن را مشخص می کنند و نه الزاما ویژگی های ساختار مثله تلاش برای بقا در جهان آنارکیک(واقعگرایی). مثلا، غرب در قبال برنامه هسته ای ایران رویکردی خصمانه و سفت و سختی در پیش گرفت در حالی که از برنامه مخفی اتمی اسراییل تمام قد حمایت کرد؛ این بدین سبب بود که غرب اسراییل را ادامه هویت خود در منطقه آسیای غربی می داند و ایران را تمدن شرقی که هویت و ارزس هایش متفاوت از غرب است می پندارد.این تفاوت در هویت متعاقبا منجر به تعارض و تضارب منافع می شود.

 به طور معمول سازه انگاری بیشتر بر بعد غیر مادی(زبان، فرهنگ…) روابط بین الملل تاکید دارد و از این رو پر بیراه نیست که اگر آنرا یک فرا تئوری بدانیم؛ چرا که در تبیین سیاست بین الملل از حوزهایی همچون زبان، هنجار، فرهنگ، جامعه شناسی وام می گیرد. لذا بر خلاف دیگر تئوری ها که  صرفا محدود به  حوزه روابط بین دولت ها می شوند، سازه انگاری با به خدمت در آوردن دیگر حوزههای اجتماعی اساسا در پی آنست که نشان دهد که چگونه سیاست بین الملل نتیجه این کنش های اجتماعیست و نه  ذات غیر قابل تغییر. از همین روی است که والت در آن مقاله معروف آنارشی در سیستم جهانی را اساسا یک مفهوم برساخته شده می داند که فقط کارگزاران دولت ها به آن باور دارند.

 

  در نتیجه به درستی می توان سازه انگاری را مکتبی یافت که در آن از ذات باوری که در واقع گرایی و لیبرالیسم به وفور به چشم می آید خبری نیست و با ارائه این نظر که ویژگی های سیاست بین الملل اصولا برساخته های اجتماعی هستند  محدوده و حوزه روابط بین الملل  را فراخ تر و گسترده تر می کند.

سپاس

Abolfazlpazouki_22@yahoo.com